امیری‌اسفندقه: استودیوی «ماه خدا» یک معبد بود/ سلطانی: ران ملخ به درگاه سلیمان بردیم

مراسم تجلیل از عوامل برنامه «ماه خدا» در تسنیم برگزار شد. مجریان «ماه خدا»، از تجربیات خود درباره حضور در این برنامه گفتند. امیری اسفندقه می‌گوید: «ماه خدا» برای خدا بود. استودیوی این برنامه در واقع یک معبد و مسجد بود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، نشست صمیمی به همراه تجلیل از عوامل برنامه «ماه خدا» در یکی از روزهای تابستان در خبرگزاری تسنیم برگزار شد. حسن سلطانی، مجری نام‌آشنای تلویزیون و مرتضی امیری اسفندقه، شاعر و کارشناس ادبی که اجرای این برنامه را برعهده داشتند، با حضور در این نشست از تجربیات خود از این برنامه گفتند.

برنامه «ماه خدا» همزمان با ماه مبارک رمضان امسال از شبکه یک سیما پخش شد. برنامه‌ای که با استقبال خوبی از سوی مخاطبان مواجه شد؛ از این رو خبرگزاری تسنیم در راستای تجلیل از برنامه‌ها و فعالیت‌های جریان‌ساز فرهنگی تصمیم گرفت با حضور عوامل این برنامه، ضمن نقد و بررسی این جنس فعالیت‌ها از متصدیان این برنامه تجلیل و تشکر کند.

«ماه خدا» تلاش داشت تا با استفاده از منابع اصیل و ادبیات غنی فارسی و با استفاده از روایات مستند و حکایات تاریخی، ضمن اجرای یک برنامه در خور ماه مبارک رمضان، مخاطب را نیز با ادبیات غنی پیوند دهد؛ موضوعی که کمتر در برنامه‌های این‌چنینی دیده می‌شود. سلطانی با اشاره به همین موضوع می‌گوید: «کشور ما ایران است و می‌گویند اگر می‌خواهی از معارف آسمانی و معرفت انسانی آگاهی پیدا کنید، با زبان فارسی آشنا شوید که با عرفان ناب آشنا شوید. اگر کسی می‌خواهد در حوزه عرفان قدم بردارد، حتماً باید با عطار، صائب، مولانا و حافظ آشنا باشد و حتماً باید بتواند متون خواجه عبدالله انصاری را بخواند. نمی‌دانم کسی که با این بزرگان انسی ندارد و خلوتش را با آنها پر نمی‌کند و گوینده‌ای که کنار دستش آثار حکیم نظامی، مثنوی، بوستان و گلستان سعدی و عطار نباشد، چطور به خود اجازه اجرا می‌دهد؟».

امیری اسفندقه نیز معتقد است، استودیوی «ماه خدا» یک معبد بود و مجریان آن آمده بودند تا دیدنی‌های خدایی را آیینه‌وار نشان و نشانی دهند. مشروح گفت‌وگوی عوامل این برنامه با تسنیم به این شرح است:

تسنیم: برنامه «ماه خدا» 30 شب ماه مبارک رمضان میهمان خانه‌های مردم بود؛ برنامه‌ای که طراحی‌اش به صورتی انجام شده بود که هم مخاطب عام را راضی نگاه دارد و هم مخاطب خاص از دیدن آن لذت ببرد. به نظر می‌رسد که بازخورد خوبی هم در جامعه داشت. آقای امیری اسفندقه شما فکر می‌کنم اولین تجربه حضور در چنین برنامه‌ای را داشتید، درباره تجربه خودتان از این برنامه بفرمایید.

امیری اسفندقه: من بی‌آنکه آقای سلطانی را ببینم، از دهه 60 ضربان قلبم را با صدای او تنظیم می‌کردم. گوش من و اهل خانه هنگام پخش اخبار با صدای او، عاشق این تلالو شده بود: «و الاذن تعشق قبل العین احیانا؛ گوش عاشق می‌شود گاه قبل از چشم». اولین چیزی هم که در اولین برنامه «ماه خدا» در حضور خود آقای سلطانی گفتم، همین بود. با شعری از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی:
اگر می‌شد صدا را دید
چه گل‌هایی چه گل‌هایی
که از باغ صدای تو
به هر آواز می‌شد چید...

من در این برنامه این صدای شیندنی را دیدم. من یک ماه در حضور آقای سلطانی با تمام وجود شاگردی کردم؛ از لحظه حرکت از خانه تا رسیدن به گیت سبز که در دل خودم به آن بیت سبز می‌گفتم. چند گیت بود که باید از آن رد می‌شدیم، اما یک گیت بود که آقای سلطانی هر شب در آنجا دعا می‌خواند و بعد ما وارد برنامه می‌شدیم. بید مجنونی در کنار این گیت سبز بود که هر شب احساس می‌کردم با این دعاها بزرگتر می‌شود. آقای سلطانی هر شب دعای متفاوتی را می‌خواند، اما یک دعا ترجیع‌وار تکرار می‌شد: خدایا به زبان ما آن ده که تو می‌پسندی.

«ماه خدا» برای خدا بود

من یک ماه با همه عشقی که به ادبیات داشتم، در حوزه سحوری و سحری‌خوانی و در حوزه روایات و حدیث در حضور آقای سلطانی شاگردی کردم و انعکاس و بازتاب این شاگردی را بعد از ماه مبارک رمضان در جامعه دیدم. هر کس که فکر می‌کند که برنامه «ماه خدا» کیفیتی در جان و جگر و جنمش بود، برای این است که این برنامه برای ما نبود، حتی برای مردم هم نبود، این برنامه برای خدا بود. «ماه خدا» برای خدا بود. آنهایی که تصور می‌کنند که «ماه خدا» متصل به آنهاست، قائم به صدا، صفات و ذات آنهاست و اگر آنها نباشند برنامه جمال و جلوه‌ای ندارد، نه معنای ماه را دریافت کرده‌اند، نه معنای خدا و نه معنای آسمانی که ماه خدا را در آن نشان می‌داد.

ما خدمت‌گزار سفره ماه مبارک رمضان بودیم

سلطانی: امسال هفتمین سالی است که در سحر ماه مبارک رمضان توفیق داشتم که برنامه ویژه سحر را اجرا کنم. در خطبه شعبانیه که براى ورودبه ماه مبارک رمضان است می‌فرماید شما دعوت شده اید به مهمانى خدا، خداوند شما را دعوت کرده است، لذا از این فرصت و لطف الهى در ماه مبارک استفاده می‌کنیم و خودمان را خدمت‌گزار سفره ماه مبارک رمضان می‌دانیم. مزد این خدمتگزارى و اجرى را که نصیب ما می‌شود، فقط خدا میداند ومحمدوآل محمد(ع)، این اجر و مزد نه فقط نصیب من می‌شود بلکه حتی نسل‌های آتی من تا دامنه قیامت که به دنیا بیایند هم، به برکت سفره رنگین ماه مبارک و عرض ادب و خاکسارى ما در اوقات خوش سحرى، خوشه‌چین خرمن لطف حضرت حق خواهند بود. چون خداوند لایضیع اجر المحسنین است، هیچ چیزی را ضایع نمی‌کند، نه‌تنها چیزی را ضایع نمی‌کند، بلکه دانه را به خروار برمی‌گرداند.

خداوند در قرآن می‌فرماید: «من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها». وقتی خداوند در این آیه عدد می‌گوید، می‌خواهد به‌قاعده ذهن ما سخن بگوید؛ وگرنه «عشر امثالها»ی خداوند عالمیان به‌قاعده خرمن هستی است. او به‌یک‌باره آدمی را از کتم عدم به دایره هستی می‌آورد؛ پس او یک نفر را به دایره هستی نیاورده است، نسلی را آورده که می‌شود بشریت.
در میهمانی‌ها رسمی است که وقتی میهمانی تمام می‌شود و میهمانان درحال خداحافظى کردن ، میزبان سوای اینکه خوش‌آمد می‌گوید، هدیه‌ای هم می‌دهد و علاوه بر این‌، به برخى از میهمانان لطفى مضاعف میکند، برای دوباره دیدن میهمان ابراز تمایل می‌کند و می‌گوید باز هم شما را ببینیم. اما برخی دیگر رافقط به گفتن خوش آمدید، اکتفا می‌کند. دسته اول، خواص ازمیهمانان هستند؛ خواصی که در قنوت عید فطر نامشان آورده می‌شود. این‌ها خواصی هستند که به صورت خصوصی و ویژه از آنها پذیرایی می‌شود. اما دراین بین هستند افرادى که حال ظاهر وباطن موقع آمدن به مهمانى ووقت خروجشان اصلاً قابل مقایسه نیست، افتاده و فقیر و درمانده وارد مهمانى شدند، آباد و زیبا و رها و دلنشین از مهمانى خارج شدند وخوشابه حال این دست از مهمانان این ضیافت. نقل شده که فردی قصد دیدن پادشاه راداشت. دوستش به او گفت کجا می‌روی؟ گفت می‌خواهم به دیدن سلطان بروم. دوستش با تعجب پرسید: تو؟ با این سر و وضع ژولیده و لباس مندرس ،کفش‌های پاره؟ مرد بی‌توجه به حرف‌های دوستش به راه خود ادامه داد. دوستش مجدداً حرفش را تکرار کرد. مرد گفت ای رفیق با سر و روی ژولیده پیش سلطان رفتن عیب نیست، با سر و روی ژولیده از پیش سلطان بازگشتن عیب است.

خداوند با سفره ماه مبارک ما را نو نوار کرد

خداوند با سفره‌ای که در ماه مبارک پهن کرد، ما را به خوان الوان خود راه داد تا ما را نو نوار کند. میزبان که در کنار در می‌ایستد، به هر یک از میهمانان هدیه‌ای می‌دهد. روایت است که خداوند جایزه روزه‌داران را در روز عید به آنها می‌دهد؛ این جایزه روزه‌داران است. یک عده هم هستند که خدمت‌گزار این سفره‌ بوده‌اند و توفیق خدمتگزارى به مهمانان نصیبشان شده، حالاوقتى مهمانى تمام شد، ضیافت به پایان رسید در مراسم مهمانى رسم میزبان همه خدمتکاران وخدمتگزاران و خدم و حشم مهمانى را صدا میزند که همه بیایند دور یک سفره بنشینند و بنشینیم، میزبان صدر و خادمان در ذیل سفره، و چه تماشایى و دیدنى است اعطاى مزد و هدایاى خادمان و خدمتگزاران به عنایت و دست باکفایت او که کریم است و غفور است و رحیم. من همه دلخوشی‌ام این است که با پایان ماه مبارک رمضان من کمترین را نیز از خدمتگزاران و خادمان سفره ماه مبارک به حساب آورند و با دریافت عطایا و مواهب الهى نو نوار شویم، یعنی آنی شویم که او می‌خواهد. باید عرض کنم انجام وظیفه در سحرماه مبارک را براى خودم افتخارى غیرقابل وصف میدانم، که برحسب ظاهر هم که شده در زمره خادمان ضیافت الهى قرار میگیرم و این توفیقى خدادادى است.

آنچه کردیم ران ملخ به درگاه سلیمان بردن بود

من هفت سال است که توفیق خدمتگزارى روزه داران در سحرهاى ماه مبارک رمضان نصیبم شده، اما امسال لطف مضاعف و دلنشینى دیگرى برنامه ما داشت و آن هم نعمت حضور شخصیتى فاضل فرهیخته، شاعر و خوش ذوق در برنامه ماه خدا بود. استاد عزیز مرتضی امیری اسفندقه در این 30 شب بسیار زحمت کشید تلاش کرد و ناب‌ترین غزل‌ها وابیات را از شاعران و مفاخر ادب پارسى در برنامه خواند و حضور این عزیز اوقات خوش و ماندگارى براى برنامه سحر رقم زد، به خاطر دارم حتی یک شب از سر غیرت دینی به عنوان یک جوان شیعه امیرالمومنین(ع) و خدمت‌گزار ماه مبارک رمضان، در جواب بیتی که یکی از شاعران رمضان‌ستیز قرون ماضیه در رد رمضان سروده و بعدها سعدی به آن جواب می‌دهد، ناز رمضان را می‌خرد و از رمضان کلی تعریف می‌کند. اگر همین یک مورد را از مرتضی امیری اسفندقه و از من بخرند، بلیط من و آبا و اجدادم و ابنائم الی یوم القیامه برده است؛ گفت: «از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان/ باشد از آن میانه یکی کارگر شود». اما آدمی نباید به این اکتفا کند. الغرض اینکه آنچه ما کردیم، ران ملخ به درگاه سلیمان بردن است. ما نمی‌گوییم آنچه ما انجام دادیم، خیلی خوب بود، اما ما آنقدر که در توانمان بود،‌ انجام دادیم.

ما برای اجرا و انجام وظیفه و خدمتگزارى در ماه مبارک رمضان منت‌دار خداوند هستیم. نکته قابل ذکر دیگر اینکه با نعمت حضور استادامیرى اسفندقه در برنامه، امسال من 30 سحر ماه مبارک رمضان درس گرفتم.

*تسنیم: حضور شما دو بزرگوار در برنامه به چه صورت شکل گرفت؟

سلطانی: حضور استاد امیری اسفندقه در برنامه امسال برای من تکمیل‌کننده بار معنایی، اغنایی، ادبی و معرفتی بود. او آنچه ماحصل سال‌ها زحمت و تلاش از دوره نوجوانی و جوانی در حوزه ادب شیعی بود، در برنامه امسال عرضه کرد. بر کسی دانش، ادب، متانت و صفای باطن استاد امیری اسفندقه پوشیده نیست. هم‌نفسی ایشان در 30 سحر ماه خدا از جمله لطف‌ها و نعمت‌های ماه مبارک رمضان بود که به بنده عطا شد؛ تا باد چنین بادا.

امسال 10 روز به ماه مبارک رمضان مانده به من اطلاع دادند که شما مجری برنامه هستید. من و آقای اسفندقه زمانی همدیگر را دیدیم که روزپایان ماه شعبان وبناست چندساعت دیگر نخستین برنامه ماه خدا دراستقبال از رمضان در شب به اصطلاح پیشواز پخش شود من همان شب برنامه استقبال ماه مبارک را اجرا کردم.

تسنیم: یکی از وجوه تمایز برنامه «ماه خدا» انتخاب مناسب و به نحو احسن اشعار و متون ادبی بود که در خلال برنامه به اقتضای زمان خوانده می‌شد. این انتخاب‌ها چگونه صورت می‌گرفت؟ آیا از قبل هماهنگ می‌شد؟

امیری اسفندقه: از باب تحبیب ایرادی نداشت که استاد سلطانی بنده را استاد خطاب کرد. این تعارف نیست. این استاد گفتن از باب تحبیب و محبت بود و من این را می‌فهمم. گفت: «یا رب چه چشمه‌ای است محبت که من از آن/ یک قطره نوش کردم و دریا گریستم».

دو دیگر اینکه، برنامه «ماه خدا» ناقص نبود که برای کامل شدن به شخص دیگری نیاز داشته باشد. شاعری می‌گفت که شعری سروده بودم و بعد از آن، بسیاری از شاعران به نقد شعرم پرداختند. اما روزی این شعر را از صدای خوشی شنیدم. نقل او مرا متوجه عیب شعرم کرد. می‌خواهد این نتیجه را بگیرد که صدای آسمانی، صدای ملکوتی و روحانی، صدایِ صدا، صدای جاری شفاف، صدایی که نهایت نیرویش پیوستن و نامه‌رسانی است، مرا متوجه نواقص شعرم کرد. گفته است: «تنها صداست که می‌ماند». برنامه «ماه خدا» با حضور صدا و سیمای حسن سلطانی دیگر نیاز به شخص دیگری نداشت؛ هم در حوزه ادبیات و هم در حوزه ابدیات، این دو به هم گره خورده بودند؛ گرم و گرامی. توفیق نصیب من شد که به عنوان معلم ساده ادبیات در این برنامه باشم و نکاتی بیاموزم؛ اول اینکه هر چقدر هم که حافظه داشته باشم، باز هم به آن اکتفا نکنم و هر شب با مطالعه به جلسه وارد شوم.

استودیو «ماه خدا» معبد بود

حضور در برنامه در کنار آقای سلطانی، جلسه غیر مستقیم درس در حضور او برای من بود. او به من یادآوری کرد که به احترام برنامه ماه مبارک رمضان، به احترام خدا و علم، به احترام طهارت ماه مبارک و مردم مطالعه کن و بیا. این درسی بود که من از این برنامه گرفتم و هر شب این کار را انجام می‌دادم. شبی که قرار بود برنامه اجرا شود، با مطالعه می‌آمدم.
نکته دیگری که از حضور استاد سلطانی آموختم این بود که مراقب باش در برنامه «ماه خدا» هر چه به عید فطر نزدیک‌تر می‌شوی، بیشتر بسوزی تا دیده نشوی. این را مستقیم نمی‌گفت. آقای سلطانی ارتباط عالی و اعلی با مردم داشت. من هم مزه محبت را و هم مزه علم را خوب چشیده‌ام و نزد استادان بزرگی شاگردی کرده‌ام. سلطانی ارتباط عمیقی با مردم داشت؛ هم مردمی که او را در قاب تلویزیون می‌دیدند، هم کسانی که در اتاق فرمان بودند و هم فردی که چای می‌آورد تا افرادی که در نگهبانی بودند و ... . آقای سلطانی با تک‌تک این‌ها با روی گشاده خداحافظی می‌‌کرد و یک نفر از نگاه و نظر او محو نشد. این رفتار به من آموخت که ما تنها نیامده‌ایم که از یک قاب با مردم سخن بگوییم. مردم همین‌جا هستند. او که به مردمی که اینجا هستند، احترام نمی‌گذارد، مردمی هم که دیده نمی‌شود، نمی‌بیند. آمده خودش را نشان دهد. سلطانی حتی با کسانی که در شیفت نگهبانی بود نیز حرف می‌زد و با هر کدام از آنها لطیفه‌ای در بدو ورود داشت؛ از لطیفه‌های آسمانی گرفته تا لطایف ورزشی.

برنامه «ماه خدا» به نظر از یک ساعت مشخصی شروع می‌شد، ‌اما از قبل یک آنتن دیگری بود که از راننده‌ای که ما را به سازمان می‌آورد تا اتاق گریم، تا عبور از گیت سبز و... شروع می‌شد. سلطانی با لطایف رمضانی، با لطافت شادمانگی ایمانی با این‌ها گفت‌وگو داشت و سخن می‌گفت، حدیث و روایت و شعر می‌خواند تا اینکه به روی آنتن برود. این بخش را بسیاری ندیدند. استودیو «ماه خدا» حالت یک تکیه، مسجد و معبدی شده بود و هر شب دل من برای این تکیه تنگ می‌شد. این حسی بود که سلطانی به من منتقل می‌کرد. ما احساس نمی‌کردیم که برویم خودمان را نمایش بدهیم. ما احساس می‌کردیم که برای نماز جماعت آماده می‌شویم. ما برای مراسم عبادی، سیاسی، فرهنگی، هنری و اجتماعی آماده می‌شویم و می‌رویم. ما داریم برای طواف می‌رویم.

سلطانی: اینکه می‌گویند سیاسی، سه شب بود که اتفاقات مهمی رخ داد و ما راجع به آن صحبت کردیم: نخست شبی بود که داعش به مجلس و حرم امام(ره) حمله کرد، دیگری شبی بود که موشک‌های ایران به سمت مقر داعش شلیک شد و یک شب هم شبى بود که تیم ملى ما صعود کرده بود و جواز ورود به جام جهانى را با افتخار دریافت کرده بود.

امیری اسفندقه: سلطانی قبل از اینکه وارد برنامه شود، از پیش می‌دانست که باید چه چیزی اول برنامه گفته شود. این موضوع را به من هم می‌گفت. من که سابقه اجرا نداشتم. من یک معلم ساده بودم که همیشه رو به تخته سیاه بودم. آقای سلطانی به من می‌گفت که نظرتان راجع به مسئله ورزش، قدس و ... چیست. همه شعرها خوب بود و نیازی به مشورت با من نبود، منظور این بود که حتماً در بخش نخست و بخش آخر بهترین‌ها و مقدس‌ترین وبهترین اشعارعرفانى ومناجاتى لحظات ناب دقایقى به ادان صبح تقدیم بینندگان وسحرخیزان عزیزکنیم. این‌ها را بی‌تعارف می‌گویم. در شرایطی هم نیستم که بخواهم تعارف کنم. این‌ها را باید مردم بدانند. البته مردم می‌دانند. بازخوردی که خود من در این ایام داشتم این را ثابت می‌کند. برای نمونه، دیدم وانت‌باری مشغول خالی کردن بار گوجه‌اش بود. یک‌نفر که جعبه‌ گوجه را بلند کرده بود، از وسط همان جعبه من را دیدو گفت: «ماه خدا». مطمئنم که اگر حضور سلطانی نبود،‌ من هم دیده نمی‌شدم. شعر که همیشه در صدا و سیما خوانده می‌شود. اهل مداهنه و مجامله هم نیستم. در پرتو شعاع نورانی و وجدانی و وجودی یک برنامه خدایی، این اتفاق افتاد. واژه هنر یعنی چه؟ واژه هنر از دو بخش «هُ» «نَرَ» تشکیل شده است. هنر یعنی روشن کردن چراغ در ظلمت. چراغ وقتی در جایی روشن است، ‌بقیه هم در پرتو نور آن دیده می‌شوند، من هم دیده شدم.

انتخاب اشعار از منابع دسته اول

سلطانی موضوعاتی را که قرار بود در هر شب به آن پرداخته شود، از منابع دسته اول انتخاب می‌کرد و با خط خود و خوش می‌نوشت. گاه تتمه کلام را در همانجا که بودیم، می‌نوشت. اتفاق می‌افتاد که اگر کسی از متن خوانده شده، خوشش می‌آمد، سلطانی در فاصله استراحت آن را با خط خوش می‌نوشت و به آن فرد تقدیم می‌کرد. چقدر خوب است که تلویزیون پر شود از این افراد. نه افرادی که می‌آیند از تلویزیون دیده می‌شوند و فردا از جامعه باج می‌گیرند، یا باج سلام، یا باج نگاه و ... . چقدر خوب است افرادی که تازه به صدا و سیما و برنامه‌های جدی وارد شده‌اند و قرار است از قاب تلویزیون دیده شوند، زیر یک نور اصیل و در شعاع شرف و شادمانی الهی دیده شوند.

خاطره‌ای تعریف کنم از یکی از شب‌های اجرا در «ماه خدا». در یکی از شب‌ها که اتفاقاً مصادف با ایام میلادامام حسن(ع) ونیمه ماه مبارک بود و عید هم بود، حال فرزند آقاى سلطانى بد بود تا حدى که در بیمارستان بسترى شدند. علت درد هم مشخص نبود و پزشکان تشخیص نداده بودند من نگرانى و دلواپسى ایشان را میدانستم اما آن شب آقای سلطانی با شادترین حالت، بی‌آنکه سر سوزنی به روى خودبیاورد تا آنجا که حتی تهیه‌کننده برنامه هم متوجه نشود که ایشان ناراحتند، برنامه سحر را اجرا کرد. من هم ناگهانی متوجه شدم؛ به تهیه‌کننده گفتم که فرزند آقای سلطانی بیمارستان بود و با وجود این،‌ حکمت‌های دینی و علمی و شاد را به مردم ارائه داد. آقای سلطانی برنامه که تمام شد، به بیمارستان رفت و تا دیروقت بیمارستان بود. سه شب این ماجرا ادامه داشت و حال آقای سلطانی به همین صورت بود.

ما آمدیم تا دیدنی‌های خدایی را آیینه‌وار نشان و نشانی دهیم

خوب است افراد تازه‌کاری که به دیده شدن و تلویزیون ورود می‌کنند، بدانند که نیامدند دیده شوند، بلکه آمده‌اند تا دیدنی‌های خدایی را آیینه‌وار نشان و نشانی دهند. خوب است کسی به آنها بگوید که تو نیامدی شهرت کسب کنی، تو آمدی از معارف بگی و تلاشت این است که دیده نشوی. اگر آمدی دیده نشوی، بیا و اگرنه، «برو بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است/ در کوی ما شکسته‌دلی می‌خرند و بس». این بیت یکی از اولین بیت‌هایی بود که آقای سلطانی برای ما خواند و بعد از آن، در ذهن ‌ما ترجیع‌وار تکرار می‌شد. اگر قرار است انسان از برنامه «ماه خدا»، شیطانی شود و در جامعه شیطنت کند، از برنامه‌های دیگر چه دست خواهد داد؟ اگر از برنامه «ماه خدا» رگ نفس ما متورم شود،‌ از برنامه جُنگ و از برنامه چه و چه‌ها، چه به دست خواهیم آورد؟ آقای سلطانی این نکته را به من یادآور شد که بهتر است در این برنامه خود را محک بزنیم، بسنجیم و ببینیم که آیا به درد خدا، صدا و سیما و مردم می‌خوریم یا نه. اولین چیزی که من از حضور در برنامه «ماه خدا» و آقای سلطانی یاد گرفتم، این بود که مراقب باش فریب خودت را نخوری. این بهترین ماه رمضانی بود که من در تهران داشتم.

خاطرم هست آقای سلطانی پیش از اجرای برنامه در شبی که داعش به مجلس و حرم امام(ره) حمله کرده بود، به طریق اولی کلمه غیرتی و حماسی شده بود و خطاب به داعشى با حالتى از خشم گفت : این‌ها آدرس را اشتباه آمده‌اند؛ این‌ها نمی‌دانند که وارد بیشه شیران شده‌اند. با صحبت‌های آقای سلطانی این حس به من دست داد که انگار یکی از داش مشتی‌های قدیم دارد این حرف را به من می‌زند. مثل این است که آدم جسور و جاهلی به محله‌ای که نمی‌شناسد وارد شده و لخ کفشی کشیده است. به بزرگ این منطقه که قداست و احترام و پاکی این محله را می‌داند، برمی‌‌خورد و می‌گوید: «ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست».

سلطانی: در همان برنامه گفتیم که درسی به آنها خواهیم داد که هرگاه سخن از تهران و ایران وایرانى بیاید، آنها نه تنها هوس آمدن نکنند، بلکه از ترس به خود بلرزند و بگویند که هر کجا باشدمی‌رویم الا ایران؛ که بعد موشک‌ها به سمت مواضع داعش شلیک شدو بعدهم بحمدلله موصل آزاد شد. ما هیچ شب با تبختر و قیافه در برنامه ظاهر نشدیم. ما مردم را به گفت‌وگوی دو نفره دعوت می‌کردیم.

امیری اسفندقه: گاه آقای سلطانی متنی می‌خواند که با «آی مردم» شروع می‌شد. این «ای مردم!» خیلی به دل من می‌نشست؛ چون اولا ترجمه «ایها الناس» بود و دیگر اینکه من را به یاد شعر نیما می‌انداخت: «آی آدم‌ها که بر ساحل نشستید...».

شعر را نسخه‌بدلی بخوانیم نه نسخه‌بغلی

سلطانی: یکی از این عبارات هم این بود که آی مردم! هیچ کجا هیچ خبری نیست، هر خبری هست در خانه محمد و آل محمد(ص) است. ما مامؤر آدرس درست دادن هستیم.

*تسنیم: شما از چه ساعتی در استودیو حاضر می‌شدید؟

سلطانی: تقریباً از یک ساعت قبل ازبرنامه ،، بدنیست این ر اهم به شما و مخاطبان ارجمندتان عرض کنم؛ من از اردیبهشت 58 به تلویزیون آمده‌ام. برنامه سحری امسال یازدهمین برنامه سحری است که اجرا کرده‌ام. من 25 سال گوینده خبر بودم. اما از موقعى که توفیق انجام برنامه‌هاى معارفى نصیبم شد، نویسندگى برنامه‌هایم نیز برعهده خودم است. در ارتباط با موضوع هماهنگى با آقای امیری اسفندقه باید عرض کنم که ایشان کلیت مطالب را می‌دانستند و در پایان برنامه هرشب دقایقى وقت میگذاشتیم و با هم عناوین کلى و موضوعات برنامه شب بعد را می‌بستیم و این رویه هر شب رایج بود و ... با هم هماهنگ می‌کردیم که مثلاً فردا شب درباره احسان والدین صحبت کنیم،‌ شب بعد درباره انفاق یا شب زنده‌دارى یا برکات روزه دارى و ...دیگر مطالب صحبت کنیم.

*تسنیم: یکی از انتقاداتی که معمولاً در رابطه با موضوع شعر و ادبیات در رسانه مطرح می‌شود، نوع نگاه برنامه‌سازان به ادبیات است. متأسفانه دیده می‌شود که در عمده برنامه‌ها شعر به عنوان زینت المجلس استفاده می‌شود. این موضوع در برنامه‌های مناسبتی بیشتر احساس می‌شود. زمانی که نمی‌توان از موسیقی استفاده کرد، شاعری می‌آید و شعری می‌خواند. گاه این شیوه کاری آنقدر واضح انجام می‌شود که مخاطب نیز آن را احساس می‌کند. احساس می‌کند کسی که شعر را می‌خواند از مفهوم آن اطلاعی ندارد. به نظر می‌رسد برنامه «ماه خدا» از این منظر با دیگر برنامه‌های مناسبتی کاملاً متفاوت بود. برنامه‌ای بود که تلاش داشت با ادبیات اصیل و غنی، مخاطب را جذب کند و به نظر می‌رسد که در این زمینه موفق عمل کرده است. نظر شما در این رابطه چیست؟

سلطانی: من این خاطره را که یکی دو ساعت بیشتر از آن نگذشته است، ‌می‌گویم. دختر من که در دانشگاه علامه طباطبایی ادبیات فارسی خوانده است، گله می‌کرد که برنامه تلویزیونی را دیدم که مجری چندبار می‌گفت: «بهرام! که گور می‌گرفتی همه عمر/ دیدی که چگونه گور بهرام گرفت» و بعد درباره منظور شعر صحبت کرد. به دخترم گفتم که من برنامه را ندیدم، شاید او از نسخه‌بغل استفاده کرده است. آقای امیری اسفندقه می‌گفت که ما یک نسخه اصل داریم، یک نسخه‌بدل داریم و یک نسخه‌بغل. این ابیات غلط را از نسخه بغل می‌خوانند. درست است، شعر و جایگاه ادبیات آنگونه که شایسته و بایسته است در برنامه‌ها لحاظ نمی‌شود. من سال‌هاست ابتدای برنامه را حتماً با یک شعر توحیدی شروع می‌کنم. تعمد هم برای این کار دارم؛ وگرنه برای من بسیار ساده است که با این عبارات شروع کنم که سلام علیکم، سبز باشید و ... . عبارات مسجعی که آسمان ریسمان به هم بافتن است و من اصلاً خوشم نمی‌آید.

امیری اسفندقه: اتلاف واژگان.

سلطانی: خداوند به پیغمبرش می‌گوید که با زبان قومت با آنها صحبت کن، نه با زبان یأجوج و مأجوج. وقتی می‌خواهیم در حوزه معرفتی حرف بزنیم، باید ساده، گویا و جان‌مایه کلامش دلنشین باشد. هم گوینده خود بداند که چه می‌گوید و هم مخاطب دریابد. در حوزه شعر، خیلی وقت‌ها به شعر جفا می‌شود. خیلی وقت‌ها کسی که دارد شعر می‌خواند از روی ناچاری است که بعد بگوید ما شعر خواندیم. یا در کنداکتور برنامه برایش نوشته‌اند که شروع برنامه با یک غزل از حافظ باشد. یکی از همکاران در برنامه تلویزیونی شعر می‌خواند، آنقدر ناراحت شدم زنگ زدم به تهیه‌کننده و خودم را معرفی نکردم. گفتم من از دفتر نمایندگی یونسکو در تهران تماس می‌گیرم، به نمایندگی از طرف خواجه شمس‌الدین حافظ شیرازی از شما گله‌مندم، تن حافظ دارد در گور می‌لرزد. این ابیاتی که مجری در برنامه خواند هیچ‌کدام از حافظ نبود. یا شعر نخوانیم، یا اگر بلد نیستیم از کسی بپرسیم؛ گفت یا بلد راه باش، یا از بلد راه بپرس. خیلی وقت‌ها شعری می‌خوانند که خود شاعر رویش نمی‌شود آن را بخواند. این است که می‌گویم سامان درستی ندارد. جفای به ادبیات می‌شود.

زبان فارسی، نردبان عرفان اسلامی 

کشور ما ایران است و می‌گویند اگر می‌خواهی از معارف آسمانی و معرفت انسانی آگاهی پیدا کنید، با زبان فارسی آشنا شوید که با عرفان ناب آشنا شوید. اگر کسی می‌خواهد در حوزه عرفان قدم بردارد، حتماً باید با عطار، صائب، مولانا و حافظ آشنا باشد و حتماً باید بتواند متون خواجه عبدالله انصاری را بخواند. نمی‌دانم کسی که با این بزرگان انسی ندارد و خلوتش را با آنها پر نمی‌کند و گوینده‌ای که کنار دستش آثار حکیم نظامی، مثنوی، بوستان و گلستان سعدی و عطار نباشد، چطور به خود اجازه اجرا می‌دهد؟

شعر ابزار برنامه ما نبود، شعر متن برنامه ما بود

همانطور که گفتید، در برنامه‌سازی حوزه ادبیات خیلی جفا می‌شود. ما 30 شب ماه مبارک تکراری شعر نخواندیم. در این مدت آقای امیری اسفندقه بعد از دعای سحر مناجاتی منظوم می‌خواندند و بعد از او، من یا مناجات منثور می‌خواندم‌ یا قطعه‌ای از صحیفه یا دعایی از زبان امامان معصوم(ع). ما در قالب دعا باید آموزش می‌دادیم. در دعا چه بگوییم؟ خیلی وقت‌ها ما بلد نیستیم دعا کنیم؛ به همین دلیل باید از این متون استفاده کنیم. بعد از آن، با تک‌بیت یا چند بیت برنامه را تمام می‌کردیم که شعر آن جایگاه را پیدا کند. گاه ما حواسمان نبود و این گفت‌وگو ادامه می‌یافت. این گفت‌وگو آنقدر شیرین و گرم بود، و فی‌البداهه بود. گاه اتفاق می‌افتاد تهیه‌کننده می‌گفت که ما چند برنامه را حذف کردیم تا این گفت‌وگوی جذاب ادامه داشته باشد. ما در این مدت با حساسیت شعر می‌خواندیم و با نگاه بهره‌وری از ابیات شعر می‌خواندیم، شعر ابزار برنامه ما نبود. شعر متن برنامه ما بود. گاه من ترجمه یک حکایت تاریخی یا روایتی را می‌خواندم و استاد امیری اسفندقه شعری در همین رابطه می‌خواندند.

هر آنچه را که روی آنتن گفتم، هیچ کدام را برای آنتن نگفتم. من معتقدم و باور دارم آنچه راکه میگوییم و بر زبان جارى می‌کنیم خدا میداند و خدا می‌بیند قرآن کریم می‌فرماید: الم یعلم بان الله یری، آیا نمی‌دانند که خدا مى بیند، اگر این  را باور کنیم خیلى از کارهایمان درست و مشکلاتمان برطرف خواهد شد، ما معتقدیم خدا سمیع و بصیر است، پس خیلی بچگی است که برای خوشایند عَمْرو بَکْر و زید حرف بزنی. خدا به همه ما نصیب کند براى رضاى حضرت حق بگوییم وببینیم و بیندیشیم و هدف غایى ما کسب رضایت حضرت رب الارباب باشد ان شاءالله ... .

با زمزمه راز بیاید رمضان...

مطلبى که بیانش خالى از لطف نیست آن که: کسی که میهمانی دارد، به تناسب میهمانی سفره می‌چیند. ما هر شب سحری سفره معنوی فرهنگی میهمانی خدا را به تناسب آن شب می‌بستیم. قشنگ‌ترین لحظات ما، شب‌هایی بود که راجع به حضرت خدیجه(س) و امام حسن(ع) وایام قدر وشهادت حضرت مولا ع سخن گفتیم وعرض ادب کردیم و به نظرمن زیباترین لحظات عمر ما بود؛ چون راجع به باور و اعتقاداتمان حرف زدیم.

ما در این برنامه زندگی رمضانی کردیم. به قول آقای امیری اسفندقه:

با زمزمه راز بیاید رمضان
با زمزم آواز بیاید رمضان
تا سال دگر صبر ندارم ای کاش
بعد از رمضان باز بیاید رمضان

امیری اسفندقه: ما در 30 شب ماه مبارک تکراری شعر نخواندیم. آقای سلطانی در آغازینه برنامه از سبک خراسانی تا سبک عراقی، سبک هندی و هندی مضاعف(بیدل) اثر خواند و این سیر تا ادبیات آئینی امروز ادامه داشت. به یک سبک اکتفا نکرد. این سیری بود که از سبک خراسانی در آثار خوانده شده شعر شروع شد و تا حافظ و سعدی و بعد سبک هندی با اشعار صائب تبریزی و بیدل، سپس با اشعار حوزه ادبیات انقلاب اسلامی در زمینه حماسه و شعر آئینی ادامه داشت.

نکته آخر اینکه، من به عنوان آموزگار و آموختگار عاشق شعر پارسای پارسی تمام عواطف و احساس و دانش خودم را در باب و باره برنامه ماه خدا و حضور استاد سلطانی به نظم یادآور شدم که به امید خدا در اولین فرصت آن را در اختیار خبرگزاری تسنیم خواهم گذاشت؛ برای نقل و نقد. نیز در همین‌جا باید یادآور شوم که دیگر هنرمندان پشت پرده و صحنه ماه خدا که هر یک در جای خود به جلوه و جمال و جلال جان برنامه ماه خدا بودند، هرگز از نظر و نقل دور نمانده‌اند و اگر در این گفت‌وگو سخنی از آن گرامی‌گوهران به میان نیامد، به اقتضای حال و مقام مصاحبه بود. ورنه همه جوشش‌ها و کوشش های این برنامه از آنها و با آنهاست. گفت: «بیستون را عشق کَند و شهرتش فرهاد برد».

انتهای پیام/