مؤلفههای نظم جهانی امالقری/ مذاکره برای خلع سلاح شیطان جایز است
خبرگزاری تسنیم: احمد فضائلی، معاون پژوهشی و مدیر مرکز مطالعات راهبردی شورای عالی انقلاب فرهنگی، علاوه بر سوابق اجرایی ارزنده، تجربه سالهای فعالیتپژوهشی و فرهنگی را هم به دوش میکشد؛ کسی که تجربه ریاست دانشگاه امام حسین(ع) را هم در کارنامه خود دارد.
احمد فضائلی، معاون پژوهشی و مدیر مرکز مطالعات راهبردی شورای عالی انقلاب فرهنگی، علاوه بر سوابق اجرایی ارزنده، تجربه سالهای فعالیتپژوهشی و فرهنگی را هم به دوش میکشد و ریاست دانشگاه امام حسین (ع) را هم در کارنامه خود دارد. وی با مطالعاتی که در حوزه غرب شناسی و اسلام شناسی داشته است، در بومی کردن تئوریهای غربی، صاحبنظر است. حتی کسالتی هم که داشت مانع آن نشد که با حوصله تمام سوالات ما را پاسخ گوید. فضائلی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری تسنیم، ابعاد و مؤلفههای نظم جهانیای که مقام معظم رهبری چندین بار به آن اشاره فرمودهاند، را تشریح کرد.
آقای دکتر به عنوان مقدمه بحث، موضوع نظم جهانی مورد نظر مقام معظم رهبری را که در مقابل با نظم جهانی مورد نظر نظام سلطه تبیین شده، برای ما تشریح کنید.
درطی چند سده گذشته نظامی بر اکثریت جهان حاکم شده که اصول خاص و ویژهای دارد و تلاش کرده که فلسفه نظام جهانی مورد نظر خود را تبیین نماید و اصول و ارزشهای مبتنی بر آن را ترسیم و تلاش نماید که همه آنها را بر جهان حاکم کند. این نظام جهانی خاص، در اختیار مجموعه ای است که آن را بطور کلی غرب مینامیم. اندیشهای که اساسا پس از رنسانس رشد و نمو یافت.
در آن زمان شرایطی فراهم شد تا در مقابله با حکومتی که کلیسا بر جوامع غرب داشت، و حکومت را به نظر خودشان به عنوان دین مطرح میکردند، دینی که با دستکاری فراوان به نام مسیحیت ایجاد شده بود و خود ما نیز وقتی با تحلیل صحیح دینی آنها را مشاهده میکنیم آموزههای فراوانی از آنها را رد میکنیم و میگوییم که آنها قابل قبول نیست. اما به هر حال آن زمان در مغربزمین، اینها لباس دین و جلوه دین بودند بنابراین آنچه که آمد و برای مقابله ایجاد شد یک چهره و جلوه جدی ضد دینی و مقابله کامل و تمامعیار با دین داشت. هر چند افراد رادیکال دینی نیز بین تمامی بزرگان اندیشه زمانه از آغاز سکولاریسم به این طرف، دیده می شد که تغییراتی مانند پروتستانیسم را عنوان کردند باز هم با این وجود مبانی اصلی مقابلهگران با این جریان، این بحث بود که دین افیون جامعه است. درست است که این موضوع را مارکسیسم مطرح و عَلم کرد ولی این حرف، حرف همگانی در آن زمان بود. یعنی این حرف، یک حرف خاص گروه ویژهای به اسم مارکسیستها نیست. جریان این است که بالاخره دین، هر چه که بوده ما را به عقب رانده و ما را در توحش نگه داشته است.
خود آن ها تمام طول تاریخ حکومت کلیسا را به عنوان Dark Age و یا دوران تاریک نامگذاری کردهاند که ما آن را با ادبانه "قرون وسطی" مینامیم با اینکه آنها در ادبیات خود به آن قرون وسطی نمیگویند بلکه به آن دوران، Dark Age میگویند. Dark Age به زمانی گفته میشود که از قرن چهارم میلادی تا زمان رنسانس دین بر مردم حاکم بوده است. زمانی که روشنفکران غرب میخواهند از آن برگردند و بازگشت به خویشتن که مطرح میشود منظور بازگشت به یونان قدیم و تمدن رومنی است که در آن، دین و خداپرستی جایی نداشته است.
این نظم نوین جهانی با چنین سابقهای به صورت آهسته آهسته، پیوسته و توپُر آمده و در جهان حاکم شده و تا جایی رسیده که ادعای دهکده جهانی نیز مطرح شده است. یعنی شما جهان دوقطبی را میبینید و بعد از جهان دوقطبی، میرسید به جهانی که در آن قطبی وجود ندارد و همه با هم متحدند که در آن یک شکل واحدی از لحاظ نظام اومانیستی و نظام قانونی بدست آمده تحت مدلهای زندگی غربی بر عالم حاکم می شود. این فضا را هم میتوانیم از لحاظ اسناد مختلف، تصور و تثبیت کنیم.
به دلیل اینکه من با علمای بزرگ و دانشمندان زیادی از غرب برخورد داشتم، اگر بخواهم در یک سخن کوتاه مطرح کنم اومانیسم و رنسانس چیزی نیست جز بریدگی انسان و اثبات اینکه انسان بایستی با پای خودش از آن تاریکیهای جهلی که دیانت (به همان صورت که در قرون وسطی حاکم بود) برایش ایجاد کرده، بیرون بیاید و همه چیز را با علم و اندیشه و عقل، کاوش کند و بدست بیاورد و آنها را اصل قرار دهد و با آن بر عالم حاکمیت پیدا کند. غربیها چون فقط مسیحیت و یهودیت را به عنوان دین میشناختند و تمام دین را همین میدانستند این نظرات مقابله با حاکمیت دین را به تمامی عالم بر ضد همه ادیان ساری و جاری میدانستند.
قوانین، مقررات، اساسنامهها و بیانیههای سیاسی، همگی ساخته بشر هستند. بشر آنها را بایستی برای شکل زندگی مدون و مدرن خودش تنظیم و مورد استفاده قرار دهد. این نظم که حاکمیت عمدهای پیدا کرده، تمام رقبای خودش را در طول تاریخ شکست میدهد، برخوردهایی مانند برخوردی که با هندوستان و کشورهای مختلف شرقی شد تا رسید به ایران را در تاریخ میبینیم. در تاریخ این مسائل وجود دارد و اگر با این دید برای بازبینی نگاه کنیم، خواهیم دید که این اتفاقات افتاده است. آنها همه جا آمدهاند و خواستهاند که ما و تمام کشورها را غربی کنند و مدل زندگی و همه چیز را حتی لباس و ظاهر را سر تا پا غربی نمایند.
نمونههای بارزی هستند که در زمان رضا شاه و آتاترک در ایران و ترکیه اتفاق افتاد، حتی در محیطهای مذهبی نیز آنها اهداف خود را دنبال کردند، به این دلیل که می گفتند مذهب یک امر شخصی است و باید به پستوی خانهها برود، هر کس برای خود خدایی دارد و میتواند آن خدا و یا یک بت را که میخواهد بپرستد، یا مسیحی باشد و یا یهودی و یا هر دین دیگری.
ما آنچه که در دنیای سیاست امروز با سابقه چندصد ساله حاکمیت دارد و در عالم حقیقی حکومتها غالب است را تحت عنوان کلی سکولاریسم تعریف میکنیم و میشناسیم؛ یعنی دنیایی که محاسبات آن به واسطه مسائل علمی (science)، زیر چاقوی جراحی با محاسبات قابل رؤیت بدست آمده باشد. کاملاً مشهود است که در جهان واقع این نظم، کار خودش را انجام داده، مسلط شده، توان و قدرت فوقالعادهای بدست آورده و توانسته است که خودش را بر عالم تحمیل کند و استیلای خود را بر فرهنگ عامه جهانی اثبات نماید.
در نقطهای از تاریخ، در سرزمینی مانند ایران، در سال مشخصی برقی جدید درخشش مینماید، کم کم شرایطی پیش میآید و مجموعهای کاملاً متفاوت با آنچه که استیلای جهانی دارد، با فریاد بلند بازگشت کننده به دامان خدا و خواهان اتصال انسان به وحی با رمز جدیدی آغاز میشود. رمز این حرکت جدید، رمز اتصال انسان به قیامت و زندگی ابدی است، یعنی آمده مجدداً به واسطه یک انسان الهی مانند امام خمینی(ره) به انسانی که بریده شده بود و نه مبدأ و نه معادی داشت، روح جدیدی بدمد و تحرک جدیدی را در این عالم به وجود آورد که در خلال این چند سده حاکمیت سکولاریسم بی سابقه است. شما چنین سابقهای در طول این چند صد سال اخیر که با جلوه کاملاً مذهبی بی کم و کاست و بدون هیچ شک و تردید و انتقادی در آن و هیچ چیز دیگری را نپذیرد و با قدرتی که از همان روز آغاز عَلم مقابله با این نظم جهانی را علنی در دست گرفته و وارد شده باشد را سراغ ندارید، به طوری که به بزرگترین سردمدار نظم جهانی میگوید هیچ غلطی نمیتواند بکند. ما این مطلب، این بروز و ظهور چنین مسئلهای که اتفاق افتاد را به عینه دیدیم و حس کردیم و لذتش را بردیم ولی فکر عمیق در رابطه با اینکه این مطالب و این موضوعات و این آغاز چه لرزهای بر بنیانههای سکولاریسم ایجاد کرده را نمیکنیم.
این که شما میبینید از روز نخست، مقابلة جهانی با این مسئله توسط غرب آغاز میشود بی شک و تردید با شناختی است که آنها دارند و میدانند چنین زمزمههایی چگونه ستونهای برپا کرده آنها را که تا صدها سال بعد آمدند، آجر گذاشتند و تکتک آنها را آفریدند و شکل دادند، لرزه میاندازد و ممکن است آن را از بین ببرد.
پس این موضوع مبنای این است که ما میگوییم نظام جدیدی در عالم شروع شده است. این نظام جدید چندین بنیانه دارد: یکی از بنیانههایش این است که وقتی ما نگاه میکنیم، میبینیم که یک چیزی به عنوان دیانت اسلام دوباره بروز و ظهور میکند که سابقه آن را غرب در ارتباط با سدههای گذشته خودش به نوعی تجربه کرده است. آن سابقه را در آندلوس و همچنین در حکومت عثمانی دیده است. مرزهای اروپا به وسیله این دو قدرت کاملاً دینی و نمایشگر اسلام در آن زمان محاسبه شده بود. از آن طرف آندلوس و از این طرف عثمانیها ولی غرب توانسته بود به واسطه نظم نوین جهانی بر اینها فائق آید.
پس این جلوه، جلوهای است که یک چهره عظیم اسلامی با سابقهای که قرنها با آن مقابله کردهاند در حداقل قضیه برای آنها جلوهگر میشود و نهایتاً توانستند به آن مسلط شوند. اگر در اینجا ما نگاه کنیم علیرغم اینکه بروز و ظهور سکولاریسم، دین را کنار گذاشته است ولی جلوههای عظیم از مقابلههای درونی و عمق دینی در مقابلش ایجاد میشود یعنی مسیحیت و یهودیت کاملاً در مقابله با آن جلوهگر میشوند. ولی در طی تاریخ چندصد ساله این ادیان نام برده شده با سکولاریسم به سازش کامل و تقسیم حوزههای نفوذ خود میرسند و دعوای آنها پایان مییابد. حتی سکولاریسم توانست با اسلام حاکم بر عثمانی و آندلس به روشهای خود پیروز شود و فرهنگ خود را به آنها مسلط نماید.
لذا این موضوع کاملا روشن است و بروز و ظهور دارد که آنها با آن همه سابقه و اقتدار نمیتوانند بربتابند که این حکومت جدیدی را که تحت عنوان "اسلام" آمده را به عنوان اسلام بپذیرند. این مسئله اول بود که سابقه هم دارد و سابقهاش را خداوند برای ما آشکار کرده است. آنها فکر میکردند چون قدرت عظیمی دارنداین موجود خیلی کوچک و ناچیزی که به عنوان ایران بروز وظهور کرده، را می توانند با یک باد و طوفان و یا با یک حمله نابود کرد، واقعاً ایران برای آنها چیزی نبود.
طرحهای چند ماهه
اگر شما برگردید به اوایل انقلاب اسلامی، می بینید غالباً صحبت سر این است که شش ماه، یک سال و یا دو سال دیگر کار انقلاب اسلامی ایران تمام است. ما آن چیزی که همین سالها در مصر اتفاق افتاد را دیدیم واقعاً چنین جلوههایی در جهان واقع پیش آمد، عمر آن هم زیاد طولانی نبود. آن زمان که میگفتند ما میتوانیم یک ساله یا دو ساله کار انقلاب را تمام کنیم حق داشتند اما این طوفان و این بنیان جدید خیلی عمیقتر از این حرفها بود. شما جلوههایی در این قضیه میبینید که نشان میدهد به هیچ وجه امکان ندارد آنها بتوانند با اسلام کنار بیایند.
خداوند با صراحت در سوره بقره به پیامبر اکرم(ص) اظهار میفرمایند که (وَلَن تَرْضَى عَنكَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى) با نفی ابد، لن حرف نفی ابد است. امکان ندارد که آنها با تو کنار بیایند مگر اینکه تو از آن ها تبعیت کنی (حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ) مگر اینکه تو تابع آنها باشی و بگویی که من الان زیر چتر شما هستم (وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم) و اگر چنانچه تو چنین کاری را انجام بدهی و زیر بار قدرت آنها بروی و قدرت آنها را بپذیری در آن موقع دیگر (مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ) از جانب خدا طرد خواهی شد، حال یکی از این دو را بپذیر، ولایت و نصرت خدا و یا نصرت و پشتیبانی قدرت و اقتدار آن ها را.
پس این یک نوع جلوه اسلامی متفاوت و این موجود جدیدی است که آمده و بروز و ظهور پیدا کرده که اسلامی است متفاوت با آندلس و عثمانی و ... آنها فکر نمیکردند که بنیانههای دینی، الهی، اصولگرایی اسلامی و متکی شدن وحی و قرآن و آیات در ایران حاکم شود و فقط تصور میکردند که این یک بحث اقتدارخواهی و سیاسی است که شاه را بیرون کنند و خود قدرت را در اختیار بگیرند. فکر میکردند که این فقط یک سیاست جدیدی است و بالاخره با آن مذاکره میکنند همانطور که آن را در این سی سال و اندی دنبال کردند تا بالاخره ما را پای میز مذاکره و معامله بکشانند. این همان هدفی است که همواره دنبال میکردهاند.
فکر میکردند این قدرت، یک قدرت سیاسی است که بالاخره میشود با آن مذاکره کرد، کنار آمد، کمی آن را ترساند و سیاست چماق و هویج را دنبال کرد. ولی رفته رفته دیدند که این موضوع، عمیقتر از اینها است. موضوعی است که آمده و بنیانهای فکری و فلسفی و اندیشهای آنها را مورد هجوم قرار میدهد. موضوع بحث، ایران نیست، بحث آمدن و مسلط شدن یک حکومت سیاسی و یا یک حکومت دینی در داخل یک قطعه از سرزمینهای دنیا به اسم ایران نیست، مانند کوبا نیست که مثلاً خودش را از قید آمریکا جدا کرده و دنبال آزادی طلبی و آزادی خواهی باشد که بخواهد کشور را از استعمار در بیاورد.
مراکز گسترده ایران شناسی و اسلام شناسی
این حکومت آمده است و حرفهای جدیدی برای همه عالم دارد که با این حرفها به بنیانههای صد ساله و دویست سالههای آنها حمله میکند. معلوم است که این مسئله بسیار برای آنها خطرناک است یعنی اگر شما میبینید که استراتژیستهای آنها در طول یک مدت کوتاهی به این نتیجه میرسند که بایستی بیایند و اسلام را دوباره بشناسند و مفصل به شناخت اسلام و ایران بپردازند، مراکز مطالعات اسلامشناسی را ایجاد کنند، وحشتی است که از این نوع اندیشه و این نوع تفکر در حال عرضه به بازار، برایشان پیش آمده است و فکر میکنند که باید خوب آن را بشناسند و راههای مقابله و نابودی آن را به دست آورند.
ما در سال 79-80 کاری را کلید زده و آغاز شد برای به دست آوردن کارهای ظاهری که در رابطه با ایرانشناسی و اسلامشناسی در دنیا در حال انجام شدن است. مقدار جمعآوری ما از مطالب ظاهری مطالعاتی آنها، اطلاعات آشکار شده، آن هم به زبان انگلیسی و نه به زبانهای دیگر به دوازده هزار Abstract (چکیده) رسید. دوازده هزار چکیدهای که هر کدام از آنها مربوط به یک کتاب، مقاله علمی، پایاننامه و یا حداقل یک مقاله بود. ما دوازده هزار عدد تا آن زمان جمعآوری کردیم یعنی یک حجم بیش از بیست جلد وسائلالشیعه می شود Abstractها و تحقیقاتی که در مورد اسلام کردند و همه آنها در مورد ایران و اسلام بود.
مقداری از حواشی اسلام در ارتباط با کشورهای دیگر را به صورت بسیار ناچیز پوشش میداد یعنی کاری به اسلام عربستان، مالزی، اندونزی و مانند آنها نداشت، همه آن متمرکز بر ایران بود. این گوشهای از فعالیت آنهاست برای شناخت و مسلط شدن به این موجود نوپدید.
چرا این همه فعالیت میکنند؟ من غرب را خوب میشناسم، آنها یک دلار خرج نمیکنند مگر اینکه بدانند برای آنها صد دلار سود دارد. بیدلیل یک سنت خرج نمیکنند، واقعاً حساب میکنند. این همه هزینه شناخت این قضیه برای چیست؟ به چه دلیل آنها اینقدر حیرانند و متوحش؟ الان آنها برای چه منظور شروع به آمادهسازی کردهاند؟ برای چه منظوری مبارزه و برخورد فکری می کنند و انواع و اقسام حیلهها را میزنند و نقشههایی برای این مجموعه میکشند؟
شما نگاه کنید اگر واقعاً مبارزاتی که غرب در طول تاریخ با مقابله کنندگان و کسانی که میخواستند در نهضتهای آزادی در هر جایی از دنیای آزادیبخشی انجام بدهند کرد، سرمایهگذاریهایی که انجام داد با این وزنی که مقابل با جمهوری اسلامی قرار گرفت را بخواهیم مقایسه کنیم، نخواهیم توانست به این دلیل که واقعاً آن ها از هر نظر قابل مقایسه نیستند. غرب تمامقد مقابل این قضیه آمده است چون شناخت و درک صحیحی از این مسئله و خطری که برایش ایجاد شده بود، پیدا کرده بود. بنیان های غرب بر مبنای سبک زندگی غرب، مدل زندگی غرب، فرهنگ غرب و اندیشه یکسان سازی دنیا با مدل های خودشان است.
شما میدانید ژاپن، یعنی غرب. حتی وقتی در داخل چین می روید می بینید که خیلی از مکانهای چین یعنی غرب. فرهنگ غربی و آن چیزهایی که به عنوان سبک زندگی غربی در آنجا وجود دارد، قالب و پذیرفته شده است. برای مثال شما یک چیزهای عجیب و غریبی در حتی در ارتباط با کشورهای اسلامی میبینید که باعث تعجب همگان میشود. تمام آن مدلهای حیات خودشان را در دوردستترین فرهنگهای عالم قالب کردهاند و به صورت پذیرفته شده در آوردهاند. اینک یک جایی بیش از سی سال است که در مقابل آنها ایستاده است و می گوید که نه، اینها باید دوباره دیده شوند و بازبینی مجدد شوند و ما تا آنها را بازبینی نکنیم و تا زمانی که لقمههای درون آنها را منطبق با ذائقه خودمان نکنیم، نمیخوریم و مصرف نمیکنیم و نه تنها خود ما نمیخوردیم بلکه به همه جهانیان توصیه میکنیم که به آنها خوب نگاه کنند و بفهمند که چیزی که مصرف میکنند انسانیت آنها را هدف گرفته است.
اینجا ایران است. تنهاجامعه به پا خواسته با اصول و زیربناهای جدید و متفاوت با آن چیزی که صدها سال در غرب تبلیغ شده و برپا شده است. من این تعریف را نظم نوینی که مد نظر حضرت آقا است میدانم. نظمی که زیربناهای فکری و بنیانهای اصولی و ریشههای حکومتها و شکلگیری غرب را به لرزه درآورده و واقعاً در مقابل آن راهی جز اینکه از طریق مبارزههای فکری وارد صحنه شوند ندارند چون فکر را فقط فکر میتواند بزند نه زور اسلحه. اما فرصت میخواهد و این فرصت را از طریق جنگ نظامی، جنگ تبلیغاتی و رسانهای، هجوم ناجوانمردانه فرهنگی و با استفاده از هزاران حیله و نیرنگ و توان علمی و تکنولوژیک خود بر علیه "این نظم نوین جهانی" بکار میبرند.
جایگاه اندیشه
به همین دلیل است که ما میگوییم نیازی به بمب اتم نداریم؛ ما فکر و اندیشهای داریم که این فکر و اندیشه مطرح شده را کسی نمیتواند با بمب اتم از بین ببرد. این فکر و اندیشه در مقابل فکر و اندیشه است و اگر کسی می خواهد و مرد میدان است بیاید با فکر و اندیشههای خودش با این فکر و اندیشه مقابله کند. ما سبک زندگی ایرانی و اسلامی را مطرح میکنیم در مقابل سبک زندگی غرب. ما فرهنگ اسلام و فرهنگ دینداری و دست در دامن خدا داشتن انسان و متصل بودن به مبدا و معاد را در مقابل سکولاریسم که انسان را موجودی ابتر و مادی و محصور در دنیا میداند را مطرح کردیم و میگوییم هر که میتواند مقابله کند، بیاید به میدان مقابله عادلانه و بحث کنیم ببینیم که کدامیک از این اندیشهها درست است.
اینها میشود نظم نوینی که جهان با آن جز اینکه بتواند بیاید و برخورد اندیشه ورزانه کند کار دیگری نمیتواند انجام دهد و چون میداند در مقابل چنین اندیشهای به این راحتی پاسخگو نیست و نمیتواند از پس این قضیه بر بیاید، انواع و اقسام پوششها را برای مخفی کردن این قضیه ایجاد میکند.
هجومهای فرهنگی، رسانهای، ایرانستیزیها، متوحش نشان دادن مسلمانان و ایجاد اسلامهای انحرافی مانند القاعده و امثالهم، و این مدل را به عنوان جلوه اسلام به دنیا معرفی کردن، پوششهای مختلفی است که نگذارند جامعه جهانی میلیاردی به این مطلب ناب و نظم جدیدی که در دنیا مطرح شده برخورد کند، بشناسد و بفهمد. تمام این پرده کشیدنهای مختلف، تمام اینها سد ایجاد کردنهایی بوده که برای جهان ایجاد کردند که به این اندیشه و مغز مفهومی جدیدی که در جهان ایجاد و نیز با اقتدار مطرح شده، دست پیدا نشود.
آقای دکتر وقتی که حضرت آقا از این نظم نوینی که معلول انقلاب اسلامی است صحبت میکنند، برای آن یک مولفه بسیار مهم تعریف میکنند. (لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ) به این معنی که انقلاب اسلامی نه ظلم میکند و نه زیر بار ظلم میرود. به نظر میرسد که نظر آقا این است که این (لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ) به نوعی مبنای تئوریک این نظم نوین معلول انقلاب اسلامی است، میخواستم که اهمیت این قضیه را برای ما تبیین بفرمایید؟
بنده تلاش می کنم در حد درک خودم این موضوع را مطرح کنم. ببینید این نظم نوین دارای ابعاد بسیار گسترده و عظیم و عمیقی است. اسلام بسیار عمیق است. ما کتابی به نام قرآن داریم که به عنوان یک کتاب الهی که (ظاهره انیق و باطنه عمیق) بحری است که هر چقدر بخواهیم درون آن ورود کنیم به انتهایی نمیرسیم. این کتاب را برای اندیشههای بلند انسانهای کاوشگر و ژرفاندیش تا پایان جهان به همین صورت منبع بیپایان باقی خواهد ماند. همچنین است منابعی که از پیامبر (ص) و معصومین (علیهمالسلام) به ما رسیده است.
چون بحث وسائلالشیعه مطرح شد مثلاً در باب آداب معاشرت، در کتاب حج جلد هشتم وسائلالشیعه حدود 280 صفحه فقط در مورد آداب معاشرت، 167 باب باز کرده و بسیار احادیث فراوانی که در باب آداب معاشرت و چگونگی معاشرت یک انسان مسلمان و ابعاد معاشرت را در مقابل چشم ما قرارداده است. اگر واقعاً ما بخواهیم این قسمت را برای جامعه اسلامی خودمان تبیین کنیم به این صورت که بدانند و یاد بگیرند، هر مسلمانی باید حداقل 2 سال تحصیلی کامل، آموزش دروس دانشگاهی ببیند تا اینها را بفهمد و دانش آنها منتقل شود تا بعداً به بینش و رفتار، برسد. خیلی از قسمتهایش که فقط در همین یک باب کوچک به ما دستور داده شده بسیار محکم و سفت است، میگوید از ما نیست آنکس که این اقدامات را با خودش و دیگر مومنان انجام ندهد، ما اصلاً نمیدانیم این اقدامات چه چیزهایی هستند که بخواهیم آنها را انجام دهیم. چرا من این باب را باز میکنم؟ به این دلیل که گوشهای از دریای بیکران معارف وحیانی برای تمام زوایای حیات انسان را انباشته نماییم.
به نظرم عید نوروز سال 63 بود، تعداد بسیار زیادی از شهدا را به اصفهان آوردند و در بازار زیر عالیقاپو به جهت تشییع قرار داده بودند، قرار بود از آنجا تشییع شوند. شب عید بود و یک کار عظیمی انجام گرفته بود، یک نورانیتی در این شهر و در بسیاری از شهرهای کشور ایجاد شده بود. حضرت امام رضوان الله تعالی در پیام نوروزی خودشان فرمودند: تازه، نسیمی از اسلام بر این کشور وزیدن گرفته است. یک نسیمی از اسلام برای خود ما مسلمانها در حال بارور شدن و شناخته شدن است. ابوابی که در اسلام وجود دارد بسیار بیشتر از اینهاست، اما شما جلوههایی را میتوانید به عنوان اولویت در صحنههای بینالمللی و فهم عمومی و فطری بشر مطرح کنید که سریعاً به انسانها انتقال پیدا کند و سریعاً به آن ها فهمانده شود. یعنی ما نمیتوانیم از ابتدا بیاییم و همة اعماق بیکران این اقیانوس را بفهمیم و ارائه دهیم، اصلاً امکان پذیر نیست. باید زمینهها فراهم شود، اشتهاها فراهم شود، معده عقل توان پذیرش و هضم آنها را پیدا کند. خب اینها بسیار سخت است بنابراین شما در سطح فطری و جهانی مطالبی را عنوان میکنید که نزدیک، سریع و قابل انتقال و قابل فهم است.
در ارتباط با ظلم پذیری و ظلم کردن هیچ بشری نیست که بلافاصله این مفهوم را قبول نکند که چرا ما باید ظلم کنیم و چرا باید مظلوم واقع شویم و به ما ظلم شود؟ هر دو نقطه، نقطههای آنی، سریعالانتقال و قابل فهم برای تمام فطرتها است، فطرتهایی که پوشیده شدهاند، فطرتهایی که به نوعی ابزارها و وسایل مختلف برایشان پرده ایجاد کرده است. غیر ممکن است که شما این مطلب را برای هر ذهنیتی و هر بشری مطرح کنید و فوری نپذیرد که چرا باید زیر بار ظلم رفت؟ یعنی این مسئله و تفکر جزء مسائل فطری و ابتدایی انسان است. که تصورش موجب تصدیق است.
سپس این جلوه را در ارتباط با وجود خود کشور اسلامی ایران نیز نشان میدهد که عملکرد ما در ارتباط با این قضایا و عملکرد کشور ایران، اینکه ایران تا به حال به چه کشوری حمله کرده است؟ در دنیا چه کسی از دست ما شاکی است که کوچکترین ظلمی به او کرده باشیم؟ ولی خود شما قبول دارید که ما مظلوم واقع شدیم. خود شما قبول دارید که ما از لحاظ شیمیایی مظلوم واقع شدهایم، از لحاظ جنگ 8 ساله خودتان آمدید، محکوم کردید و گفتید که چه کسی به ما حمله کرده است. اگر همه جای دنیا را در ارتباط با این قضایا نگاه کنید میبینید که ما کاری نکردهایم، با کسی کاری نداریم، همه با ما کار دارند ولی ما زیر بار ظلم هیچ ظالمی نخواهیم رفت. نمیپذیریم که کسی به ما ظلم کند، هر کس بخواهد ظلم کند ما ایستادهایم.
کشور جمهوری اسلامی تمام قد بیانگر همین بحث (لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ) است یعنی هر دوی آن را در ارتباط با این قضایا در جلوه وجودی خودش اظهار کرده، سی و چند سال سابقه ایران بیانگر چنین چیزی است. بنابراین از بدیهیات عقلی، ابتدایی و فطری است که وقتی شما بخواهید با مردم جهان صحبت کنید طبیعتاً بنیانة بسیار استوار، قابل فهم و قابل اتکایی را مطرح خواهید کرد که میتوانید بر مبنای آن، مطالب فطری نزدیک بعدی را نیز کم کم عنوان کنید. یعنی آغاز ورود به بیدارسازی، فطرت جهانی است نه فطرت اسلامی، یعنی الان کاری به بحث اسلام نداریم هر چند شما این کار را در ارتباط با جهان اسلام نیز انجام دادهاید. تمام حرکتهای بیداری اسلامی یعنی همین، و دشمن نیز خوب فهمیده است که حرف فطری و مطالبیکه مربوط به نظام نوینی است که ایران در حال مطرح کردن آن است، بُردش نیازی به جنگ و جدال و هواپیما و موشک ندارد. این حرف به عنوان یک هدف تا اعماق مغز تمام جهانیان میتواند نفوذ کند و اثر داشته باشد.
آقای دکتر یعنی این بیداری اسلامی را معلول انقلاب اسلامی میدانید؟
صد در صد، بدون هیچگونه تردیدی. اما اینکه آنها پیام را کامل گرفته باشند یا نه و یا اینکه آنها اعماق این بیداری درست برایشان حاصل شده باشد، محل تردید است وگرنه مردم مسلمان جهان پیام انقلاب اسلامی ایران را خوب گرفتهاند، فهمیدهاند که اسلام میتواند در جهان نظم جدیدی را ایجاد کند.
آقای دکتر،ایران به عنوان امالقرای جهان اسلام چه تاثیری میتواند بر استمرار این نظم نوینی که خودش مبدع و ابداع کننده اش است داشته باشد؟
بدیهی است که مهمترین قسمت آن به خود ما برمیگردد. فرمودند: (کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم) اگر میخواهید که (ناس) مردم به حقانیت اسلام و آن حرفی که دیانت ائمه اطهار است و آن ها آن را عرضه کردند دعوت شوند، جز اینکه شما با وجود و اعمال خودتان آن را اثبات کنید، نیست.
واقعاً ما باید در درون کشور خودمان، آن قسمت قیام فرد فردمان برای تزکیه نفسانی، تزکیه اجتماعی، بر پا کردن یک جامعه مدرن را مد نظر بگیریم البته همه عالم میدانند که اصلاً جهان صد در صد بدون جرم و جنایت امکانپذیر نیست. کاملاً معلوم است، خود خدا نیز به همین دلیل این همه احکام قضایی را برای مطرح کرده است. این همه احکام قضا که در قرآن و سنت است.
این موارد وجود دارد و باید در جوامع اسلامی نیز وجود داشته باشد و تا آخرالزمان نیز وجود خواهد داشت، انسان اختیار دارد و به واسطة اختیارش جرم کردن جزئی از واقعیت است و در دنیا به عمد یا سهو انجام میپذیرد. بنابراین بحث این نیست که کشورمان بدون جرم و جنایت باشد، خیر! بحث رسیدن به نوعی نمونه سازی یک حکومت اسلامی، یک نظام گویا و زیبا که جلوهها و نمودهای آن واقعاً قابل ارائه به جهانیان باشد، است.
اولین کاری که ما میتوانیم انجام دهیم و مهمترین نقشی که میتوانیم برای جهان ایجاد کنیم، رسیدگی کردن به خودمان است(کونوا لنا زینا و لا تکونوا علینا شینا) یک حقیقتی است. یعنی اگر بتوانند یک جلوه زشتی از ما نشان بدهند همانطور که جلوه هایی میسازند و بر علیه ما استفاده میکنند مانند تروریستها، القاعده و آنهایی که اینها را شکل میدهند که هراس ایجاد کنند، چقدر زننده است! جلوههای بعدی این نیز به همین شکل.
در بحث کشوری نیز باید کاری کنیم که زشتیها حداقلها باشند، باید زیباییها در کشور جلوهگر باشند. ما اگر توانستیم چنین چیزی را ایجاد کنیم و با اتحاد درونی خودمان هر چه بیشتر آن را زیباتر کنیم، "اسلامشهر" و "اسلام کشور" بسازیم خود به خود تلالو و نورانیت آن ساطع میشود. کسی جلوی نور را نمیتواند بگیرد، خصوصیت نور این است که با سرعتهای ویژه عبور میکند، خودش روشناییبخش است و ظلمت را برطرف میکند. پس شاید مهمترین وظیفة ما به عنوان مدعیان امالقرای اسلام این باشد که واقعاً در این بخش به خودمان بپردازیم. اگر شما به صحبتهای امام و حضرت آقا برگردید میبینید بیش از هر چیزی متوجه این مطلب هستند برای خود من واقعاً بسیار تعجب برانگیز است.
مثلاً شما در ارتباط با دفاع مقدسمان ببینید، نیروهایی مانند بسیج و سپاه با عشق، علاقه و انگیزه آمدند و شروع به کار و دفاع کردند، شاید واقعاً پاکتر از این بچهها پیدا نمیشد، شاید هر مملکت و یا هر جایی بود به اینها میگفتند بارکالله، مقدسین و ربانیون شما هستید. همان زمان در بحبوحه نبرد حق و باطل، حضرت امام در طی سخنرانیهایی که انجام دادند. گاهی بر سر همین کسانی که در حال دفاع از اسلام بودند فریاد زدند، و گفتند اگر چنانچه شما سپاهیان هوای نفس داشته باشید، شهید که نیستید هیچ، مستقیماً به جهنم میروید. یعنی این مراقبت و مواظبت برای نیتهای پاک و خالص و عمل به اسلام مهمترین سرمایة ما چه در جنگ و چه در جاهای دیگر است، یعنی که برگردیم به آن بنیانههایی که مطرح کردیم و این را به عنوان یک نظم بپذیریم، باید مبدا و معاد داشتن نیز در آن بنیانه ها متجلی کنیم. اگر اینها را متجلی کنیم در عالم تجلی خواهند کرد.
چرا امام در جهان تجلی دارد؟ چرا حضرت آقا در جهان تجلی دارد؟ چرا حاج آقا مجتبی تهرانی تجلی دارد؟ چرا این بزرگواران رضواناللهتعالیعلیهم این طور میشوند؟ برای اینکه بالاخره خدا این نوری را که گذاشته ظاهر خواهد شد، مرحوم حضرت آیتالله بهجت ظهور و بروز میکند، نورش بر همه جا میتابد.
ببینید پس یک قسمت عمده، این موضوع است که هم در ارتباط با مسائل ظاهری جامعه ما است ولی قسمت مهمتری که ممکن است الان ما به عنوان جلوه ظاهری به آن نگاه کنیم، توان ما در ارائه و نشر معارف حقیقی الهی، متناسب با جوامع مختلف و متناسب با نیازهای مختلفی است که داریم. یعنی ما باید برسیم به جایی که واقعاً این معارف نشر پیدا کند، همین مبانی که دریایی عمیق است اگر چنانچه انسانها با اینها روبرو شوند و جلوههای آن را ببینند، مات و متحیر خواهند شد. خیلی عجیب است یعنی شما وقتی که یک حدیث مواجه می شوید، میبینید که واقعاً اگر این حدیث در جامعة ما و در خود ما بروز و ظهور کند چه تغییری میکنیم، این اثرگذاری را میفهمیم و حس میکنیم. اینقدر زیبا و گویاست، اینقدر شفاف با شما ارتباط برقرار میکند که قلب شما را مطیع خودش میکند. ما اگر بتوانیم این دریای بیکران معارف را از عمیقترین سطوحش که فلسفه و حکمت است نشر دهیم، باید بتوانیم تا جلوههای ظاهری و بیرونی آن از قبیل آرمان و اخلاق و ارزشهایی که بروز و ظهور میکند را نیز در دنیای اسلام نشر دهیم.
خیلی از جوامع اسلامی ما، اسلامی دارند که مسلمانانشان، مسلمانان (یولد علی الاسلام) هستند واقعاً تربیت شده در اسلام نیستند ونه تنها شناختشان نسبت به مسائل اسلامی عمیق نیست بلکه کم است. هرچقدر بشود که اینها را انتشار داد و به آنها نزدیک کرد و پیامها را به آنها رساند، طبیعتاً برای جهان اسلام میزان تاثیر گذاری و تضمین آینده بیشتری خواهد داشت.
فرض کنید ما به این نتیجه رسیدیم که این موضوع خیلی ساده و عقلانی است. کاری است که سکولاریسم و غرب در زمان تسلط خودش انجام میداد و آن را به عمل نزدیک میکرد و آن نیز کادر سازی بود یعنی شما میبینید آن چیزی که سکولاریسم غرب را در جهان استوار کرد مبتنی بر کادر سازیهای آنها بود، یعنی دانشجویانی که به آنجا رفتند و در فرهنگ آن جا تحصیل کردند، یاد گرفتند و به کشورهایشان برگشتند، و یا آدمهای خاصی را که از لحاظ فرهنگ، تربیت کردند فرستادند.
الگوهایی مانند حزبالله مد نظرتان است؟
الگوهای مختلفی مانند حزبالله و یا کسانی که از افغانستان به ایران آمدند، آموزش و دوره دیدند و در حوزه تربیت شدهاند. از اقصی نقاط جهان به اینجا میآیند و در حوزه تربیت میشوند. این موضوع بسیار مهم است ما میتوانیم این درب را بیشتر باز کنیم تا بتوانیم این محیط را با شرایط خاص و سرویس مناسب در اختیار آن ها قرار دهیم، این موضوع هم در حوزه و هم در دانشگاهها میتواند برای تضمین آیندة مطمئن یک ساز و کار باشد.
آقای دکتر به نظر شما این نظم جهانی که حضرت آقا فرمودند در عرصة جهانی چه نمودی داشته است و کجا بیشتر مشخص شده است؟ و آیا میشود شکستهای آمریکا را در منطقه، افغانستان و عراق را به نوعی معلول این نظم نوین مد نظر حضرت آقا دانست؟
ببینید بالاخره اینها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران که برایشان یک امر غیر منتظره و بسیار وحشتناک بود، با تمام قوا هجمه شدیدی را علیه این مجموعه آغاز کردند. دلیل این هجمه همان مصادیق و مسائلی است که در ابتدا عرض کردم و فهمیدند که این خطر، خطر بزرگی است. آن ها بر اساس و مبنای همین خطر بزرگ که خوب احساسش کردند با یکدیگر در اروپا و آمریکا متحد شدند و حرف واحدی را همواره بر علیه ایران میزنند واراده آنها نیست که میخواهند ایرانِ اسلامی نباشد. اگر ایرانهراسی به عنوان یک تز مطرح میشود فرانسه همانقدر دنبالش میکند که آلمان ، اتریش همانقدر دنبالش میکند که هلند؛ آمریکا همانقدر آن را دنبال میکند که به طور فرض، حکومتهای دستنشانده اش آن را دنبال میکنند و میخواهند که این فضا را ایجاد کنند.
چرا میخواهند این فضا ایجاد شود؟ چون به این مطلب رسیده اند که دشمن (ایران اسلامی) در حال مقابله با آنها است و خطرش را حس میکنند. مگر میشود خطرش را حس کرد بدون آنکه اثری از آن دید؟ آثاری دیدهاند، این آثار ظاهر شده است، ظهور و بروز این آثار است که مجموعة رسانههای آنان را متحد کرده که به صورت عمیق و دائم بر علیه این مجموعه (اسلامی – ایران) سرمایه گذاری می کنند، جنگ میکنند و یا برنامهریزی دارند. بنابراین بر اساس همین موضوع میآیند برای منطقه خاورمیانه و منطقة آسیای نزدیک به حوزه غرب، نقشة جدید طرح میکنند. آنقدر سرمایه گذاری میکنند که بتوانند در اینجا مستقر شوند و به این حوزه نزدیک شوند، پایگاههای جدید در این حوزه داشته باشند.
کشورهایی را مانند ترکیه و جریانهای جدید آنرا بیشتر با خودشان اتصال میدهند و یا عربستان و قطر و مانند این کشورها را با خودشان همدست میکنند و با همدیگر ارتباطات قوی تری برقرار میکنند، برای اینکه می دانند اگر چنانچه خواستند بروز و ظهور این نظم جدید را کنترل کنند باید از جنس خود همین قضیه و در محیطهای ...؟؟؟ مستقیم اسلام همین جا استفاده کنند. اما برنامهریزی میکنند، مثلاً شرایطی را در برنامه عراق ایجاد میکنند سپس میآیند در داخل عراق برخورد میکنند، علیرغم سرمایه گذاری عظیم، استراتژیستهای آنها بررسی میکنند و میگویند که عراق لقمهای در دهان ایران شد (و مکروا و مکرالله و الله خیرالماکرین) و به عنوان تهدید و اینکه چرا ما خطا کردیم برمیگردند به کارهای خودشان و شروع میکنند به بازرسی و بررسی کردن و مجدد برای تولید ترفندهای جدید (فجمع کیده ثم اتی) سوره طه) بر علیه ایران اسلامی میپردازند.
یعنی آنها سرمایه گذاری کردند و نقشه استراتژیک خودشان را پیاده کردند، همه برنامههای خودشان را گذاشتند ولی در انتها نتیجهای نتوانستند بگیرند، این نتیجه کاملاً برای آنها غیر قابل قبول است و آن را قبول ندارند و میبینند علیرغم این سرمایهگذاری، این نظم ایران خیلی بیشتر از این سرمایهگذاریهای آنها اثرگذاری کرد و توانست تمام آن مواردی که آنها احساس کردند میخواهند برای خودشان جمع کنند و به نفع خودشان صادر کنند را به نفع خودش تغییر دهد.
حرکت آنها در عراق، سوریه، یمن، بحرین، افغانستان، پاکستان تماماً برای جلوگیری از بروز و ظهور بیشتر و عمیقتر و بالاتر این نظم نوین است چون به هر حال خطر آن را احساس کردهاند وقتی شما در مصر و تونس و در تغییراتی که انجام شده است وارد میشوید، علیرغم اینکه ممکن است مانند لیبی ظاهرش در اختیار آنها باشد ولی می بینید که عمق مسئله آن، اسلامخواهی است. در حالیکه اصلاً قبل از انقلاب اسلامی در ایران، اسلامخواهی در این کشورها مطرح نبوده است.
عمر مختار به عنوان مبارزه کننده با استعمار است و نه به عنوان اینکه بخواهد اسلام را حاکم کند ولی شما ببینید هر کدام از این کشورها اینها که بالا میآیند حرف اولیهای که میزنند از اسلام است، صحبتشان بر پایة اسلام است، این است که خطر ایجاد میکند. اگر اینها گفتند اسلام و این اسلام اگر خواست از بطن و متن مردم بیرون بیاید، پس فطری خواهد بود و کنترل شده توسط مدلهای اسلام آمریکایی نخواهد بود.
آنها میخواهند اگر اسلامی میخواهد بیاید اسلام آمریکایی باشد، می خواهند مدل اسلام عربستان، قطر، ترکیه، مدل اسلام کنترل شدة القاعدهای و امثالهم را حاکم کنند ولی خودشان میدانند این اسلامی که میخواهند درست کنند در آنجایی که با متن مردم برخورد میکند مشکل دار خواهد شد. ایران حرف برای زدن دارد، نظم جدید اسلامی که ایجاد شده حرف برای زدن و نفوذ خیلی بیشتر از آنها دارد علیرغم ساختارهایی که آنها ایجاد میکنند.
یعنی مهمترین مولفة مد نظر حضرت آقا، اسلامی بودنش است؟
صد در صد، بدون شک و تردید، دارای مبدا ومعاد بودن هستی، اتصال دادن دوباره عالم به خالقش. یعنی سکولاریسم آمد طی چندصد سال انسان را از خالق خودش جدا کرد و خواست دست انسان را از دامن پروردگار جدا کند و خودش را خدای زمین بکند.
نظم نوین آمد و گفت که نه، زمین دارای مبدا و معاد است، مبدا و معاد را با فلسفه و حکمت و با عقلانیت مطرح می کند. آن را آورد و در مقابل ذهن جهانیان قرار داد و گفت آن بریدگی که حاصل شد جز ظلم به بشر چیز دیگری نبود، ظلم ایجاد کرده و حقوق انسانها را در همه جا نابود کرده است. من نظم نوین را به این شکل تفسیر میکنم.
میخواهم بپرسم این بحث مذاکره با آمریکا و غرب که اخیراً باب شده، نظم معلول انقلاب اسلامی را دستخوش تغییر نمیکند؟ از نظر شما احتمال اینکه این نظم را تقویت و یا تضعیف کند وجود دارد؟ نگاهتان در این موضوعات به چه شکلی است؟
ببینید آنچه که در ارتباط با مسائل اسلامی وجود دارد این است که یک روز شما با بیان جنگی و حملهای خودتان را اظهار میکنید و یک روز با زبان مورد اتفاقی که کنترل شده و حساب شده و با درایت، بتوانید عقلانیت را از جریان دیگری ارائه بدهید. حال این موضوع به چه مفهومی است؟ یعنی ما فقط زبان مقابله و تهدید را در مقابل جهان نداریم، ما اصلاً کسی را تهدید نمیکنیم، ما وقتی که توسط دیگران تهدید میشویم از خودمان دفاع میکنیم(لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ).
ببینید الان اگر چنانچه این موضوع را علم کردند و آن علم را برافراشتند و گفتند که ما اهل گفتگو هستیم و ایران اهل گفتگو نیست، ما میخواهیم صلح برقرار شود ولی ایران میخواهد جنگ برقرار شود، اگر شما بتوانید این سلاح را از آنها بگیرید آیا کار غلطی است؟ اگر بتوانید این سلاح را بگیرید و بتوانید بگویید که این میدان، میدان گفتگو است. میدان گفتگویی که مبتنی بر عزت، مصلحت و حکمت باشد، حقوق تمام افرادی که در این گفتگو شرکت میکنند به صورت متعادل، عادلانه و متناسب با قواعد جهانی برقرار باشد. بیایید بنشیدند که شما چه حرفی برای زدن دارید، شما که میگویید در ارتباط با این قضایا، مذاکرات و گفتگو، خب این گوی است و این میدان.
ما میگوییم به علت اینکه شما دروغ میگویید نمیشود به شما اعتماد کرد. ما میگوییم اگر امام ما میفرماید که مرگ بر آمریکا، به خاطر این است که آمریکا شیطان بزرگ است. شیطان یعنی مکر، شیطان یعنی حیله، شیطان یعنی دروغ، شیطان یعنی همه مفاسد. به همین دلیل است که ما میگوییم هرگز نمیتوانیم با آمریکا سازش کنیم، منظور این است که ما نمیتوانیم با شیطان سازش کنیم. حالا اگر این شیطان در ارتباط با این قضایا آمد و جلوههایی ایجاد کرد و صحنههایی را آفرید و گفت اینها حرف حق را بلد نیستند و دنبال این حرفها نیستند، و به دنبال جنگجویی و فساد هستند. پس شما این خلع سلاح را انجام دهید خب این هم یک نوع خلع سلاح است. از شیطان باید خلع سلاح کرد، وارد میشویم و از شیطان خلع سلاح میکنیم.
واقعاً بحث مذاکره در چنین صحنههایی، خلع سلاح است، مگر اینکه واقعاً توبه کنند بالاخره آنها انسان هستند. انسان در ارتباط با درجات وجودی خودش، امکان اینکه بتواند توبه کند را دارد. این شیطان است که توبه نمیکند ولی انسان شیطان شده و شیطان صفت ممکن است روزگاری توبه کند. اگر توبه کرد، عوض شد و واقعاً گفت که من دیگر آن موجود نیستم و جلوة دیگری دارم، می توان شکل دیگری به آن ها نگاه کرد. چرا حضرت آقا میفرمایند که بله، این آقای اوباما که آمده است در یک پوسته یا یک دستکش نرم و مخملی روی دستش گذاشته ولی در زیر آن یک مشت آهنین است. این موضوع به چه معنی است؟ یعنی اینکه آنها در حال حیلهگری هستند.
آنها حیلة جدیدی آوردهاند و مدعی این شده اند که ما اهل رفاقت و دوستی هستیم این جریان سازیها را انجام دادند و آقا به ما این شناخت را داد که این مشت آهنین است. حقیقت این حرفی که میزنند این نیست، آنها دروغپردازی میکنند و قابل اعتماد نیستند.
صحنههایی که ما نگاه میکنیم، صحنههای بروز و ظهور مطالب حق اسلامی در موضوعات و حوزههای مختلف است. تجلیات مختلف حقانی به این شکل بروز و ظهور میکند. من فکر نمیکنم که آنها به عنوان دست برداشتن از ایدئولوژی و مذهب مطرح شود و معنی دهد، من فکر میکنم هر کسی که این موضوعات را به این شکل مطرح میکند بسیار کوتاه نظر است. یعنی از کوتاه نظری و کوتاه فکری است که ما فکر میکنیم که به فرض مثال: ما تغییر رویه دادهایم و دیگر شیطان نیز به این شکل نیست، میشود در کنار خداپرستی، شیطانپرستی نیز انجام داد و انتقاد نیز میتوان کرد. ما از روز اول میدانستیم که چنین چیزی نیست، این حق نیست، حقانیت اسلام کاملاً بروز و ظهورش معین است و از آن ما نمیتوانیم عدول کنیم.
پس شما مذاکره با آمریکا را به نوعی خلع سلاح شیطان میدانید؟
بله.
آقای دکتر سوال آخر، شما چه چشماندازی برای این نظم نوینی که حضرت آقا فرمودند متصور هستید و فکر میکنید این نظم تا کجا پیش میرود و میتواند چه عرصههایی را بگیرد و نتیجهاش چه خواهد شد؟
(قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه: و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا) این حرکت هر چقدر خالصانه و در معرض قبول حضرت حقتعالی باشد و درست انجام شود به عنوان تضمین ابدی برای آن است یعنی اصلاً افولی نخواهد داشت، حتماً روز به روز گسترش پیدا خواهد کرد و بی تردید حتماً تمام حقانیت خودش را به همه عالم اثبات خواهد کرد. برای اینکه خداوند تبارک و تعالی فرموده است: (ان الارض یرثها عبادی الصالحون) اگر ما صالح باشیم و اگر آن جنسی را که خدا از ما میخواهد را فراهم کنیم و آن چیزهایی که بنا نیست در ما باشد را از درون خودمان حذف کنیم، وعدة حق حتمی است. اعتماد به وعده الهی داریم و انتهای این نظام با تمام خلوصهایی که در آن وجود دارد برای مثال پاکان بزرگی که پر از علم و تقوا و فضیلت بودند مانند حضرت امام، شهدا و انسانهای پاک و خالصی که تمام وجودشان را صرف دعا و نیایش و پاکسازی وجود خودشان کردهاند اثرات خودشان را دارند و اینها از یک طرف تضمین قطعی برای بقای این نظام و از طرف دیگر رشد و توسعه آن در تمام عالم هستند.
چون حرف ما حرف جهانگیری نیست، حرف ما حکومت کردن بر عالم نیست که بخواهد ایجاد تعارض کند چون هدایت، سعادت، رشد و تعالی تمامی انسانها مد نظر ماست و این نیز فطرت تمام بشریت است. این تجلیات و ظهور و بروز آن را هر روز بیشتر از پیش در همة وجود انسانها و جوامع بشری شاهد خواهیم بود. انشاالله
انتهای پیام/