مبنای حکومت پهلوی برای اعطای امتیازات خارجی چه بود؟

مبنای حکومت پهلوی برای اعطای امتیازات خارجی چه بود؟

خبرگزاری تسنیم: دولت‌های انگلیس، آمریکا، روسیه و حتی فرانسه با آگاهی از نقاط ضعف رژیم پهلوی، از شرایط بهره کامل بردند و امتیازاتی گرفتند که رژیمی مستقل با پشتوانه مردمی هرگز حاضر به اعطای آنها نبود.

خبرگزاری تسنیم - گروه سیاسی:

تاراج آثار باستانی ایران 1941-1925

برخلاف آنچه در مصر و بین‌النهرین رخ داد، انحصار فرانسوی‌ها در باستان‌شناسی ایران، درهای این کشور را به روی باستان‌شناسان خارجی بست. در طول 27 سالی که انحصار فرانسوی‌ها وجود داشت همان گونه که گفته شد هیچ کاوش باستان‌شناسی‌ای در ایران صورت نگرفت. انحصار فرانسوی‌ها که به عنوان امری «ناعادلانه» با انتقاد شدید آمریکایی‌ها و آلمانی‌‌ها مواجه شد در اصل ابزاری بود که برای مدتی بیشتر گنجینه‌های هنری و آثار باستانی ایران را از تاراج خارجیان در امان نگه داشت.

با ظهور حکومت پهلوی در سال 1925 درهای ایران به روی باستان‌شناسان خارجی باز شد. این امر باعث لغو امتیاز انحصاری فرانسوی‌ها در اکتبر 1927 و تصویب قانونی جدید در مورد آثار باستانی در نوامبر 1930 شد. با بهره‌گیری از موقعیت جدید و این باور که در ایران «باستان‌شناسی آمریکایی به درخشان‌ترین موفقیت‌هایش نائل خواهد شد» موزه‌های آمریکایی متعددی با هدف کاوش‌های باستان‌شناسی به ایران هجوم آوردند. در این زمینه، هوراس اچ. اف. جین مدیر موزه باستان‌شناسی پنسیلوانیا در سال 1931 در نامه‌ای به والاس اسمیت موری مدیر بخش امور خاور نزدیک وزارت امور خارجه اشاره می‌کند که باز شدن درهای ایران به روی باستان‌شناسان خارجی برای اولین بار موقعیتی کم‌نظیر ایجاد کرده است (ن.ک. فصل 4). از نظر اریک اف. اشمیت‌، مدیر هیأت اعزامی باستان‌شناسی موزه پنسیلوانیا در 1931به دامغان‌، ایران «یک بهشت باستان‌شناسی بکر» بود.

این کتاب به شرح ماجرای تاراج آثار باستانی و گنجینه‌های هنری ایران به دست موزه‌های آمریکایی و شماری از شهروندان آمریکایی می‌پردازد. همچنین روشی که بر اساس آن تعدادی از موزه‌های آمریکایی توانستند با پرداخت هزینه‌هایی اندک به انبوهی از آثار باستانی بسیار ارزشمند ایرانی دست یابند، در این کتاب تشریح و مدارک آن ذکر شده است.

در حین بازدید موزه‌هایی مانند موزه هنر متروپولیتن نیویورک و موزه‌های اسمیتسونین در واشنگتن‌، فهم این حقیقت که همه این آثار در فاصله سال‌های 1925 تا1941 یافت شده‌اند مرا [نویسنده] شگفت‌زده کرد. خصوصاً توجه من به این مطلب جلب شد که دارایی‌های گسترده موزه متروپولیتن که مربوط به دوره‌های ساسانی و اسلامی است و شامل سفالـینه‌های بسـیار ارزشـمند و بی‌همـتایی از نیشـابور است همه در دهة 1930 به دست آمده‌اند. چگونه محرابی بزرگ از مسجدی در اصفهان پس از گذشت 1300 سال، از جایگاه واقعیش به نیویورک منتقل شده است؟ چگونه این محراب از کشوری مسلمان خارج شده است؟ در حین تحقیق برای نگارش این کتاب، از روی مدارک وزارت امور خارجه دریافتم که این محراب جزء مجموعه وسیعی از اشیا و ساخته‌های مذهبی بوده که قاچاقچیان در دهه 1930 به سرقت برده‌اند.

