از خاک تا افلاک؛ روایت دانش آموزان شهیدی که خون بر روی چادرهایشان لخته بست+ فیلم و تصاویر

از خاک تا افلاک؛ روایت دانش آموزان شهیدی که خون بر روی چادرهایشان لخته بست+ فیلم و تصاویر

اکنون ۳۰ سال از حادثه بمباران مدارس زینبیه و ثارالله شهرستان میانه توسط رژیم بعثی عراق در ۱۲ بهمن ماه سال ۱۳۶۵ می‌گذرد اما این همه تکاپو میراث دار استقامت آنانی است که در آن سال‌های حماسه و آتش ایستادند و خون خود را نثار سرافرازی ایران اسلامی کردند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از میانه، سال 1365، شش سال از جنگ تحمیلی گذشته بود و بعد از عملیات موفقیت‌آمیز «کربلای 5» رادیو اسرائیل و رادیو عراق خبر از حمله قریب‌الوقوع هواپیماهای میراژ و سوخو و میگ به شهرهای ایران می‌دادند و تبلیغات گسترده رسانه‌ها برای ارعاب مردم و تخلیه شهرها و تضعیف روحیه مقاومت در پشت جبهه آغاز شده بود، در این میان یکی از شهرهایی که مورد تهدید واقع شد، شهر میانه بود.

چند روزی بود که زمزمه حمله هوایی دشمن به شهر، دهان به دهان می‌چرخید؛ ساعت 5 بعد از ظهر شنبه 11 بهمن 1365 مردم میانه سرگرم کارهای روزمره خودشان بودند، نزدیک یک ماه است که عملیات «کربلای 5» با موفقیت در منطقه شلمچه انجام شده و رزمندگان اسلام تا نزدیکی‌های پتروشیمی بصره پیشروی کرده‌ بودند؛ مردم شهر از طریق رادیو و تلویزیون آخرین اخبار مربوط به جبهه‌ها را پیگیری می‌کردند.

ناگهان صدای وحشتناک شهر را لرزاند و همه توجه‌ها به سوی منبع صدا جلب ‌شد، در اثر حمله هوایی دشمن به چند نقطه مسکونی شهر 13 تن از اهالی شهر به شهادت رسیدند؛ کودکی دو ساله در آغوش مادر به خواب ناز همیشگی رفت؛ یک دستفروش در خیابان و 5 تن دیگر از اهالی شهر به شهادت رسیدند و 37 تن نیز مجروح شدند.

از صدای آژیر قرمز در شهر تا صدای شیون و ناله مردم

صدای شیون و ناله مردم، شهر را فرا گرفت، آفتاب غروب کرد تا طلوع 12 بهمن ماه، اولین روز دهه فجر و جشن هشتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی؛ دانش‌آموزان آماده برگزاری جشن بودند، یکی دو ساعت اول روز عادی سپری شد، کرکره مغازه‌ها بالا رفته و دانش‌آموزان بعد از زنگ تفریح اول، دومین ساعت درسی‌شان را از نیمه گذراندند.

ساعت 10:33 را نشان می‌داد که صدای آژیر قرمز در شهر ‌پیچد؛ همه نگاه‌ها به آسمان دوخته ‌شد، مسئولین مدرسه‌ها دانش‌آموزان را به حیاط مدرسه و کلاس‌های زیرزمین هدایت ‌کردند که ناگاه صدای وحشتناک دیگری شهر را به خود ‌آورد؛ دو بمب به دبیرستان زینبیه و دبستان ثارالله اصابت کرد و یک بمب دیگر هم در 70 متری بیمارستان امام خمینی (ره) منفجر شد.

وقتی فاجعه کربلا تکرار می‌شود

دبیرستان زینبیه در اثر بمباران به کلی ویران شده بود؛ قسمتی از طبقه دوم که راکد به آن اصابت کرده است، به طبقه اول ریخت، داخل کلاس‌ها با شعارها و تبریک‌های دهه فجر با کاغذهای رنگی و پرچم‌های کاغذی تزیین شده بود، تزیینات دهه فجر که دانش‌آموزان انجام داده‌ بودند، از میان گرد و خاک با خون دانش‌آموزان خود را نشان می‌داد.

در جای جای حیاط مدرسه، پیکرهای دانش‌آموزان پخش است، دانش‌آموزانی که چند ساعتی بود، کانون گرم خانواده را ترک کرده بودند تا ظهر هنگام بر سر سفره ناهار و به آغوش مهربان مادر بازگردند؛ کیف‌های پاره پاره‌ای به چشم می‌خورد که از داخل آنها لقمه‌های پیچیده نان و پنیر، سیب، کامواهای نیمه بافته و کتاب‌ها بیرون ریخته است و بعضاً نامه‌هایی از رزمندگان اسلام؛ یکی از دانش‌آموزان در فرصتی کوتاه توانسته بود یک خط وصیت بنویسد: «خواهر مهربانم! ... به مادر و پدر و تمام فامیل سلام برسان و در سنگر مدرسه و حجاب، پاسدار خون شهیدان باش» ... و قطرات خونی که بر روی نامه ریخته و در سکوتی محض، تمامی مظلومیت و معصومیت شهادت 68 نفر را به فریاد نشسته بود.

به جای جای مدرسه که نگاه می‌اندازی، چادرهای آغشته به خون، دیوارهای فرو ریخته، کیف‌های خون‌آلود دانش‌آموزان، همه و همه مرثیه می‌سرایند و تو را به میهمانی اشک فرا می‌خوانند؛ باز پیش می‌روی به کلاس ویرانی می‌رسی با تخته سیاهی برپا ایستاده که جمله‌ای بر آن نقش بسته است: «الوداع، اگر ما ندیدید حلالمان کنید!»

حادثه با همه تلخی‌اش اتفاق افتاد. حالا چند روزی از حادثه گذشته است و اغلب مجروحین بمباران تحت درمان قرار گرفته‌اند و شهدا نیز تشییع شده‌اند.

چند تن از مجروحین برای معالجات تکمیلی به کشور آلمان‌غربی اعزام می‌شوند. سارا عزیزی که قرار بود تا یکی دو ماه دیگر دیپلمش را بگیرد، از ناحیه ستون‌فقرات مجروح شده است. نسرین سیدین هم همین‌طور. اما دخترک 7 ساله‌ای هم در میان اعزامیان به آلمان‌غربی به چشم می‌خورد. نامش رقیه وکیلی و دانش‌آموز کلاس اول دبستان است. چشمانش را تقدیم کرده است. رقیه در حالی که در آغوش پدر سوار هواپیما می‌شود، به خبرنگار می‌گوید: «صدام چشم‌های مرا کور کرد.»

30سال بعد-میانه: زندگی جاری است

اینک 30 سال از آن حادثه می‌گذرد و تو باز گذرت به میانه افتاده است. شهر در نشاط و تب و تاب زندگی غرق است. زنگ مدارس روزی چندبار در مدارس نواخته می‌شود و دختران و پسران بسیاری راه خانه به مدرسه و مدرسه به خانه را طی می‌کنند.

مجروحین آن روز حادثه نیز، اکنون پس از گذشت 30 سال پای در میان سالی و بزرگ سالی گذارده‌اند و به فردای فرزندان خویش می‌اندیشند.

اما این همه تکاپو میراث دار استقامت آنانی است که در آن سال‌های حماسه و آتش ایستادند و خون خود را نثار آبادانی و سرافرازی ایران اسلامی کردند و یادشان تا همیشه ایام در خاطر این ملّت خواهد ماند.

حالا نبض زندگی در همه شهرهای ایران اسلامی و در میانه نیز می‌تپد و شهدای دبیرستان زینبیه میانه نیز در شادی وصول خویش عِندَ ربِهِم یُرزَقونَند.

حکایت برادر شهیده «شهلا ثانی» از رشادت تنها خواهر پرپرشده اش

برادر شهیده شهلا ثانی در گفت وگو با خبرنگار تسنیم با اشاره به رشادت تنها خواهر پرپر شده‌اش اظهار داشت: برای خون گیری از دانش آموزان دبیرستان زینبیه میانه به این دبیرستان مراجعه کرده بودند تا  خون‌های اهدایی را به جبهه ارسال کنند، خواهر شهیدم یک مقدار جسه اش ضعیف بود این‌ها برای اهدا خون در صف می‌ایستند وقتی نوبت به شهلا می‌رسد او را وزن می‌کنند و مانع اهدا خون او به دلیل کمبود وزنش می‌شوند.

بهروز ثانی گفت: شهلا از این موضوع ناراحت شده بود و چون می‌خواست خون خود را اهدا کند بخاطره همین چندتا آجر را در کیفش می‌گذارد و به یک نفر دیگر جهت اهدا خون مراجعه می‌کند او شهلا را وزن می‌کند و می‌بیند که وزن وی استاندارد است و می گویند که شما می‌توانید خون بدهید.

وی اضافه کرد: نفر قبلی که به شهلا گفته بود شما کمبود وزن دارید دوباره می‌آید و می‌گوید که شما نمی‌توانید خون خود را اهدا کنید او می‌رود و چند تا آجر پاره از کیف شهلا درمی آورد و مانع اهدای خون شهلا می‌شود شهلا هم به آن‌ها می‌گوید: شما از من خون نگرفتید ولی من خودم خونم را در راه این نظام می‌دهم.

دانش آموزانی که هنگام شهادت نیز حجاب خود را حفظ کرده بودند

فاطمه وطنی هم در گفت وگو با خبرنگار تسنیم تصریح کرد: من به حیاط مدرسه رفتم همین که چند قدم گذاشتم و پله اول و دوم بودم دیدم که هواپیماها دوباره برگشته‌اند و درحال بمباران مدرسه هستند من در جای خودم ایستادم و دستانم را روی صورتم گذاشتم.

دانش آموز دبیرستان زینبیه در سال 65 ادامه داد: بعد از چند دقیقه که هواپیماها رفتند، من به خودم آمدم و دیدم که اکثر بچه‌ها چادرهایشان از درخت‌ها آویزان شده است یا خیلی از بچه‌ها انقدر چادرهایشان را محکم گرفته بودند و با اینکه شهید شده بودند اما چادرشان روی صورتشان بود حتی وقتی سمت یکی از دوستانم رفتم مشاهده کردم که وی نشسته و صورتش را با چادر پوشانده است وقتی چادرش را برداشتم تا با او صحبت کنم دیدم که شهید شده است ولی با قداست تمام چادرش را محکم گرفته بود.

نام شهدای زینبیه و ثارالله، سند هویتی برای شهرستان میانه است

محمد رضا حامدی نیز در گفت وگو با خبرنگار تسنیم با بیان اینکه نام شهدای زینبیه و ثارالله، سند هویتی برای شهرستان میانه است خاطرنشان کرد: ما برای معرفی شهرستان میانه از نام این شهدای عزیز بهره می‌بریم و خودمان را اینطور معرفی می‌کنیم که ما از شهرستان شهدای زینبیه و ثارالله آمده‌ایم.

امام جمعه سابق میانه افزود: بهمن ماه، ماه پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در شهرستان میانه علاوه بر ایجاد حال و هوای آن دوران و گرامیداشت ایام الله دهه مبارکه فجر یاد و خاطره‌ی دیگری زنده می‌شود، یاد و خاطره‌ی شهدای مظلوم زینبیه؛ داشن آموزان عزیزی که در بمباران وحشیانه 12 بهمن سال 1365 به درجه رفیعه شهادت نائل آمدند.

به گزارش تسنیم، سال‌های سال فاجعه کربلا را از زبان این و آن شنیده بودیم و تصویری از سر و دست‌های قطع شده و صحرای غرق در خون را در ذهمان تصور کرده بودیم اما آنچه که در مورد شهدای زینبیه و ثارالله شنیدیم، نزدیک‌ترین تصویر به کربلا و عاشورا بود.

گزارش از محمد زینالی

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon