رزمندگان ایرانی در اسارت وحشتناکی به سر میبردند/حاج آقا ابوترابی مدام به اسرا روحیه میداد
- اخبار استانها
- 26 مرداد 1395 - 17:21
ابوالفضل کریمشاهی در گفتوگو با خبرنگار تسنیم از کاشان، با بیان اینکه کربلا هر روز در جبهههای ایران تکرار شد اظهار داشت: در ابتدای سال 61 عازم جبهه شدم و در عملیات رمضان در ماه رمضان سال 61 بعد از اینکه از ناحیه پا مجروح شدم و بعد از چند ساعت بیهوشی در بیابانهای شرق بصره به اسارت نیروهای بعثی درآمدم، مدتی در بیمارستان بصره و مدت کوتاهی در بغداد در یک مکان بسیار وحشتناک از نظر بهداشتی سپری کردم و بعد از آن مرا به موصل بردند و بعد از هشت سال اسارت با توجه به معاهده به همراه دیگر عزیزان به وطن بازگشتیم.
کریمشاهی درباره فضای حاکم بر اردوگاه و رفتار بعثیها با اسرا گفت: در ابتدای اسارت شور وهیجان جبهه در بین ما موج میزد یعنی بارها پیش میآمد که بعثیها به عناوین مختلف به بچهها حمله میکردند و با ایجاد تونلهای وحشت و با عبور اسرا از بین آن همه را مورد ضرب و شتم قرار میدادند که گاهی تعداد بعثیها حدود چهل نفر میرسید.
وی در ادامه افزود: این حملات آنها برای ما تازگی نداشت و سخت هم نمیگذشت.به یاد دارم زمانی که برای کتک زدن وارد سالنها می شدند بعد از رفتنشان اسرا صلواتی میفرستادند و شروع به خندیدن میکردند، این ناگفته نماند که اسرا بعد از الطاف الهی مدیون مدیریت به جا، سنجیده و به موقع حاج آقا ابوترابی بودند.
کریمشاهی خاطرنشان کرد: خاطرات ما از اسارت، خاطرات تلخی است ولی آن چیزی که تلخی خاطرات را برای ما کم رنگ میکرد توکل رزمندگان با وجود سن کمشان بود. بنده خودم شانزده ساله بودم که اسیر شدم و این توکلی که در بین اسرا وجود داشت خود منشا شور، صفا و صمیمتی در بین همه ما میشد.
این آزاده سرافراز در باره حال و هوای آزادی بعد از هشت سال گفت: یک سال و نیم بعد از قطع نامه آقای ولایتی رفت آمد زیادی به عراق داشتند اما بعد هفت الی هشت ماه ما دیگر ناامید شدیم از اینکه آزاد میشویم. مرداد ماه بود که تلویزیون عراق اعلام خبر مهمی را داشت، این در حالی بود که حمله عراق به کویت بود و بچهها بی توجه بودند. خبر این بود "تبادل اسرا از روز جمعه از عراق به ایران و بالعکس آغاز میشود".
وی افزود: صبح روز بعد ساعت پنج ما را به صف کردند و شش از اردوگاه بیرون رفتیم ،حدود چهل الی پنجاه اتوبوس بودیم که برای اولین بار از اردوگاه بیرون میرفتیم.لطف خداوند بود که ما با دیدن این مصائب از بین نرفتیم چون ما در اسارت وحشتناکی به سر میبردیم. بعد از عبور از بصره، بغداد و خانقین اتوبوسهای ایرانی را میدیدیم که یک طرف آن عکس امام و طرف دیگر آن عکس مقام معظم رهبری بود؛ وقتی وارد کشور شدیم و پاسداران را با لباس سپاه و آرم سپاه میدیدم تازه باور کردیم که انگار واقعا آزاد شدیم بعد دو روز در مرز بودن و دو روز در تهران در مرقد امام بودن ،سی مرداد به کاشان رسیدیم.
این یادگار هشت سال دفاع مقدس خاطرنشان کرد: خاطرات ما از اسارت، خاطرات تلخی است ولی آن چیزی که تلخی خاطرات را برای ما کم رنگ میکرد توکل رزمندگان با وجود سن کمشان بود. بنده خودم شانزده ساله بودم که اسیر شدم و این توکلی که در بین اسرا وجود داشت خود منشا شور ،صفا و صمیمتی در بین همه ما میشد.
انتهای پیام/