همان‌گونه که در فصل دو توضیح داده خواهد شد در گزارش وزیرمختار آمریکا در ایران، چارلز سی.‌ هارت، آمده است که مظنون اول تاراج برنامه‌ریزی شدة مکان‌های مقدس و مساجد ایران، باند قاچاق پوپ- رابنو بوده‌اند. آرتور اپهام پوپ (1969-1881) که یک فصل کامل از این کتاب به او اختصاص خواهد یافت شهروندی آمریکایی و دلال اشیای عتیقه بود و بسیاری او را متخصص هنر اسلامی می‌دانستند. او ارتباط نزدیکی با حکومت پهلوی از جمله شخص رضاشاه داشت. رابنو دلال بزرگ اشیای عتیقه بود که پوپ از طریق او بیشتر معاملاتش را انجام می‌داد.

گزارشی از وزارت امور خارجه آمریکا در سال 1942 در این مورد است که چگونه این محراب به مالکیت موزه هنر متروپولیتن نیویورک در دهه 1930 در آمده است. این گزارش بر هویت قاچاقچیان تأکید می‌کند: دار و دسته پوپ- رابنو. البته باید اشاره کنیم که براساس مدارک‌، باستان‌شناسان آلمانی نیز که در دهه 1930 برای موزه‌های آمریکایی در ایران کار می‌کردند مظنون به دزدی و قاچاق آثار باستانی بودند. همان‌طور که گفته خواهد شد، برخی اتباع برجسته انگلیسی در بین‌النهرین نیز چنین دزدی‌هایی کرده‌اند.

مدارک وزارت امور خارجه آمریکا نشان می‌دهند که پروفسور ارنست ای. هرتسفلد 1 (1947-1879) بالاترین مقام مسئول در باستان‌شناسی ایران در آن زمان، بارها در حین خارج کردن آثار باستانی «بدون اطلاع دولت ایران» مچش گرفته شده است.

آن‌گونه که در این کتاب با مدارک ذکر شده تاراج گسترده گنجینه‌های ایرانی در فاصله سال‌های 1925 تا 1941 فقط با کمک و راهنمایی دولت آمریکا و رضایت و همکاری رژیم نوپای پهلوی در ایران ممکن بود. دولت آمریکا نیز مکرراً به دولت ایران برای «اهدا»ی مقادیر وسیعی از آثار باستانی پیدا شده به مؤسسة شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو فشار می‌آورد.

به‌علاوه، همان‌طور که اسناد وزارت امور خارجه نشان می‌دهد و دیپلمات‌های آمریکایی صراحتاً بیان می‌کنند، مؤسسه شرق‌شناسی کمترین حق قانونی و اخلاقی برای تملک اشیای مکشوفه در کاوش‌های تخت‌جمشید نداشته‌ است.

ایران در جنگ جهانی اول و قحطی بزرگ سال‌های 1917 تا 1919

آغاز تاراج آثار باستانی ایران به جنگ جهانی اول و از دست رفتن استقلال ایران پس از آن باز می‌گردد. این موضوع در کتاب دیگری از نویسنده بررسی شده است 2 ؛ اما در اینجا خلاصه‌ای از مطلب آورده می‌شود. ایران با این که ظاهراً بی‌طرف بود به میدان جنگ نیروهای متخاصم بدل گردید. بی‌طرفی ایران در ابتدا با حمله انگلیسی‌ها به جنوب ایران و اشغال خوزستان در نوامبر 1914 نادیده گرفته شد. انگلستان و روسیه در موافقتی سری در ژانویه 1915، ایران را بین خود تقسیم کردند. بر اساس این توافق قسمتی از ایران که در موافقت‌نامه 1907 بین انگلستان و روسیه «منطقه بی‌طرف» نامیده شده بود به انگلستان داده شد. در مقابل، انگلستان قول شهر استانبول و تنگه‌ها را به روسیه داد.

بر اساس پیمانی سری‌، انگلیسی‌ها بر همه نیمه جنوبی ایران که از جنوب اصفهان آغاز می‌شد تسلط یافتند. پس از آن هر دو قدرت مجدانه شروع به وضع قوانین در منطقه‌های تحت‌نفوذ خود کردند. 3 با چیرگی انگلیسی‌ها بر بین‌النهرین (اشغال بغداد در 11 مارس 1917) انقلاب‌های روسیه در مارس و اکتبر 1917 و ورود آمریکا به جنگ به نفع متفقین در آوریل 1917، شرایط به طور کامل تغییر کرد و برای انگلیسی‌ها موقعیتی در ایران و خاور نزدیک پدید آمد که در خواب هم نمی‌دیدند.

رقیب دیرینه انگلیسی‌ها یعنی روسیه تزاری ناگهان از میان رفته بود. بازگشت نظامیان آمریکایی به اروپا به انگلیسی‌ها این اجازه را داد که نیرو‌های زیادی را از اروپا به خاور نزدیک منتقل کنند. بر اساس گزارش‌ها و مراسلات سیاسی دیپلمات‌های مقیم ایران، آوریل 1918 انگلیسی‌ها فقط در بین‌النهرین 400000 نظامی داشته‌اند. خلاصه این‌که با فروپاشی روسیه‌، شکست ترکیه عثمانی و استیلای انگلیس‌ها بر بین‌النهرین در 1918، ایران کاملاً تضعیف و محاصره شد. از اواخر سال 1917 انگلیسی‌ها شروع به اشغال ناحیه تحت‌نفوذ روسیه در ایران کردند و تا تابستان سال 1918 سراسر ایران را تحت‌نفوذ خود در آوردند.

بی‌شک جنگ جهانی اول و قحطی ناشی از آن در سال‌های 1917 تا 1919 بزرگ‌ترین فاجعه تاریخ ایران و حتی از حمله مغول نیز فجیع‌تر بوده است. مناطق وسیعی از ایران بر اثر حملات شدید نیروهای بیگانه نابود شد. از پاییز 1917 تا تابستان 1919 قحطی و بیماری‌های همراه آن باعث مرگ یک سوم تا نیمی از مردم ایران- یعنی بین شش تا ده میلیون نفر- شد و مصیبتی به بار آورد که ابعاد آن غیرقابل تصور است. 4 ایران بزرگ‌ترین قربانی جنگ جهانی اول بود. هیچ کشوری به اندازة ایران به معنای مطلق یا نسبی از این جنگ خسارت ندید؛ چون ایران نیمی از جمعیت خود را از دست داد. این فاجعه، مخفی و ناشناخته باقی مانده است و نیاز به بررسی و تفسیر دارد. تاریخ ایران قبل و بعد از سال 1918 بدون بررسی علل و نتایج این قحطی قابل فهم نیست.

کودتای 1921 و روی کار آمدن حکومت پهلوی

انگلیسی‌ها پس از تصرف نظامی ایران‌، بر این کشور و منابع نفتی آن تسلط کامل و دائم یافتند. تسلط کامل بر ایران از طریق حکومت استبدادی نظامی با کودتای 21 فوریة 1921 ممکن گردید. با توجه به مدارکی که وزارت امور خارجه به تازگی منتشر کرده مشخص شده است که با وجود انکار انگلیسی‌ها، آنها کودتا را برنامه‌ریزی و هدایت کرده‌اند و نیروهای نظامی و سفارت انگلستان در این کودتا نقش داشته‌اند. 5 کودتا را رضا میرپنج که افسر قزاق گمنام و بی‌سوادی بود برپا کرد. او پس از این کودتا به رضاخان سردارسپه و پس از آن به رضاشاه پهلوی معروف شد.

با حمایت نظامی، سیاسی و اقتصادی انگلیسی‌ها رضاخان عملاً به خودکامه نظامی ایران در سال‌های 1921 تا 1925 تبدیل شد. کودتای انگلیسی دیگری در دسامبر 1925 باعث شد که رضاخان حکومت قاجار را براندازد و خود به پادشاهی برسد. با توجه به این که رضاخان با مجموعه‌ای از کودتا‌ها به قدرت رسید و در قدرت باقی ماند و از مشروعیت و حمایت مردمی برخوردار نبود، برای ادامه دیکتاتوری نظامی خود کاملاً وابسته به حمایت خارجی بود. به همین دلیل در مقابل فشارهای سیاسی خارجی کاملاً ضعیف و شکننده و نگران تبلیغات خارجی مخالف بود. دولت‌های انگلیس، آمریکا، روسیه و حتی فرانسه با آگاهی از این نقطه ضعف رژیم پهلوی، از شرایط بهره کامل بردند و امتیازاتی گرفتند که رژیمی مستقل با پشتوانه مردمی هرگز حاضر به اعطای آنها نبود.

امتیازات خارجی، 1941- 1925

مهم‌ترین امتیازی که دولت ایران در این دوره اعطا کرد موافقت‌نامه نفت 1933 بود. امتیاز دیگر‌، شیلات دریای خزر بود که در سال 1927 به روسیه داده شد. امتیازهای دیگری که به همان اندازه مهم است ولی شناخته شده نیست، امتیازهای باستان‌شناسی است که در فاصلة سال‌های 1931 تا 1941 به موزه‌های آمریکایی داده شده است. ما در این مورد هیچ‌گونه مدارک کتبی پیدا نکرده‌ایم؛ ولی به‌نظر می‌رسد که در اصل توافقی بین قدرت‌های سه‌گانه بر سر با ارزش‌ترین منابع ایران یعنی آثار باستانی‌، نفت و خاویار برقرار شده بود. درحالی‌که آمریکاییان با دقت زیاد خود را از تجارت خاویار و نفت کنار کشیده بودند، انگلیس‌ها و روس‌ها هم متقابلاً دخالتی در کاوش‌های باستان‌شناسی آمریکایی‌ها در ایران نداشتند.

در مقایسه با کاوش‌های باستان‌شناسی بزرگی که آمریکایی‌ها در ایران انجام می‌دادند‌، فقط یک باستان‌شناس مهم انگلیسی به نام سر اورل استین در دهه 1930 در ایران کار می‌کرد و بخشی از کار استین هم به نمایندگی از طرف دانشگاه‌ هاروارد بود. تصادفی نبود که آمریکایی‌ها هیچ‌گاه با تسلط انگلیسی‌ها بر امور نفتی ایران به چالش برنخاستند و برای انگلیسی‌ها هم هیچگاه برتری آمریکایی‌ها در مسائل باستان‌شناسی ایران مورد تردید واقع نشد. در حالی‌که کنترل سیاسی و نظامی ایران در دست انگلیسی‌ها بود، باستان‌شناسی ایران بعد از سال 1925 کاملاً به انحصار آمریکایی‌ها در آمد.

برخی بر این باورند که اعطای امتیاز باستان‌شناسی در ایران به آمریکایی‌ها در برابر ممانعت انگلیسی‌ها از اعطای امتیاز نفت شمال ایران به آمریکا بود. انگلیسی‌ها مصمم بودند که جلوی نفوذ آمریکایی‌ها به مسائل نفتی ایران را بگیرند و برای جبران عدم دسترسی آمریکایی‌ها به نفت ایران، دسترسی انحصاری آنها به آثار باستانی ایران را فراهم کردند. روس‌ها هم برای این که کاملاً بی‌بهره نمانند، در نهایت اختیار شیلات دریای خزر را در دست گرفتند که شامل صادرات پر سود خاویار بود. همانگونه که آرتور چستر میلسپوی آمریکایی، مستشار کل مالی ایران تا سال 1927، توضیح داده و بر اساس شواهدی که ارائه کرده‌، اعطای امتیاز شیلات 1927 به روس‌ها به معنای فروش کامل حقوق و منافع ایران بود. 6 ایران تا پایان دوره امتیاز شیلات در سال 1952 یعنی زمان نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق‌، نتوانست اداره شیلات دریای خزر را باز پس گیرد. اعطای چنین امتیازهایی به معنای حیف و میل کامل منابع ثروت ایران بود. آن گونه که میلسپو می‌گوید رضاشاه در این دوره تا جایی که توانست ایران را «دوشید». 7

به مدت 20 سال از 1921 تا 1941 بیشتر درآمد نفت ایران صرف خرید تسلیحات شد و حداقل 60 تا 65 درصد بودجه سالانه دولت (که منحصراً از درآمدهای نفتی بود) برای ارتش و پلیس هزینه شد. حیف و میل منابع در این دوران حیرت‌انگیز بود. اگر این منابع مالی صرف آموزش، زیرساخت‌ها و پیشرفتهای صنعتی و کشاورزی می‌شد، امروز ایران در میان کشورهای جهان سوم نبود. در سال 1941 که رضاشاه ایران را ترک کرد، 85 تا 90 درصد جمعیت ایران بی‌سواد بودند. 40 سال بعد، وقتی پسر و جانشین او کشور را ترک کرد، با وجود «تمدن بزرگ» 8 دو سوم مردم کشور بی‌سواد باقی مانده بودند. با توجه به چنین مسائلی می‌توان دریافت که چرا ایران با وجود فرهنگ، تاریخ و منابع عظیم طبیعی و نفتی پیشرفت نکرده است.

(تصاویر) آلبوم جنگ‌جهانی دوم؛ اشغال ایران

در 25 آگوست 1941، نیروهای روسیه و انگلستان به ایران حمله و آن را اشغال کردند. بهانه متفقین برای هجوم به ایران، حضور اتباع آلمان در ایران و تهدید احتمالی آنان بود. حال آنکه حداکثر تعداد آلمانیهای حاضر در ایران در سال 1941‌، 500 تا 600 نفر بود. این رضاشاهی که هرگز مدرکی دال بر اینکه او «طرفدار آلمانها» بود پیدا نشده، به دست انگلیس‌ها به قدرت نشانده شد و 20 سال در مسند قدرت نگاه داشته شد؛ و دست آخر هم مبلغ هنگفتی پول در بانک لندن پس‌انداز کرد. قوای متفقین که ایران را به اشغال خود درآوردند بیشتر انگلیسی بودند تا روسی.

همان‌گونه که در جای دیگری اشاره شده است، با توجه به این‌که حکومت رضاشاه با انقلابی احتمالی و پرآشوب مواجه بود و کارایی‌اش را از دست داده بود، رضاشاه با کودتای انگلیسی دیگری عزل شد و پسرش در سپتامبر 1941 به جای او بر تخت نشست. رضاشاه در سپتامبر 1941 در یک کشتی انگلیسی و با حمایت انگلستان ایران را ترک کرد و سال‌های باقی‌مانده عمرش را تحت‌نظر انگلیس‌ها سپری کرد. 9

ایمبری، آرتور اپهام پوپ و والاس اسمیت موری

قتل نایب کنسول آمریکا در تهران رخدادی بود که اثر مهمی بر روابط ایران و آمریکا گذاشت. رابرت ویتنی ایمبری (1924-1883) در 18 جولای 1924 به دست متعصبان مذهبی کشته شد. ایمبری کارمند سیاسی توانایی بود. او یکی از دوستان صمیمی آلن دالس، رئیس آینده سازمان سیا بود. دالس در آن زمان رئیس بخش امور خاور نزدیک وزارت امور خارجه آمریکا بود. بی‌شک در پس قتل ایمبری توطئه‌ای وجود داشته است. نکتة مهم این که ایمبری گزارشی طولانی در 14 جولای 1924 در مورد تظاهرات «ضد بهاییت گروهی از اوباش که از دولت پول دریافت می‌کنند» داده بود. 10 از همان آغاز عده‌ای بر این باور بودند که ایمبری قربانی رقابت انگلستان و آمریکا بر سر نفت ایران شده است.

ذکر همین نکته کافی است که پس از گذشت شش سال از این حادثه سفیر آمریکا در ایران، چارلز سی. ‌هارت، در گزارشی می‌گوید: «او، [مکس دیکسون، نماینده شرکت نفتی‌ آمریکایی هاریمن] نیز می‌گوید که هم تیمورتاش [وزیر دربار] و هم میرزاعبدالحسین خان دیبا  - یکی از درباریان - به او گفته‌اند که ایمبری، احتمالاً به تحریک مدیر فعلی شرکت نفت انگلیس و ایران، آقای تی. لاوینگتون جکس به قتل رسیده است. آنها به آقای دیکسون پیشنهاد داده‌اند که تحت حمایت پلیس باشد ولی او نپذیرفته است.» 11

پس از قتل ایمبری، آرتور اپهام پوپ مبلغ اصلی حکومت پهلوی در آمریکا بود. این حقیقت که مرگ ایمبری فقط در نتیجه تعصب مذهبی نبوده از آنجا فهمیده می‌شود که پوپ به مدت چهل سال به اماکن مذهبی ایران می‌رفت و می‌توانست آزادانه از همه آن مکان‌ها عکس‌برداری کند. 12 بر اساس گزارش‌های وزارت امور خارجه، بازگشت پوپ به ایران در تابستان سال 1925 فقط یک سال پس از قتل ایمبری بوده است؛ و این نشانه‌ای برای آغاز دستیابی آمریکاییان به آثار باستانی ایران بود. پوپ که در آن زمان خود را به‌عنوان «موزه‌دار مشاور در زمینه هنر اسلامی» در مؤسسه هنر شیکاگو معرفی کرده بود در واقع دلال آثار باستانی و به نظر برخی، متخصص آثار هنری اسلامی و ایرانی بود. پوپ کمی بعد از ورودش به ایران و با کمک سفارت آمریکا در تهران توانست ارتباط نزدیکی با حکومت پهلوی برقرار کند.

در فصل دوم خواهیم گفت که بایگانی وزارت امور خارجه آمریکا نشان می‌دهد که پوپ در غارت برنامه‌ریزی شده آثار هنری بناهای مذهبی و باستانی ایران نقش داشته است. تاراج آثار موجود در بناهای مذهبی فقط به شکل دزدیدن محراب‌ها و فروش آنها به موزه‌های آمریکایی نبود. مدارک نشان می‌دهند که نمایشگاه 1931 لندن که پوپ برنامه‌ریزی آن را به عهده داشت، تاراج گنجینه‌های هنری ایران را ابعاد وسیع‌تری بخشید. همان‌گونه که سفیر آمریکا چارلز سی. ‌هارت بیان می‌کند، در پایان نمایشگاه‌، هیچ یک از آن آثار هنری که از اماکن مقدس و مساجد «به امانت گرفته شده بود» به صاحبان اولیه بازپس داده نشد.

مشخص است که چنین تاراجی از گنجینه‌های هنری ایران به دست پوپ و همکارانش با چشم‌پوشی و کمک آشکار حکومت پهلوی و شخص رضاشاه امکان‌پذیر بوده است. پاداش پوپ به عنوان مبلغ و مدافع حکومت پهلوی‌، دسترسی آزادانه او به گنجینه‌های هنری ایران بوده است. در فساد و پوچی حکومت پهلوی همین بس که در زمانی که پوپ و همسرش فیلیس آکرمن مشغول دزدی و قاچاق گنجینه‌های هنری ایران بودند، در سال 1935 از طرف رضاشاه به آنها نشان‌های ویژه‌ای به خاطر «خدمات فرهنگی» اهدا شد. خلاصه اسنادی که اخیراً از طبقه‌بندی وزارت خارجه آمریکا خارج شده است، چهره دیگری از پوپ و کارهای او در ایران ارائه می‌دهد.

شخصیت دیگری که پس از مرگ ایمبری وارد صحنه شد، والاس اسمیت موری بود که به مدت بیست سال نقش مهم و تعیین‌کننده‌ای در سیاست‌گذاری‌های آمریکا در ایران داشت. موری در آوریل 1922 به عنوان منشی سفارت مشغول به کار شد. در مارس 1924 سفیر آمریکا در تهران جوزف اس. کورنفلد استعفای خود را تسلیم رئیس‌جمهور آمریکا، کلوین کولیج کرد و در تاریخ اول سپتامبر 1924 استعفای او پذیرفته شد. کورنفلد در صحنه سیاست فردی جاه‌طلب و هدف او حضور در آمریکا برای انتخابات ریاست‌جمهوری 1924 بود. ایمبری در جولای 1924 کشته شد. پس از رفتن کورنفلد، موری به عنوان کاردار سفارت انتخاب شد.

وزارت امور خارجه آمریکا آنچنان از رسیدگی موری به ماجرای ایمبری و کار او در سمت کاردار راضی بود که او را در بازگشت به واشنگتن در جولای 1925‌، در بخش امور خاور نزدیک به کار گرفت؛ و در سال 1930 او به عنوان رئیس این بخش انتخاب شد. از آن زمان به مدت شانزده سال موری مهره تعیین کننده و هدایتگر سیاست آمریکا در ایران بود. او در سال‌های 1945 و 46 در زمان بحران آذربایجان سفیر آمریکا در تهران بود و نقشی اساسی در ماجرای آثار باستانی ایفا کرد.

* تاراج بزرگ / آمریکا و غارت میراث فرهنگی ایران / موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon