تعدد قرائتها به نوعی آنارشیسم معرفتی در تفسیر قرآن می انجامد
خبرگزاری تسنیم: عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی(ره) گفت: تعدد قرائتهای مختلف از دین یکی از لوازم دیدگاه هرمنوتیک فلسفی است و در صورت پذیرش آن، وجهی برای تفسیر صحیح باقی نمیماند و نوعی آنارشیسم معرفتی در تفسیر قرآن میانجامد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، واژه هرمنوتیک از زمان افلاطون به معنای به فهم درآوردن چیزی یا موقعیتی مبهم به کار میرفته و ارسطو نیز از این لفظ برای نامگذاری بخشی از کتاب «ارغنون» خود استفاده کرد. هرمنوتیک از قرن هفدهم به بعد شاخهای از دانش بشری شد. از آن زمان تاکنون گستره تعاریف هرمنوتیک و تلقیها از آن بسیار متنوع و قلمرو مباحث آن همراه با سیر تاریخی گستردهتر شده است. این مفهوم از حد معرفی به مثابه راهنمایی برای تفسیر دینی و حقوقی تا حد تأملی فلسفی در باب ماهیت فهم و شرایط وجودی حصول آن، ارتقاء یافته است.
گفته میشود در میان دانشمندان مسلمان نیز در مباحث الفاظ اصول فقه، درایةالحدیث و تفسیر، مباحثی مشابه نظریات هرمنوتیکی مطرح شده است. این مباحث هرمنوتیک چند دههای است که در مباحث قرآنی مطرح شده و برخی از نویسندگان آن را در ردیف روشهای تفسیر قرآن با عنوان «روش تفسیر هرمنوتیک قرآن» مطرح کردهاند. در جهان اسلام برای نخستین بار برخی از محققان مصری مانند ابراهیم شریف، عفت شرقاوی و نصر حامد ابوزید از هرمنوتیک در تفسیر قرآن بهره گرفتند و در ایران نیز کسانی چون سیداحمد فردید، محمد مجتهد شبستری، عبدالکریم سروش و بابک احمدی به روشهای هرمنوتیکی روی آوردند، اما فضلالرحمان، نواندیش معاصر پاکستانی برای نخستین بار اصطلاح «هرمنوتیک قرآنی» را به کار برد.
خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، برخی از مباحث این حوزه را در گفتوگویی تفصیلی با حجتالاسلام و المسلمین ابوالفضل ساجدی، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و سردبیر فصلنامه علمی ـ تخصصی معرفت کلامی به بحث و بررسی نشسته است.
بخش نخست این گفتوگو پیشتر در تسنیم منتشر شد. نسبت مباحث هرمنوتیک جدید غربی با حوزه اسلامی و بهویژه حوزه تفسیر قرآن، سابقه مباحث هرمنوتیک در دنیای اسلام، اشتراکات هرمنوتیک روششناختی و روششناسی تفسیر اندیشمندان اسلامی، عمدهترین موارد اختلاف بین اندیشمندان مسلمان و هرمنوتیستهای غربی، خطاهای نواندیشان دینی در استفاده از مباحث هرمنوتیک غربی در فهم قرآن، مؤلفمحوری یا مفسرمحوری در تفسیر متن از جمله مباحثی بود که در بخش نخست این گفتوگو مطرح شد.
ساجدی در بخشی از گفتگوی خود تصریح کرد که هرمنوتیستهای فلسفی بر خلاف بسیاری از دیگر هرمنوتیستها و نیز بر خلاف رویکرد اندیشمندان و مفسران مسلمان، توجه به مراد مؤلف در فهم متن را نادیده میگیرند. لازمه دیدگاه هرمنوتیک فلسفی این است که هرکس فهمی دارد و با توجه به تعدد افراد، فهمها نیز متعدد است و این فهمها باهم مساوی بوده و هیچ یک ترجیحی بر دیگری ندارد. لازمه این نظریه، شخصیسازی تفسیر قرآن و گشودن باب تفسیر به رای است... . غالبا نویسنده از متن خود قصدی دارد و قطعاً ما نمیتوانیم حکم واحدی را برای همه متون صادر کرده و بگوییم همه متون از ویژگی واحدی برخوردارند. چون در اغلب متون، توجه به مراد مؤلف مهم است و کشف قصد مؤلف در حد ممکن جزء ضروریات فهم یک متن است، اما در موارد خاصی درجه تقید به قصد مؤلف کاهش پیدا میکند، مثلاً در تحلیل آثار هنری و یا در آثاری که نویسنده آن صرفاً در مقام فرافکنی و اظهار دورنیات و امور ذهنی و روانی مخاطب است، ممکن است چنین امری اتفاق بیفتد.
بخش دوم این گفتوگو بدین شرح منتشر میشود:
*تسنیم: همچنانکه فرمودید یکی از ساحتهای عمده تنازع بین اندیشمندان در مباحث هرمنوتیک بحث مؤلف محوری یا مفسرمحوری در فهم متن است؛ نظریهپردازان هرمنوتیک فلسفی مانند هایدگر و گادامر بر خلاف بسیاری از کلاسیکها به نوعی نقش نیت مولف را در فهم متن نفی کرده و معتقدند که برای مفسر چندان اهمیتی ندارد که گوینده قصد القای چه معنایی را داشته است. اما مفسران و اندیشمندان مسلمان به نوعی همه در فهم متن مؤلفمحورند؛ چه اشکال یا اشکالاتی متوجه دیدگاه مفسرمحور است که نمیتوان از آن در فهم متن آن هم متن مقدس بهره جست؟ بخصوص قرآن که بنابر اعتقاد مسلمانان برخلاف متون دیگر (حتی متون مقدس ادیان دیگر) مؤلف به معنای متعارف بشری ندارد.
دیدگاه مفسر محوری که مربوط به هرمنوتیک فلسفی است اشکالات متعددی دارد: از جمله آن که آیا ارائه دهنده این دیدگاه(گادامر) خود میپذیرد که مخاطب اثر او را بخواند و معنای عکس یا مخالفی از آن دریابد؟ آیا مخاطب آزاد است که بدون پیروی از ضابطه خاصی در کشف معنای متون، هر فهمی از متن را درست تلقی کرده و آن را بر متن تحمیل کند؟ از ظاهر دیدگاه گادامر چنین برداشتی استفاده میشود و برخی از روشنفکران داخلی ما چون مجتهد شبستری نیز در طرح تعدد قرائتها به این جهت متمایل شدهاند. اندیشه مفسران مسلمان با این رویکرد در تقابل بوده و آنان در فهم قرآن مؤلفمحور هستند و چنین چیزی را با مبنا و فلسفه وحی الهی ناسازگار میدانند. دلیل ضرورت وحی برای ما این بوده است که ما به سبب برخی کاستیها و نداشتن برخی از دانشها به سراغ وحی الهی رفتهایم و حال اگر مراد خداوند را از وحی نادیده بینگاریم، این امر با فلسفه نزول وحی در تعارض خواهد بود.
علاوه بر این، قبول این دیدگاه با اصل تعامل انسانها در تضاد خواهد بود؛ چرا که فلسفه اولیه زبان و گفتار، ایجاد تعامل و ارتباط میان افراد انسانی و انتقال پیام انسانها به همدیگر است و اولین گام و مقدمه تفاهم انسانها و ایجاد تعامل بین آنان، زبان و گفتار است و فلسفه آفرینش زبان و توانایی انسان بر تفکر این است که او بتواند از طریق زبان با دیگران ارتباط ذهنی و تفاهم برقرار کند. در صورت قبول این دیدگاه، فهم و نقد و بررسی دیدگاهها و انظار ناممکن شده و حتی علم بشری نیز رشدی نخواهد داشت.
* تسنیم: گفته میشود که یکی از موارد اختلاف و افتراق بین رویکرد هرمنوتیستهای فلسفی و روششناسی فهم و تفسیر اندیشمندان مسلمان به حوزه نقش پیشفرضها در فهم متن اختصاص دارد. رأی اندیشمندان اسلامی در مواجهه با پیشفرضها چیست؟ فیالمثل آنها برکاهش پیشفرضها تأکید دارند و یا بازشناسی پیشفرضهای موجه از ناموجه یا ایکه آرای دیگری دارند؟
از دیگر موارد اختلاف میان برخی هرمنوتیستهای غربی و اندیشمندان مسلمان جایگاه پیشفرضها است. برای مثال تأکید هرمنوتیک فلسفی بر دخالت پیشفرضها و پیشفهم ها در فهم، تأکیدی افراطی است؛ یعنی آنچنان این امر را پررنگ جلوه میدهد که منجر به نسبیت در فهم میشود. از دیدگاه هرمنوتیستهای فلسفی چون هایدگر و گادامر تفسیر مطلقاً نمیتواند از پیشدانستهها مستقل شود و از همین رو همواره وابسته به آن پیشفرضهاست. لازمه تأکید بیش از حد بر این مطلب آن است که ما به هیچ وجه نتوانیم از پیشفرضها جدا شویم و چون بر این امر ناتوانیم، هرکس با توجه به پیشفرضهای خاص خود، فهمی متفاوت از دیگری دارد، هیچ فهمی ترجیح بر دیگری ندارد و همه تفاسیر، تفسیر درست محسوب میشوند.
به تعبیر اینان ما اسیر موقعیت هرمنوتیکی خود هستیم و نحوه بودن ما در جهان بهگونهای است که این پیشفرضها، نه تنها مضر نیست، بلکه ضروری است و ما چارهای از آنها نداریم. لازمه این سخن آن است که سخن صحیح معنا نداشته یاشد؛ سخن «الف» فهم او با پیشفرض خود و سخن «ب» نیز فهم وی با پیشفرض خود اوست و... اگر چنین سخنی پذیرفته شود، تفسیر به رأی امری مجاز خواهد شد.
حتی درباره سخن دیگران هم مجاز به تفسیر به رأی نیستیم، چه رسد به کلام الهی
در پاسخ می توان گفت به عقیده اندیشمندان مسلمان صحیح آن است که پیشفرضهای دخیل در فهم متن را به چند دسته می توانیم تقسیم کنیم: برخی از این مقدمات و پیشفرضها از اموری هستند که نقش ابزاری صرف داشته و تأثیر منفی در نتیجه نمیگذارند، مانند دانستن لغت، گرامر و قواعد دستوری فهم متن، علم منطق و ... . ولی برخی از پیشفرضها میتوانند تأثیر منفی در نتیجه داشته باشند و به تحمیل برخی از دیدگاهها و ظنیات فرد به متن بینجامد که این همان تفسیر به رأی است. ما نه تنها حق تفسیر به رأی قرآن را نداریم، بلکه درباره سخن دیگران نیز نباید تفسیر به رأی کنیم.
چرا قرآن سوءظن را اشتباه شمرده است
این که در قرآن و روایات ما تأکید شده که از سوءظن اجتناب کنیم و این امری اخلاقی و برای همگان پذیرفتنی است، بدان دلیل است که انسان حق ندارد که آنچه را که درباره افکار و آثار دیگران به ذهن و مخیله او خطور میکند، به دیگران نسبت داده و ذهنیت خود را بر آنان تحمیل کند و اگر چنین حقی داشت، سوءظن کار اشتباهی نمیبود. اشتباه بودن سوءظن بدان دلیل است که ما ممکن است ذهنیات خود را در فهم سخنان و نوشتههای دیگران دخالت دهیم. برای فهم یک متن بخشی از مقدمات گرچه پیشدانسته محسوب میشوند، اما لازم و مفید بوده و مضر نیستند؛ بنابراین ما باید میان انواع پیشفرضها و پیشدانسته ها و انواع ابزارهای لازم برای ورود به فهم معنای یک متن تفکیک قائل شویم. این امر درباره قرآن نیز صادق است و این دیدگاه کلی هرمنوتیک فلسفی که دخالت و تأثیر پیشدانسته ها در فهم متن را چنان پررنگ و برجسته میکند که منجر به نسبیگرایی در فهم معنای یک متن میشود، برای ما قابل پذیرش نیست.
«یکی بر سر شاخ و بن میبرید!»
دکتر سروش در کتاب «قبض و بسط تئوریک شریعت» نقش پیشدانسته ها در فهم متن را چنان پررنگ کرده که دیدگاه ایشان، منجر به نسبیگرایی مطلق در فهم شده و مهمترین هدف این نسبیتگرایی، مورد هجمه قرار دادن فهم دینی است، در حالی که اگر دخالت پیشفهم ها و ارتباط آنها با همدیگر به نحوی که در کتاب «قبض و بسط تئوریک شریعت» مطرح شده بپذیریم، نهتنها فهم دین، بلکه همه فهمها متزلزل شده و هیچ فهمی قابل اعتماد نخواهد بود. چنین دیدگاهی نقض دیدگاه خود دکتر سروش و نوعی خودشکنی در استدلال تلقی میشود و مصداق «یکی بر سر شاخ و بن میبرید!» است. بنابراین، تأکید افراطی بر پیشفرضها و پیشفهمها و عدم تفکیک میان آنها در فهم متن، از دیگر موارد اختلاف میان اندیشمندان مسلمان و برخی از هرمنوتیستهای غربی (از جمله هواداران هرمنوتیک فلسفی و تا حدی هرمنوتیک رمانتیک) است.
نمیتوان حکم یکجا و واحدی برای پیشفرضها صادر کرد
از دیدگاه اندیشمندان اسلامی نمیتوان حکم یکجا و واحدی برای پیشفرضها صادر کرد و از سوی دیگر، ورود پیشدانستهها و پیشفرضها طبق قواعدی انجام میشود. به عبارت دیگر، مقدمات و پیشفرضهایی وجود دارد که برای فهم همه متون مشترک است(مانند دانستن زبان و الفبا و مقدمات هر علم) و برخی از پیشفرضها نیز مخصوص فهم معنای متن خاصی است و باید میان این دو پیشفرض نیز تفکیک قائل شد.
*تسنیم: برخی از اندیشمندان مسلمان معتقدند که بسیاری از اندیشههای جدید غربی در عصر جدید مانند نقد تاریخی کتاب متن مقدس، پلورالیزم دینی و... کاملا در بستر غربی و ناظر به شرایط اجتماعی و فرهنگی و دینی غربیان به وجود آمده و مسئله ما نیستند. آیا درباره مسائل هرمنوتیک هم میتوان چنین رویکردی اتخاذ کرد؟ به عبارت دیگر توجه به بستر ظهور مباحث هرمنوتیک چقدر میتواند اهمیت داشته باشد.
بله، توجه به بستر ظهور این اندیشهها بسیار مهم است؛ یعنی باید اندیشههای جدید غربی را در بستر ظهور آنان تحلیل کنیم و بدانیم که برای چه این دیدگاهها مطرح شدهاند. با تحلیل اندیشه غربی درمییابیم که در دوران جدید، بهویژه نسبت به دین و فهم آن چالشهای مختلفی وجود داشته و این چالشها مراحل گوناگونی را طی کرده است. بخشی از بستر ظهور مباحث هرمنوتیک به تحولات اندیشه فلسفی در غرب (در دوران مدرن و پست مدرن)، بخشی به چالشهای پیش روی مسیحیت و عدم توانایی آن در پاسخگویی به نیازها و بخشی نیز به ابهامات و انتقادات وارد شده به کتاب مقدس برمیگردد که منجر به جستوجوی راههایی برای حل این معضلات شده است. آنچه از این بستر بیرون آمده، خودبه خود نباید تلقی به قبول شود؛ بلکه باید نقد و بررسی شده و موارد پذیرفتنی معقول و نامعقول، حق و باطل و سره و ناسره آن مشخص شود.
تعدد قرائتها وجهی برای تفسیر صحیح باقی نمیگذارد
متأسفانه برخی از روشنفکران ما بدون توجه به تفکیک میان مطالب صحیح و سقیم شکل گرفته در این بستر، به نحوی منفعلانه و با علاقه خاصی به برخی از نحلههای فکری غرب،اندیشههای آنان را تلقی به قبول کرده و بر اساس آن میخواهند قرآن و مبانی اسلام را تفسیر و تأویل کنند و یکی از نتایج مهم و البته خطرناک به دست آمده از این شیوه مواجهه با اندیشه غربی، موضوع تعدد قرائتهاست. موضوع تعدد قرائتها و فهمها در سالهای اخیر در محافل علمی حوزوی و دانشگاهی بسیار مطرح شده است. نتیجه پذیرفتن برخی از دیدگاههای اندیشه غربی(از جمله در حوزه هرمنوتیک فلسفی)، تعدد قرائتها و قادر نبودن بر داوری میان فهمهای مختلف و ترجیح یکی بر دیگری است. در صورت پذیرش قرائتهای مختلف از دین، وجهی برای تفسیر صحیح باقی نمیماند.
برخی از روشفنکران داخلی(نظیر امثال دکتر سروش که) متأثر از این روش هرمنوتیکی هستند برآنند که همه فهمها درست است و نهتنها ترجیحی بین شیعه و غیرشیعه وجود ندارد، بلکه حتی بین اسلام و غیراسلام ترجیح معنا ندارد. همین طرز تفکر منجر به طرح «صراطهای مستقیم» و مباحث مربوط به پلورالیسم دینی شده است. مبنای این دیدگاه که برخی از روشنفکران ما آن را پذیرفته و خود را ملتزم به لوازم آن کردهاند، همان هرمنوتیک فلسفی غربی است که لازمه آن متزلزل کردن فهم و بستن راه آن و صحیح دانستن همه فهمهای متفاوت و متضاد است، حال آنکه حقیقت امر چنین نیست و چنین عقیدهای مشکلات متعدد معرفتشناختی و معناشناختی را در پی دارد. البته روشنفکران متدینی در کشور ما نیز هستند که به روشهای صحیح فهم متن توجه و به راههای اصیل و قابل قبول تکیه میکنند.
*تسنیم: حضرتعالی جدای از تبیین تفاوت اساسی در بستر ظهور اندیشهها، موارد متعدد اختلاف بین رویکرد هرمنوتیستهای فلسفی و روششناسی فهم و تفسیر اندیشمندان مسلمان را برشمردید و فرمودید که با وجود چالشهای پیش روی هرمنوتیک فلسفی و انتقادات فراوان وارد شده در غرب به این رویکرد، برخی از روشنفکران داخلی، دیدگاه هرمنوتیک فلسفی(آن هم یک دیدگاه خاص آن) را بدون توجه به ضعفها و وجوه باطل آن پذیرفته و در آثار خود، مستفیم یا غیر مستقیم به فهم قرآن سرایت دادهاند. این کار چه لوازم و تبعاتی میتواند داشته باشد؟
لوازم هرمنوتیک نسبیگرا؛ از تعدد قرائتها در نظر تا اباحیگری در عمل
بحث تعدد قرائتها یکی از لوازم دیدگاه هرمنوتیک فلسفی است و هرمنوتیستهای ملتزم به این دیدگاه، عملاً نتایج چنین تفکری را پذیرفتهاند. واقعیت آن است که این یکی از خطرات جدی پیش روی ماست و در صورت پذیرفتن تعدد قرائتها، دیگر تفاوتی بین اسلام آمریکایی و غیرآمریکایی وجود نخواهد داشت. این تعدد قرائتها در دوران نخستین اسلامی نیز مشهود است، همچنانکه معاویه و یزید نیز هریک اسلام خود را اسلام حقیقی میدانستند. در نتیجه باید گفت که یکی از مهمترین چالشهای ناشی از ورود مباحث هرمنوتیک به عالم اسلام همین بحث تعدد قرائتها است که میتوان از دل آن، اندیشههای بسیار خطرناک و ضد صریح مبانی و معارف قرآن بیرون کشید. یکی از مناشی و ریشههای رشد اباحیگری و بیتفاوتی نسبت به حرام و حلال الهی در کشور را میتوان در همین عقیده تعدد قرائات دانست.
تعدد قرائتها و آنارشیسم معرفتی در تفسیر قرآن
متأسفانه بحث تعدد قرائتها در جامعه به تدریج رشد کرده و یکی از ثمرات آن اباحیگری است. باید نسبت به این مباحث مهم حساسیت داشته باشیم و بدانیم که اگر بنا باشد که فهم و تفسیر را این چنین شخصی و بدون ضابطه کرده و تمامی فهمها را صحیح قلمداد کنیم، معارف قرآن و اسلام دستخوش تحریف جدی خواهد شد. جالب توجه است که مدعیان و هواداران این نظریه، که به نوعی آنارشیسم معرفتی در تفسیر قرآن می انجامد، این مباحث را در عرصه فهم دین، تفسیر قرآن و احکام اسلام می پذیرند، اما در شئون دیگر زندگی مادی و روزمره و تعاملات علمی خود بدان ملتزم نیستند.
بنابر از دیدگاه اندیشمندان اسلام صحیح فهمها میتواند متعدد باشد، اما این فهمها ذودرجات و ضابطهمند هستند؛ برخی از تعدد فهمها صحیح و قابل قبول بوده و برخی دیگر قابل پذیرش نیست. فهمی که مبتنی بر روش صحیح اجتهادی باشد، قابل قبول است و فهمی که مبتنی بر این روش نباشد، قابل پذیرش نیست. از منظر علمای اسلام فهمهای متعدد وجود دارد، اما میزان اعتبار آنها به التزام به روش صحیح فهم معنا بستگی دارد. در بحث فهم قرآن نیز باید توجه داشته باشیم که آیات قرآن ابعاد و انواع متفاوت دارند؛ برخی از آیات، توصیفی و برخی دیگر هنجاری هستند، آیاتی از قرآن توصیفگر عالم و بیانگر هستهاست(خداشناسی، انسانشناسی، راهشناسی، راهنماشناسی، کیهانشناسی، جهانشناسی، فرجامشناسی، معادشناسی) و دستهای دیگر ناظر به گزارههای هنجاری و بایدها و نبایدها هستند.
انواع این گزارهها در بحثهای تفسیری حکم واحدی ندارند و برای هر دسته از این آیات جدای از راهکارهای مشترک، قواعد خاصی نیز وجود دارد و البته برای فهم قرآن، توجه به شرایط نزول و تاریخ صدر اسلام لازم و ضروری است و در علم اصول به این مباحث بسیار توجه میشود و چنین نیست که برای فهم قرآن، مطلقاً نسبت به سایر فهمها بیاعتنا باشیم، بلکه میتوانیم با مراجعه به دانشهای جدید مصداق ذکر شده در آیه را به نحو برتری بفهمیم. مثلاً هنگامی که قرآن درباره خورشید، ماه یا باران سخن میگوید، هرچه ما دانشمان نسبت به این موضوعات بیشتر باشد، عمق آیه را بیشتر درک خواهیم کرد. اینها از مقدمات فهم بهتر است، اما لازمه این سخن آن نیست که ما یک فهم افسارگسیخته بیضابطه یا نوعی آنارشیسم در معرفت دینی و تفسیر را بپذیریم تا به اباحیگری در عمل و پذیرش و تأیید صحت همه تفاسیر منجر شود.
از تعدد قرائتها تا ترجیح قرائتهای بیضابطه
جالب است که آنان که تعدد قرائت ها را مطرح کرده و همه قرائت ها را صحیح میدانند، تفاسیر علمای اسلام را کنار گذاشته و باقی تفاسیر را میپذیرند! برای مثال آیات، اخبار و تفاسیر ناظر به حجاب را کنار گذاشته و هر تفسیری را که بیحجابی را تأیید میکند، فهمی مناسب و قابل اعتنا میدانند و به عبارتی، کار از تعدد قرائتها به ترجیح قرائتهای بیضابطه رسیده است!
*تسنیم: در این گفتوگو به موارد متعدد اختلاف بین رویکرد هرمنوتیستهای فلسفی و روششناسی فهم و تفسیر اندیشمندان مسلمان و چالشهای پیش روی ورود این مباحث به دنیای اسلام و عرصه تفسیر قرآن اشاره فرمودید. آیا ورود مباحث هرمنوتیک به دنیای اسلام وجوه مثبت و نقاط قوتی نیز میتواند داشته باشد؟
در تاریخ علم اسلامی و بهویژه در علم تفسیر، مباحث مربوط به حوزه هرمنوتیک از جمله در زمینه مباحث علم اصول، مباحث تأویل و اقسام آن، معیار در صحت تأویل، ظهر و بطن آیات و... سابقه داشته و همواره مورد توجه علما و اندیشمندان اسلامی بوده است. توجه به این بحثها یک مسئله و پذیرش بیقید و شرط برخی از دیدگاههای غربی مسئلهای دیگر است؛ دیدگاههایی که در خود دنیای غرب نیز از سوی بسیاری از اندیشمندان آن دیار مورد نقد قرار گرفته است. هرمنوتیک میتواند نقاط قوتی نیز برای ما داشته باشد و برخی از نکات مربوط به آن در روش فهم معنای متن به ما کمک کند. تعامل میان اندیشهها و بهره گرفتن از نقاط قوت و مثبت آنها قطعاً به فهمهای بهتر کمک خواهد کرد، اما به سبب رواج هرمنوتیک فلسفی و غلبه تأثیرات منفی آن در کشور ما، این نگاه به سمت نسبیگرایی مایل و به تضعیف شدید بنیانهای معرفت دینی منجر شده است و همین امر باعث شده تا مباحث مربوط به هرمنوتیک به نوعی بار معنایی منفی پیدا کند.
در تحلیل دیدگاههای هرمنوتیستهای غربی در روش فهم متن، ضمن بهرهگیری از نقاط قوت آن، باید به تفاوت بسترها و نیز تمایز مبانی کلامی اندیشههای اسلام و غرب توجه کرد و نمیتوان بدون در نظر گرفتن این موارد، اندیشه آنان را به صورت تمام و کمال و بدون اعتنا به لوازم و تبعات آن پذیرفت. همانگونه که در حوزه مطالب فلسفی میکوشیم تا به تدریج به معرفتشناسی برتر و قویتری دست پیدا کنیم، در حوزه مباحث هرمنوتیک و روش فهم متن نیز ـ البته با توجه به میراث اصیل بازمانده از علمای اسلام ـ میتوانیم از برخی از نظرات غربی استفاده کنیم.
برای مثال در مباحث گوناگونی چون تفکیک بین گزارههای الهیاتی و غیرالهیاتی، گزارههای ناظر بر امور انفسی و آفاقی، گزارههای ناظر بر درجات فهم و معرفت، رابطه بین علم حصولی و علم حضوری، انواع گزارههای دینی و ویژگی هر کدام و مواردی از این می توان از برخی ارای اندیشمندان غربی استفاده کرد. نسبت به این موضوعات گامهای خوبی در طول تاریخ اسلام نیز برداشته شده است و فهم آنها در روششناسی فهم قرآن، موثر است. ما میتوانیم در این موضوعاتی که کمابیش اندیشمندان اسلامی درگذشته نیز به آنها پرداختهاند، گامهای جدیدی برداریم و در این راستا از برخی اندیشههای غربی نیز استفاده کنیم.
انتهای پیام/