باید برای دوران بازسازی سوریه سیاست طراحی شده داشته باشیم
- اخبار رسانه ها
- 29 آذر 1395 - 12:59
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، با نگاهی به بحران پنج سال اخیر سوریه میتوان گفت که این بحران زمانبر و فرسایشی، ضمن تأثیرگذاری بر تحولات داخلی این کشور، منطقه غرب آسیا را نیز تحت تأثیر جدی قرار داده است به طوری که هر تحولی در عرصه میدانی، موجبات تحول در معادلات منطقهای و بینالمللی را فراهم میکند. در چند ماه اخیر ارتش سوریه و نیروهای مقاومت با پشتیبانی نیروی هوایی روسیه پیشرفتهای قابلتوجهی را در محور حلب در شمال سوریه داشتهاند و توانستند این شهر را از دست تروریستها آزاد کنند. امید گروههای مسلح و تکیه آنها به امریکا، اروپا، کشورهای حاشیه خلیج فارس و ترکیه برای کسب پیروزی در جنگ سوریه و براندازی نظام حاکم بر سوریه روز به روز بیهوده بودنش ثابت میشود. آزادی حلب آینده سوریه و منطقه را به طور کامل تغییر میدهد زیرا این جنگ برای طرفهای درگیر در زمین، مسئله مرگ و زندگی است و شکست در آن به معنای آغاز فروپاشی است. با آزادی حلب شاهراه کمکرسانی به تروریستها از مرز ترکیه قطع شد و پس از پنج سال مسیر برای آزادسازی شمال سوریه فراهم خواهد شد. آزادی حلب باتوجه به اهمیت استراتژیکی که دارد میتواند کفه موازنه منطقهای را به نفع سوریه و همپیمانان آن تغییر دهد و دستاوردهای زیادی را برای محور مقاومت به ارمغان بیاورد.
محمدرضا رئوف شیبانی، سفیر سابق ایران در سوریه که به تازگی به ایران بازگشته است هفته قبل به سؤالاتی در این زمینه پاسخ داد. شیبانی که از وی به عنوان سفیر مدافع حرم نیز یاد میشود، درباره دستاوردهای ایران در سوریه میگوید: «ایران با حمایت از دولت قانونی سوریه به عنوان همپیمانی قابل اعتماد و قابل اتکا در منطقه مطرح شد و نشان داد که ایران همپیمانان خود را رها نمیکند و تا آخر از آنها حمایت میکند.» به گفته شیبانی، امریکاییها به دنبال استمرار بحران سوریه و گرفتن وقت بیشتر هستند تا شرایط مناسبی برایشان فراهم شود و بتوانند حاکمیت مدنظر خودشان در سوریه را مستقر کنند و تغییر موضع مقامات امریکایی درباره بحران سوریه ناشی از وضعیت میدانی در سوریه است که شرایط را بر آنها تحمیل کرده است. این گفتوگو روز سه شنبه 16 آذر و یک هفته پیش از آزادی حلب انجام شده است.
در شش سال گذشته ایران یکی از طرفهای مهم درگیر در بحران سوریه بوده است و از محور مقاومت و نظام قانونی سوریه حمایت کرده است. آیا ایران توانسته در این مدت در بحران سوریه موفق عمل کند؟ آیا همه جریانهای سیاسی داخلی نقش مناسبی ایفا کردهاند؟
در مورد بحران سوریه در داخل ایران اجماعی صورت نگرفته است درحالی که این بحران با منافع ملی ایران گره خورده است. ایران در بحران سوریه رتبه اول اثرگذاری را دارد و از همان ابتدا وارد عمل شد اگر جمهوری اسلامی نباشد، اقدامات روسیه عقیم خواهند ماند. روسیه در عرصه بینالمللی از وتوی خود برای بحران سوریه استفاده میکند در حالی که ایران در عرصه میدانی تحولات را به پیش میبرد. روسها به عنوان یک قدرت بزرگ دیر وارد سوریه شدند اما با همه توان آمدند و پیشرفتهایی هم داشتند. ایران به عنوان یک قدرت منطقهای باید با بحرانهای منطقه در حد و اندازه یک قدرت برخورد کند. حضور ایران در جنگ سوریه آثار و نتایجی به جای گذاشته است. به عنوان مثال اگر زمانی شعار کنارهگیری بشار اسد، رئیسجمهور سوریه از سوی بسیاری به عنوان یک اصل مطرح میشد الان این شعار به ضرورت بقای بشار اسد تغییر یافته است.
چطور شد که برخی کشورها، به خصوص غربیها از شعار «اسد باید برود» به «ماندن اسد» رسیدهاند؟ اخیراً جان کری، وزیر خارجه هم گفته بود، اسد بخشی از آینده سوریه است.
بسیاری از کشورها به این نتیجه رسیدند که ماندن بشار اسد در شرایط فعلی یکی از ضروریات است و برای نابودی تروریسم باید با اسد همکاری کرد. حتی امریکاییها هم در مورد اسد در حال تغییر موضع هستند و معتقدند باید با همکاری اسد این بحران را حل کرد. تغییر موضع کشورهای مخالف سوریه در کنار دستاوردهای میدانی، یک نقطه عطف در تحولات این کشور است و یکی از دلایل این مسئله بدون شک حضور قدرتمند جمهوری اسلامی و مدیریت خوبی است که نیروهای مقاومت در منطقه انجام دادند.
تحولاتی که اخیراً در شهر حلب رخ داد اتفاق مهمی است چراکه همه حامیان تروریستها روی این شهر حساب ویژهای باز کرده بودند و به دنبال این بودند که کنترل حلب را به دست بگیرند و با این دیدگاه که حلب یک شهر تاریخی و اقتصادی است پتانسیل پایتخت شدن را دارد بتوانند برنامههای خود در سوریه را عملی کنند. با آزادسازی حلب پروژه پنج سالهای که غرب و متحدانش برای سوریه شروع کرده بودند عملاً ناکام مانده است.
ایران در شش سال گذشته در بحران سوریه درگیر بوده و حمایتهای زیادی از محور مقاومت و دولت سوریه انجام داده. بحثهای مختلفی درباره اینکه اصلاً چرا ایران به سوریه ورود کرد، مطرح شده است. آیا این حضور در سوریه برای ایران دستاوردی داشته است؟
حضور ایران در سوریه دستاوردهایی داشته و چیزهای زیادی را ثابت کرد. اول اینکه ایران با حضور در سوریه به عنوان یک قدرت فعال و مؤثر منطقهای مطرح شد. دوم، ایران با حمایت از دولت قانونی سوریه به عنوان همپیمانی قابل اعتماد و قابل اتکا در سطح منطقه مطرح شد. بسیاری از کشورها به دنبال همپیمان قابل اعتماد هستند. حضور ایران در سوریه نشان داد که میتوان روی همپیمانی با ایران حساب کرد. سوم، مقاومت ایران در سوریه نشان داد هر تحول استراتژیکی که قرار باشد در منطقه شکل بگیرد و منافع ایران را مدنظر قرار ندهد تحقق این تحول امکانپذیر نخواهد بود.
چهارم، با موضعی که جمهوری اسلامی ایران در سوریه اتخاذ کرد یک فضای اعتماد به نفس در بین اعضای محور مقاومت ایجاد شد و نیروهای مقاومت احساس میکنند که قدرتی مثل ایران پشت سر آنها قرار دارد و شرکای مقاومت میتوانند روی همدیگر حساب باز کنند و این مسئله میتواند در آینده تحولات منطقه تأثیرات گستردهای داشته باشد. پنجم، از طرفی ایران یک همپیمانی فعال با روسیه را در سوریه تجربه کرد و به نوعی اولین همپیمانی قدرتمند منطقهای است که تجربه موفقی بود. یعنی در مقابل همپیمانیهای مشابهی که در منطقه انجام شده و به شکست انجامیده است و نتوانسته به اهداف اعلام شده خود دست پیدا کند اما همپیمانی ایران و روسیه به عنوان الگوی کارآمد و موفقی در عرصه جهانی مطرح است.
ششم، یکی دیگر از دستاوردهای حضور ایران در سوریه این است که حزبالله لبنان به عنوان بازیگر منطقهای قابل اعتماد دارای مواضع مبتنی بر منطق و استدلال مطرح شده است. حزبالله که همواره از سوی مخالفان مقاومت به عنوان سازمان تروریستی مورد اتهام بود با رفتار و رویکردی که در مقابل جریانهای تروریستی در سوریه ارائه داد به عنوان بازیگر قدرتمند در منطقه ظهور پیدا کرد. هفتم، خطر تروریسم که مرزهای پیرامونی ایران را تهدید میکرد با اقدام پیشدستانه و حضور به موقع ایران عملاً کمرنگ شده است.
هشتم، یکی دیگر از دستاوردهایی که قابل توجه است اینکه چهره اسلام امریکایی در بحران سوریه بیش از پیش نمایان شد. در بحران سوریه، غربیها سعی کردند با حربه مذهبی وارد شوند ولی عملاً چهره خودشان را تخریب کردند. از خلال بحران سوریه برای جهانیان مشخص شد که اسلام دو گونه است. اسلام امریکایی، تکفیری و وهابیت، در مقابل اسلام اصیل. با رفتارهایی که امریکا و متحدانش در سوریه نشان دادند، اسلام امریکایی چهره خود را به نمایش گذاشت. همانی که امام خمینی (ره) بارها بر آن تأکید داشتند و در سوریه عملا خود را نشان داد.
از نظر جنگی چطور؟ بعضیها تجربه جنگی جدیدی را مطرح میکنند.
از نظر نظامی، ایران با حضور در عرصه میدانی توانست تجربه جنگی بالایی کسب کند و تجربه فرماندهان ایرانی افزایش یافت. همچنین ما تجربه جدیدی در رابطه با فرماندهی مشترک بین نیروهای محور مقاومت از ملیتهای مختلف را به دست آوردیم. از طرفی، در این جنگ تجربه حزبالله افزایش یافت. خیلیها معتقدند که توان نظامی حزبالله در سوریه فرسایش یافته اما برعکس این قضیه رخ داده است. یک نظامی زمانی توانمندیاش افزایش مییابد که در میدان تجربه کسب کند. بحران سوریه بهترین فرصت برای حزبالله و نیروهای مقاومت بود و جنگ سوریه از نوع جنگهای متفاوت بود که حزبالله تجربه کرده بود.
با استفاده از تجربه سوریه باید عرض کنم که اگر ما بتوانیم اجماع و اتاق فکری درباره مدیریت بحرانها داشته باشیم و نقشهای سیاسی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی در آن تعریف شود و به طور منسجم هر کسی مسئولیت و مأموریت خود را انجام دهد موفق خواهیم بود. به عنوان مثال اگر دستاوردی در عرصه میدانی به دست میآید باید در مذاکرات سیاسی ثمره آن حاصل شود. دقت کنید که روسیه چطور عمل میکند. سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه در یک روز به مدت 14 ساعت با جان کری، وزیر خارجه امریکا درباره سوریه بحث و مذاکره میکنند. روسیه در بازی دیپلماتیک سعی دارد دستاوردهای حملات هوایی خود علیه تروریستها در سوریه را در مذاکرات سیاسی به دست آورد. ایران نیز باید چنین الگوهایی را به کار بگیرد.
شما در لابهلای بحثهایتان به نکته مهمی اشاره کردید و گفتید در داخل کشور درباره بحران سوریه اجماع وجود ندارد. باتوجه به اینکه در دوره دو دولت مختلف، شما به عنوان سفیر حلقه وصل دولتهای ایران به تحولات سوریه بودید، این دولتها چقدر به موضوع بحران سوریه اهتمام داشتند. آیا اگر ایران با قدرت بیشتر و دیپلماسی فعالتری وارد عمل میشد، بحران سوریه زودتر حل نمیشد؟
از زمانی که بحران در سال 2011 شروع شد و زمانی که ایران میخواست موضع خود را اتخاذ کند به خاطر مبهم بودن تحولات سوریه و نگرانی نسبت به آینده تحولات نگاههای متفاوتی در داخل ایران وجود داشت اما موشکافی که مقام معظم رهبری درباره سوریه داشتند و پس از آنکه اعلام کردند پشت حوادث سوریه اتفاق دیگری در حال رخ دادن است نقطه تمایزی نسبت به اتخاذ موضع درباره سوریه شکل گرفت. از اینرو، در دولت دهم تصمیم به ارائه کمکهای بشردوستانه به سوریه اتخاذ شد و در دولت یازدهم تصمیم جدیدی گرفته نشد و تنها برنامهها و تصمیمات اتخاذ شده قبلی اجرایی شد.
طی سالهای گذشته مذاکرات سیاسی مختلفی درباره بحران سوریه انجام شده و ایران نیز در برخی از آنها حضور داشت. در واقع ما با کسانی مذاکره میکردیم که یا معارضان دموکراسی خواه بودند که در غرب زندگی میکردند، یا بخشی از گروههای داخلی مثل «ارتش آزاد» بودند که هم میجنگیدند و همزمان مذاکرات سیاسی را انجام میدهند. از طرفی، غربیها هم از یک طرف تروریستهای جبههالنصره و داعش را تروریست میدانند و از طرف دیگر به قواعد دولت- ملت و به عرف بینالملل احترام نمیگذارند. با چنین شرایطی، اصلاً پایان سیاسی مسئله امکانپذیر هست؟ اساساً چگونه میتوان این بحران را از طریق دیپلماتیک حل کرد؟
اینکه بحران سوریه راهحل سیاسی و دیپلماتیک دارد، شعار پسندیدهای است اما واقعیت میدانی چیز دیگری است. یعنی ما با مجموعهای از گروههای مسلح مواجه هستیم که هیچ زبانی به غیر از زبان سلاح نمیفهمند. دوم، اینکه این گروهها حامیانی دارند که قائل به راهحل سیاسی نیستند. به همین خاطر در این نبرد طرف مقابل شما را وادار میکند گزینه نظامی را اختیار کنید. بحران سوریه یک معادله دوطرفه است. تا طرف مقابل به راهحل سیاسی قائل نباشد مذاکره هم معنی ندارد. به نظرم، رسیدن به راهحل سیاسی یکی از ضرورتها است اما اینکه این راهحل چه زمانی به مطلوب نهایی میرسد و اجماع سیاسی بر سر آن بهوجود میآید، یعنی «زمان صفر» هنوز فرا نرسیده است.
با توجه به روی کار آمدن دونالد ترامپ در امریکا و اظهارات تلویحی او که درباره بحران سوریه ابراز کرده، به نظرتان چه رویکردی در مقابل سوریه اتخاذ خواهد کرد. به نظر شما آیا در دوره ترامپ ممکن است رویکرد و رفتار امریکاییها در سوریه تغییر کند یا اینکه تحولات سریع میدانی که در جریان است هر رئیسجمهور جدیدی در امریکا را به سمتی سوق خواهد داد که با روسیه مسئله را حل کند؟ فکر میکنید کدام یک از این حالتها اتفاق خواهد افتاد. آیا روند تحولات سوریه متأثر از پیشرفتها و متغیرهای میدانی خواهد بود یا اینکه ترامپ فضای جدیدی در سوریه ایجاد خواهد کرد؟
دونالد ترامپ در کمپینهای تبلیغاتی خود درباره بحران سوریه اظهاراتی داشت که فضایی از خوشبینی را در بین برخی تحلیلگران ایجاد کرد مبنی بر اینکه امریکا موضع خود در سوریه را تغییر خواهد داد، اما به نظر من موضع ترامپ با حزب جمهوریخواه تفاوت دارد. حزب جمهوریخواه یک نگاه سنتی به سوریه دارد و آن هم مخالفت با بودن سوریه در محور مقاومت است. به نظرم استراتژی تدوین شده امریکا در مقابل سوریه، همچنان سرنگونی نظام است. آن چیزی که از تغییر شکلی موضع در بین مقامات امریکایی شاهد هستیم ناشی از واقعیتهای میدانی سوریه است، یعنی اگر امریکا بتواند نظام سوریه را سرنگون کند در دوره ترامپ هم این سیاست را ادامه خواهد داد. سرنگونی حکومت مقاوم سوریه و جایگزین کردن آن با حکومتی تابع امریکا همچنان به عنوان هدف طلایی در دستور کار امریکاییها خواهد بود. ولی شرایط میدانی و پیشرفتهایی که نیروهای مقاومت به دست آوردهاند این شرایط را به امریکا تحمیل کرد. به همین خاطر، چیزی که امریکاییها الان دنبال آن هستند استمرار بحران سوریه و گرفتن وقت بیشتر است تا شرایط مناسبی برایشان فراهم شود و بتوانند جایگزین حاکمیت فعلی را پیدا کنند.
آیا امریکا جایگزینهایی برای ایجاد حکومت جایگزین در سوریه در اختیار دارد؟
نه. مشکل اصلی امریکاییها همین است که جایگزین مناسبی نتوانستهاند برای این نظام پیدا کنند. تنها جایگزین گروههای تروریستی مثل داعش و جبهه النصره است. این مسئله نگرانیهای جامعه جهانی را در پی داشت. به همین خاطر، استمرار بحران سیاست فعلی امریکا در سوریه است. اگر سوریه بتواند ثبات خود را بازیابد و دولت فعلی همچنان بر سر قدرت بماند برای غرب نگرانکننده خواهد بود. برخی از کشورهای عربی و ترکیه به عنوان حامیان تروریستها از تحولات میدانی سوریه بسیار نگران هستند. چون به خاطر سیاستهای اشتباهی که در قبال سوریه مرتکب شدند یک کشور دوست را به دشمن بالقوه خود تبدیل کردند و تمام پلهای پشت سر خود را خراب کردند. تصور کنید ترکیه روابط بسیار مستحکمی با سوریه داشت و بیشترین منافع اقتصادی را از طریق سوریه با کشورهای خلیج فارس به دست میآورد ولی بهطور ناگهانی به خاطر محاسبات و برآوردهای اشتباه سیاست خود در قبال سوریه را تغییر داد و یک همپیمان را به دشمن خود تبدیل کرد. اگر دولت سوریه مجدداً به قدرت بازگردد شرایط سختی برای ترکیه، عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی قابل تصور است.
بسیاری معتقدند که جنگ حلب نقطه عطفی در تحولات سوریه است که البته تحلیل درستی است. با این حال، غربیها میگویند که آزادی حلب پایان جنگ سوریه نخواهد بود. اول خانم موگرینی چند هفته پیش گفت که فکر نکنید با آزادی حلب بحران سوریه تمام میشود. اخیراً جان کری، وزیرخارجه امریکا هم گفته است که با آزادی حلب بحران سوریه تمام نمیشود. با توجه به این اظهارات، آیا این احتمال وجود دارد که امریکاییها بخواهند دست به بازیهای نامتعارفی بزنند و بحران را به حوزه یا حوزههای دیگری بکشانند؟ به نظرتان کنترل حلب تا چه حد میتواند بحران سوریه را کاهش دهد؟
به نظرم این موضعگیریها بیشتر برای کاستن از اهمیت موضوع حلب است. با پیروزی نیروهای مقاومت حامیان تروریستها همگی نگران شدهاند؛ شورای امنیت سازمان ملل جلسه فوری تشکیل میدهد، فرانسه تشکیل جلسه فوری معارضان در پاریس را مطرح میکند. همه این اقدامات تحتالشعاع حوادثی است که در میدان نبرد اتفاق افتاده است. تحولات حلب اهمیت بسیار زیادی دارد و روند تحولات سوریه را تغییر میدهد همچنانکه سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان از چند ماه پیش اعلام کرده است که با آزادسازی حلب یک تحول استراتژیک اتفاق خواهد افتاد و الان علائم و نشانههای آن را شاهد هستیم.
همزمان با پیشرویهای نیروهای مقاومت در حلب، حلقههای دیگر تروریستی در سوریه نیز سقوط کردند. از ابتدای بحران حلب، شهر «داریا» که یک نقطه استراتژیک در حومه دمشق و نزدیک به ساختمان رئیسجمهوری است، گروههای مسلح مستقر در آن خود را تسلیم نیروهای ارتش کردند. بعد از آن منطقه «معظمیهالشام». حلقههای تکفیری یکی پس از دیگری خود را تسلیم میکنند که به نوعی دومینوی فروپاشی جریانهای مسلح است. البته با توجه به اینکه جنگ سوریه تروریستی و چریکی است تا زمانی که طرف مقابل آخرین تیر خود را شلیک میکند نمیتوان گفت که جنگ پایان یافته است. حوادث حلب تحولی است که میتوانست سرنوشت جنگ سوریه را به سمت دیگری سوق دهد الان عکس آن اتفاق افتاده است. پیشرویهایی که توسط گروههای تروریستی و حامیانشان در پنج سال گذشته در سوریه انجام شده بود الان عکس این پیشرویها را شاهد هستیم و گروههای مقاومت پیشروی و تروریستها عقبنشینی میکنند. به نظرم حلب نقطه عطفی در تحولات میدانی و سیاسی سوریه خواهد بود که میتواند سرنوشت جنگ را مشخص کند.
با توجه به پیشرویهای نیروهای مقاومت، ممکن است جنگ حلب پایان یابد اما واضح است که نهایتاً دستاورد سیاسی، در عرصه میدانی مشخص نخواهد شد و به هرحال، نیاز به مذاکرات سیاسی وجود دارد. اگر ما دقت کنیم، روسها نیز استراتژی امتیازگیری سیاسی از پیشرویهای میدانی را به کار میگیرند؛ یعنی اینکه پس از حملات گسترده به تروریستها، در میز مذاکره میوههای سیاسی این حملات را میچینند. هرچند آزادسازی حلب میتواند تحولات میدانی را تغییر دهد اما برای گرفتن امتیازات سیاسی باید در میز مذاکرات حاضر شد. آیا به نظرتان سیاست خارجی ما برنامهای دارد؟
همانطور که گفتم در سیاست ما در قبال بحران، اجماعی برای مدیریت این بحران وجود ندارد. ما در عرصه میدانی به خوبی عمل میکنیم اما نتوانستهایم بهرهبرداری سیاسی متناسب با این پیشرفتهای میدانی را داشته باشیم. شاید علتش نداشتن نماینده ویژه برای بحران سوریه است که بتواند تمام وقت امور سوریه را به پیش ببرد. بیشتر کشورهای درگیر، برای سوریه یک نماینده ویژه دارند ولی ما این نماینده را نداریم و مسئولیتی برای این کار ایجاد نشده است.
الان جنگ سوریه به مرحله سرنوشتسازی رسیده است و برای بازسازی این کشور باید تمهیداتی اندیشیده شود. روسها برنامههایی برای دوران بازسازی دارند و حتی طرح مارشال را برای بازسازی سوریه مطرح کردهاند. در ایران چه برنامههایی برای بازسازیهای پس از جنگ سوریه وجود دارد که بتوان دستاوردهای آن را به دست آورد؟
مقامات فعلی سوریه برای دوران بازسازی برنامههایی دارند که اگر بر سر کار باشند قطعاً توجه خاصی به کشورهای همپیمان سوریه خواهند داشت. من به مقامات سوریه پیشنهاد دادم مسئله مشارکت کشورها در بازسازی را مورد توجه قرار دهند و این مسئله را قانونی کنند که در دوره بازسازی اولویت با کشورهایی باشد که در جنگ علیه تروریسم همپیمان دمشق بودهاند. مرحله بازسازی برای ایران مهم است و باید اتاق فکری در این زمینه تشکیل شود و تصمیم بگیرند که چه اقداماتی برای دوران بازسازی باید انجام شود. در جنگ 33 روزه حزبالله و رژیم صهیونیستی، برخی تلاش داشتند تا فشارهای ناشی از خرابیهای جنگ را به دوش حزبالله بیندازند اما حزبالله و شخص سید حسن نصرالله این توطئه را خنثی کرد. ایران در دوره بازسازی لبنان ثابت کرد که همچون دوران جنگ در کنار ملت لبنان است. در سوریه هم ایران در بخشهایی از جامعه سوریه مثل بخشی از اهل تسنن خسارتهای معنوی را متحمل شد که با استفاده از فرصت بازسازی این خسارتهای معنوی را باید جبران کرد.
در بحث نحوه برخورد با معارضه، انتقادهایی وجود داشت که ایران عملکرد خوبی نداشت و میتوانست با نشستهایی آنها را دور هم جمع کند اما این مسئله در عمل اتفاق نیفتاد. این مسئله متأثر از چه عواملی بود؟
در بحث عدم کار با معارضه بیشترین علت کارشکنی معارضه بود. معارضه سوریه از همان ابتدا با ایران سر ناسازگاری داشت و حاضر نبود با ایران مذاکره کند. بخشی از معارضه هم با مقامات صهیونیستی دیدار و همکاریهایی داشتند. البته ایران هم در این مسئله کوتاهی کرده و میتوانست بیش از این با معارضه تعامل کند. کاری که روسیه و حتی مصر انجام دادهاند. شاید علاوه بر رویکرد خصمانه معارضه نسبت به ما عدم اجماع ملی و نبود تمرکز در مدیریت بحران در کشور نیز مطرح باشد.
منبع: جوان
انتهای پیام/