روایت متفاوت رزمنده شهرضایی از دوران آزادسازی خرمشهر + تصاویر


روایت متفاوت رزمنده شهرضایی از دوران آزادسازی خرمشهر + تصاویر

خبرگزاری تسنیم: سید نورالدین بحرینی، رزمنده دفاع مقدس گفت: دانشگاه را رها کردم، چون وجدانم اجازه نداد که کشورم به دست دشمنان بیفتد و اگرچه اجازه نمی‌دادند به جبهه بروم اما وقتی به جبهه رسیدم، شهید خرازی گفت: پهلوی خودمان بمان.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از شهرضا، سوم خرداد نه‌تنها روز آزادسازی خونین‌شهر عزیز که در حقیقت یک نماد و یک سمبل است؛ نماد غیرت و حمیت ایرانی، همان غیرتی که شاعر بلندآوازه پارسی‌‌گوی به‌زیبایی سروده است: "چو ایران نباشد تن من مباد".

هرساله در آستانه سوم خرداد و سالروز فتح خرمشهر، و با شنیدن نوای آشنا و نوستالژیک و جان‌نواز "ممد نبودی..." ذهن و دل هر ایرانی تلنگری می‌خورد و به یاد می‌آورد که اگر امروز در امنیت و آرامش ولو با وجود مشکلات روزمره، زندگی می‌کنیم، مرهون همین رشادت‌ها و جانبازی‌ها و شهادت‌هایی است که یک نسل پیش از ما آفریدند.

 

درود می‌فرستیم به روح بلند بنیان‌گذار انقلاب اسلامی و سربازان وفادارش که در طول 8 سال دفاع مقدس حماسه‌ها آفریدند و شربت شهادت نوشیدند و آرزوی سلامتی می‌کنیم برای همه جانبازان و خانواده‌های ایثارگران و آزادگان سرفراز.

سید نورالدین بحرینی یکی از رزمندگان 8 سال دفاع مقدس است ، با وی به گفت‌وگو نشستیم و درباره عملیات بیت المقدس و حضور رزمندگان شهرضا از او سؤال کردیم.

وجدانم اجازه نداد که کشورم به دست دشمنان بیفتد

وی در ابتدای گفت‌وگو معرفی خود را این‌گونه آغاز کرد: در سال 1340 در خانواده‌ای مذهبی در شهرستان شهرضا به دنیا آمدم و در آنجا بزرگ شدم و دیپلم فنی خود را در رشته برق هنگام پیروزی انقلاب اسلامی گرفتم، کنکور را دادم و فوق‌دیپلم برق انستیتو دانشگاه کاشان قبول شدم ولی چون جنگ شروع شده بود فقط یک روز رفتم و وجدانم اجازه نداد که کشورم به دست دشمنان بیفتد.

وی افزود: آن‌موقع چون ما سربازی نرفته بودیم اجازه رفتن به جبهه را به امثال من نمی‌دادند و آنها که سربازی رفته بودند، برای ما قیافه می‌گرفتند و گاهی اوقات وقتی آژیر خطر را می‌زدند، تیربار ژ3 سپاه شهرضا را برمی‌داشتیم و به پشت‌بام سپاه می‌رفتیم و می‌خواستیم هواپیمای عراقی را بزنیم.

رزمنده دفاع مقدس گفت: یک بار، یکی از بچه‌ها گفت: آن ستاره روشن که روی کوه شتری است، همان هلی‌کوپتر عراقی است که هرشب می‌آید و جرأت نزدیک شدن را ندارد، و ما هم باور می‌کردیم.

وی با بیان "در دوره 12 سپاه اصفهان وارد پادگان غدیر روبه‌روی هوانیروز اصفهان شدیم" تصریح کرد: پادگان جدیدی بود که مربوط به ارتش بود ولی سپاه آن را از ارتش گرفته بود، نخستین دوره‌ای بود که آنجا انجام می‌شد و مسئول آموزش آن هم اکبر آقابابایی (اکبر کمین) بود.

 

بحرینی افزود: این دوره حدود 45 روز طول کشید در طول دوره با تمام بچه‌هایی که تازه دیپلم گرفته بودند، بودیم مثل شهید مهدی سامع، شهید رضا هاشمیان، کمال آقابزرگی و بقیه که یادم نمی‌آید، دوره سختی بود ولی خوش گذشت.

وی گفت: قبل از این دوره هم 15 روز در پادگانی روبه‌روی بیمارستان الزهرا(ع) الآن که آن‌موقع فقط اسکلت بیمارستان بود، دوره چریکی دیدم که واقعاً خیلی سخت بود و مرا باجرأت کرد چون تقریباً آدم ترسویی بودم.

شهید صفوی به من اجازه بازگشت به جبهه را نداد

رزمنده 8 سال جنگ تحمیلی افزود: بعد از چند مدت گردان دیگری با فرماندهی محمدرضا رحمتی از شهرضا عازم جبهه شدند ولی شهید محسن صفوی به من، مهدی سامع، شهید سیف‌الله حیدرپور، سید محمد میرفتاح و بقیه فرماندهانی که از فتح المبین زنده برگشته بودیم اجازه نداد تا به جبهه برویم.

وی خاطرنشان کرد: تا نزدیکی عملیات شد و فهمیدیم عملیات بزرگی در راه است البته از طریق تماس بچه‌ها آن هم به‌صورت رمزی، من هم همراه با مقصودی که آن‌موقع شغل طلافروشی داشت، برای بردن نامه بچه‌ها و احوال‌پرسی عازم جبهه شدم آن‌هم به‌شرطی که بیشتر از 5 الی 6 روز نشود. وقتی به جبهه دارخوین رسیدم به بچه‌ها سر زدم و نامه‌ها را تقسیم کردم.

شهید خرازی گفت پهلوی خودمان بمان

بحرینی اظهار کرد: در جبهه دارخوین نزد شهید خرازی رفتم و جریان را برای او گفتم، او هم گفت: حالا که اینجا هستی، پهلوی خودمان بمان و به‌عنوان نیروی گتره‌ای (همان نیروی کاتوره‌ای که فرمانده تیپها و لشگرها آنها را نزد خود نگه می‌داشتند تا اگر فرمانده شهید یا مجروح می‌شد، از آنها استفاده می‌کردند)، من هم به مهدی سامع زنگ زدم و به او گفتم: اگر می‌توانی بیا، که در جواب گفت: آقا محسن گفته خودت هم باید زود برگردی! روزها نزد بچه‌های گردان بودم تا شب عملیات که به سنگر فرماندهی رفتم که اگر کاری می‌توانم انجام دهم چون بچه‌های شهرضا مرحله نخست احتیاط بودند.

وی افزود: مرحله نخست برای لشگر امام حسین(ع) عبور از رودخانه کارون و رسیدن به جاده آسفالت اهواز ــ خرمشهر بود که تحت شرایط سختی با موفقیت انجام شد. بعضی از جاها حدود 15 کیلومتر پیاده‌روی آن‌هم با تجهیزات کامل بود و فردای آن روز پاتک‌های عراقی با شدت انجام می‌شد که خدا را شکر همه دفع شدند.

عراقی‌ها شروع به تیراندازی به‌سمت ما کردند

رزمنده دفاع مقدس گفت: روز دوم شهید خرازی به من و منصور رئیسی گفت: با موتور بروید ببینید جاده تا کجا آزاد شده، ما هم دیوانه‌وار سوار بر موتور و روی جاده آسفالت به‌طرف خرمشهر می‌رفتیم که ناگهان گلوله آرپی‌جی جلوی موتور روی جاده کمانه کرد و رد شد که منصور دستپاچه شد و به‌جای آمدن به این‌طرف جاده به‌طرف عراقی‌ها در آن طرف جاده رفت و هر دو روی زمین غلطیدیم و عراقی‌ها هم که حدود 300 متری جاده بودند، شروع به تیراندازی کردند.

بعثی‌ها فکر کردند که ما کشته شدیم

بحرینی بیان کرد: ما هم با دویدن خودمان را زیر پل جاده رساندیم که متأسفانه آن‌طرف پل که عراقی‌ها در موقع تصرف بسته بودند که آب آن‌طرف جاده به این طرف نیاید بعد از چند دقیقه گلوله زدن به‌خیال اینکه ما از داخل پل یا فرار کرده‌ایم و یا کشته شده‌ایم آرام گرفتند، از آن طرف قضیه هم بچه‌های لشگر فکر کرده بودند که ما یا شهید شده‌ایم یا زخمی و کسی نمی‌تواند به ما کمک کند.

افسوس می‌خورم که چرا در عملیات نماندم

بحرینی افزود: تا شب مجبور شدیم صبر کنیم وقتی هوا تاریک شد، به این طرف جاده آمدیم وقتی به سنگر فرماندهی رسیدیم حاج حسین ما را در آغوش گرفت، بعد کلی ما را دعوا کرد که چرا بدون بی‌سیم رفته بودیم، ما هم عین خیال‌مان نبود. بعد از 2 روز دیگر مقصودی گفت از شهرضا تماس گرفتند و گفتند نورالدین برگردد، من هم با شهید خرازی و بقیه دوستان خداحافظی کردم و او هم گفت: برو و ان‌شاءالله برای عملیات بعدی با بقیه بچه‌ها برگرد، من هم با کلی ناراحتی و اکراه برگشتم و بعد از چند روز که خرمشهر آزاد شد افسوس خوردم که چرا آنجا نبودم، عملیاتی که می‌شد خیلی در آن تجربه پیدا کرد و چیزهایی یاد گرفت. بعد از چند مدت هم بچه‌های شهرضا با دادن تعدادی شهید و زخمی و مفقود به شهر برگشتند.

انتهای پیام/*

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon