تارکوفسکی، کوبریک و برسون مهمترین فیلمهای دینی دنیا را ساختهاند و ما از درکشان عاجزیم
خبرگزاری تسنیم: معتمدی با انتقاد از خط کشیهای موسوم به دینی و روشنفکر اظهار داشت: « این دیگر چه رویهای است که با تارکوفسکی، برسون یا کوبریک مخالفت میکنیم. اینها همه مهمترین فیلمهای دینی را ساختهاند اما ما از درکشان عاجزیم.»
به گزارش خبرگزاری تسنیم، نوزدهمین جلسه از سلسله نشستهای نمایش فیلم «سینماروایت» با نمایش فیلم سینمایی «دیوانهای از قفس پرید» برگزار شد.
این فیلم که محصول 81 سیمافیلم است توسط احمدرضا معتمدی فیلسوف سینمای ایران نوشته و کارگردانی شده است. داستان این فیلم که همنام معادل فارسی اثری مشهور ساخته «میلوش فورمن» است درباره جانبازی است معتقد به اصول که درگیر یک ماجرای سوداگری تمام عیار میشود و برای یافتن ریشههای این سوداگری است که سرنوشتی غریب و در عین حال بدیع را میپیماید.
همه چیز را به صورت مینیاتوری کنار هم میچیند
در نشست گپ و گفت این فیلم علاوه بر محسن یزدی فعال رسانهای و سید محمد حسینی منتقد سینما، احمدرضا معتمدی خالق اثر نیز حضور داشت. حسینی در ابتدای نشست با اشاره به کارنامه فیلمسازی معتمدی گفت: «معتمدی کارگردانی گزیده کار است که هر 5 یا 6 سال یک بار فیلم میسازد و البته که در فیلمهایش نیز همه چیز را به صورت مینیاتوری کنار هم میچیند و بخصوص برای انتخاب دیالوگها نیز وسواس زیادی دارد.»
وی ادامه داد: «شاید همین وسواسها باشد که باعث شود فیلم لطمه بخورد چراکه ممکن است مخاطب با یک بار دیدن متوجه حجم امثال و حکمی که در دیالوگهاست نشود و همین نیاز به دیدن دوباره را برای مخاطب فراهم میکند. «دیوانه...» هم پر است از تمثیلهای مختلف که از فلسفه گرفته تا آثار سعدی و نظامی را دربرمیگیرند.»
این منتقد افزود: «البته که این طور دیالوگ نویسی سبب ساز آن خواهد شد که ریتم حرف زدن تمامی کاراکترها تقریبا مثل هم شود و این نیز میتواند ضعفی باشد برای فیلم.»
سینمای شبه روشنفکرانه در خاستگاهش هم مرده اما...
یزدی در ادامه نشست درباره نسبت سینمای معتمدی با مخاطب پرسید و حسینی این بار با ذکر شاهد مثالی از شهیدآوینی گفت: «آوینی سالها پیش از دو گروه حاکم بر سینمای ایران گفت؛ اول گروهی که میگویند سینما با مخاطب است که معنا مییابد و دوم گروهی که سینما را برای سینما میخواهند. محصول گروه اول فیلمفارسیها بودند و محصول گروه دوم نیز سینمای شبه روشنفکرانه.»
حسینی ادامه داد: «هر دو سینما تقریبا کارکرد خود را از دست دادهاند بخصوص سینمای شبه روشنفکرانه که در خاستگاهش که اروپا باشد هم مُرده اما اینجا دست از سرش برنمی دارند. جالب است که مخاطبان هم این آثار را پس میزنند اما سازندگان این گونه آثار به مخاطبان اتهام میزنند که چون ایجاز و ایهام را نمیفهمند آثار آنها را درک نمیکنند؛ آن هم به مخاطبانی که همچنان پرفروشترین آثارشان، آثار سعدی و حافظ است که پر شده از ایجاز و ایهام!»
این منتقد با اشاره به سینمای معتمدی ادامه داد: «معتمدی جزو هیچ کدام از دو گروهی که آوینی نام برد نیست. او دنبال زبان فخیم است اما نه با روشی که هیچ کس نفهمد بلکه او به سراغ مخاطبی میرود که به دنبال فکر کردن است.»
وی افزود: «اما معتمدی برای مخاطبی که علاقمند است به اندیشیدن محصولی را فراهم میکند که شاید در بستر زمانی خودش درک نشود مثلا در همین «دیوانه...» کارگردان با زبانی حرف میزند که محصول بستر زمانی خودش نیست. یعنی واژگان، واژگان روز نیست با این حال موضوع، فوق العاده است و دغدغه زمان خود.»
حسینی با اشاره به قهرمان فیلم معتمدی که یک جانباز است اظهار داشت: «فیلم معتمدی قهرمانی را نشان میدهد که هنوز که هنوز است بر سر اصول خود مانده و از این منظر فیلم نمیتواند ضدجنگ باشد اما به هر حال یک سری کنایات ضدجنگ در آن به چشم میخورد.»
«مفقود سوم» به زیبایی مقام بالای مادران شهدا را تصویر میکند اما «بوسیدن روی ماه» اعصاب مخاطب را به هم میریزد!
در ادامه محسن یزدی درباره روش شناسایی آثار ضدجنگ از آثار مرتبط با دفاع مقدس از حسینی پرسید و این منتقد با اشاره به داستان «مفقود سوم» نوشته مجتبی رحماندوست گفت: «نویسنده در این کتاب به زیبایی هر چه تمامتر داستان مادر شهیدی را بیان میکند که با فداکاری فوق العاده پیکر فرزندش را در اختیار مادری دیگر قرار میدهد بلکه روح آن مادر آرام گیرد.»
وی ادامه داد: «وقتی داستان را میخوانی به لحاظ روحی پاکی مادران شهدا و مقام بالایشان را درک میکنی اما وقتی همین ایده به یک فیلم سینمایی به نام «بوسیدن روی ماه» بدل میشود فقط اعصاب مخاطب است که به هم میریزد. این معنایی ندارد جز اینکه باید ایدهها را درست و انسانی اجرایی کرد.»
مخاطب، جریان سیالی است که ما آن را میسازیم
از اینجا به بعد احمدرضا معتمدی هم وارد بحث شد. وی درباره جایگاه مخاطب در سینمایش گفت: «این خود مخاطبان هستند که باید در این باره حرف بزنند آن هم در مورد سینمایی که خود را متعهد به اندیشه و تفکر میداند.»
وی سپس با ذکر مثالی از یونان باستان ادامه داد: «در یونان باستان تمام نمایشنامههای نامأنوس این دوران، سالانه بارها اجرا میشد اما بعد از گذشت سالها امروز به جایی رسیدهایم که فهم این نمایشها برای ما دشوار است. چرا؟ چون آنجامعه تمدن ساز بوده است. البته که جامعه ما هم ادعای انقلاب فرهنگی را دارد اما متاسفانه این روزها حرفهایی در تعارض با آن انقلاب فرهنگی میزنیم.»
معتمدی افزود: «مخاطب، شیء و ابژه خاصی در ذهن من و شما نیست. مخاطب، جریان سیالی است که ما آن را میسازیم. این طور هم نیست که برخی میگویند چون مخاطب داریم یعنی اینکه فیلمسازیم.»
بنیادگرایی شایسته انقلاب ماست و قرار بود با انقلاب به ریشههای خود برگردیم
این فیلمساز در ادامه به یکی از چالشهای مورد اشاره در «دیوانه...» که چالش مدرن شدن بیحساب و کتاب است پرداخت و گفت: «مدرنتیه غرب، بریدن ریشهها نیست بلکه آنها با بخشی از تمدن گذشته خود قهر و با بحشی از آن آشتی کردهاند و همین شده که مدرنیته آنها نتیجه داده است اما مدرنیته ما در قهر تمام و کمال با گذشته به سر میبرد.»
این فیلمساز در ادامه با اشاره به نمونههای بیرونی به مقایسه این دو مدرنیته پرداخت و افزود: «نرخ بهره در اینجا 30 درصد است اما در آنجا زیر 5 درصد! ترافیک در اینجا اپیدمی شده اما در آنجا کاملا کنترل شده. آسمان صاف برای ما آرزو شده اما در آنجا آسمان، آبی است.»
معتمدی ادامه داد: «اینها همه ناشی از این است که ارتباط خود را به یک باره با سنت قطع کردهایم و بیبنیاد، عقلانیت جدید را پذیرفتهایم. این در حالی است که بنیادگرایی شایسته انقلاب ماست و قرار بود با انقلاب به ریشههای خود برگردیم.»
استاد دانشگاه تهران به صراحت میگوید ابن سینا همان حرفهای ارسطو را تکرار کرده
در ادامه نشست معتمدی گریزی هم به مقوله سانسور زد و گفت: «هنرمند را نباید سانسور کرد بلکه باید با هنرمند دیالوگ کرد. دیالوگ مقولهای است که در مملکت ما زیاد صورت نمیگیرد و متاسفم که بگویم رابطه دانشگاههای ما هم با بخشهای دیگر فرهنگی قطع شده است.»
وی ادامه داد: «این تاسف بار است که دانشگاههای علوم انسانی ما پر شده است از ترجمه یعنی ما در تاریخ خود هیچ منبعی درباره علوم انسانی نداریم؟ کار به جایی رسیده که استاد دانشگاه تهران به صراحت میگوید ابن سینا همان حرفهای ارسطو را تکرار کرده و حرف تازهای برای بیان ندارد! یعنی استاد ما هم سنتها را نمیشناسد در حالی که این ما بودیم که علم را به غرب صادر کردیم.»
دوستانی که از بیرون پول میگیرند بدون سانسور فیلم میسازند
معتمدی در ادامه بحث خود باز هم به سراغ سانسور آمد و گفت: «30 تا 40 مورد سانسور به فیلم وارد شده است تا جایی که فهمیدن فیلم برای خودم دشوار شده است. ما سانسور میشویم اما دوستانی که برای تولیداتشان از بیرون کشور پول میگیرند بدون سانسور فیلم میسازند!»
وی ادامه داد: «البته که همه اینها باعث نمیشود که از سانسور بیزار نباشم اما از اینکه سانسورچی خودمان هستیم هم گلایهها دارم.»
اگر بخواهم فصلی از نهج البلاغه را فیلم کنم فورا میپرسند این کار چه فایدهای دارد؟
معتمدی سپس با زبانی صریحتر اظهار داشت: «الان اگر سناریویی بنویسم با اسم فلان سردار 30میلیارد میدهند که بروم فیلم بسازم یا اگر بخواهم درباره فلان پیغمبر فیلم بسازم 20 میلیارد میدهند اما اگر بخواهیم اندیشه سهروردی یا فصلی از نهج البلاغه را فیلم کنم فورا از من میپرسند این کار چه فایدهای دارد؟!»
وی ادامه داد: «برای ساختن فیلم دینی نباید بر ظواهر تمرکز کرد. مثلا روبر برسون تمامی آثارش دینی بود و جوری فیلم دینی میساخت که قهرمان قصهاش با سقوط باشد که مخاطب را آگاه کند. قرآن هم از طریق همین قصههای سقوط است که پندآموزی کرده، از قصه قوم عاد بگیرید تا قوم ثمود و قوم لوط اما در تلویزیون ما بیتوجه به این نکات فیلمهای برسون را پخش کرده و میکوبند.»
SHINING را به اشتباه «درخشش» ترجمه کردهاند در صورتی که ترجمان «ابصار» سهروردی است
در ادامه نشست این کارگردان سینما با انتقاد از خط کشیهای موسوم به دینی و روشنفکر اظهار داشت: «مگر میان دینی بودن با روشنفکر بودن منافات وجود دارد. این دیگر چه رویهای است که با تارکوفسکی، برسون یا کوبریک مخالفت میکنیم. اینها همه مهمترین فیلمهای دینی را ساختهاند اما ما از درکشان عاجزیم.»
وی ادامه داد: «دوستان حتی نتوانستهاند معادل درستی برای SHINING استنلی کوبریک پیدا کرده و به غلط آن را «درخشش» نامیدهاند اما خبر ندارند که این فیلم ترجمان همان «اِبصار» سهروردی است. در این فیلم کودک است که آینده را بهتر از همه ما میبیند و چگونه دیدن را به ما یاد میدهد.»
سه جریانی که آزادند که هر چه خواستند بسازند
احمدرضا معتمدی در ادامه با صراحت بیشتری گلایههای خود از مدیران سینمایی را بیان کرده و گفت: «در مملکت ما چند جریان آزادند که فیلم بسازند؛ یکی مبتذل سازان که با ترفند سود در گیشهها همیشه فضا را برای خود فراهم میکنند. دوم آنها که پول تولیداتشان از آن طرف میرسد و سوم آنها که فیلم نفاق آمیز میسازند یعنی با سوء استفاده از اسامی بزرگان شرایط تخصیص بودجهها را فراهم میآورند.»
وی ادامه داد: «حالا اگر بخواهی درباره حکمت شرقی فیلم بسازی مشکل داری. تازه اگر هم بتوانی با کلی بدبختی فیلم را بسازی میگویند چرا این فیلمها مخاطب ندارد. کسی نیست بگوید همان وسترنی که ستایشاش میکنید نیم قرنی پشتش تجربه بوده و از اواخر قرن نوزدهم وسترن سازی شروع شد تا نیمههای قرن بیستم که به اوج رسید. آنجا فرصت تجربه میدهند تا ژانرسازی کنند و اینجا به اسم سینمای تجربی خرج فیلمهای بیخاصیت میشود.»
انتهای پیام/