روایت لحظه شهادت حمیدرضا وثوقی و دو همرزم دیگرش
خواهر شهیدان وثوقی با اشاره به ویژگیهای اخلاقی شهید حمیدرضا وثوقی و بیان خاطراتی از شوخطبعیهای وی، لحظه شهادت برادر و شهیدان بشیری و صاحب الزمانی را در منطقه ماووت نقل میکند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، لحظه به لحظه دوران 8 ساله دفاع مقدس مملو از خاطرات تلخ و شیرینی است که به نوعی تمام مردم کشور در آن خاطرات سهیم هستند، فرزندان زیادی از این آب و خاک در سنین مختلف جان خود را بر کف دست گرفتند چشم بر تفریحات و علایق خود در دنیا بستند و مردانه پا به میدان نبرد حق علیه باطل در برابر متجاوزگران گذاشتند.
شاید معنای دفاع مقدس روشن باشد و سخن از دل کندن شهدا از دنیا نیز تکراری ولی این یادداشتها از پر و بال این شهیدان روح میگیرد و در سینههای خوانندگان آن رخنه میکند، چرا که دفاع مقدس، همچنان تداوم دارد و در هیچ برههای از زمان خاموش نمیشود.
تمامی شهدای ایران اسلامی شاخص و قابل احترام هستند ولی متأسفانه درباره تعداد کمتری از آنها صحبت به میان آمده و یا شناخته شدهاند در این گزارش با خانواده دو شهید گرانقدر محمدرضا و حمیدرضا وثوقی گفتوگو شده که خواهر شهیدان وثوقی درباره ویژگیهای اخلاقی و شوخ طبعیهای برادر شهیدش خاطراتی را نقل میکند.
شهید جاوید الاثر محمدرضا وثوقی فرزند نخست خانواده و نام پدرش فولاد بود، سوم آذرماه 1348 چشم به جهان گشود و دانش آموز سال اول متوسطه بود که به عنوان نیروی بسیج در جبهه حضور یافت و در دوم اسفند 1364 در منطقه فاو عراق به درجه شهادت نائل آمد و تاکنون اثری از پیکر مطهرش به دست نیامده است.
شهید حمیدرضا وثوقی دومین فرزند خانواده وثوقی در مورخ 21 بهمن ماه سال 50 متولد شد با شروع جنگ حمیدرضا همانند برادر بزرگ برای دفاع از میهن خود به جبهه نبرد اعزام شد. دورههای آموزشی غواصی را گذرانده و بعد از سپری کردن روزهای تلخ و شیرین دفاع در گردان آبی خاکی غواصی جعفر طیار لشکر 32 انصارالحسین(ع) در مورخ 5 تیرماه سال 1367 در منطقه ماووت عراق مورد اصابت خمپاره قرار گرفته و به یاران شهیدش پیوست.
دقایقی را با خواهر شهیدان وثوقی به گفتوگو نشستیم:
رضوان وثوقی در گفتوگو با خبرنگار تسنیم اظهار داشت: من سه برادر و 1 یک خواهر داشتم که دو برادرم محمدرضا و حمیدرضا در دوران دفاع مقدس در سن نوجوانی به جبهه اعزام شدند، محمد رضا برادر بزرگتر من در 30 بهمن ماه سال 64 در منطقه عملیاتی فاو و حمیدرضا نیز در مورخ 5 تیرماه سال 67 به مقام شهادت رسید.
وثوقی با یادآوری دوران خوش کودکی و نوجوانی با برادرش حمیدرضا، اینگونه ادامه داد که تفاوت سنی من و حمیدرضا حدود یکسال و نیم بود و بچههای پشت سرهم بودیم که علیرغم علاقه فراوان به یکدیگر شیطنتهای بسیاری نیز داشتیم.
*تسنیم: در مورد ویژگیهای اخلاقی و رفتاری برادرتان شهید حمیدرضا بگویید؟
حمیدرضا در منزل و بین خانواده بسیار شوخ طبع بود، با وجود اینکه برای دفاع به جبهه میرفت درس خود را به خوبی میخواند و در تحصیل هم موفق بود.
برادر شهیدم علی رغم اینکه در بیرون از منزل به عنوان پسر آرامی شناخته شده بود در منزل شیطنتهای فراوانی داشت، ضمن اینکه برای اعضای خانوداه اهمیت بسیاری قائل بود، از سن 8 سالگی نماز میخواند و به عبادت پروردگار میپرداخت که البته بعد از شهادتش متوجه شدیم که نماز شب نیز میخواند.
آموزشهای غواصی را به طور جدی گذراند و با اهتمام خاص با وجود سن کم در آبهای سرد غواصی میکرد.
وی افزود: با وجود اینکه فرمانده گردان به خاطر شهادت برادر بزرگترمان از حضور حمیدرضا در مناطق خطر پذیر جلوگیری میکرد اما او همچنان داوطلبانه در مناطق حضور پیدا میکرد و اصرار به همراهی رزمندگان و ادای تکلیف داشت.
بعد از شهادت برادرمان محمدرضا و تا لحظه شهادت خود پیراهن سبز برادر را که خیلی به آن علاقه داشت به تن میکرد.
خواهر شهیدان وثوقی تصریح کرد: وابستگی و دلبستگی من به حمیدرضا به اندازهای بود که بعد از شهادتش در سن 16 سالگی تا مدتها به خوابم میآمد و حتی باید بگویم که در تمامی لحظات زندگیام حمیدرضا در کنارم حضور داشت و در مواقعی که مشکلی برایم پیش میآمد همچنان حضورش را حس و از او آرامش میگرفتم.
*تسنیم: خاطرهای از شهید حمیدرضا برایمان نقل میکنید؟
خاطره انگشتر طلا و دلبستگی
در دوران کودکی به یاد دارم پول توجیبیهایی که پدر به من میداد را جمع کردم و با آن پدر برای من انگشتر طلایی خرید، من انگشترم را خیلی دوست داشتم زمانی که در بالکن منزل با علاقه به انگشترم نگاه میکردم و آن را در انگشتم میچرخاندم حمیدرضا کنارم ایستاد و گفت انگشترت را خیلی دوست داری با لبخند گفتم آره خیلی زیاد، حمیدرضا گفت ولی دوستش نداشته باش با ناراحتی و تعجب پرسیدم چرا نداشته باشم و او به من گفت میدونستی که وقتی در دنیا به چیزی خیلی علاقه داشته باشی در آن دنیا با آن محشور میشوی پس سعی کن در دنیا به چیزهای گرانبهایی دل ببندی.
این جمله برادرم را هیچ وقت فراموش نمیکنم و همیشه در خاطر خود حفظ کردم.
خاطره آب نمک به جای شربت گوارا
خواهر شهید وثوقی با یادآوری خاطره دیگری از برادر گفت: حمیدرضا روزی دوستانش را به منزل دعوت کرد و موقع پذیرایی به جای شربت نمک زیادی در آب ریخت و هم زد و برای دوستانش برد که من در گوشهای پنهان شده بودم و میشنیدم که دوستانش از شدت شوری آب همگی به سرفه افتاده بودند.
حتی بعد از صرف نهار همچنان طعم شربت حمیدرضا را احساس میکردند که نیم ساعت بعد از غذا با آلوچههایی که برای پذیرایی آماده کرده بودیم به سمت یکدیگر پرتاب میکردند.
حمیدرضا در زمان بمبارانهایی که در همدان انجام میشد به پناهگاه نمیرفت حتی گاهی با شنیدن صدای آژیر خطر به پشت بام میرفت و میگفت اگر قرار باشه با این بمبارانها کسی از دنیا بره می ره.
شهید علی منطقی از مسئولان گردان غواصی و دوست و همرزم شهید حمیدرضا وثوقی بود که به وی علاقه فراوانی داشت که در لحظه شهادت حمیدرضا حضور داشته و پیکر بی جان و خونین شهید گرانقدر را در پشت تویوتا قرار میدهد و تا رسیدن به قرارگاه با حمیدرضا وداع و با او عهد و پیمان میبندد.
شهید منطقی لحظه شهادت حمیدرضا را در دفترچهای یادداشت کرده است که خلاصه آن به نقل یکی از همرزمان وی به شرح زیر آمده است:
زمان از نیمه شب گذشته بود و به سحرگاه نزدیک میشد رزمندگان در چادر خواب بودند حمیدرضا بر بالین علی منطقی میآید و سعی در بیدار کردن منطقی برای ادای نماز صبح دارد که در این به منطقی میگوید برای بیدار کردنت برنامهای دارم و در این زمان خمپارهای به نزدیکی چادر اصابت و حمیدرضا به وسیله اصابت ترکشهایی چشم از دنیای فانی بسته و به سوی سایر رزمندگان شهید و پروردگار خود رهسپار میشود.
در این لحظه دو همرزم دیگر شهید به نامهای مهدی بشیری و مجتبی صاحب زمانی نیز به شهادت میرسند که 5تیرماه سالگرد شهادت این سه شهید بزرگوار بود.
به گزارش تسنیم، شهید محمدرضا وثوقی برادر بزرگ تر حمیدرضا که در مورخ 30 بهمن ماه در منطقه عملیاتی فاو و در جریان عملیات والفجر 8 به شهادت رسید بعد از گذشت حدود 31 سال همچنان شهید مفقود الاثر است.
انتهای پیام/