عقلانیت اقتصادی-ابزاری در مقابل عقلانیت فرهنگی- ارتباطی

عقلانیت اقتصادی-ابزاری در مقابل عقلانیت فرهنگی- ارتباطی

در دوران رنسانس، رهبانیت کلیسا تبدیل به‌نوعی معرفت‌شناسی شد. کانت زهد و رهبانیت کلیسایی را به‌نوعی فلسفه عقلانی تبدیل کرد. او قائل است که نظم پدیده‌های طبیعی منجر به رفتارهای تکراری طبیعت می‌شود.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، در دوران رنسانس، رهبانیت کلیسا تبدیل به‌نوعی معرفت‌شناسی شد. کانت زهد و رهبانیت کلیسایی را به‌نوعی فلسفه عقلانی تبدیل کرد. او قائل است که نظم پدیده‌های طبیعی منجر به رفتارهای تکراری طبیعت می‌شود. همان مطلبی که در مناسک کلیسا نیز مشاهده می‌شود؛ یعنی تکرار اعمال و مناسکی که هیچ تغییر و خلاقیتی در آن راه ندارد. خود کانت به‌شدت منظم بود. این تفکر به عقلانیت اقتصادی منتهی می‌شود. کلیسا هم در دوران قرون‌وسطا تبدیل به یک سازمان اقتصادی عظیم شده بود. درواقع تبدیل به یک فئودالیسم بزرگ شده بود. سازمان اقتصادی کلیسا به کریستف کلمب پول داد که به هند سفر و تبشیری عمل کند؛ اما از آنجا که دماغه نیک آفریقا را دور بزنند، با خود گفتند مستقیم برویم، که سر از آمریکا درآوردند.

این سفرها موجب شد که بورژوازی شهری و تجاری شکل بگیرد. بورژوازی تجاری به شهر اصالت می‌داد. از این بورژوازی تجاری به‌تدریج نسبیت فرهنگی نیز به وجود آمد.مساله اینجاست که رهبانیت مسیحی در شکل نظری و فلسفی خودش تبدیل به عقلانیت اقتصادی شد. در پروتستانتیسم این عقلانیت بر اساس ربا به وجود می‌آید. «کالون» گفت ربا به‌صورت شخصی اشکال دارد اما به‌صورت عمومی و کلان اشکال ندارد.

یعنی همان موضوعی که در یهودیت وجود داشت در پروتستانتیسم متجلی شد. پروتستانتیسم درواقع تفسیر یهودی از مسیحیت است. عهد عتیق (تورات) را ملاکی برای تفسیر انجیل گذاشتند. کالون یک سازمان اقتصادی و خشن ایجاد کرد که آدم‌ها را بر اساس قوانین خودش آتش می‌زد. خشونتی که در غرب بیشتر به کاتولیک‌ها نسبت داده می‌شود، درواقع در پروتستان‌ها بسیار پررنگ دیده می‌شود. این سازمان اقتصادی در غرب تبدیل به بانک‌های امروزی شده است.

درواقع بانک یک ریشه دینی دارد. یهودیان ‌هم امروز مالک بزرگ‌ترین بانک‌های دنیا هستند.ربا که مهم‌ترین مبنای عقلانیت اقتصادی غرب است، یعنی باید برای پرداخت سود پول به‌شدت فعالیت سود ده کنی  وگرنه سود روی سود می‌آید و طرف از هستی ساقط می‌شود و بانک‌ها اموال مردم را تصاحب می‌کنند. این عقلانیت به شما می‌گوید که شما باید فشار را بر روی کار بیاوری و پول و سرمایه نباید آسیب ببیند.

پول روی پول می‌آید بدون هیچ زحمتی. یعنی اول سود سرمایه و پول معین می‌شود و ضرر روی کار محاسبه می‌شود. در اسلام اما پول روی کار و کالا و خدمات می‌آید و اگر ضرری پیش بیاید، به صاحب سرمایه برمی‌گردد. اگر پول روی پول بیاید، این پول در دست عده‌ای جمع می‌شود و به جامعه بازنمی‌گردد و مردم از سرما و گرسنگی می‌میرند. در جامعه آمریکا وضع به همین منوال است.

بی‌خانمان‌ها در شهر سرمایه‌داری مثل نیویورک کنار خیابان می‌میرند و شهرداری آن‌ها را جمع و در قبرستان عمومی دفن می‌کند. امروز وقتی می‌بینید در جامعه خود ما بیکاری وجود دارد، به این دلیل است که بانک‌های ما پول روی پول گذاشته‌اند و این پول به جامعه برنمی‌گردد. وقتی عقلانیت اقتصادی محوریت پیدا می‌کند ویران‌سازی فرهنگ و اخلاق و عدالت جدی می‌شود. به‌جای آن آزادی را می‌گذارند. آزادی ‌سرمایه‌داران. همان چیزی که در دنیای غرب اتفاق افتاد. حتی مسائل جنسی و مسائل خانوادگی در خدمت اقتصاد سرمایه‌داری درآمده است.

طوری شده است که خانواده دیگر به وجود نمی‌آید، زیرا به لحاظ اقتصادی صرفه ندارد و نمی‌ارزد. فقط خود سرمایه‌داران و اشراف ازدواج می‌کنند. به‌تدریج در طبقات متوسط جامعه طلاق تبدیل به ارزش می‌شود! طلاق باکلاس می‌شود! در اسلام، مبتنی بر عقل فطری، عدالت و اخلاق و سپس عقلانیت فرهنگی به وجود می‌آید؛ اما در غرب آزادی اصالت دارد. یعنی سوژه‌ها آزادند.

مصداق کامل سوژه همان سرمایه‌داران و اشراف هستند که می‌خواهند سود و لذت بیشتر کسب کنند؛ اما در اسلام نه آزادی مطلق وجود دارد و نه جبر مطلق. آزادی مطلق همان لیبرالیسم است که اصالت را به غریزه می‌دهد. فروپاشی خانواده و هم‌جنس‌گرایی و بحران‌های اخلاقی ناشی از همین فکر است.در اسلام، اخلاق مردمی، عقلانیت فرهنگی و سبک‌های زندگی روزمره مردمی را به وجود می‌آورد. در این عقلانیت اصل زندگی است. این عقلانیت، ارتباطی است و مرتبط با عقل معاش یا همان حکمت عملی است.

نوعی خلاقیت هم در این عقلانیت وجود دارد اما در چارچوب فطرت و شعور عمومی جامعه است و به همین جهت به آنارشیسم فرهنگی منجر نمی‌شود. از آنجایی که مبتنی بر عدالت است، به ساختار اقتصادی ربوی منجر نمی‌شود، بلکه پیشرفت و توسعه اقتصادی آن، زندگی‌محور است و به نفع عموم مردم تمام می‌شود. زندگی‌محوری همان چیزی است که در قالب میان‌ذهنیت، منجر به شکل‌گیری ساختار خانواده و روابط زن و مرد در چارچوب خانواده می‌شود.

در حالی که در عقلانیت ابزاری غربی تشکیل خانواده صرفه اقتصادی ندارد و ضد زندگی است. در عقلانیت فرهنگی و ارتباطی، چون عدالت‌محور است، اخلاق هم اهمیت پیدا می‌کند. اسلام عقلانیت اقتصادی را هم قبول دارد، اما آن را محور نمی‌داند. بنابراین فرهنگ را به‌وسیله عقود شرعی عقلانی و اقتصادی می‌کند. بیع حلال است، زیرا باید کالا جابه‌جا شود. شهید مطهری هم در کتاب اقتصاد اسلامی سعی کرد اخلاق و عدالت و عقلانیت را با هم جمع کند که متاسفانه فرصت نکرد و فقط برخی یادداشت‌هایش درباره عدالت باقی ماند.

منبع: صبح نو

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon