خاطره علامه طباطبایی از کلاس مرحوم قاضی

خاطره علامه طباطبایی از کلاس مرحوم قاضی

مرحوم قاضی روزها نزدیک مغرب می‌آمدند در حجره و رفقای ایشان می‌آمدند و نماز جماعتی برپا می‌کردند؛ و مجموع شاگردان هفت هشت ده نفر بودند. و بعدا مرحوم قاضی تا دو ساعت از شب گذشته می‌نشستند و مذاکراتی می‌شد و سوالاتی شاگردان می‌نمودند و استفاده می‌‌کردند

به گزارش خبرگزاری تسنیم، علامه طباطبایی می‌فرماید: «قضیه دیگری در نزد مرحوم قاضی پیش آمد که ما خود حاضر و ناظر بر آن بودیم و آن این است که: یکی از دوستان مرحوم قاضی حجره‌ای در مدرسه هندی بخارایی معروف در نجف داشت و چون ایشان به مسافرت رفته بود حجره را به مرحوم قاضی واگذار نموده بود که ایشان برای نشستن و خوابیدن و سائر احتیاجاتی که دارند از آن استفاده کنند.


مرحوم قاضی هم روزها نزدیک مغرب می‌آمدند در آن حجره و رفقای ایشان می‌آمدند و نماز جماعتی برپا می‌کردند؛ و مجموع شاگردان هفت هشت ده نفر بودند. و بعدا مرحوم قاضی تا دو ساعت از شب گذشته می‌نشستند و مذاکراتی می‌شد و سوالاتی شاگردان می‌نمودند و استفاده می‌کردند.


یک روز در داخل حجره نشسته بودیم، مرحوم قاضی هم نشسته و شروع کردند به صحبت کردن درباره توحید افعالی. ایشان گرم سخن گفتن درباره توحید افعالی و توجیه کردن آن بودند که در این اثناء مثل اینکه سقف آمد پائین؛ یک طرف اطاق راه بخاری بود، از آنجا مثل صدای هارّ هارّی شروع کرد به ریختن و سر و صدا و گرد و غبار فضای حجره را گرفت.

جماعت شاگردان و آقایان همه برخاستند و من هم برخاستم و رفتیم تا دم حجره که رسیدیم دیدم شاگردان دم در ازدحام کرده و برای بیرون رفتن همدیگر را عقب می‌زدند. در این حال معلوم شد که اینجورها نیست و سقف خراب نشده است؛ برگشتیم و نشستیم؛ همه در سر جاهای خود نشستیم و مرحوم آقا (قاضی) هم هیچ حرکتی نکرده و بر سرجای خود نشسته بودند و اتفاقا آن خرابی از بالا سر ایشان شروع شد. ما آمدیم دوباره نشستیم. آقا فرمود: بیائید‌ ای موحدین توحید افعالی! مدتی نشستیم و ایشان نیز دنبال فرمایشاتشان را درباره همان توحید افعالی به پایان رساندند.


آری! آن روز چنین امتحانی داده شد. چون مرحوم آقا در این باره مذاکره داشتند و این امتحان درباره همین موضوع پیش آمد و ایشان فرمودند: بیائید ای موحدین توحید افعالی!
بعداً چون تحقیق به عمل آمد معلوم شد که این مدرسه متصل است به مدرسه دیگر، به طوری که اطاق‌های این مدرسه تقریبا متصل و جفت اطاقهای آن مدرسه بود و بین اطاق این مدرسه و آن مدرسه فقط یک دیواری در بین فاصله بود. قرینه اطاقی که ما در آن نشسته بودیم، در آن مدرسه، سقف بخاریش ریخته بود و خراب شده بود و چون اطاق این مدرسه از راه بخاری به بخاری اطاق آن مدرسه راه داشت، لذا این سر و صدا پیدا شد و این گرد و غبار از محل بخاری وارد اطاق شد. بلی، اینجور بود یک امتحانی دادیم.

کتاب اسوه عارفان – ص 55
انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران