حفظ استقلال و نفى کامل سلطه بیگانگان ؛ دستاورد مهم انقلاب اسلامی
خبرگزاری تسنیم: قبل از انقلاب، حاکمان ایران در جواب این سؤال مىگفتند سیاست خارجى ایران و به تبع آن امنیت ملى، متغیر وابسته ساختار نظام بینالملل است و نیروهاى داخل کشور چارهاى جز پذیرش آن ندارند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، انقلاب اسلامى، پایان حدود دو قرن دخالت بیگانگان در ایران بود؛ دخالتى که در سالهاى آخر تبدیل به سلطه یکطرفه آمریکا شده بود. استراتژى فرهنگى، راهبرد امام در تحقق این پیروزى بود.
مبارزه با طاغوت، بهعنوان امرى ملازم با توحید، مبارزه با موانع درونى و بیرونى کمال، بهویژه استبداد و استکبار، بهعنوان زمینهساز کمال انسان و مبارزه با ظلم و منکر، بهعنوان یک تکلیف شرعى از نتایج این استراتژى بود.
با توجه به اینکه علت محدثه، علت مبقیه است، تداوم نظام اسلامى در گرو تداوم استراتژى فرهنگى مذکور و اولویت و اوّلیت آن در تمامى سطوح و ساحات فردى، اجتماعى و بهویژه حکومتى است. علاوه بر این، صدور انقلاب در گرو مبارزه با سلطه در سطح جهان اسلام و نظام بینالملل، با بهرهگیرى از تجربه انقلاب در ایران، یعنى استراتژى مبارزه فرهنگى و راهبرد جهادى زندگىکردن است.
از سوى دیگر با توجه به آنکه نفى سلطه جز از طریق استقلال حاصل نمىشود، ضرورت استقلالطلبى و ملتزمشدن به لوازم آن روشن مىگردد که هدفگیرى اولیه امام راحل و اصرار همیشگى رهبرى معظم، تأمینکننده این مهم بوده است که در مقوله فرهنگ استقلالطلبى تعریف مىشود. در شرایط کنونى جهان، استقلال داراى ابعاد گستردهى سیاسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى است که همهى آنها به هم مربوط هستند و از همدیگر تأثیر و تأثر مىپذیرند؛ بدینمعنا که کاستى در هر یک از این ابعاد، اصل استقلال را مخدوش مىکند. بنابراین چارهاى جز تداوم این جهتگیرى همهجانبه باقى نمىماند.
علىرغم اینکه سیاست خارجى جمهورى اسلامى، از آغاز تاکنون، مراحل مختلفى را طى کرده است، اما مبارزه با نظام سلطه همواره مدنظر رهبران آن، حضرت امام و مقام معظم رهبرى، بوده است. شاخص این مدعا مبارزه ملت ایران با سلطهطلبىهاى آمریکا است زیرا همواره امنیت و استقلال ایران از سوى این قدرت تهدید شده است.
امروزه بین امنیت ملى و امنیت عمومى و حتى امنیت جهانى، تفکیک صورت نمىگیرد، بلکه بهطورکلى از امنیت صحبت مىشود. امنیت به یک مفهوم و پدیده سیالى تبدیل شده که اگر در سطح داخلى یک کشور دچار آسیب شود، مىتواند شرایط بینالمللى را هم تحت تأثیر قرار دهد و بالعکس.
اکنون این بحث مطرح است که آیا امنیت ملى یک کشور در داخل آن کشور و به دست کارگزاران و مردم آن کشور تعریف مىشود یا ساختار حاکم بر نظام بینالملل در خارج از مرزها اینکار را انجام مىدهد؟ به عبارت دقیقتر، سیاست خارجى یک کشور که امنیت ملى هم بخشى از آن است، متغیر وابسته سیاستهاى داخلى آن کشور است یا متغیر وابسته ساختار حاکم بر نظام بینالملل؟
وابستگى، نظریه مقبول قبل از انقلاب
قبل از انقلاب، حاکمان ایران در جواب این سؤال مىگفتند سیاست خارجى ایران و به تبع آن امنیت ملى، متغیر وابسته ساختار نظام بینالملل است و نیروهاى داخل کشور چارهاى جز پذیرش آن ندارند. در این مقطع، ساختار حاکم بر نظام بینالملل به سرکردگى آمریکا و شوروى، دوقطبى بود.
این دو کشور ساختارساز بودند و سایر کشورها را بین خود تقسیم کرده بودند؛ بنابراین، سیاست خارجى کشورها به این ساختار نظام بینالملل وابسته مىشد. دستهاى وابسته به بلوک شرق و دسته دیگر، وابسته به بلوک غرب بودند و ایران در بلوک غرب قرار مىگرفت. از اینرو، قبل از انقلاب اسلامى، سیاست خارجى و امنیت ملى ایران، ذیل سیاست خارجى و امنیت ملى آمریکا تعریف مىشد و بههمیندلیل، پیروزى انقلاب اسلامى، تولد مجدد ملت ایران بود.
اما آیا آمریکا باید سیاست خارجى و امنیت ملى ایران را تعریف کند و آیا اکنون ما خود مىتوانیم کشورمان را اداره کنیم؟ تا قبل از انقلاب، پاسخ این سؤالها روشن بود، یعنى ما نمىتوانستیم خودمان را اداره کنیم؛ بهطور نمونه، هنگامىکه مذاکرات مربوط به ملىشدن صنعت نفت در مجلس صورت مىگرفت، رزمآرا خطاب به نمایندگان گفت: «ایرانى لیاقت لولهنگ ساختن ندارد چگونه مىخواهد صنایع نفت خود را اداره کند؟»
حادثه دیگر، تبعید امام بود. در تبیین علت تبعید امام بر این نکته تأکید مىشود که ایشان علیه کاپیتولاسیون اعتراض کرد. بر اساس کاپیتولاسیونى که تصویب شد، آمریکایىها مىگفتند ما، ایرانىها و مقررات آنها را به رسمیت نمىشناسیم و این قوانین را نمىتوان درباره انسانهاى متمدن اجرا کرد. ما آمریکایىها که به ایران مىآییم، باید خارج از چارچوب نظام قضایى و حقوقى ایران باشیم؛ از اینرو، خلافى که یک راننده آمریکایى در ایران مرتکب شد، باید براى محاکمه به آمریکا فرستاده شود و قوه قضائیه آن کشور محاکمهاش کند.
انقلاب اسلامى، مقابله با سلطهپذیرى
انقلاب اسلامى، نقطهاى بود که ایرانیان با صداى بلند گفتند ما هستیم و مىخواهیم خودمان، دولتمان را تشکیل بدهیم؛ خودمان تصمیمگیرنده امور ایران باشیم. محمدرضا پهلوى، پادشاهى بود که بهجاى اتکا به نیروهاى داخلى، حیثیت وجودى ملت ایران را نادیده گرفت و آنها را از معادلات حکومت خویش حذف کرد. این برنامهها با آموزههاى اسلامى مخالف بود زیرا اسلام اساساً دینى است که براى ریشهکنکردن ظلم و ستم و استبداد و استکبار آمده است. خداوند متعال در قرآن کریم مىفرماید: «لَنْیَجْعَلَ اللّهُ للْکافِرِینَ عَلى الْمُؤْمِنِینَ سَبیلاً» (نساء: 141)
انقلاب ما بر اساس تعالیم و آموزههاى اسلامى و رهبرى امام خمینى(ره) به ثمر رسید و ملت ایران را حیاتى دوباره بخشید؛ چون دین ما ضد استبداد و ضد سلطه خارجى است. ملت ایران این متغیرها را بعد از انقلاب اسلامى تغییر داد و اعلام کرد که امنیت ملى و سیاست خارجى ما متغیر وابسته رفتار خود ماست، نه متغیر وابسته سیاست آمریکا و نه متغیر وابسته ساختار نظام بینالملل. ملت ایران در مقابل سلطه ایستاد و مقاومت کرد. طبیعى است که دشمن، این ایستادگى را برنمىتابد و هنگامىکه ملت ایران، آمریکا را از ایران بیرون مىکند و مىخواهد با اتکا به خود، کشور را اداره کند و درباره اقتصاد، سیاست، فرهنگ و روابط خارجى تصمیم بگیرد، دشمن به مقابله برخیزد.
ایران در اولین گام پس از انقلاب، با لغو پیمان سنتو، آرایش منطقهاى آمریکا را به هم زد؛ چراکه بر اساس دکترین نیکسون، نظم جدیدى شکلگرفته بود که در آن، عربستان ستون مالى و ایران، بهعنوان ستون نظامى، نقش ژاندارم یا حافظ منافع آمریکا را در منطقه ایفا مىکرد. پیمان سنتو، حلقه وصل پیمان ناتو به پیمان سیتو بود؛ چون از یکسو، ترکیه، هم عضو ناتو و هم عضو سنتو بود و از سوى دیگر، پاکستان، هم در سنتو و هم در سیتو عضویت داشت و این سیستم امنیتى را به آسیاى جنوب شرقى وصل مىکرد.
ایران با لغو عضویت در پیمان سنتو، حلقههاى امنیتى آمریکا را از هم جدا کرد. از اینرو، آمریکا با همه قوا در مقابل ما موضعگیرى کرد. سایر قدرتهاى داراى حق وتو نیز از انقلاب اسلامى حمایت نکردند و در این وضعیت، جنگ نیز بر ایران تحمیل شد.
تقابل نظام سلطه با حقطلبى ایران اسلامى
با فروپاشى شوروى در سال 1992م، ساختار نظام بینالملل دچار تغییر اساسى شد. بر این اساس، آمریکا عرصه جهانى را براى یکهتازى هموار دید و جرج بوش (پدر)، رئیسجمهور وقت آمریکا، سیاست «نظم نوین جهانى» را مطرح کرد. از کارهاى دیگر آنها، گردهمایى دانشمندان آمریکایى در سالهاى 1998 تا 2001م، براى طراحى استراتژى 25 ساله آمریکا بود.
در این استراتژى، جمهورى اسلامى بهعنوان تهدید خاورمیانهاى براى ایالات متحده تعریف شده است. دلیل این امر چیزى نیست مگر اهتمام جمهورى اسلامى به مبارزه با نظام سلطه. مسأله بسیار مهم در سیاست خارجى کنونى ما این است که باید این متغیرها را تعریف کنیم؛ یعنى ما در شرایط انقلابى، وضعیت را با دو متغیر ارزیابى مىکردیم و مىخواستیم در نظام بینالملل تأثیرگذار باشیم، ولى آنها در طى این سالها به ما امر و نهى مىکردند؛ اما اکنون شایسته است که برنامه خود را بر اساس سه متغیر- شامل متغیر نظام بینالملل، متغیر سیاست خارجى و امنیت ملى و متغیر داخلى - تنظیم کنیم.
براى تکمیل این بحث، مناسب است که به استراتژى 25 ساله آمریکا اشاره کنیم. یکى از اهداف استراتژى مذکور این است که برترى آمریکا در جهان، در 25 سال آینده حفظ شود. آنها در چارچوب این استراتژى، توصیههایى مطرح کردهاند، از جمله اینکه آمریکا باید در این 25 سال، فنآورى پیشرفته را در اختیار داشته باشد.
در این گزارش، اسلامِ مبارز، تهدیدکننده منافع آمریکا در 25 سال آینده معرفى شده است زیرا اسلامگرایان حضور آمریکا را در کشورهاى اسلامى پرهزینه خواهند کرد و بهشکلى با نیروهاى آمریکایى مبارزه خواهند کرد که مقاومت در برابر آنان ممکن نباشد. آنها در این خصوص، پیشنهادهایى مطرح کردهاند که حمله به عراق و افغانستان، از آنجمله است.
بعد از حادثه 11 سپتامبر، ناامنى به درون جامعه آمریکا نفوذ کرده است؛ از اینرو، دستگاههاى امنیتى بر دامنه بازرسىها، مخصوصاً در مکانهاى مهم، مانند فرودگاهها و... افزودهاند؛ اصول مربوط به دموکراسى و آزادى که این همه برایش شعار سر مىدادند را زیرپا گذاشتند؛ آنها شکنجه را براى زندانیان گوانتانامو مجاز دانستند. همچنین از حمله اتمى به هفت کشور سخن گفتند که دراینباره، بوش در نطق سالانه خویش، ایران را محور شرارت نامید و تعبیر «ائتلاف اهریمنى» و... را بهکار برد. اتهامهاى آنان درباره جمهورى اسلامى از اینقرار است:
1. جمهورى اسلامى، آمریکا را تحقیر کرده است.
2. ایران، منافع آمریکا را در منطقه به خطر انداخته است.
3. جمهورى اسلامى از فلسطینىها حمایت مىکند و با اسرائیل کنار نمىآید.
4. ایران، مرکز تولید و انتشار سیاستهاى ضدِ آمریکایى در جهان اسلام شده است و مسلمانان کشورهاى دیگر هم از جمهورى اسلامى تأثیر پذیرفتهاند.
اشغال سفارتخانه آمریکا، اخراج آمریکایىها از لبنان و پیروزى در جنگ و حادثه طبس، همه نشان مىدهند که ایرانىها آمریکایىها را تحقیر کردهاند. آنان در همان گزارش 25ساله، این پرسش را مطرح کردهاند که «با ایران چطور باید رفتار کرد؟»، ولى جنگ با این کشور را گزینه مناسبى براى پاسخ به آن ندانستهاند.
تنها راه آسیبزدن به ایرانىها این است که این مقاومت را بشکنید و آنها را تکهتکه و گروه گروه کنید. آنگاه با کمک یک قدرت خارجى مىتوان به اهداف مورد نظر دست یافت. از منظر آنان، ایران داراى شکافهاى زیادى، همچون شکافهاى قومى، زبانى و مذهبى است.
راهبرد سلطهستیز
اگر جمهورى اسلامى بخواهد با مداخلات آمریکا در ایران مبارزه کند، باید با بهرهگیرى از راهبرد سلطهستیزانه امام خمینى(ره)، مبارزه را در سطح و گستره جهانى دنبال کند.
امام خمینى(ره) بهعنوان فقیه جامعالشرایط در این حوزه پیشتاز بود. از فتواى به حرمت اطاعت از نظام طاغوت تا وجوب امر به معروف و نهى از منکر، از فتوى به مبارزه با ظالمان تا وجوب تلاش براى تأسیس حکومت اسلامى.
باتوجه به آنچه آمد، راهبردهاى مبارزه با نظام سلطه از منظر تجربه امام(ره) و ایران در سه سطح ایران، جهان اسلام و نظام بینالملل از این قبیل خواهد بود:
الف) در سطح ایران لازم است از فرهنگ اسلامى در سه سطح نظام باورها، نظام گرایشها و نظام رفتارها، اولاً، حفاظت کنیم. ثانیاً، آنرا به نسلهاى جدید منتقل کنیم و ثالثاً، در بهروزکردن و ارائه آن در قالبهاى مختلف بکوشیم و رابعاً، در برابر ناتوى فرهنگى دشمن به تهاجم فرهنگى دست بزنیم.
ب) در سطح جهان اسلام شایسته است این راهبرد فرهنگى را در اولویت قرار دهیم و در سطوح سهگانه باورها، گرایشها و رفتارها، با تکیه بر مکتب حیاتبخش اسلام، مشترکات فراوانى را که داریم، برجسته سازیم. وحدت امت اسلامى و راهبرد تقریب میان مذاهب اسلامى، از پیششرطهاى مبارزه موفقیتآمیز با نظام سلطه است. مبارزه با طاغوت در حوزه باورها، مبارزه با موانع کمال در حوزه گرایشها و تکالیف شرعى و نفى ظلم و ستم در حوزه رفتارها، نقاط مشترک تمام مسلمین است.
ج) در سطح جهانى، مبارزه با نظام سلطه بنا به دلایلى که روشن است، سختتر بهنظر مىرسد. اما آنچه از نظر امام، این مبارزه را آسان مىکند، عبارت است از عمل به تکلیف، امید به خدا و توکل و اعتقاد به اینکه همهچیز در ید قدرت او است. در سطح باورها، همچنان شایسته است بر مبدأ و معاد و رهبرى الهى، بهعنوان باور جهانى که مورد تأکید همه ادیان الهى است، تأکید شود.
ترویج فرهنگ استقلالخواهى و استکبارستیزى
یکى از ویژگىهاى مهم انقلاب اسلامى، حفظ استقلال و نفى کامل سلطه بیگانگان بر سرنوشت ملت ایران است. انقلاب اسلامى با ماهیت مستقل و ضد استبدادى، فارغ از سلطه قدرتهاى استکبارى موجب برهمزدن تعادل بلوکهاى قدرت جهانى و به چالش کشیدن نظم بینالمللى گردید. این انقلاب با شعار نفى سلطه شرق و غرب، خواستار آزادى ملت ایران از نفوذ و دخالت قدرتهاى خارجى شد. بىتردید در انقلاب اسلامى توکل به خداوند منشأ استقلال بهشمار مىرود.
انقلاب اسلامى همزمان به مبارزه در دو جبهه استبدادستیزى و استعمارستیزى و نفى وابستگى پرداخت و همین امر موجب شد که فرهنگ استقلالخواهى و آزادىخواهى در سطوح مختلف مردم، دولتها و جنبشهاى آزادىبخش راه یابد چراکه اساساً الگوى نظام سیاسى جمهورى اسلامى با دو الگوى رایج لیبرالیستى و سوسیالیستى مقابله مىکرد و مبانى سکولاریستى، اومانیستى و ماتریالیستى را به چالش مىکشید.
ابعاد استقلال و مصادیق آن در جمهورى اسلامى
استقلال یعنى آزادى نسبى یک کشور در زمینهى دخالت دیگران در امورى که به آن کشور مربوط مىشود. بدینمعنا که آن کشور بتواند از قدرت نسبى در بیان و اجراى نظریات خود در داخل مرزها و نیز در صحنهى بینالمللى برخوردار باشد. استقلال که تأمینکنندهى امنیت یک کشور است، اصل بنیادین موجودیت کامل و شرط لازم در شکوفایى و پیشرفت یک جامعه محسوب مىشود.
1. استقلال سیاسى
در استقلال سیاسى آنچه مهم است، عدم وابستگى هیئت حاکمه و اتخاذ تصمیمات بر اساس منافع کشور است. بر این اساس، استقلال سیاسى بهمعناى مستقلبودن هیئت حاکمهى یک کشور از نفوذ بیگانگان و اتخاذ تصمیمات سیاسى بر اساس منافع ملى کشور است.
استقلال سیاسى مبناى ابعاد دیگر استقلال بهشمار مىرود؛ بدینمعنا که دستیابى به استقلال اقتصادى و فرهنگى براى یک جامعه در صورتى ممکن است که به استقلال سیاسى دست یابد و دولتمردان آن، به دور از دخالت بیگانگان، استراتژى کشور را تدوین نمایند و به اتخاذ تصمیمات بپردازند.
استقلال سیاسى براى جمهورى اسلامى در زمان کنونى در 2 بُعد داخلى و خارجى ظهور و بروز مىیابد. استقلال سیاسى در بُعد داخلى در انحصار اتخاذ تصمیمات توسط دولت تجلى مىیابد؛ بدینمعنا که دولت با برخوردارى از حاکمیت مطلق، براى مردم ایجاد حق و تکلیف مىکند و هیچ امرى نمىتواند براى آن محدودیت ایجاد نماید.
در بُعد خارجى، استقلال سیاسى بدینمعناست که ابتکار تعیین و ادارهى روابط با دیگر کشورها در دست دولت قرار دارد. بدینترتیب، استقلال سیاسى عبارت است از داشتن قدرت تصمیمگیرى و سیاستگذارى همراه با اعمال این تصمیمها و سیاستها در حیطهى حاکمیت.
طبق این تعریف، قدرت تصمیمگیرى، قدرت اعمال تصمیمهاى گرفتهشده و قلمروى حاکمیت، عناصر اصلى استقلال سیاسى بهحساب مىآیند و بر این اساس، ملت و دولتى مستقل بهشمار مىرود که بتواند بدون تأثیرپذیرى از محیط خارجى، اعم از منطقهاى و بینالمللى، قدرتهاى بزرگ، سازمانهاى بینالمللى و شرکتهاى چندملیتى، براى خود برنامههاى کلان سیاسى را در جهت نیل به پیشرفت، تدوین و اعمال نماید و در عرصهى بینالمللى سیاستها و عملکردش در راستاى تأمین منافع آن باشد.
2. استقلال اقتصادى
در جهان کنونى، استقلال سیاسى بدون استقلال اقتصادى ممکن بهنظر نمىرسد، زیرا وابستگى اقتصادى دولتها را در مقابل بیگانگان از اعمال حاکمیت سیاسى بازمىدارد. در صحنهى بینالمللى، قدرتهاى بزرگ از اهرم اقتصادى، در وجوه مختلف، براى به انقیاد کشاندن کشورهاى دیگر استفاده مىکنند.
در این راستا، کشورى که از استقلال اقتصادى برخوردار نباشد، بیشتر در معرض دخالت بیگانگان قرار دارد. در استقلال اقتصادى، منابع کشور مورد توجه است. استقلال در بُعد اقتصادى عبارت است از جلوگیرى از غارت منابع اقتصادى یک کشور از سوى قدرتها و دولتهاى بیگانه.
فرهنگ علوم سیاسى، استقلال اقتصادى را اینگونه بیان مىکند: آزادى انتخاب راه خاص براى توسعهى کشور و استقرار آنچنان نظام روابط اقتصادى که در درجهى اول احتمال سلطهى اقتصادى را از طرف یک یا چند کشور نفى کند و سپس خروج قسمتى از درآمد ملى کشور بدون ورود ارزشى معادل آنرا به هیچ صورتى امکان ندهد.
در عرصهى بینالملل، تعارض میان منافع کشورها حتمى است. علاوه بر آن، کشورهاى استعمارى، براى تحمیل خواستهاى خود بر نظام جمهورى اسلامى، از اهرمهاى متعددى بهره مىگیرند. براى اثبات این مدعا، گذشته از شواهد متعدد تاریخى، کافى است علمکرد نظام سلطه را در مقابل نظام اسلامى در طول زمان بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، بهخصوص در سالهاى اخیر، مورد توجه قرار دهیم.
کشورهاى غربى، براى از بین بردن استقلال جمهورى اسلامى و بازداشتن آن از پیشرفت و تکامل، با بهانه قرار دادن مسألهى هستهاى، از هر وسیلهاى استفاده کرده و مىکنند که یکى از آن حربهها، تحریمهاى تجارى و اقتصادى از جمله تحریم خرید نفت است و جمهورى اسلامى با مقابله به مثلى که با قطع صادرات نفت به 2 کشور اروپایى، یعنى انگلستان و فرانسه انجام داد، توانست استقلال و عزتش را حفظ کند و موانع موجود در جهت پیشرفت خود را تضعیف نماید.
3. استقلال فرهنگى
استقلال فرهنگى در فرهنگ سیاسى چند دههى اخیر جهان، کاربرد زیادى داشته است و جنبهى خاصى از ابعاد استقلال را مطرح مىکند و با توجه به عملکرد کشورهاى استعمارگر که فرهنگها، هنجارها و ارزشهاى جوامع دیگر را در جهت گسترش سلطه، هدف قرار مىدهد، از اهمیت ویژهاى برخوردار است.
امروزه استعمار فرانو با جهانىسازى، بهجاى تکیه بر اشغال نظامى یا سلطهى سیاسى عریان، بر عامل عمیقتر و زیربنایىتر، یعنى فرهنگ توجه دارد و مىکوشد تا با فرهنگسازى، فرهنگ اصیل جوامع را تغییر دهد.
سلطهگران در این راستا از ابزارهاى مجاز و غیرمجاز فرهنگى، تبلیغاتى و رسانهاى براى سلطه بر کشورهاى ضعیف بهره مىگیرند. تهاجم به فرهنگ و ارزشهاى جوامع دیگر و تغییر آن، راهى است که در دستور کار استعمار فرانو قرار دارد.
پایه و اساس دیگر وجوه استقلال، در استقلال فرهنگى نهفته است و سلطهى واقعى قدرتها، سلطهى فرهنگى است؛ بدینمعنا که اگر ملتى بتواند فرهنگ، باورها، اعتقادات، رسوم و ارزشهاى خود را در ملت دیگر نفوذ دهد و آن ملت را از فرهنگ، آداب، رسوم و ارزشهاى خودش تهى نماید، بر آن ملت سلطهى حقیقى یافته است.
استقلال فرهنگى، نهادینهشدن ارزشها و هنجارهاى جامعه را در پى دارد که نتیجهى آن مقاومت و ایستادگى در مقابل فرهنگ بیگانه است. بر این اساس، فرهنگ و ارزشهاى هر جامعه، یک عنصر نیرومند در حفظ استقلال آن است.
امام خمینى(ره) در مورد اهمیت فرهنگ و استقلال فرهنگى مىفرماید: «اساساً فرهنگ هر جامعه، هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل مىدهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه در بُعدهاى اقتصادى، سیاسى، صنعتى و نظامى، قدرتمند و قوى باشد، ولى پوچ و پوک و میانتهى است. استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشئت مىگیرد و سادهاندیشى است که گمان شود با وابستگى فرهنگى، استقلال در ابعاد دیگر یا یکى از آنها امکانپذیر است.»
4. استقلال نظامى
قواى نظامى و انتظامى در اجراى نظم و امنیت در داخل، حفظ مرزها و جلوگیرى از تجاوز بیگانگان نقش بهسزایى دارند. اسلام به این بُعد توجه دارد و جامعه را به آمادگى فرامىخواند: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُم»: براى دفع دشمنانتان اسلحههاى لازم جنگ و اسبان خوب، که آنها را در راه خداوند تعالى براى جهاد پرورش دادهاید، حاضر و آماده کنید. همیشه تدارکات براى شما آماده باشد تا بهسبب آن، دشمنان الهى و دشمنان خودتان را بترسانید.
با توجه به نقشى که قواى نظامى در داخل کشور و حفظ مرزها دارد، استقلال آن یک امر الزامى است. استقلال نظامى وقتى حاصل مىشود که یک کشور، بدون اتکا به بیگانگان، قدرت تجهیز نیروها و دفاع از خود را داشته باشد. بهطورکلى، عوامل ذیل در تأمین استقلال نظامى نقش دارند:
1. نیروى انسانى متعهد و کارآمد و مشارکت فعال مردم در مواقع لازم.
2. تأمین تجهیزات نظامى در داخل و خودکفایى در تولید آن.
3. آموزش، تربیت و سازماندهى نیروهاى نظامى با ابتکار داخلى و متخصیصین داخلى.
تجربهى 8 سال جنگ با عراق و دفاع مقدس و تحریمهاى نظامى، از سوى کشورهاى صادرکنندهى تسلیحات در جهان، فرصت استقلال نظامى را براى جمهورى اسلامى فراهم کرد؛ بهنحوى که به گفتهى رهبر معظم انقلاب اسلامى، امروز ایران تنها کشورى است که به خواستهاى کشورهاى استعمارى نه مىگوید و نیازمندىهایش را خودش تأمین مىکند. امروز استقلال نظامى در ابعاد هوایى، زمینى و دریایى و تأمین امنیت کشور کاملاً مشهود است.
انتهای پیام/