هواداران سادگی

هواداران سادگی

تجربه نمایشهای پرطرفدار جشنواره بین‌المللی تئاتر کودک و نوجوان نشان می‌دهد آثاری که تلاش می‌کنند به سمت سادگی پیش می‌روند مخاطبان بیشتری جذب می‌کنند تا آثاری با نگاهی انتزاعی و پیچیده.

باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» - احسان زیورعالم

دومین روز جشنواره بین‌المللی تئاتر کودک و نوجوان با استقبالی فراتر از روز گذشته دنبال شد. البته استقبال از آثار نیز به نظر به اسمها و مکانها نیز ارتباط پیدا می‌کند. برای مثال نمایش جواد انصافی که از فعالان جشنواره در ادوار مختلف بوده است با هجوم مخاطبان کودک مواجه بوده؛ اما نمایشی از جزیره خارک با استقبالی نه چندان گرم. نمایشهای خارجی نیز بیش از هر اجرایی خواهان داشته که نمونه‌اش در روز گذشته با تماشای ایستاده توسط تعداد زیادی از مخاطبان تجربه شد.

آنچه در ادامه می‌آد به بررسی این سه نمایش و چرایی میزان مخاطبانشان خواهد پرداخت.

عمو نوروز و ننه سرما (تهران)

نمایشی از جواد انصافی که پیشتر در نسخه‌های دیگری اجرا شده است. داستان به آرزوی دختری اشاره می‌کند که می‌خواهد عمو نوروز و ننه سرما بتوانند یکدیگر را ملاقات کنند. اگرچه ننه سرما در این ملاقات آب می‌شود؛ اما با کمک او و دیگران مجموعه‌ای از فعالیتهای روزهای منتهی به نوروز به کودکان آموزش داده می‌شود.

جواد انصافی طبق بیشتر آثار اخیرش چند هدف را دنبال کرده است. نخست آنکه انصافی به جای نقل یک داستان کامل به سراغ ادبیات تعلیمی رفته است. آثار او یک سنت را نشانه می‌گیرد تا آن را به واسطه یک شیوه خاص اجرایی به مخاطب معرفی کند. هدف دوم انصافی در واقع شیوه اجرایی است. او در این سالها به شکل ویژه‌ای نمایشهای مبتنی بر سیاه‌بازی را دنبال کرده است و در کنار شخصیتهای سیاه از قبیل مبارک یا حاجی فیروز، شخصیتهای فرعی دیگری خلق کرده است. 

این دو هدف گروه نمایشی، یکی از دلایلی است که نمایش با مخاطب خوبی مواجه شود. تکرار حضور انصافی در جشنواره کودک، عادتی برای مخاطب همدانی شکل داده است و او می‌داند که در تقابل با آثار او کودکش چیزی را آموزش خواهد داد. اما کلیت این استقبال صرفاً ویژگی تعلیمی نیست؛ بلکه شاد بودن نمایش است.

آثار انصافی مملو از رنگ، موسیقی و تحرک است. به جای دیالوگ بازیگرانش آواز می‌خوانند و این آوازها عموماً ریتمیک هستند. کودک با شنیدن و دیدناین عناصر در کنار هم به وجد می‌آید. در تجربه روز گذشته میزان شادی به حدی رسیده بود که شاید کودک دیگر نمایش را رها کرده و با شادی اثر همراه می‌شد. 

نکته قابل توجه در مورد کارهای انصافی در مقابل بسیاری از کارهای دیگر ایرانی بودن آن، سادگی در روایت و حتی تکراری بودن است. با این حال مخاطب آن را باز دنبال می‌کند؛ بدون آنکه احساس خستگی کند. باید گفت کودک امروز برخلاف کودک دهه شصت تمایل چندانی به نمایشهای خاکستری ندارد که نمونه‌هایی از آن در این جشنواره اجرا شده‌اند. کودک امروز به مراتب بیش از گذشتگانش به دنبال سرگرمی در فضایی به اسم تئاتر است و نمایشهای جواد انصافی این سرگرمی را به او اعطا می‌کند؛ اگرچه آثار انصافی واجد مشکلات دراماتیک جدی هستند.

بچه‌های خاکستری (جزیره خارک)

چند کودک کار مبلغی هنگفت متعلق به سردسته خود را گم می‌کنند. آنان مستاصل و هراسان از مواجهه با او با مردی دیوانه‌مسلک روبه‌رو می‌شوند. مرد فضا و جو موجود در جمع را تغییر می‌دهد. آنان را وارد بازی‌ها و نمایشها می‌کند و قول می‌دهد به آنان در مورد مشکل مالی کمک کند؛ اما این مرد شاد دلی غمگین در سینه دارد.

این خلاصه‌ای از نمایشی به قلم امید بی‌نیاز است که توسط الهام چنانی کارگردانی شده است. آنچه بیش از هر چیز دیگری درباره نمایش چشمگیر آن است که تصور شما را از نمایشی از جزیره خارک را در هم می‌شکند. نمایش اگرچه آماتوری است؛ اما تلاش گروه ستودنی است. گروه تلاش می‌کند نمایشی منسجم و مملو از تصویر خلق کند. بازیها عموماً یک دست هستند و تلاشی برای به رخ کشیدن وجود ندارد. 

اما نمایش الهام چنانی با مخاطب آنچنانی مواجه نمی‌شود. به نظر دلیل اول همان جزیره خارک و قضاوتی ذهنی است. شاید مردمی که از بیرون و بدون مواجهه با اثر دست به پیش‌داوری می‌زنند، کاری از جزیره خارک را به دیده اثر نازل بپندارند. با این حال نقطه ضعف نمایش در پیرامتن آن رخ داده است. نام نمایش آن شادابی مدنظر مخاطب همدانی را القا نمی‌کند؛ همانطور که نمایش، اثری شاد نیست. تلاش نویسنده و کارگردان در اثر خلق اتمسفری ملودراماتیک است که قرار است احساسات شما را نسبت به آدمهای روی صحنه تحریک کند.

گاهی اوقات این تحریک به نوعی خلسه نیز منجر می‌شود. دیگر خبری از آن همه شیطنت و تحرک نیست. موسیقی در این اثر با ضرباهنگی کند دنبال می‌شود تا فضا آرام بماند. با توجه به آنکه نمایش متعلق به نوجوانان است، او را مدام در صندلی فرو می‌برد و در خود می‌رود. حال با توجه به تفوق دراماتیک این اثر نسبت به مورد قبل، به نظر می‌رسد برای مخاطب کودک و نوجوان نمی‌توان با المانهای بزرگسالانه جلب مخاطب کرد.

اکسولا و خرگوش

نمایشی از پدرواسپی سانچیز از آفریقای جنوبی که سال گذشته نیز با نمایش «بالشها» حضور داشت، داستان پسری است که برای سیر کردن خود به شکار خرگوش می‌رود. او با خرگوشی باهوش مواجه می‌شود. خرگوش در ازای شکار نکردنش به اکسولا یاد می‌دهد با تیروکمانش سازی بسازد و به جای خوردن گوشت، کدو بخورد.

اما نمایش آقای سانچیز اپیزود دومی دارد. اکسولا متوجه می‌شود صدایش را از دست داده است، با اینکه قصد دارد آواز بخواند. او با مشاهده رفتار یک زنبور و خلق اصوات از جانب او به وسیله یک لوله و پلاستیک برای خود سازی می‌سازد.

نمایش «اکسولا و خرگوش» که با استقبال چشمگیری مواجه شده بود، در ادامه همان نمایشی است که سال گذشته از این گروه در جشنواره روی صحنه رفته بود، نمایشی مبتنی بر بازی و موسیقی. از این منظر کار گروه آفریقای جنوبی به کار جواد انصافی نزدیک است، با این تفاوت که این گروه اثر را حتی ساده‌تر می‌کنند. عروسک‌گردانان کلام را از عروسک می‌گیرند و به جای واژگان روشن از اصواتی بهره می‌گیرند که در کنار هم یک ملودی را خلق می‌کنند.

آقای سانچیز که خود متخصص نواختن سازهای آفریقایی است در طول اجرا از سازهایی استفاده می‌کند که در عین سادگی، اصواتی شاد و برآمده از طبیعت پدید می‌آورد. در طول نمایش به واسطه فضا نمایشی از کودکان خواسته می‌شود اصوات حیوانات را تقلید کنند تا اتمسفر نمایش شکل گیرد. دانه اصوات از حیوانات اهلی مزرعه به سمت حیوانات وحشی جنگل پیش می‌رود. پروسه نمایش به سمتی می‌رود که خردسال یاد بگیرد بشنود و از خود صدا تولید کند.

نکته مهم دیگر نمایش سادگی در اجرا و خلق عروسک است. شخصیت اکسولا که توسط گری فریدمن اجرا می‌شود، عروسکی است که با سادگی ظاهری خود از کودک می‌خواهد تجسم کند که او اکسولا، یک پسر آفریقایی شکارچی است. با این حال عروسک انتزاعی نیست و هیچ پیچش استعاری در ظاهر آن وجود ندارد. خرگوش نیز یک خرگوش عروسکی است که می‌توان آن را از هر مغازه اسباب‌بازی فروشی تهیه کرد. آنچه گروه انجام می‌دهند تلاش برای نزدیک شدن به کودک است تا برجسته کردن اثر. 

گروه برای رسیدن به این هدف چند کار مهم انجام می‌دهند. نخست ساده‌سازی داستان و روابط است. برای یک کودک منطق دوستی میان یک کودک و خرگوش ثابت شده است و با اشاره اولیه به این قاعده در ادامه او می‌پذیرد که کودک می‌تواند با زنبور هم ارتباط برقرار کند. گام دوم حذف جزییات از صحنه است. گروه کاری می‌کند که کودک تمرکزش روی صحنه باشد و این چیزی است که کمتر در آثار ایرانی رعایت می‌شود. وجود دکورهای عظیم و لباسهای پرزرق و برق باعث می‌شود کودک به جای توجه به نقطه مرکزی اثر، حواشی را بنگرد.

گام سومی که باعث می‌شود شما با اثر همراه شوید مشارکت مستقیم است. زمانی که بازیگران سوتک‌های دست‌ساز را میان حضار تقسیم می‌کنند، سالن با جنونی عجیب همراه می‌شود. همه تلاش می‌کنند در سوتک بدمند و موسیقی ذهنی خود را به اصواتی قابل شنیدن تبدیل کنند. میان کودک و بزرگسال نیز مرزی وجود ندارد. نمایش کودکی را به همه اهدا می‌کند و این برگ برنده اثر است. این در حالی است که آثار ایرانی تلاش می‌کنند صرفاً برای کودکان باشند.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران