اتحاد ایران و روسیه می‌تواند نظم جهانی را تغییر دهد


اتحاد ایران و روسیه می‌تواند نظم جهانی را تغییر دهد

روس‌ها و ایرانی‌ها هر دو قربانی دشمنی‌های امریکا هستند، اما در حقیقت این بحران سوریه بود که دو کشور را به طور سازنده‌ای به هم نزدیک کرده است.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، تحولات سوریه به گونه‌ای پیش می‌رود که هر روز می‌توان انتظار چرخشی عمیق داشت و نظاره‌گر تحرکی جدید بود. بخش قابل توجهی از این روند برآمده از تعداد و میزان بازیگران و نیروهای حاضر در این جغرافیای حساس است، به شکلی که سوریه را عرصه بازی بزرگان کرده است. در این میان مسئله قابل توجه وجود تروریست‌های گوناگون و ارگانیکی است که تنها راه را در خشونت می‌بینند و بر همین اساس مخالفان واقعی تروریست‌ها، رویارویی با آنها را تنها راه مقابله با تروریسم می‌دانند.

این در حالی است که برخی از کشورهای منطقه‌ای و بین‌المللی به طور مشخص و مستقیم از تروریست‌ها حمایت می‌کنند. در منطقه عربستان و ترکیه در این جرگه قرار دارند و بر همین اساس با توجه به اتحاد استراتژیک شکل گرفته بین ایران و روسیه در سرزمین سوریه و جدیت این دو برای حفظ ساختار سیاسی سوریه و سپردن آن به دست مردم سوری، این گمانه پیش آمده است که رویارویی در این سرزمین به رقابتی جدی تبدیل شده است که با توجه به دیگر رقبای منطقه‌ای به تقابل قدرت کم سابقه تبدیل شده است.

این مسئله در عرصه بین‌المللی نیز بین روسیه و امریکا شکل گرفته است. بر همین اساس برخی بر این اعتقاد هستند که چنین تقابلی می‌تواند به طور کامل نظم بین‌المللی را با چالش و چرخش جدی مواجه کند. به‌خصوص که اتحاد شکل گرفته تداوم داشته باشد و در دیگر نقاط دنیا نیز شکل بگیرد.

درباره این موضوع پراهمیت با نظریه‌پرداز و کارشناس ارشد منطقه خاورمیانه» شارمین نروانی «گفت‌و‌گو کرده و نظرات وی را جویا شده‌ایم. نروانی محقق ارشد سابق آکسفورد، ‌نظریه‌پرداز سیاسی و نویسنده مقالات برجسته در رسانه‌های مطرح دنیا از جمله واشنگتن پست، رویترز و راشاتودی است.

ترتیبات ژئوپلتیکی منطقه با توجه به رقابت ایران و عربستان در منطقه چگونه پیش می‌رود و حوزه‌های رقابت ایران و عربستان کدام هستند؟

کشور‌ها عموماً در عرصه‌های اقتصادی، نفوذ ژئوپلتیکی، قدرت نظامی و توانایی پیشبرد قدرتشان با یکدیگر رقابت می‌کنند. بر این اساس، من مقایسه‌ای برابر بین ایران و عربستان سعودی نمی‌بینم یا حداقل مقایسه‌ای که از لحاظ قابلیت‌های واقعی و داخلی آنها باشد. هر دو کشور از لحاظ منابع نفتی و انرژی غنی هستند و این ثروت رانتیر را برای پیشبرد اهداف ملی‌شان، به کار برده‌اند که البته نتایج بسیار متفاوتی برای هر دو داشته است.

تمرکز اقتصاد ایران بر ایجاد تنوع، خارج از بخش انرژی است تا به خودکفایی برسند و به یک صادرکننده خالص تبدیل شوند، اما در مقابل، عربستان سعودی بر واردات تمرکز دارد. ایران، سالانه 15 میلیارد دلار در بخش نظامی هزینه می‌کند، در مقایسه با سعودی‌ها که این مبلغ 80 میلیارد دلار است، ایران یکی از شایسته‌ترین نیرو‌های نظامی در منطقه را دارد و تسلیحات نظامی‌اش را خودش می‌سازد.

نظام سیاسی ایران بر پایه قانون اساسی، شامل قسمت‌های متنوع و نماینده محور (پارلمانی) بوده با رقابت‌های علنی جناح‌های سیاسی که از خود رسانه و طرفداران و جامعه هدف دارند. اما در مقابل، پادشاهی سعودی تماماً بر پایه حکومت یک خانواده است که هیچ انتخابات معنادار یا مبارزه حزب‌های سیاسی در آن وجود ندارد و آزادی بیان در رسانه‌های آن کم است. از لحاظ پیشبرد قدرت، ایران از قدرت نرم دیپلماسی، تجارت، ائتلاف‌سازی بر پایه اهداف و دیدگاه‌های مشترک بهره می‌برد، در حالی که سعودی‌ها به وسیله تأمین بودجه برای نظریه وهابیت نفوذ گسترده‌ای ایجاد کرده تا این نظریه را در مدارس، مساجد، رسانه‌ها و دیگر مؤسسات جهانی معرفی کنند و انتشار دهند. آنان همچنین آشکارا با خریدن وفاداری متحدانشان نفوذشان را گسترش داده‌اند.

امروز، ما آشکارا می‌توانیم ببینیم که رویکرد ملت‌سازی ایران و عربستان سعودی چگونه بر موفقیت استراتژی ژئوپلتیکی آنها تأثیر گذاشته است. هر دو کشور در چند سال اخیر ترس‌ها و تهدیدهای حیاتی را تجربه کرده‌اند و هم اکنون متحدان خاص آنان نیز در میدان‌های نبرد بسیاری با هم مواجه شده‌اند. اکنون ایران دست برتری در غرب آسیاست، در حالی که حتی متحدان قدرتمند عربستان سعودی مانند امریکا در مورد طول حیات دولت و رژیم سعودی تردید دارند. ایران با ‌دقت به اهمیت عمق استراتژیک خود پی برده است و با شریکانش ائتلافی ساخته است که ارزش‌های مشترکی مانند استقلال، خودمختاری و مقاومت در برابر سلطه‌گرایی را به اشتراک می‌گذارند. در مقابل، سعودی‌ها ائتلاف فرامنطقه‌ای را با هژمونی و سلطه‌گرایی به عنوان هدف اساسی‌شان، جعل کرده‌اند بدون اینکه به اختلاف منافع و ارزش‌های متحدان توجهی داشته باشند. بنابراین در اینجا رقابت چندانی وجود ندارد؛ یک طرف از قدرتی به قدرت دیگر می‌رسد در حالی که طرف مقابل با ائتلاف‌های غیر‌قابل اطمینان هیچ پیشرفتی نمی‌کند و تنها به دلارهای حاصل از فروش نفت تکیه کرده است.

به نظر شما آیا تحولات پنج سال اخیر باعث تغییر در موازنه منطقه‌ای شده ‌ و اگر این تغییر صورت گرفته به نفع کدام طرف است؟

بله قطعاً. تحولات موسوم به «بهار عربی» به ایجاد یک تغییر اساسی در توازن قدرت منطقه‌ای سرعت زیادی بخشیده است. وقتی این تحولات آغاز شد، خیزش‌هایی در کشور‌های عربی‌ ‌رخ داد که توسط حکومت‌های نایب غربی رهبری می‌شدند. هر کدام از اینها، کشور‌هایی بودند که هیچ ارتباطی بین عموم مردم و حکومت نبود یا حداقل اندک بود. سپس به یک‌باره این شورش‌‌ها و ناآرامی‌ها به سمت دو گزینه غیرمحتمل یعنی سوریه و لیبی کشیده شد. به‌رغم اینکه هرچه درمورد معمر قذافی و بشار اسد گفته می‌شود، هر دوی آنها نمایانگر رویکرد سیاست خارجی بسیار مستقل و جسوری بودند. سیاست‌ خارجی‌ای که با عموم مردم به صورت گسترده‌ای درهم تنیده بودند. از این منظر، ارتباط بین مردم و حکومت دست نخورده باقی ماند، برخلاف مصر، تونس، بحرین، اردن و یمن که شورش‌ها در اوایل سال 2011 شروع به جوشیدن کرد و به طور کامل در جریان بود.

تغییر رژیم در لیبی آنچنان سریع اتفاق افتاد که مردم نتوانستند درک کنند چه اتفاقی برای آنها رخ داده است. اما در سوریه، همچنان که ماه‌ها تبدیل به سال‌ها می‌شد، دو بلوک ژئوپلتیکی در منطقه – که اجازه دهید در اینجا، آنها را بلوک‌های نواستعماری)امریکا( و پسا‌استعماری)ایران) بنامیم – به صورت مستقیم و طولانی مدت در تقابل با یکدیگر قرار گرفتند.

سوریه به صحنه یک مبارزه اجتناب‌ناپذیر برای عناصر هر دو بلوک تبدیل شد که حتی دو قدرت بزرگ یعنی روسیه و چین را نیز به سمت خود کشاند؛ کشور‌هایی که تاکنون در حاشیه‌ درگیری‌ها بر سر قدرت در خاورمیانه، قرار گرفته بودند. این زمانی بود که موازنه به طور کل تغییر کرد؛ نه تنها چین و روسیه تسلیحات خود را در اختیار محور مقاومت در منطقه قرار دادند، بلکه این حرکت به نوبه خود جهان تک‌قطبی را به جهان چند قطبی تغییر داد. این مسئله به سلطه یکجانبه ایالات متحده امریکا بر جامعه بین‌المللی، از زمان پایان جنگ سرد‌ پایان داد. توانایی امریکا در استفاده از شورای امنیت سازمان ملل به عنوان مهر تأییدی برای ماجراجویی‌های نظامی‌اش را از بین برد و همچنین سرآغازی شد برای نظم جدید بین‌المللی و اقتصادی که در آن کشور‌های منطقه می‌توانند مسیر‌های جدیدی را ایجاد کنند.

قطعاً موازنه قدرت در منطقه خاورمیانه در کنار این تحولات جهانی تغییر کرده است. ولی ما هنوز از بحران‌ها رهایی پیدا نکرده‌ایم و نظم قدیمی هنوز به نوعی مسلط است. اما چند سال قبل ما حتی نمی‌توانستیم تصور کنیم که امریکا متحدان قدیمی خود یعنی رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی را نادیده بگیرد تا مشتاقانه یک توافق هسته‌ای را با ایران پیگیری کند و در نتیجه جمهوری اسلامی ایران را بر سر یک میز بزرگ سوق دهد؛ جایی که هم اکنون به این کشور به عنوان یک بازیگر باثبات و عقلانی در منطقه اعتماد می‌شود و می‌تواند بیشتر آتش‌های خطرناک را خاموش کند. آیا شما می‌توانستید این سناریو را پنج سال قبل پیش‌بینی کنید؟

به اعتقاد برخی ایران به‌رغم اینکه دست برتری در تحولات میدانی دارد اما در حوزه جنگ رسانه‌ای و افکار عمومی از همه ظرفیت‌های خود استفاده نکرده است؟ نظرتان در مورد این مسئله چیست؟


در غرب ارزش ارتباطات درک می‌شود، آنها ارتباطات را به شکل تخاصمی‌تر در شکل »جنگ اطلاعاتی» به کار می‌گیرند. تمامی دخالت‌های نظامی آنها در وهله اول با «صحنه آرایی» شروع می‌شود که مردم را آماده می‌کنند تا هر چه جنگ برای آنها پیش می‌آورد قبول یا حتی حمایت کنند. نباید با غرب در نقل روایتمان مشارکت کنیم. باید روایت خودمان را، خودمان نقل کنیم. غرب بلافاصله اهداف، دیدگاه و نوع روایت ما را رد خواهد کرد و برای هر تغییری، آنها یک نوع نفی گرا در بازی ما می‌شوند. در منطقه، ما باید کنترل روایت‌های خودمان را به دست بگیریم قبل از اینکه شخص دیگری وارد شود و آن خلأ را پر کند. این مسئله را باید به عنوان اولویت امنیت ملی در نظر گرفت.

به نظر شما عربستان اقدامات خصمانه علیه ایران را با هماهنگی امریکا انجام می‌دهد یا اینکه همانطور که برخی معتقدند ریاض به صورت خودسر دست به بعضی اقدامات می‌زند؟

امریکا و عربستان سعودی ‌برای چندین دهه با یکدیگر همکاری داشته‌اند؛ زیرا آنها در سلطه بر منطقه منافع مشترکی دارند و به همان اندازه که با هم متفاوت هستند به این توافق هم رسیده‌اند که نباید در اختلافاتشان غرق شوند. ریاض در منطقه به عنوان یک پوشش‌دهنده مشکلات و تشویق‌کننده اهداف امریکا در سراسر منطقه عمل کرده و از زمان جنگ افغانستان، امریکایی‌ها را با پول و پیاده نظام، برای به راه انداختن جنگ‌هایش در منطقه حمایت کرده است. اما حدود سال 2012 شاهد برخی اختلاف منافع بین امریکا و عربستان در سوریه بودیم. «مدل لیبی» برای دخالت در ناآرامی‌های عربی در سوریه رخ نداد و سعودی‌ها تحت ریاست تازه شاهزاده بندر بن سلطان خشونت‌های سیاسی را تشدید کردند که خطر گسترش آن فراتر از مرز‌های سوریه را نیز تهدید کرد. امریکا که مصرانه این نوع حمایت سعودی‌ها از خشونت در افغانستان و عراق را به کار برد، ناگهان متوجه شد که این هرج و مرج‌های غیر قابل کنترل به مرز‌های اسرائیل کشیده شده است. این درست زمانی بود که دولت اوباما محرمانه با دولت احمدی‌نژاد ارتباط برقرار کرد و انگیزه‌های زیادی را برای شروع جدی مذاکرات هسته‌ای ایجاد کرد.

من فکر می‌کنم، امریکا در اندیشه‌اش در مورد خاورمیانه یکپارچگی ندارد. مراکز تأثیر‌گذار متعددی به تنهایی در واشنگتن وجود دارد. امریکا نسبت به همتاهای اروپایی‌اش، از این منطقه خیلی دور است تا بتواند چند استراتژی را یکجا بر منطقه پیاده کند. درست است که منافع امریکایی‌ها از سعودی‌ها جدا شده است، اما هنوز برای آنها میدانی بزرگ وجود دارد که دو کشور بخواهند و بتوانند در آن بازی کنند.

هر دو کشور بر سر مسئله اسرائیل، هژمونی منطقه شامل نفوذ ایران، مبادله تسلیحات، از بین بردن محور مقاومت و. . . متحد هستند اما اینها لزوماً برای امریکا حیاتی نیست، در حالی که برای سعودی‌ها ضروری و حیاتی شده است. برای مثال، تصور کنیم که دولت اوباما خیلی علاقه‌ای به دخالت نظامی ریاض در یمن نداشته اما در مقابل، به فرصتی تبدیل شده است که آنها تسلیحات بیشتری بفروشند، تا برگ برنده (یا امتیاز) دیگری علیه ایرانیان در سوریه به دست بیاورند، تنش بین شیعه و سنی در منطقه را افزایش دهند و....


واشنگتن در مورد خطرات اجرای یکجای دو بازی در منطقه زیاد فکر نمی‌کند (به خود زحمت فکر کردن نمی‌دهد(. آنها به دنبال منفعت می‌گردند و نزاع را مدیریت می‌کنند و تا زمانی که می‌تواننداین ]مسائل را» [مهار «کنند هیچ اضطراری برای حل مشکلات وجود ندارد. هم اکنون، مبارزه‌های زیادی در مکان‌های مختلفی به وجود آمده و امریکایی‌ها شاهد آن هستند که متحد آنها سعودی‌ها، بیش از توانشان تلاش کرده‌اند و قادر به رسیدن به اهدافشان نیستند. آنها همچنین درک می‌کنند که ریاض نه تنها نمی‌تواند کل منطقه را از هم بپاشاند، بلکه حتی می‌تواند خود از هم فروبپاشد. قطعاً وقوع چنین چیزی، متحد اصلی امریکا را از دور خارج خواهد کرد و پیامدهای فاجعه‌باری برای تمام پادشاهی‌هایی که در واقع نایب‌شان در منطقه هستند، به وجود خواهد آورد.

من گمان می‌کنم که ما شاهد اختلاف منافع این دو کشور متحد در آینده خواهیم بود، اگرچه هنوز این قضیه علناً به جدلی بین آنها تبدیل نشده است.

در پشت پرده‌ها، من مطمئن هستم که سعودی‌ها در حال انجام اقداماتی هستند که باعث آزار امریکایی‌ها می‌شود. من همچنین حدس می‌زنم که امریکایی‌ها در مورد کشیدن خط قرمز بر رفتار سعودی‌ها محتاط هستند، زیرا ممکن است موجب عکس‌العمل‌های بدتری از سوی ریاض بی‌ثبات شود. قطعاً اکنون زمان بسیار حساسی برای هر دو متحد است.


به رغم اعتراف خود مقامات غربی) آژانس اطلاعات فدرال) آلمان() مبنی بر اقدامات خرابکارانه عربستان سعودی اما آنان همچنان از این رژیم حمایت به عمل می‌آورند. به نظر شما غرب تا چه حدی حاضر خواهد شد برای عربستان هزینه پرداخت کند؟

اینکه سعودی‌ها همزمان با رکود اقتصادی غرب اینقدر جنگ‌طلب و جنگاور شده‌اند واقعاً کمکی به این مسئله نمی‌کند. حتی اگر امریکا یا انگلیس و فرانسه، اصلاً تصمیم می‌گرفتند که اقدام سعودی‌ها را متوقف کنند، آیا حاضر بودند این کار را به قیمت اقتصاد خود انجام دهند؟ بودجه دفاعی سعودی‌ها به مبلغ عظیم 100 میلیارد در سال رسیده است، آیا غرب به نفع «اصول» خود این مبلغ را نادیده خواهد گرفت؟ این کشور‌ها نشان داده‌اند که همیشه منافع را بر ارزش‌ها ترجیح می‌دهند و من فکر نمی‌کنم آنها همین امروز تغییر کنند.

اما گسترش تهدید ‌افراط گرایی، به مشکلی بزرگ تبدیل شده است درست زمانی که غرب با چند مسئله فلج‌کننده مانند مسائل اقتصادی، پناهندگان، واگرایی بالقوه اتحادیه اروپا، فقدان مشروعیت عمومی و... مواجه شده است. من فکر می‌کنم غربی‌ها بالاخره زمانی روی اقدامات سعودی‌ها خط خواهند کشید. اما ممکن است این اقدام آنها نیز فریبکارانه و حساب شده باشد. برای مثال به سوریه امروز نگاه کنید. واشنگتن به طور کل مسئله سوریه را به روس‌ها و ایرانی‌ها واگذار کرده است. البته توافقات هسته‌ای نیز به آن کمک کرده است. این توافقات به امریکا و ایران اجازه داد که آنها در یک میدان (سوریه و عراق)، فعالیت نظامی کنند بدون اینکه خطر دخالت مستقیم اسرائیل و عربستان سعودی آنها را تهدید کند. مشاهده کردید که امریکا در مورد پیروزی‌های عظیم سوریه، روسیه و ایران علیه متخاصمان و مبارزان در چند سال گذشته سکوت کرده است. البته در این میان، ائتلاف واشنگتن حملات هوایی انگشت شماری را به راه انداخت تا وانمود کند که هنوز در این میدان نظامی فعال است. احتمالاً امریکایی‌ها این راه را برای خلاصی از مشکلات و دردسرهای منطقه انتخاب کرده‌اند تا با متحد سعودی‌شان مواجه نشوند یا دلارهای نفتی که به آن خیلی نیاز دارند را از دست ندهند. آنها هم خدا را می‌خواهند هم خرما را.

یکی از مهم‌ترین تحولات جنگ سوریه ورود مستقیم نظامی روسیه است که با هماهنگی ایران انجام شده است. به نظرتان اتحاد مسکو و تهران تا چه حدی توانسته است تاکنون به اهداف خود دست پیدا کند و این اتحاد با چه چالش‌هایی مواجه است؟

به رغم اینکه روس‌ها و ایرانی‌ها هر دو قربانی دشمنی‌های امریکا هستند، اما در حقیقت این بحران سوریه بود که دو کشور را به طور سازنده‌ای به هم نزدیک کرده است. شنیده‌های ما حاکی از آن است که این دو کشور در بالاترین سطح در مرکز فرماندهی نظامی در سوریه در حال فعالیت نزدیکی با یکدیگر هستند و برای توسعه استراتژی‌های زمینی مفیدند. انتظار می‌رود چنین همکاری‌هایی در این زمینه به اهداف مشترک در هرجای دیگری تبدیل شود که این اهداف می‌توانند شامل توسعه یک نظم چند‌قطبی جدید، سیاست‌های نفت و گاز، خطوط لوله‌ و اقتصاد، همکاری دفاعی، ایجاد نهاد‌های جهانی تحت چارچوب‌های جدید و... باشند.

این دو کشور قادرند همکاری مؤثری در کنار یکدیگر داشته باشند. قدرت هوایی روسیه با نیروهای زمینی ارتش سوریه، ایران، حزب‌الله و دیگر نیرو‌های مبارز خیلی خوب هماهنگ شده است تا سرزمین‌های شمالی و غربی سوریه را به دست بگیرند. هم اکنون این نیروها در حال پیشروی در جبهه‌های جنوب این کشور هستند و همه اینها در عرض چند ماه گذشته اتفاق افتاده است.

در جبهه سیاسی همچنین شاهد رشد فزاینده اجماع بین دو کشور ایران و روسیه هستیم. هر دو کشور موافقند تا رئیس‌جمهور سوریه در یک دولت اتحاد ملی حضور داشته باشد. آنها همچنین بر مرکزیت انتخابات برای تعیین آینده سیاسی سوریه، بر نابودی تروریسم روی زمین، ممنوعیت عبور جهادی‌ها از مرزهای ترکیه، همکاری نزدیک با کشورهای همسایه مانند لبنان، عراق و اردن برای متوقف ساختن افراطی‌ها و حفاظت از اقلیت‌های مذهبی در این کشورها، جلوگیری از کمک مالی جهانی به تروریست‌ها موافق هستند.

یک نکته بسیار مهم این است در طول مذاکرات بحث‌بر‌انگیز سوریه، روسیه و ایران با یکدیگر مدیریت کردند تا درباره این موارد حیاتی موضع منسجم خود را حفظ کنند. بخشی از این به این دلیل است که آنها دیگر این کار را به تنهایی انجام دهند.

چند ماه پیش، این دو متحد حیاتی سوریه از دو جای مختلف جهان روی اهداف مشترک فعالیت می‌کردند. اکنون ما شاهد آن هستیم که آنها در یک اتاق با حمایت یکدیگر فعالیت می‌کنند و من حدس می‌زنم که امسال هماهنگی و همکاری بین این دو کشور در داخل سوریه بهبود خواهد یافت. به دست آوردن هرچه بیشتر سرزمین از طریق نظامی به منظور رسیدن به یک توافق مطلوب سیاسی برای هر دو متحد بسیار حیاتی و ضروری است.

منبع: روزنامه جوان

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon