«واندر وومن»، طناب زرین و ۷۵ سال تاریخ ناگفته

«واندر وومن»، طناب زرین و 75 سال تاریخ ناگفته

این گزارش نگاهی تاریخی - تخلیلی به مناسبت اکران فیلم فمینیستی «واندر وومن» دارد تا سیر تحول این ابرقهرمان زنانه را بیش از تصویر روی پرده آن بدانیم.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا ، سال 1941، آمریکایی‌ها صاحب اولین ابرقهرمان زن خودشان شدند. «واندر وومن» درست در سالی انتشار یافت که آمریکا وارد جنگ جهانی دوم می‌شد؛ در حد فاصل موج اول و دوم فمینیزم. درست زمانی که قرار بود مردان آمریکایی وارد کارزار نبرد شوند و کارخانه‌ها خالی از نیروی مردانه‌اشان شود. درست زمانی‌که بیش از هر وقت دیگری به زور بازوی خانم‌ها احتیاج بود. بحث‌های برابری جنسیتی پیش کشیده شد و با خلق کاراکترهایی همچون «رزی پرچ‌کن» و «واندر وومن»، زنان از خانه‌ها به سمت کارخانه‌ها آورده شدند.

پس از جنگ، وقتی دیگر بحث‌های برابری جنسیتی خریداری نداشت و بحران مردان بیکار بازگشته از جبهه‌ها، روز‌به‌روز بیشتر در آمریکا اوج می‌گرفت، «واندر وومن» هم افول کرد، اما دوباره با آغاز موج دوم فمینیزم، همه یاد این ابرقهرمان زن افتادند و مثل سابق روی جلد کتاب‌های مصور تصاویرش منتشر شد. بیش از 75 سال از آن روزهایی می‌گذرد که برای نخستین بار «واندر وومن» کامیک‌بوک‌ها  توسط روانشناسی به نام ویلیام مولتن مارستون -که خودش را با وجود زندگی توأمان با همسر و معشوقه‌اش، مدافع حقوق زنان می‌دانست- خلق شد. حالا، در گذر تاریخ، نوبت آن شده از فیلم سینمایی این ابرقهرمان هم رونمایی شود. سال گذشته «واندر وومن» به عنوان سفیر سازمان ملل انتخاب شد. دو ماه بعد به حدی اعتراضات بابت این تصمیم بالا گرفت که سازمان به لغو حکمش مجبور شد؛ اما لغو عنوان «واندر وومن» به هیچ عنوان از تأثیرگذاری او کم نمی‌کند. خصوصاً در زمان حاضر که کمپانی برادران وارنر حدود 150 میلیون دلار روی فیلم سینماییش هزینه کرده است. آنان بازیگری را انتخاب کرده‌اند که به نوعی خود نماد «واندر وومن» است. گال گادوت هم دختر شایسته رژیم اشغالگر قدس شده و هم سابقه فعالیت در ارتش این رژیم را دارد؛ درست همانند «واندر وومن» که باید ترکیبی از زنانگی و قدرت فیزیکی باشد. جالب اینکه چندی پیش کسی نمی‌دانست گادوت سابقه حضور در ارتش اسرائیل دارد؛ اما در آستانه اکران فیلم سینمایی «واندر وومن» همچون قطعه پازلی از یک کمپین تبلیغاتی، او از سابقه ارتش خودش پرده برداشته است. گام نخست را در صفحه اینستاگرامش برداشت و پس از آن در مصاحبه‌ای دفتر خاطراتش را گشود. گزارش زیر، ترجمه‌ای از مطلب مجله ایمپایر است که در آن به سیر تحول و ساخت «واندر وومن» پرداخته شده است. بد نیست یک بار هم که شده، نگاهی به تمام فعالیت‌هایی داشته باشیم که «واندر وومن» را بدین جا رسانده و ببینیم برای ساخت یک قهرمان چه کارهایی باید کرد. شاید بالأخره روزی بچه‌های ما هم صاحب ابرقهرمان بومی و ملی خودشان شدند، شاید.

در اولین تصویرش، در صفحات «آل استار کامیکس» شماره هشت، «واندروومن» انگار داشت با یک پا و در حالی که دستانش باز و بسته می‌شد و با آن دامن ستاره‌دارش از صفحه بیرون می‌پرید. او قدرتمند، زیبا و متفاوت از هر چیزی به نظر می‌رسید که تا آن زمان دیده شده بود. کنارش نوشته شده بود: «بالأخره، در دنیایی که با نفرت‌ها و جنگ‌های مردان از هم پاشیده شده است، زنی ظاهر می‌شود که مشکلات و شاهکارهای مردان برایش مثل بازی کودکان است.»

دسامبر 1941 بود. آمریکا تازه به جنگ جهانی دوم پیوسته بود و این الهه آمده بود که برای صداقت، عدالت و دنیایی بهتر مبارزه کند. او یک اشتیاق آنی - در مخاطبان - ایجاد کرد. به گونه‌ای که سیلی از نامه‌های تشویق‌کننده خواننده‌ها به راه افتاد و در نهایت «واندر وومن» را صاحب مجموعه کتاب‌های مصور مستقل خود کرد. با این وجود اما در حدود 75 سالی که از آن زمان می‌گذرد، او هیچ وقت صاحب یک فیلم سینمایی مستقل نشده بود. دیگر همراهان او در تثلیث مقدس کمپانی دی‌سی، سوپرمن و بتمن اما هر کدام شش یا هشت فیلم سینمایی داشتند. حضور «واندروومن» روی پرده نقره‌ای محدود می‌شود به یک نقش مکمل در «بتمن در برابر سوپرمن: سپیده‌دم عدالت»، یک حضور تک‌جلوه و خنده‌دار در «فیلم لگویی» و به اندازه یک چشم بر هم زدن در انیمیشن «فیلم بتمن لگویی». بنابراین فیلم امسال «واندروومن» با بازی گال گدوت در نقش اصلی و کارگردانی سازنده «هیولا»، پتی جنکینز یک نقطه عطف به حساب می‌آید.

اما این کمبود به خاطر عدم تلاش نبوده است. برادران وارنر دو دهه صرف آوردن «واندروومن» به پرده‌های سینما کرد؛ اما این تلاش‌ها به سبب زمان‌بندی بد، اختلاف در سلیقه ها و یا بدشانسی‌های بزرگ بی‌اثر شد. به نظر می‌رسد راه اندازی مجدد و تقویت دنیای سینمایی دی‌سی که با «مردی از جنس فولاد» زک اسنایدر آغاز شد، به قهرمانی که با نام دایانای تمیسکرا شناخته می‌شود، شروعی را داد که طرفداران منتظرش بودند. دبورا اسنایدر، تهیه‌کننده فیلم می‌گوید: «افراد زیادی سعی کردند تا آن را بسازند و من فکر می کنم موفقیت اکشن های زنانه مثل «بازی‌های گرسنگی» واقعا کمک کرد تا مردم متوجه شوند برای این فیلم‌ها هم مخاطب هست. این کاراکتر و آرمان‌هایش طول عمر زیادی دارند. او از آزمون زمان سربلند بیرون آمده است.»

شاید این تأخیر تعجب‌برانگیز نباشد. چه در مجله و چه بیرون از آن، «واندروومن» هیچ‌گاه کار ساده ای پیش روی خودش نداشته است. بعد از آن شروع قدرتمند، هنگامی که منتقدان تبعیض جنسیتی به کتاب‌های مصور او حمله می‌کردند، سریعاً به زیردستی ابرقهرمانان مرد تنزل درجه داده می‌شد و گاهی حتی انتشارش متوقف می‌گشت. در روزهای زوال اما این کاراکتر به لطف همکاری عجیب یک سمبل فیمینیزم و یک ملکه زیبایی، از گمنامی نجات داده شد. با این اوصاف باز هم شاید عجیب‌ترین داستان مربوط به خلق «واندروومن» باشد.

«واندروومن» توسط ویلیام مولتن مارستون، یک روانشناس مشاور، فیلمنامه‌نویس و وکیل مدافع حقوق بانوان طراحی شده که مشترکاً اولین دستگاه دروغ‌سنج را اختراع کرده است. فردی که براساس همین علایقش «طناب (کمند) صداقت» را برای «واندروومن» خلق کرد- واندروومن طنابی دارد که دور هر کسی بیندازد، او حقیقت را بر زبان می‌آورد. وقتی املین پانکهرست از جنبش حمایت از حق رأی بانوان در هاروارد سخنرانی کرد، ویلیام آنجا درس می‌خواند و از چیزی که می‌شنید بسیار تحت تأثیر قرار گرفت. پس از فارغ التحصیلی در رشته آن زمان جدید روانشناسی، مارستون به عنوان فردی زبان‌باز با تجربیات مشکوک و ادعاهای بی‌پایه و اساس معرفی شد که امکان حمایت از تحقیقاتش نبود. پس از ان که اعتبار آکادمکیش زیر سؤال رفت، او خودش را تبدیل به دانشمندی محبوب کرد که برای کمپانی یونیورسال روی بازخورد مخاطبان به تحقیق می پرداخت و برای بازاریابان هم دروغ‌سنج طراحی می‌کرد.

مارستون در خانه هم زندگی خلاف‌عرفی داشت. او با الیزابت هالووی مارستون ازدواج کرده بود که یک سردبیر فارغ‌التحصیل دانشگاه بوستون بود؛ اما اولیو بایرن، شاگرد سابق مارستون هم در کنار آنها زندگی می‌کرد و هر دو زن از ویلیام بچه هم داشتند. بخشی از فیمینیزم ویژه مارستون، گونه‌ای ابتدایی از عشق آزادانه و حمایت از ایده‌هایی در مورد «تابعیت عشق» بود که به وسیله آن زنان می‌توانستند مردان را کنترل کنند و آرامش را به جهان برگردانند. براساس زندگی او امسال فیلم «پروفسور مارستون و واندروومن» با بازی لوک ایوانز ساخته خواهد شد - ربکا هال و بلا هیثکوت بازیگران نقش الیزابت هالووی مارستون و اولیو بایرن هستند.

بایرن پای مارستون را به دنیای کتاب‌های مصور باز کرد. به عنوان یک خبرنگار بدون مرز او با این روانشناس به اصطلاح برجسته مصاحبه کرد و مارستون هم دفاع محکمی از کتاب‌های مصور انجام داد. انتشارات دی‌سی، که با انتقادات شدید نیروهای مدافع ارزش‌های خانواده مواجه بود، او را به جمع خود اضافه کرد تا احترام اجتماعی را به برند ضربه خورده خود بازگرداند؛ اما مارستون با خلق یک ابرقهرمان زن، نقش خودش را پررنگ‌تر کرد. او توضیح می‌دهد: «قوی بودن، هوشمندانه است. بخشنده بودن، با عظمت است؛ اما براساس فوائد منحصرانه مردسالار، حساس بودن، عشق ورزیدن، مهربان و جذاب بودن، زنانه است؛ حتی دختران ما هم نمی‌خواهند تا وقتی کلیشه‌های زنانه ما فاقد نیرو، توانایی و قدرت هستند، دختر باشند. دوای درد این مشکل به وضوح خلق یک کاراکتر مؤنث است که همه قدرت‌های یک مرد شگفت‌انگیز (سوپرمن) را به علاوه همه جذابیت‌های یک زن زیبا و خوب داشته باشد.»

ابرقهرمان حاصل این تفکر، واندروومنی شد که توسط هالووی، بایرن و خود مارستون شکل گرفته بود. بایرن دستبندهای پهن می‌انداخت که منبع دستبندهای پهن دایانا (واندروومن) شد. علاقه هالووی به اساطیر یونان باستان بیش از شوهرش بود. در کتاب «تاریخ مخفی واندر وومن» نوشته جیل لپور آمده است که این گروه چیزی با عنوان «اتصال عاشقانه» داشتند که منبع اصلی کمند واندروومن و این حقیقت است که در صورت بسته شدن خود او، با این طناب توسط یک مرد، وی تمام قدرتش را از دست می‌دهد.

اولین تصاویر چهره‌ای را نشان می‌داد که قوی، مستقل و ضدجنگ بود با این حال مشتاق مبارزه برای دموکراسی بود. واندروومن با محتکران شیر، شوهران سلطه‌گر و کارکنان دست به اعتصاب‌زده فروشگاه مبارزه می‌کرد. اولین حضورش در 1941 تبدیل به یک موفقیت شد و فروشش از هر چیزی که نشانی از بتمن و سوپرمن داشت پیشی گرفت. با سومین شماره، به تیراژ 500 هزار نسخه‌ای رسید و در 1944 بالغ بر 10 میلیون خواننده داشت. در یک شماره مربوط به زمستان 1943 حتی رئیس جمهور شد، اگرچه داستان در سال 3004 سپری می‌شود. در آگوست سال 1942، به خاطر درخواست‌های متعدد به طور رسمی به عضویت انجمن عدالت - چیزی که بعدها به «لیگ عدالت» تغییر نام پیدا کرد- درآمد. هر چند در آنجا، گاردنر فاکس، نویسنده مجموعه، که واندروومن را شبیه یک مفت‌خور درمانده به تصویر می‌کشید، به او بیشتر وظایف منشی‌گری می‌داد؛ اما مشکلات بزرگتری در راه بود. در آگوست 1944، مارستون به دلیل بیماری فلج اطفال، معلول شد و اگرچه به کارش ادامه داد؛ اما دیگر توانایی انجام همه تقاضاها را نداشت. در ماه می 1947 او به خاطر بیماری سرطان دار فانی را وداع گفت. بدون او واندر وومن مسیرش را گم کرد. هالووی پیشنهاد داد که کار کامیک‌ها را به دست بگیرد؛ اما دی‌سی قبول نکرد و رابرت کنایر به جای او استخدام شد. حتی با وجود اینکه او علاقه‌ای به «واندروومن عجیب، غریب و غیرانسانی اصلی» نداشت.

در ابتدای دهه 50، روانپزشکی به نام فردریک ورثام، انتقادات سختی به تبعیض نژاد عادی کتاب‌های مصور کرد. او با توجه به نشانه‌های داستان، واندروومن را یک زن همجنس‌باز فاسد و نژادپرست می‌دانست. او حتی گفت: «هیتلر در برابر صنعت کتاب‌های مصور، یک تازه‌کار است.» در میان موجی از خشم، برای اطمینان‌خاطر از نجابت در لباس و عدم اشاره به نکات مبتذل، کتاب‌های مصور مجبور به رعایت قوانین ممیزی شدند. در نتیجه واندروومن هم مثل زنان واقعی شد که بعد از تمام کارهایی که برای پیروزی در جنگ کردند، جایشان را به مردان دادند- در طول جنگ جهانی دوم، از آنجایی که مردان به جبهه‌ها رفته بودند، زنان مجبور شدند سرکار بروند و موتور‌های کارخانه ها را روشن نگاه دارند. آنها نه فقط کارهای عادی که حتی به جای مردان در کارخانه‌های اسلحه‌سازی نیز کار می‌کردند. پس از جنگ، موجی از مردهای بیکار به سمت خانه‌هایشان روانه شدند و در نتیجه زنان مجبور به کناره‌گیری از مشاغل شدند تا مردها صاحب کار شوند.

در دهه 50 واندروومن - دیگر نه به عنوان یک ابرقهرمان که - به عنوان ستون‌نویس نصیحت‌گر، پرستار بچه، مدل و یا ستاره سینما، باز طراحی شد. در انتهای دهه 60، وقتی همراهان آمازونش به سمت یک بعد دیگر عقب‌نشینی کردند، او از همه قدرت‌های ماورایی خودش چشم‌پوشی کرد تا در زمین باقی بماند: دایانای فناپذیر، یک بوتیک باز کرد.

در 1972 رستگاری بالأخره رسید. وقتی مجله «خانوم» تحت سرپرستی یک فیمینیست شناخته شده به نام گلوریا استاینم، تصویر واندروومن را روی جلد شماره اول خود برد و این تیتر را زد: «واندروومن برای ریاست‌جمهوری»، او خیلی سریع تبدیل به چهره موج دوم جنبش فیمینیزم شد. پس از حضور موفقیت‌آمیز (یک ابرقهرمان زن دیگر) «بایونیک وومن» در سریال «مرد شش میلیون دلاری»، واندروومن صاحب سریال خودش در تلویزیون شد. پس از دو تلاش ناموفق - بار نخست در 1967 با فیلم بد «چه کسی از دایانا پرینس می‌ترسد؟» و بار دوم با فیلم تلویزیونی محصول سال 1974 که در آن کیتی لی کراسبی نقش یک جاسوس بلوند، بدون هیچ قدرت ماورایی واضح را بازی می‌کرد - تلاش سوم در نوامبر 1975 جواب داد. «واندروومن ارجینال جدید» - که بعدها به «واندروومن» و پس از آن هم به «ماجراهای جدید واندروومن» تغییر نام داد - با بازی خواننده و ملکه زیبایی، لیندا کارتر ساخته شد و در سه فصل از تلویزیون روی آنتن رفت - فصل اول در دهه 40 رخ می‌داد و دو فصل بعدی در زمان حال بود تا هزینه‌ها کم شود. کارتر آمیزه‌ای از مهربانی و قدرت را به دایانا بخشید. خود او بعدها گفت: «وقتی سریال آغاز شد، هر کس و هر چیزی که دور و بر ما بود، به کار ما تردید داشت؛ اما من، او (دایانا پرینس/ واندروومن) را واقعاً و به صورت صریح بازی کردم. من به او حسی طنزآلود نسبت به خودش بخشیدم تا خودش را خیلی جدی نگیرد. من به او و چیزی که در رابطه‌اش بود اعتقاد داشتم.»

چه در میان رداهای سرزمین مادریش تمیسکرا و چه در دنیای انسان‌ها، کارتر باشکوه حرکت می‌کرد؛ چرخش معروفش که باعث می‌شد لباسش از لباس روزمره به یونیفورم تغییر کند یا حرکت سریع مچش که گلوله‌ها را دفع می‌کرد. کارتر می‌گوید: «من می‌خواستم او (واندروومن) توانا و باهوش به نظر برسد. او (مثل سوپرمن) قدرت نگاه ایکس‌ری یا چیز دیگری نداشت. او فقط قرار نبود که هر چیزی را از جانب هر کسی تحمل کند.»

بعد از چند دهه تکرار، سریال کارتر برای خیلی از طرفداران امروزی و بزرگسال واندروومن تبدیل به نقطه شروع علاقه‌اشان شد. پتی جنکینز می‌گوید: «من یک خاطره خیلی واضح به یاد دارم که در آن وسط یک محوطه بازی ایستاده بودم و با یک دختر دیگر در مورد این بحث می‌کردم که چه کسی قرار است واندروومن باشد.» دبورا اسنایدر هم می‌گوید: « همان چرخش و مدل قرار‌گیری دست‌ها، چیزهایی هستند که من به یاد می‌آورم. هیبت او من را گرفته بود.»

با این حال امتیاز پایین فصل سوم که در آن واندروومن به لس‌آنجلس می‌رود و بازیگران نقش مکمل سریال کاملاً عوض می‌شوند، باعث توقف آن شد تا واندروومن دوباره به صفحات کتاب‌های مصور بازگردد. سال 1993 یک مجموعه انیمیشن به نام «واندروومن و ستاره‌سواران» مطرح شد که قرار بود در آن «ابرقهرمان‌های درخشان»ی چون دولفین و استارلیلی (گل زنبق) حضور داشته باشند و یک اسب تک‌شاخ هم برای سواری دایانا طراحی شود؛ اما خوشبختانه این سریال شبیه «اسب پاکوتاه کوچک من» هیچ وقت راهی مرحله تولید نشد.

برای خیلی‌ها در هالیوود یک فیلم سینمایی واندروومن، مثل «جام مقدس» بود. در آوریل 1996 مجله «اینترتینمنت ویکلی» گزارش داد کارگردان «شکارچیان روح»، ایوان ریتمن گزینه اقتباس سینمایی واندروومن است. او قبلاً هم در دهه 80 سعی کرده بود یک فیلم بتمن با حضور بیل ماری بسازد. ریتمن سه سال، گزینه اصلی ساخت فیلم باقی ماند تا بالأخره از پروژه جدا شد. سخت است که فیلم محصول سال 2006 او، «نامزد خارق‌العاده سابق من» را یک نسخه جهش یافته از همان فیلم ابرقهرمانی- کمدی رومانتیکی نبینیم که او آرزوی ساختنش را داشت. شاید هم هجویه‌ای بود برای همه ناامیدیش (از پروژه واندروومن).

در ابتدای قرن جدید دوباره تلاش‌هایی انجام شد. در سال 2003 لایتا کالوگوریدیس فیلمنامه‌نویس «شاتر آیلند» با ایده یک فیلم حماسی اسطوره‌ای آمد که دور محور آمازون‌ها، تمیسکرا و نبردی در برابر آرس، خدای جنگ می‌چرخید. شاید این ایده بیش از حد فانتزی بود و چالش‌های زیادی در مرحله تولید داشت. قبل از ساخت «انتقام‌جویان»، جاس ویدون هم قرار بود داستانی امروزی از واندروومن بنویسد.

در داستان ویدون، دایانا، تمیسکرا را با دوست انسانش، استیو ترور ترک می‌کند تا با مبارزه علیه دلالان مواد مخدر و... به پناهجویان گیت‌وی‌سیتی کمک برساند. ویدون در این رابطه می‌گوید: «من خیلی سخت روی آن فیلم کار کردم و برایم خیلی مهم بود؛ اما مطمئن نیستم که کار من با چشم‌انداز استودیو هم همسو بود یا نه. من تلاشی انجام دادم که کسی آن را دوست نداشت... ما فیلم‌های متفاوتی را در نظرمان می‌دیدیم و با توجه به قیمتی که این فیلم‌ها دارند، قطعاً کار به این شکل جلو نمی‌رود.»

بعد نوبت «لیگ عدالت» جورج میلر رسید که قرار بود مگان گیل در آن نقش واندروومن را ایفا کند. در سال 2007 بازیگران انتخاب شده بودند و حتی لباس‌ها هم طراحی شده و همه چیز آماده کار بود که ترکیب شدن اعتصاب نویسنده‌ها و تغییر در قوانین مالیاتی استرالیا باعث لغو آن شد. دیگر حتی طرفداران هم ناامید شده بودند که بتوانند بانویی با طناب طلایی را روی پرده نقره‌ای ببینند.

اما پتی جنکینز وارد شد. در همان سالی که «لیگ عدالت» فروپاشید، جنکینز قرار بود، فیلم مستقل «واندروومن» را بسازد. او یک داستان امروزی را پیشنهاد داد که از لحاظ لحن - و نه محتوا - نزدیک به همین چیزی است که امسال ساخته است. جنکینز با شگفتی می‌گوید: «10 سال پیش! من سعی می‌کردم داستانی مهم در چارچوب عصر جدید بگویم. در تمام مسیر می‌ترسیدم که آیا راه را درست می‌روم و به ریشه‌های تاریخی داستان وفادارم؟!» اما برادران وارنر قبول نکرد. «آنها می‌ترسیدند با یک فیلم ابرقهرمانی زنانه در بازاری حضور پیدا کنند که آن را تحت سلطه مردان می‌دانستند.»

زمانی که پروژه متوقف بود در سال 2011، دیوید ای. کلی، خالق سریال «الی مک‌بیل» سراغ اقتباسی دیگر از واندروومن در فضای آن روز تلویزیون رفت که بیشتر با زنان ارتباط برقرار می‌کرد. در آن آدرین پالیکی نقش واندروومن یا خانم مدیرعامل، دایانا تمیسکرا/ دایانا پرینس را بر عهده داشت. یک دختر درخانه مانده خجالتی که شب‌ها با گربه‌اش فیلم «دفترچه خاطرات» را می‌دید. طرح‌های اولیه به نظر جذاب می‌آمد. خصوصاً اینکه بازیگران مکمل خوبی مثل کری الویس به عنوان دستیار واندروومن و لیز هارلی را به عنوان نقش منفی اصلی داشت؛ اما وقتی اپیزود پایلوت آن به اینترنت درز کرد، مشخص شد که این اثر هم یک مشکل بزرگ دارد: به شخصیت‌ها وفادار نیست. واندروومن در حالی که دندان‌هایش را به هم می‌فشرد، برای گرفتن اطلاعات، شکنجه می‌کرد و نوچه های نقش منفی اصلی را به راحتی می‌کشت و عبارات خلاف عفت به زبان می‌آورد. عکس‌العمل‌ها شدید بود. منتقد TV.com صحنه‌ها را در ناتوانیشان شکوهمند دانست. در نهایت اپیزود پایلوت هیچ وقت رسماً پخش نشد. سال 2013 جاس ویدون گفت: «می‌دانم که واندروومن به عنوان یک سریال تلویزیونی خیلی مشهور است؛ اما فکر می‌کنم او هیچ وقت خودش را محدود به تلویزیون نکند. بلکه فکر می‌کنم او در پروژه های بزرگ حضور خواهد داشت.» و پروژه‌های بزرگ قرار بود دوباره به منو اضافه شود.

چارلز روون تهیه‌کننده‌ای است که از سال 2003 و «بتمن آغاز می‌کند» کریستوفر نولان با دی‌سی همکاری می‌کرد؛ اما دنیای نولان بسیار بسته‌تر از آن بود که دیگر شخصیت‌های الهه‌گونه دی‌سی هم جایی در آن داشته باشند. با «مردی از جنس فولاد» و زک اسنایدر راه باز شد و همان طور که روون می‌گوید: «کار بر روی اون را آغاز کردیم.» روون ادامه می‌دهد: «البته زک کار را شروع کرد. وقتی گفت بیاین «بتمن در برابر سوپرمن» رو بسازیم همه تعجب کردیم. حالا ما این دنیای بزرگ و هیجان‌انگیز رو داشتیم که مدام در حال تحول بود.»

تهیه کننده همکار او، دبورا اسنایدر لحظه‌ای را که برای اولین بار همسرش پای واندروومن را پیش می کشد به خاطر می آورد: «زک داشت روی فیلمنامه «بتمن در برابر سوپرمن» کار می‌کرد که گفت: می‌دونی چیه؟! فوق‌العاده نیست که این زن رازآلود رو (در فیلم) معرفی کنیم؟! و ما شروع کردیم به صحبت در مورد وصل کردن دنیاها(ی کاراکترها).»

گال گادوت نتیجه یک جستجوی جهانی بود. او پیشتر برای یک نقش در فیلم «مردی از جنس فولاد» در نظر گرفته شده بود: معاون ژنرال زاد، فائورا؛ اما او دخترش را باردار بود و نقش به آنتیه تراوه رسید. بعد از اینکه فیلم اکران شد، با گادوت برای یک ملاقات دیگر با اسنایدر تماس گرفته شد و بعداً مشخص شد که یک تست دوربین است. گادوت آن خاطره را این طور به یاد می‌آورد: «گفتم: عالیه! حالا نقش چی هست؟! مدیر برنامه‌هایم گفت: نمی‌دونی؟! من هم نمی‌دونم! دو روز قبل از این که من تل‌آویو را به مقصد لس‌آنجلس ترک کنم، زک اسنایدر به من زنگ زد و با لحن خیلی معمولی و بدون هیجانی گفت: ضمناً می دونی واسه چه نقشی قراره تست بدی؟! نمی‌دونم تو اسرائیل اسمش به گوشت خورده یا نه؛ اما واندروومن رو می‌شناسی؟ بعدش من به معنای واقعی کلمه بی‌هوش شدم. دوباره که حواسم جمع شد سعی کردم صدایم را به معمولی‌ترین شکل ممکن درآورم و گفتم: آره می‌شناسمش!»

برای دبورا اسنایدر حیاتی‌ترین نکته این بود که فردی انتخاب شود که مهربانی واندروومن را نه فقط در فیلم که بیرون از آن هم بتواند نشان دهد. او می‌گوید: «در نهایت پنج گزینه را انتخاب کردیم و قرار شد از آنان تست مشترک با بن (افلک) بگیریم و ببینیم کدام بیشتر با او هماهنگ است. چیزی که بیشتر از تست، اما نشان داده شد این بود که همه او (گال گادوت) را به سمت خودشان می‌کشیدند چون او را دوست داشتند.»

تا وقتی فیلمبرداری «بتمن در برابر سوپرمن» به پایان نرسید، اسمی از فیلم مستقل پیش گادوت نیاوردند. او با خنده می‌گوید: «با اینکه در حال فیلمبرداری بودیم؛ اما فکر می‌کردم هنوز در حال تست دادن هستم.» اما پس از آن اتفاقات سریع رخ دادند. اول میشل مک‌لارن برای کارگردانی انتخاب شد؛ اما به خاطر اختلاف با استودیو پروژه را ترک کرد تا راه برای جنکینز باز شود. در ابتدا او نگران بود که نقش اول زن فیلمش از قبل انتخاب شده است. جنکینز می‌گوید: «می‌دونی؟! اولش این جوری بودم که «اینکه انتخاب شده! اما بعد معلوم شد که این یک معجزه بوده. شاید به نظر می‌آد که دارم از ستاره فیلمم حمایت می‌کنم؛ اما واقعاً نمی‌تونم حسم رو بیان کنم. نمی‌دونم که آیا من هم می‌تونستم همه دنیا رو برای اون جستجو کنم یا نه اما خوشبختانه آنها کردند و خوشبختانه اون انتخاب شد.»

بالأخره قطعات سر جای خودشان قرار گرفته بودند تا بعد از سه ربع قرن، واندروومن از کتاب‌های مصور به پرده عریض برسد. گادوت می‌گوید: «دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است! خوشحالم که این قدر طول کشید تا من بتوانم این نقش را بازی کنم.» روزگاری این کاراکتر تمام آرزوهای ویلیام مولتن مارستون از آینده‌ای بود که در آن زنان قوی، مستقل و برابر باشند. حالا جنکینز، اسنایدر و گادوت به همین دلایل دور هم جمع شده‌اند. اگر همه چیز سر جایش باقی بماند، مخاطبان همان احساس شگفتی طرفداران در سال 1941 را بار دیگر تجربه خواهند کرد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران