روایت آیتالله موسوی اردبیلی از جریان سازش
مرحوم شهید سید محمد حسینی بهشتی یکی از این نادر مردان کمنظیر بود. ساده و پرثمر و ناشناس زندگی کرد، مظلوم شهید شد و ابعاد وجودی او ناشناخته ماند.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، یکی دو قرن است که تمدن و فرهنگ مادیگرایی غربی، تهاجمِ همه جانبة خود را به اسلام و قرآن شروع کرده و هر روز با زبانی و روشی این هجمه را ادامه میدهد و تاکنون بخش مهمی از تمدن اسلامی راکه در طول قرون با الهام از تعالیم اسلامی به دست مسلمین به وجود آمده از بین برده و بقیه را هم متزلزل ساخته و چیزی نمانده که این بخش را هم به کلی از بین ببرد.
به رغم تلاشها و کوششهای بعضی، افراد و گروههای مسلمان به منظور بیدار کردن مسلمین و به دست آوردن استقلال سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، این تهاجم در حال گسترش است. این از یک سو. از سوی دیگر، اسلام گرفتار طرفدارانی شده است که آن را غلط، بد و زشت معرفی میکنند و هرچه را برخلاف علم و خرد و فطرت است، جزو دین به حساب میآورند. اسلامی که طرفدار حق و عدالت و آزادی و دانش و اندیشه و ترقی و نوگرایی است و دشمن خشونت و ظلم و جهل و اسارت فکر و اندیشه است، در میان چنان دشمنان و چنین دوستانی گرفتار آمده است و به مردانی مانند مفید و خواجه و سیدجمالالدین و مدرس و امام خمینی و مطهری و مانند اینها به شدت احساس نیاز میشود، رحمتالله علیهم اجمعین.
مرحوم شهید سید محمد حسینی بهشتی یکی از این نادر مردان کمنظیر بود. ساده و پرثمر و ناشناس زندگی کرد، مظلوم شهید شد و ابعاد وجودی او ناشناخته ماند. حضرت امام، رضوانالله تعالی علیه، دربارة او فرمود، «بهشتی یک فرد نبود، یک امت بود.» و این تعبیری است که خداوند فقط دربارة حضرت ابراهیم، قهرمانِ بت شکنِ توحید، به کار برده است: «اِنّ ابراهیمَ کانَ امّتاً قانتاً».
من او را از سالهای بیست و سه و بیست و چهار و از روز ورود به قم برای تحصیل میشناختم و با او همدرس و هم بحث و همفکر و همراز و همکار بودم، تا روزی که شهید شد.
او سخت متدین و متشرع و خدا ترس بود. از آنهایی نبود که اسلام را برای خود و نفع خود میخواهند و از هر دستور شرع که به نفع آنها تمام شود طرفداری میکنند و سخت آن را ترویج میکنند و هر دستوری را که به ضرر آنها تمام شود، هرچند از نظر اسلام مهم باشد، طرد میکنند.
او فقیه و اصولی و فیلسوف بود. در فقه و اصول و فلسفه زحمات زیادی کشیده بود. هرگاه در میان اهل نظر و در محافل علمی قرار میگرفت، در بین امثال و اقرانش نامدار و انگشتنما بود و نظر دیگران را به خود جلب میکرد. در مسائل علمی اطلاعات و آگاهی وسیع داشت و نوآوریهایی داشت که مخصوص خود او و نتیجة تفکر و تحقیقِ او بود.
در کنار اطلاعات وسیع و تحقیقات قابل توجه، بیان صریح و قاطع و منطق نیرومند داشت. کمتر اشخاصی بودند که تحت تأثیر بیان و منطق او قرار نگیرند و بتوانند در برابر گفتار او مقاومت نمایند و مغلوب نگردند.
در مسائل جهانی آگاهی گسترده داشت. انسان را، اسلام را، جهان غرب و شرق را، دشمنان اسلام و نقشههای آنان را خوب میشناخت و عمیقاً در اینباره فکر و طرح داشت. برنامهریز، تشکیلاتی و مدیر لایقی بود. آثار مهمی که از او به یادگار مانده است شاهد صدق این گفتار است.
از این جهت که بگذریم، از نظر اخلاقی و روحی، جهات مثبت و برجستگیهای ویژه داشت. منصف بود. در کاری که با حرکت دیگران انجام داده بود سهم خود را کم و سهم دیگران را مهم و قابل توجه میدانست. هیچ گاه نشد که کار دیگران را به خود نسبت دهد یا تلاش دیگران را نادیده بگیرد. حتی با کسی که با او غیرمنصفانه و ظالمانه رفتار کرده بود با انصاف و عدل برخورد میکرد.
بنیصدر یکی از اشخاصی بود که بیجا با او دشمنی میورزید بود. چون او را رقیبِ خود و خود را رقیب او میدانست، بیرحمانه او را میکوبید. در حالی که او پس از انتخابِ بنیصدر به ریاست جمهوری به حضرت امام پیشنهاد کرد که فرماندهی کل قوا را به او بدهد (چون معتقد بود که اگر رئیس جمهور قوای مسلح را در اختیار نداشته باشد نمیتواند وظایف ریاست جمهوری را درست انجام دهد.) البته حضرت امام(ره) تأمل داشت که این کار را بکند یا نه. شهید بهشتی پیشنهاد کرد و اصرار ورزید و دوستان دیگر هم تأیید کردند تا سرانجام امام قبول کرد و فرماندهی کل قوا را به او تفویض کرد. غیر از این، در چند مورد دیگر هم مرحوم شهید بهشتی به کمک و مساعدت بنیصدر شتافت، ولی او بدترین دشمنیها را با بهشتی کرد. در جریان تصویب پلیس قضایی با صراحت مخالفت میکرد و میگفت، «قصد بهشتی از ایجاد پلیس قضایی این است که نیروی مسلح را در اختیار داشته باشد.» پس از فوت آیتالله سید محمود طالقانی، روزی بنیصدر که از تبریز بازگشته بود، در مجلسی با خنده و تمسخر گفت، «تبریزیها شعار میدادند و میگفتند، «بهشتی، طالقانی را تو کشتی.» همة اهل مجلس از این توهین ناراحت شدند.
وقتی که بنیصدر به فکر فرار افتاد و در مخفیگاهی پنهان شد، نیروهای انقلاب در پی بنیصدر میگشتند و خانم بنیصدر را با خانم سودابه سدیفی گرفتند و به مرحوم بهشتی مژده دادند که خانم بنیصدر را دستگیر کردهایم. اکنون بنیصدر هر جا باشد خود را تسلیم میکند. با وجود آن همه سوابق، مرحوم شهید بهشتی سخت برآشفت و گفت، «ما حق نداریم یک زن را دستگیر کنیم، در حالی که هیچ تقصیری ندارد الا این که زن بنیصدر است و شوهرش به خاطر خیانت تحت تعقیب است.» و دستور داد که فوراً او را آزاد کنند.
مردمگرا بود و از کاری که برای مردم قابل هضم نبود، حذر میکرد و میگفت، «یا برخلاف افکار عمومی کاری نشود یا تلاش کنیم مردم را در جریان کارها قرار دهیم و تحریکِ عواطف نکنیم. باید مردم ملتهب نباشند، هر چند که اعتراض ننمایند.»
ایشان هنوز در قم طلبه بود که دبیرستان دین و دانش را بنا نهاد و با تلاش زیاد آن را به دبیرستان نمونهای تبدیل کرد. در عین حال که از تعلیم و تربیت نونهالان غافل نبود و در رفع کمبود و نواقص آموزش و پرورش فکر و اقدام میکرد، در رؤیای حکومت اسلامی بود. دوستان را گرد هم میآورد و به اندیشیدن دربارة حکومت اسلامی و برنامه و طرح آن وادارشان میساخت. بعدها که از قم به تهران مهاجرت کرد، خدمات خود را در تهران پیگرفت و در آنجا، علاوه بر کار در آموزش و پرورش، با نیروهای مترقی و مبارز مسلمان همکاری نزدیک داشت. در تهران همگان به صلاحیت و توان علمی و برنامهریزی او معترف شدند. تا اینکه قرار شد به آلمان برود و کاری را که مرحوم آیتالله بروجردی آغاز کرده بود، پی بگیرد و به اتمام برساند. با همکاری مرحوم آیتالله میلانی و مساعدت مرحوم آیتالله خوانساری به اروپا رفت و در آنجا مراکز اسلامیِ بسیار مهمی را ایجاد کرد و به دانشجویان مسلمان ایرانی و غیر ایرانی تشکل داد. وی در آلمان پناه علمی و سیاسی و مذهبی مسلمانان و به اعتراف همة مطلعان، در کار خود بسیار موفق بود. پس از بازگشت به ایران نیز آن مرکز را از دور هدایت میکرد. در ایران در حسینیة ارشاد و در مجالسی که آن روزها به منظور تنویر افکار و بالا بردن سطحِ اطلاعات و آگاهی مردم تشکیل میشدند، سخنرانیهای پرشور میکرد و همکاریِ نزدیک با مؤسسة رفاه و مؤسسات مشابه دیگر داشت. تصحیح کتب درسی را با همکاری مرحوم باهنر و به منظور وارد کردن مطالب صحیح مذهبی و علمی و پاکسازی کتابها از مطالب باطل و گمراه کننده برعهده گرفت و با گروهی از دوستان، جمعی را راه انداخت که در مطالب اسلامی مطالعه و تحقیق کنند و اسلام راستین را در اختیار افراد جامعه قرار دهند.
وقتی که جریان انقلاب و شور و شوق عمومی بالا گرفت، او همة امکانات و توان فکری خود را در اختیار انقلاب قرار داد و تمام وقت خود را صرف هدایت نیروهای انقلابی میکرد، تا آنجا که کلیة کارهایش به تعطیلی کشید. در یک کلمه، ترتیب مبارزه با رژیم و تنظیم نیروهای انقلابی و برنامهریزی و کارهایی که لازم بود در مسیر انقلاب بشود، همه با شرکت ایشان انجام میگرفت. گذشته از حضرت امام که آن روز در خارج تشریف داشتند، رهبری نیروهای انقلاب با بهشتی بود. دیگران هم با او مشارکت داشتند ولی سهم او از همه بیشتر بود.
با علاقه و ایمان و شوق کار میکرد و از انجام هیچ کاری مضایقه نداشت و در این راه، همة خطرات را پذیرفته بود. پس از پیروزی انقلاب در پیشبرد انقلاب سهمی بهسزا داشت. در خبرگان قانون اساسی، که مهمترین خبرگان دورة امام بود و قریب 70 نفر از فحول علما در آن گرد آمده بودند، در تنظیم دقیق قانون اساسی، نقش تعیین کننده و فراموش نشدنی داشت.
نقش مؤثر ایشان در تأسیس حزب جمهوری اسلامی روشن بود. هر چند دوستانِ دیگر هم بودند، ولی ابتکار و گردانندگی با ایشان بود. خوب به یاد دارم روزی در جوابِ این سئوال ایشان از من که «چرا دیگر به حزب نمیآیی؟» به آن شهید گفتم، «به نظر میرسد که اهداف نخستین کمکم فراموش میشود و به انحراف کشیده میشویم. چرا این همه اصرار دارید که فلان کس رئیس جمهور شود؟» او گفت، «با کنار رفتن دردی علاج نمیشود. باید همه تلاش کنیم جلوی انحراف را بگیریم.» و تا زنده بود مواظبت کرد که انحرافی به وجود نیاید و خللی وارد نشود. بعد از شهادت ایشان بود که کار به جایی رسید که حضرت امام دستور داد بساط حزب برچیده شود.
او طرفدار اسلام واقعی بود، اسلامی به دور از ترس، واپسگرایی، بیگانهپرستی و خودکامگی. مردمگرا بود و برخوردار از درکی عمیق نسبت به جوانان. گذشت روزگار سبب شد آنهایی هم که درنیافته بودند، فهمیدند که بهشتی یگانهای بود که رفت و دیگر کسی جای خالی او را پر نمیکند و نکرد.
لله عمرک من قصیرِ
یا رب عمرٍ طالب الادناس
عاش سعیداً و مات سعیداً
منبع:فارس
انتهای پیام/