حفظ استقلال و نفى کامل سلطه بیگانگان ؛ دستاورد مهم انقلاب اسلامی

حفظ استقلال و نفى کامل سلطه بیگانگان ؛ دستاورد مهم انقلاب اسلامی

خبرگزاری تسنیم: قبل از انقلاب، حاکمان ایران در جواب این سؤال مى‏گفتند سیاست خارجى ایران و به تبع آن امنیت ملى، متغیر وابسته ساختار نظام بین‏الملل است و نیروهاى داخل کشور چاره‏اى جز پذیرش آن ندارند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، انقلاب اسلامى، پایان حدود دو قرن دخالت بیگانگان در ایران بود؛ دخالتى که در سال‏هاى آخر تبدیل به سلطه یک‏طرفه آمریکا شده بود. استراتژى فرهنگى، راهبرد امام در تحقق این پیروزى بود.

مبارزه با طاغوت، به‏عنوان امرى ملازم با توحید، مبارزه با موانع درونى و بیرونى کمال، به‏ویژه استبداد و استکبار، به‏عنوان زمینه‏ساز کمال انسان و مبارزه با ظلم و منکر، به‏عنوان یک تکلیف شرعى از نتایج این استراتژى بود.
با توجه به این‏که علت محدثه، علت مبقیه است، تداوم نظام اسلامى در گرو تداوم استراتژى فرهنگى مذکور و اولویت و اوّلیت آن در تمامى سطوح و ساحات فردى، اجتماعى و به‏ویژه حکومتى است. علاوه بر این، صدور انقلاب در گرو مبارزه با سلطه در سطح جهان اسلام و نظام بین‏الملل، با بهره‏گیرى از تجربه انقلاب در ایران، یعنى استراتژى مبارزه فرهنگى و راهبرد جهادى زندگى‏کردن است.
از سوى دیگر با توجه به آن‏که نفى سلطه جز از طریق استقلال حاصل نمى‏شود، ضرورت استقلال‏طلبى و ملتزم‏شدن به لوازم آن روشن مى‏گردد که هدف‏گیرى اولیه امام راحل و اصرار همیشگى رهبرى معظم، تأمین‏کننده این مهم بوده است که در مقوله فرهنگ استقلال‏طلبى تعریف مى‏شود. در شرایط کنونى جهان، استقلال داراى ابعاد گسترده‏ى سیاسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى است که همه‏ى آن‏ها به هم مربوط هستند و از همدیگر تأثیر و تأثر مى‏پذیرند؛ بدین‏معنا که کاستى در هر یک از این ابعاد، اصل استقلال را مخدوش مى‏کند. بنابراین چاره‏اى جز تداوم این جهت‏گیرى همه‏جانبه باقى نمى‏ماند.


على‏رغم این‏که سیاست خارجى جمهورى اسلامى، از آغاز تاکنون، مراحل مختلفى را طى کرده است، اما مبارزه با نظام سلطه همواره مدنظر رهبران آن، حضرت امام و مقام معظم رهبرى، بوده است. شاخص این مدعا مبارزه ملت ایران با سلطه‏طلبى‏هاى آمریکا است زیرا همواره امنیت و استقلال ایران از سوى این قدرت تهدید شده است.
امروزه بین امنیت ملى و امنیت عمومى و حتى امنیت جهانى، تفکیک صورت نمى‏گیرد، بلکه به‏طورکلى از امنیت صحبت مى‏شود. امنیت به یک مفهوم و پدیده سیالى تبدیل شده که اگر در سطح داخلى یک کشور دچار آسیب شود، مى‏تواند شرایط بین‏المللى را هم تحت تأثیر قرار دهد و بالعکس.
اکنون این بحث مطرح است که آیا امنیت ملى یک کشور در داخل آن کشور و به دست کارگزاران و مردم آن کشور تعریف مى‏شود یا ساختار حاکم بر نظام بین‏الملل در خارج از مرزها این‏کار را انجام مى‏دهد؟ به عبارت دقیق‏تر، سیاست خارجى یک کشور که امنیت ملى هم بخشى از آن است، متغیر وابسته سیاست‏هاى داخلى آن کشور است یا متغیر وابسته ساختار حاکم بر نظام بین‏الملل؟

  وابستگى، نظریه مقبول قبل از انقلاب‏
قبل از انقلاب، حاکمان ایران در جواب این سؤال مى‏گفتند سیاست خارجى ایران و به تبع آن امنیت ملى، متغیر وابسته ساختار نظام بین‏الملل است و نیروهاى داخل کشور چاره‏اى جز پذیرش آن ندارند. در این مقطع، ساختار حاکم بر نظام بین‏الملل به سرکردگى آمریکا و شوروى، دوقطبى بود.
این دو کشور ساختارساز بودند و سایر کشورها را بین خود تقسیم کرده بودند؛ بنابراین، سیاست خارجى کشورها به این ساختار نظام بین‏الملل وابسته مى‏شد. دسته‏اى وابسته به بلوک شرق و دسته دیگر، وابسته به بلوک غرب بودند و ایران در بلوک غرب قرار مى‏گرفت. از این‏رو، قبل از انقلاب اسلامى، سیاست خارجى و امنیت ملى ایران، ذیل سیاست خارجى و امنیت ملى آمریکا تعریف مى‏شد و به‏همین‏دلیل، پیروزى انقلاب اسلامى، تولد مجدد ملت ایران بود.
اما آیا آمریکا باید سیاست خارجى و امنیت ملى ایران را تعریف کند و آیا اکنون ما خود مى‏توانیم کشورمان را اداره کنیم؟ تا قبل از انقلاب، پاسخ این سؤال‏ها روشن بود، یعنى ما نمى‏توانستیم خودمان را اداره کنیم؛ به‏طور نمونه، هنگامى‏که مذاکرات مربوط به ملى‏شدن صنعت نفت در مجلس صورت مى‏گرفت، رزم‏آرا خطاب به نمایندگان گفت: «ایرانى لیاقت لولهنگ ساختن ندارد چگونه مى‏خواهد صنایع نفت خود را اداره کند؟»
حادثه دیگر، تبعید امام بود. در تبیین علت تبعید امام بر این نکته تأکید مى‏شود که ایشان علیه کاپیتولاسیون اعتراض کرد. بر اساس کاپیتولاسیونى که تصویب شد، آمریکایى‏ها مى‏گفتند ما، ایرانى‏ها و مقررات آن‏ها را به رسمیت نمى‏شناسیم و این قوانین را نمى‏توان درباره انسان‏هاى متمدن اجرا کرد. ما آمریکایى‏ها که به ایران مى‏آییم، باید خارج از چارچوب نظام قضایى و حقوقى ایران باشیم؛ از این‏رو، خلافى که یک راننده آمریکایى در ایران مرتکب شد، باید براى محاکمه به آمریکا فرستاده شود و قوه قضائیه آن کشور محاکمه‏اش کند.

  انقلاب اسلامى، مقابله با سلطه‏پذیرى‏
انقلاب اسلامى، نقطه‏اى بود که ایرانیان با صداى بلند گفتند ما هستیم و مى‏خواهیم خودمان، دولتمان را تشکیل بدهیم؛ خودمان تصمیم‏گیرنده امور ایران باشیم. محمدرضا پهلوى، پادشاهى بود که به‏جاى اتکا به نیروهاى داخلى، حیثیت وجودى ملت ایران را نادیده گرفت و آن‏ها را از معادلات حکومت خویش حذف کرد. این برنامه‏ها با آموزه‏هاى اسلامى مخالف بود زیرا اسلام اساساً دینى است که براى ریشه‏کن‏کردن ظلم و ستم و استبداد و استکبار آمده است. خداوند متعال در قرآن کریم مى‏فرماید: «لَنْ‏یَجْعَلَ اللّهُ للْکافِرِینَ عَلى الْمُؤْمِنِینَ سَبیلاً» (نساء: 141)
انقلاب ما بر اساس تعالیم و آموزه‏هاى اسلامى و رهبرى امام خمینى(ره) به ثمر رسید و ملت ایران را حیاتى دوباره بخشید؛ چون دین ما ضد استبداد و ضد سلطه خارجى است. ملت ایران این متغیرها را بعد از انقلاب اسلامى تغییر داد و اعلام کرد که امنیت ملى و سیاست خارجى ما متغیر وابسته رفتار خود ماست، نه متغیر وابسته سیاست آمریکا و نه متغیر وابسته ساختار نظام بین‏الملل. ملت ایران در مقابل سلطه ایستاد و مقاومت کرد. طبیعى است که دشمن، این ایستادگى را برنمى‏تابد و هنگامى‏که ملت ایران، آمریکا را از ایران بیرون مى‏کند و مى‏خواهد با اتکا به خود، کشور را اداره کند و درباره اقتصاد، سیاست، فرهنگ و روابط خارجى تصمیم بگیرد، دشمن به مقابله برخیزد.
ایران در اولین گام پس از انقلاب، با لغو پیمان سنتو، آرایش منطقه‏اى آمریکا را به هم زد؛ چراکه بر اساس دکترین نیکسون، نظم جدیدى شکل‏گرفته بود که در آن، عربستان ستون مالى و ایران، به‏عنوان ستون نظامى، نقش ژاندارم یا حافظ منافع آمریکا را در منطقه ایفا مى‏کرد. پیمان سنتو، حلقه وصل پیمان ناتو به پیمان سیتو بود؛ چون از یک‏سو، ترکیه، هم عضو ناتو و هم عضو سنتو بود و از سوى دیگر، پاکستان، هم در سنتو و هم در سیتو عضویت داشت و این سیستم امنیتى را به آسیاى جنوب شرقى وصل مى‏کرد.
ایران با لغو عضویت در پیمان سنتو، حلقه‏هاى امنیتى آمریکا را از هم جدا کرد. از این‏رو، آمریکا با همه قوا در مقابل ما موضع‏گیرى کرد. سایر قدرت‏هاى داراى حق وتو نیز از انقلاب اسلامى حمایت نکردند و در این وضعیت، جنگ نیز بر ایران تحمیل شد.

  تقابل نظام سلطه با حق‏طلبى ایران اسلامى‏
با فروپاشى شوروى در سال 1992م، ساختار نظام بین‏الملل دچار تغییر اساسى شد. بر این اساس، آمریکا عرصه جهانى را براى یکه‏تازى هموار دید و جرج بوش (پدر)، رئیس‏جمهور وقت آمریکا، سیاست «نظم نوین جهانى» را مطرح کرد. از کارهاى دیگر آن‏ها، گردهمایى دانشمندان آمریکایى در سال‏هاى 1998 تا 2001م، براى طراحى استراتژى 25 ساله آمریکا بود.
در این استراتژى، جمهورى اسلامى به‏عنوان تهدید خاورمیانه‏اى براى ایالات متحده تعریف شده است. دلیل این امر چیزى نیست مگر اهتمام جمهورى اسلامى به مبارزه با نظام سلطه. مسأله بسیار مهم در سیاست خارجى کنونى ما این است که باید این متغیرها را تعریف کنیم؛ یعنى ما در شرایط انقلابى، وضعیت را با دو متغیر ارزیابى مى‏کردیم و مى‏خواستیم در نظام بین‏الملل تأثیرگذار باشیم، ولى آن‏ها در طى این سال‏ها به ما امر و نهى مى‏کردند؛ اما اکنون شایسته است که برنامه خود را بر اساس سه متغیر- شامل متغیر نظام بین‏الملل، متغیر سیاست خارجى و امنیت ملى و متغیر داخلى - تنظیم کنیم.
براى تکمیل این بحث، مناسب است که به استراتژى 25 ساله آمریکا اشاره کنیم. یکى از اهداف استراتژى مذکور این است که برترى آمریکا در جهان، در 25 سال آینده حفظ شود. آن‏ها در چارچوب این استراتژى، توصیه‏هایى مطرح کرده‏اند، از جمله این‏که آمریکا باید در این 25 سال، فن‏آورى پیشرفته را در اختیار داشته باشد.
در این گزارش، اسلامِ مبارز، تهدیدکننده منافع آمریکا در 25 سال آینده معرفى شده است زیرا اسلام‏گرایان حضور آمریکا را در کشورهاى اسلامى پرهزینه خواهند کرد و به‏شکلى با نیروهاى آمریکایى مبارزه خواهند کرد که مقاومت در برابر آنان ممکن نباشد. آن‏ها در این خصوص، پیشنهادهایى مطرح کرده‏اند که حمله به عراق و افغانستان، از آن‏جمله است.
بعد از حادثه 11 سپتامبر، ناامنى به درون جامعه آمریکا نفوذ کرده است؛ از این‏رو، دستگاه‏هاى امنیتى بر دامنه بازرسى‏ها، مخصوصاً در مکان‏هاى مهم، مانند فرودگاه‏ها و... افزوده‏اند؛ اصول مربوط به دموکراسى و آزادى که این همه برایش شعار سر مى‏دادند را زیرپا گذاشتند؛ آن‏ها شکنجه را براى زندانیان گوانتانامو مجاز دانستند. هم‏چنین از حمله اتمى به هفت کشور سخن گفتند که دراین‏باره، بوش در نطق سالانه خویش، ایران را محور شرارت نامید و تعبیر «ائتلاف اهریمنى» و... را به‏کار برد. اتهام‏هاى آنان درباره جمهورى اسلامى از این‏قرار است:

1. جمهورى اسلامى، آمریکا را تحقیر کرده است.
2. ایران، منافع آمریکا را در منطقه به خطر انداخته است.
3. جمهورى اسلامى از فلسطینى‏ها حمایت مى‏کند و با اسرائیل کنار نمى‏آید.
4. ایران، مرکز تولید و انتشار سیاست‏هاى ضدِ آمریکایى در جهان اسلام شده است و مسلمانان کشورهاى دیگر هم از جمهورى اسلامى تأثیر پذیرفته‏اند.
اشغال سفارت‏خانه آمریکا، اخراج آمریکایى‏ها از لبنان و پیروزى در جنگ و حادثه طبس، همه نشان مى‏دهند که ایرانى‏ها آمریکایى‏ها را تحقیر کرده‏اند. آنان در همان گزارش 25ساله، این پرسش را مطرح کرده‏اند که «با ایران چطور باید رفتار کرد؟»، ولى جنگ با این کشور را گزینه مناسبى براى پاسخ به آن ندانسته‏اند.
تنها راه آسیب‏زدن به ایرانى‏ها این است که این مقاومت را بشکنید و آن‏ها را تکه‏تکه و گروه گروه کنید. آن‏گاه با کمک یک قدرت خارجى مى‏توان به اهداف مورد نظر دست یافت. از منظر آنان، ایران داراى شکاف‏هاى زیادى، هم‏چون شکاف‏هاى قومى، زبانى و مذهبى است.
  راهبرد سلطه‏ستیز
اگر جمهورى اسلامى بخواهد با مداخلات آمریکا در ایران مبارزه کند، باید با بهره‏گیرى از راهبرد سلطه‏ستیزانه امام خمینى(ره)، مبارزه را در سطح و گستره جهانى دنبال کند.
امام خمینى(ره) به‏عنوان فقیه جامع‏الشرایط در این حوزه پیشتاز بود. از فتواى به حرمت اطاعت از نظام طاغوت تا وجوب امر به معروف و نهى از منکر، از فتوى به مبارزه با ظالمان تا وجوب تلاش براى تأسیس حکومت اسلامى.
باتوجه به آنچه آمد، راهبردهاى مبارزه با نظام سلطه از منظر تجربه امام(ره) و ایران در سه سطح ایران، جهان اسلام و نظام بین‏الملل از این قبیل خواهد بود:
الف) در سطح ایران لازم است از فرهنگ اسلامى در سه سطح نظام باورها، نظام گرایش‏ها و نظام رفتارها، اولاً، حفاظت کنیم. ثانیاً، آن‏را به نسل‏هاى جدید منتقل کنیم و ثالثاً، در به‏روزکردن و ارائه آن در قالب‏هاى مختلف بکوشیم و رابعاً، در برابر ناتوى فرهنگى دشمن به تهاجم فرهنگى دست بزنیم.
ب) در سطح جهان اسلام شایسته است این راهبرد فرهنگى را در اولویت قرار دهیم و در سطوح سه‏گانه باورها، گرایش‏ها و رفتارها، با تکیه بر مکتب حیات‏بخش اسلام، مشترکات فراوانى را که داریم، برجسته سازیم. وحدت امت اسلامى و راهبرد تقریب میان مذاهب اسلامى، از پیش‏شرطهاى مبارزه موفقیت‏آمیز با نظام سلطه است. مبارزه با طاغوت در حوزه باورها، مبارزه با موانع کمال در حوزه گرایش‏ها و تکالیف شرعى و نفى ظلم و ستم در حوزه رفتارها، نقاط مشترک تمام مسلمین است.
ج) در سطح جهانى، مبارزه با نظام سلطه بنا به دلایلى که روشن است، سخت‏تر به‏نظر مى‏رسد. اما آنچه از نظر امام، این مبارزه را آسان مى‏کند، عبارت است از عمل به تکلیف، امید به خدا و توکل و اعتقاد به این‏که همه‏چیز در ید قدرت او است. در سطح باورها، همچنان شایسته است بر مبدأ و معاد و رهبرى الهى، به‏عنوان باور جهانى که مورد تأکید همه ادیان الهى است، تأکید شود.

  ترویج فرهنگ استقلال‏خواهى و استکبارستیزى‏
یکى از ویژگى‏هاى مهم انقلاب اسلامى، حفظ استقلال و نفى کامل سلطه بیگانگان بر سرنوشت ملت ایران است. انقلاب اسلامى با ماهیت مستقل و ضد استبدادى، فارغ از سلطه قدرتهاى استکبارى موجب برهم‏زدن تعادل بلوک‏هاى قدرت جهانى و به چالش کشیدن نظم بین‏المللى گردید. این انقلاب با شعار نفى سلطه شرق و غرب، خواستار آزادى ملت ایران از نفوذ و دخالت قدرتهاى خارجى شد. بى‏تردید در انقلاب اسلامى توکل به خداوند منشأ استقلال به‏شمار مى‏رود.
انقلاب اسلامى همزمان به مبارزه در دو جبهه استبدادستیزى و استعمارستیزى و نفى وابستگى پرداخت و همین امر موجب شد که فرهنگ استقلال‏خواهى و آزادى‏خواهى در سطوح مختلف مردم، دولتها و جنبش‏هاى آزادى‏بخش راه یابد چراکه اساساً الگوى نظام سیاسى جمهورى اسلامى با دو الگوى رایج لیبرالیستى و سوسیالیستى مقابله مى‏کرد و مبانى سکولاریستى، اومانیستى و ماتریالیستى را به چالش مى‏کشید.

  ابعاد استقلال و مصادیق آن در جمهورى اسلامى‏
استقلال یعنى آزادى نسبى یک کشور در زمینه‏ى دخالت دیگران در امورى که به آن کشور مربوط مى‏شود. بدین‏معنا که آن کشور بتواند از قدرت نسبى در بیان و اجراى نظریات خود در داخل مرزها و نیز در صحنه‏ى بین‏المللى برخوردار باشد. استقلال که تأمین‏کننده‏ى امنیت یک کشور است، اصل بنیادین موجودیت کامل و شرط لازم در شکوفایى و پیشرفت یک جامعه محسوب مى‏شود.

1. استقلال سیاسى‏
در استقلال سیاسى آنچه مهم است، عدم وابستگى هیئت حاکمه و اتخاذ تصمیمات بر اساس منافع کشور است. بر این اساس، استقلال سیاسى به‏معناى مستقل‏بودن هیئت حاکمه‏ى یک کشور از نفوذ بیگانگان و اتخاذ تصمیمات سیاسى بر اساس منافع ملى کشور است.
استقلال سیاسى مبناى ابعاد دیگر استقلال به‏شمار مى‏رود؛ بدین‏معنا که دستیابى به استقلال اقتصادى و فرهنگى براى یک جامعه در صورتى ممکن است که به استقلال سیاسى دست یابد و دولتمردان آن، به دور از دخالت بیگانگان، استراتژى کشور را تدوین نمایند و به اتخاذ تصمیمات بپردازند.
استقلال سیاسى براى جمهورى اسلامى در زمان کنونى در 2 بُعد داخلى و خارجى ظهور و بروز مى‏یابد. استقلال سیاسى در بُعد داخلى در انحصار اتخاذ تصمیمات توسط دولت تجلى مى‏یابد؛ بدین‏معنا که دولت با برخوردارى از حاکمیت مطلق، براى مردم ایجاد حق و تکلیف مى‏کند و هیچ امرى نمى‏تواند براى آن محدودیت ایجاد نماید.
در بُعد خارجى، استقلال سیاسى بدین‏معناست که ابتکار تعیین و اداره‏ى روابط با دیگر کشورها در دست دولت قرار دارد. بدین‏ترتیب، استقلال سیاسى عبارت است از داشتن قدرت تصمیم‏گیرى و سیاست‏گذارى همراه با اعمال این تصمیم‏ها و سیاست‏ها در حیطه‏ى حاکمیت.
طبق این تعریف، قدرت تصمیم‏گیرى، قدرت اعمال تصمیم‏هاى گرفته‏شده و قلمروى حاکمیت، عناصر اصلى استقلال سیاسى به‏حساب مى‏آیند و بر این اساس، ملت و دولتى مستقل به‏شمار مى‏رود که بتواند بدون تأثیرپذیرى از محیط خارجى، اعم از منطقه‏اى و بین‏المللى، قدرت‏هاى بزرگ، سازمان‏هاى بین‏المللى و شرکت‏هاى چندملیتى، براى خود برنامه‏هاى کلان سیاسى را در جهت نیل به پیشرفت، تدوین و اعمال نماید و در عرصه‏ى بین‏المللى سیاست‏ها و عملکردش در راستاى تأمین منافع آن باشد.


2. استقلال اقتصادى‏
  در جهان کنونى، استقلال سیاسى بدون استقلال اقتصادى ممکن به‏نظر نمى‏رسد، زیرا وابستگى اقتصادى دولت‏ها را در مقابل بیگانگان از اعمال حاکمیت سیاسى بازمى‏دارد. در صحنه‏ى بین‏المللى، قدرت‏هاى بزرگ از اهرم اقتصادى، در وجوه مختلف، براى به انقیاد کشاندن کشورهاى دیگر استفاده مى‏کنند.
در این راستا، کشورى که از استقلال اقتصادى برخوردار نباشد، بیشتر در معرض دخالت بیگانگان قرار دارد. در استقلال اقتصادى، منابع کشور مورد توجه است. استقلال در بُعد اقتصادى عبارت است از جلوگیرى از غارت منابع اقتصادى یک کشور از سوى قدرت‏ها و دولت‏هاى بیگانه.
فرهنگ علوم سیاسى، استقلال اقتصادى را این‏گونه بیان مى‏کند: آزادى انتخاب راه خاص براى توسعه‏ى کشور و استقرار آن‏چنان نظام روابط اقتصادى که در درجه‏ى اول احتمال سلطه‏ى اقتصادى را از طرف یک یا چند کشور نفى کند و سپس خروج قسمتى از درآمد ملى کشور بدون ورود ارزشى معادل آن‏را به هیچ صورتى امکان ندهد.
در عرصه‏ى بین‏الملل، تعارض میان منافع کشورها حتمى است. علاوه بر آن، کشورهاى استعمارى، براى تحمیل خواست‏هاى خود بر نظام جمهورى اسلامى، از اهرم‏هاى متعددى بهره مى‏گیرند. براى اثبات این مدعا، گذشته از شواهد متعدد تاریخى، کافى است علمکرد نظام سلطه را در مقابل نظام اسلامى در طول زمان بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، به‏خصوص در سال‏هاى اخیر، مورد توجه قرار دهیم.
کشورهاى غربى، براى از بین بردن استقلال جمهورى اسلامى و بازداشتن آن از پیشرفت و تکامل، با بهانه قرار دادن مسأله‏ى هسته‏اى، از هر وسیله‏اى استفاده کرده و مى‏کنند که یکى از آن حربه‏ها، تحریم‏هاى تجارى و اقتصادى از جمله تحریم خرید نفت است و جمهورى اسلامى با مقابله به مثلى که با قطع صادرات نفت به 2 کشور اروپایى، یعنى انگلستان و فرانسه انجام داد، توانست استقلال و عزتش را حفظ کند و موانع موجود در جهت پیشرفت خود را تضعیف نماید.


3. استقلال فرهنگى‏
استقلال فرهنگى در فرهنگ سیاسى چند دهه‏ى اخیر جهان، کاربرد زیادى داشته است و جنبه‏ى خاصى از ابعاد استقلال را مطرح مى‏کند و با توجه به عملکرد کشورهاى استعمارگر که فرهنگ‏ها، هنجارها و ارزش‏هاى جوامع دیگر را در جهت گسترش سلطه، هدف قرار مى‏دهد، از اهمیت ویژه‏اى برخوردار است.
امروزه استعمار فرانو با جهانى‏سازى، به‏جاى تکیه بر اشغال نظامى یا سلطه‏ى سیاسى عریان، بر عامل عمیق‏تر و زیربنایى‏تر، یعنى فرهنگ توجه دارد و مى‏کوشد تا با فرهنگ‏سازى، فرهنگ اصیل جوامع را تغییر دهد.
سلطه‏گران در این راستا از ابزارهاى مجاز و غیرمجاز فرهنگى، تبلیغاتى و رسانه‏اى براى سلطه بر کشورهاى ضعیف بهره مى‏گیرند. تهاجم به فرهنگ و ارزش‏هاى جوامع دیگر و تغییر آن، راهى است که در دستور کار استعمار فرانو قرار دارد.
پایه و اساس دیگر وجوه استقلال، در استقلال فرهنگى نهفته است و سلطه‏ى واقعى قدرت‏ها، سلطه‏ى فرهنگى است؛ بدین‏معنا که اگر ملتى بتواند فرهنگ، باورها، اعتقادات، رسوم و ارزش‏هاى خود را در ملت دیگر نفوذ دهد و آن ملت را از فرهنگ، آداب، رسوم و ارزش‏هاى خودش تهى نماید، بر آن ملت سلطه‏ى حقیقى یافته است.
استقلال فرهنگى، نهادینه‏شدن ارزش‏ها و هنجارهاى جامعه را در پى دارد که نتیجه‏ى آن مقاومت و ایستادگى در مقابل فرهنگ بیگانه است. بر این اساس، فرهنگ و ارزش‏هاى هر جامعه، یک عنصر نیرومند در حفظ استقلال آن است.
امام خمینى(ره) در مورد اهمیت فرهنگ و استقلال فرهنگى مى‏فرماید: «اساساً فرهنگ هر جامعه، هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل مى‏دهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه در بُعدهاى اقتصادى، سیاسى، صنعتى و نظامى، قدرتمند و قوى باشد، ولى پوچ و پوک و میان‏تهى است. استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشئت مى‏گیرد و ساده‏اندیشى است که گمان شود با وابستگى فرهنگى، استقلال در ابعاد دیگر یا یکى از آن‏ها امکان‏پذیر است.»
4. استقلال نظامى‏
قواى نظامى و انتظامى در اجراى نظم و امنیت در داخل، حفظ مرزها و جلوگیرى از تجاوز بیگانگان نقش به‏سزایى دارند. اسلام به این بُعد توجه دارد و جامعه را به آمادگى فرامى‏خواند: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُم»: براى دفع دشمنانتان اسلحه‏هاى لازم جنگ و اسبان خوب، که آن‏ها را در راه خداوند تعالى براى جهاد پرورش داده‏اید، حاضر و آماده کنید. همیشه تدارکات براى شما آماده باشد تا به‏سبب آن، دشمنان الهى و دشمنان خودتان را بترسانید.
با توجه به نقشى که قواى نظامى در داخل کشور و حفظ مرزها دارد، استقلال آن یک امر الزامى است. استقلال نظامى وقتى حاصل مى‏شود که یک کشور، بدون اتکا به بیگانگان، قدرت تجهیز نیروها و دفاع از خود را داشته باشد. به‏طورکلى، عوامل ذیل در تأمین استقلال نظامى نقش دارند:
1. نیروى انسانى متعهد و کارآمد و مشارکت فعال مردم در مواقع لازم.
2. تأمین تجهیزات نظامى در داخل و خودکفایى در تولید آن.
3. آموزش، تربیت و سازمان‏دهى نیروهاى نظامى با ابتکار داخلى و متخصیصین داخلى.
تجربه‏ى 8 سال جنگ با عراق و دفاع مقدس و تحریم‏هاى نظامى، از سوى کشورهاى صادرکننده‏ى تسلیحات در جهان، فرصت استقلال نظامى را براى جمهورى اسلامى فراهم کرد؛ به‏نحوى که به گفته‏ى رهبر معظم انقلاب اسلامى، امروز ایران تنها کشورى است که به خواست‏هاى کشورهاى استعمارى نه مى‏گوید و نیازمندى‏هایش را خودش تأمین مى‏کند. امروز استقلال نظامى در ابعاد هوایى، زمینى و دریایى و تأمین امنیت کشور کاملاً مشهود است.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار ویژه نامه‌ها
اخبار روز ویژه نامه‌ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی