نگاهی به نمایش «آبی مایل به صورتی»

«آبی مایل به صورتی» اگرچه از بررسی تاثیر احساس تعلق خاطر به یک گروه غافل نمانده است؛ اما بیشترین تمرکز را بر سر بحث خانواده و پذیرفتن این اختلال از طرف اعضای آن هزینه کرده است.

به گزارش باشگاه خبرنگااران پویا،  نمایش «آبی مایل به صورتی» نمایش مستندی از ساناز بیان است که بر یک موضوع حساس اجتماعی انگشت نهاده و آن را در قالب یک موضوع جنجالی؛ بلکه در قابل مفاهیم شرعی و تاریخی بررسی می‌کند. عاطفه مسیبی کارشناس ارشد مددکاری اجتماعی به بررسی این موضوع  از منظر یک متخصص امور اجتماعی پرداخته است.

***

 «آبی مایل به صورتی»، روایت­گر زندگی چند هم‌نوع درگیراختلال هویت جنسی  است. داستان حول محور ماجرای قتل شهرزاد، دختر تغییر جنسیت یافته­‌ای می­‌چرخد. نمایش اگرچه به واکاوی دلیل کشته شدن شهرزاد می­‌پردازد؛ اما بیشترین تلاش خود را در راستای بررسی مشکلاتی می­‌کند که افراد مبتلا به اختلال هویت جنسی در جامعه با آن مواجه‌اند.

اختلال هویت جنسی که مطابق با تعریف راهنمای تشخیصی و آماری اختلال­‌های روانی (DSM) با نشانگان «وجود ویژگی‌های قوی و پایدار بین جنسیتی در فرد، ناراحتی دائمی فرد مبتلا از جنسیت خود و همچنین تأثیر این اختلال بر عملکردهای اجتماعی، شغلی و یا ایجاد ناراحتی­‌های بالینی در فرد مشخص می­‌شود، پیامدهای اجتماعی زیادی را بر فرد مبتلا از خود به جای می­‌گذارد که یکی از آن­ها انزوای اجتماعی است. این انزوا در اثر عدم پذیرش و طرد اجتماعی در فرد ایجاد می­‌شود.

شاید بتوان گفت یکی از محورهای کلیدی «آبی مایل به صورتی» بررسی موضوع عدم پذیرش این افراد از طرف خانواده و جامعه است که در نهایت منجر به برچسب­‌هایی از سوی جامعه بر این افراد می‌­شود و آنان را به رفتارهای متفاوتی از جمله انتقام (شخصیت هومن)، افسردگی و اضطراب (شخصیت میترا)، خودکشی (شخصیت امیر و میترا) ترک خانواده (شخصیت آرمین و شهرزاد).... می­‌رساند. جامعه‌­ای که همه چیز را یک‌دست می­‌خواهد و توان پذیرش افراد متفاوت را ندارد رفته رفته شروع به پس زدن افرادی می­‌کند که با بقیه متفاوت است و این باعث ایجاد حس عدم تعلق در فرد مبتلا به اختلال می‌شود.

نیاز به احساس تعلق و پیوستن به دیگران، یکی از بحث‌­های دیگری است که «آبی مایل به صورتی» سعی بر تمرکز روی آن دارد. در هرم نیازهای مازلو، هنگامی که از نیازهای اولیه و فیزیولوژیک و همچنین احساس امنیت عبور می‌­کنیم، نیاز به تعلق داشتن سر بر می‌­آورد و ارضای آن به عنوان زمینه­ لازم برای رسیدن به نیازهای والاتر، خود را نشان می‌­دهد. در واقع هنگامی که فرد بتواند تا حدودی نیازهای فیزیولوژیک و ابتدایی خود را تامین نماید، احساس نیاز به وابستگی و تعلق داشتن به جامعه‌­ا‌ی که در آن زندگی می­‌کند در او ایجاد می­‌شود و هنگامی که جامعه‌­ای نتواند این نیاز را در شخصی ارضا نماید، مانع او را در رسیدن به سطوح بالاتر هرم نیازهای مازلو می‌شود. در چنین مواقعی نقش گروه‌­های خودیار در ارضای این نیاز در افراد پر‌رنگ‌­تر خواهد شد.

گروه­‌های خودیار که توانسته‌اند در رفع بسیاری از آسیب‌­های اجتماعی مثل اعتیاد موفق عمل کنند، به گروه‌­هایی گفته می‌­شود که متشکل از افرادی است که واجد شرایط مشابهی هستند. در چنین گروه‌هایی اعضای گروه سعی بر حمایت یکدیگر دارند. این گروه­‌ها می­‌توانند احساس تعلق‌خاطر را در اعضا ایجاد کرده و اساساً یکی از دلایل اثربخش بودن آن­ها نیز ایجاد همین احساس تعلق‌خاطر در اعضا است. در  «آبی مایل به صورتی» اگرچه به طور مستقیم و کاملاً مشخص به بررسی گروه­‌های خودیار و نقش آن­ها پرداخته نشده است؛ اما به خوبی سخن از اثربخشی احساس تعلق در کاهش تنش­‌های روحی فرد، یکی از نکاتی است که به آن پرداخته می­‌شود و در روند تحول شخصیت­‌های داستان قابل مشاهده است. به عنوان مثال شخصیت میترا تا قبل از آشنایی با شهرزاد، اضطراب شدیدی را از طریق بازی با انگشتان دست و فرم قرارگیری پاها در ایفای نقش خود نشان می­‌دهد و حتی یک‌بار اقدام به خودکشی می­‌کند؛ اما هنگامی که در بیمارستان با شخصیت شهرزاد آشنا می­‌شود و به واسطه­ او با اشخاص دیگری از جمله امیر آشنا می­‌شود اضطراب کمتری را در ایفای نقش از خود نشان می­‌دهد.

کاهش اضطراب یا توانایی ابراز وجود در شخصیت­‌های «آبی مایل به صورتی» را همچنین می‌­توانیم به بحث هم‌نوایی در روانشناسی اجتماعی نیز نسبت دهیم.هم‌نوایی به ما می­‌گوید در جامعه­‌ای که تفاوت انسان­‌ها کم است و همه یک‌دست‌اند، شخصی متفاوت با دیگران، به واسطه­ فشارهای جمعی فرصت ابراز وجود را از دست می‌‌دهد و جرات صحبت از آن­چه دوست دارد ندارد؛ اما همین فرد متفاوت هنگامی که یک نفر را پیدا کند که او نیز همانند بقیه نیست، راحت­‌تر می‌تواند از فشار جمع خلاص شود و در رابطه با افکار و عقاید خود صحبت کند. همان­طور که قبل‌­تر نیز به آن اشاره شد، در روند تحول شخصیت‌­های این نمایش نیز چنین موردی مشاهده می‌­شود. هر یک از شخصیت‌­ها در ابتدا نسبت به وضعیت خود با هیچ کسی حتی خانواده حرف نمی‌­زنند و به نوعی از شرایط خود متعجب هستند و جرات بیان واقعیت را ندارند؛ اما هنگامی که روبه‌روی زن روزنامه‌نگار قرار دارند، به خوبی در مورد اختلال خود با وی حرف می‌­زنند بدون اینکه نشانه­‌ای از خجالت، اضطراب و... در آنان باشد، چراکه افرادی را یافته‌­اند که آنان نیز از نظر جنسیت با عموم جامعه متفاوت هستند.

 «آبی مایل به صورتی» اگرچه از بررسی تاثیر احساس تعلق خاطر به یک گروه غافل نمانده است؛ اما بیشترین تمرکز را بر سر بحث خانواده و پذیرفتن این اختلال از طرف اعضای آن هزینه کرده است. خانواده مهمترین پایگاهی است که هر فرد در آن زندگی می­‌کند و بی‌شک پذیرش از طرف خانواده جایگاهی ویژه برای فرد دارد.

اما آیا پذیرش این اختلال برای خانواده­‌ها امری آسان است؟ نمایش «آبی مایل به صورتی»، با به تصویر کشیدن شخصیت پزشک (با بازی عاطفه رضوی)، درصدد زدن این تلنگر به مخاطب خود است که پذیرفتن مسئله­ تغییر جنسیت در خصوص یکی از اعضای خانواده چندان هم راحت نیست. از این رو با به نمایش گذاشتن اینکه شخصیت پزشک، به خوبی با اختلال هویت جنسی شهرزاد کنار می‌­آید و او را به عنوان یک عضو از جامعه می­‌پذیرد؛ اما نمی‌­تواند با اختلال پسر خود کنار بیاید، به مخاطب خود یادآوری می‌­کند که نباید این خانواده‌­ها را سرزنش کرد؛ چراکه به قول یکی از دیالوگ­‌های پزشک شاید هریک از ما نیز اگر در شرایط آنان بودیم همان واکنش را نشان می­‌دادیم.

بنابراین باید راهی پیدا کرد که خانواده­‌های دارای افراد مبتلا به اختلال هویت جنسی بتوانند راحت‌­تر با این اختلال در فرزندان خود کنار بیایند و مسئله­ تغییر جنسیت را در آنان بپذیرند. گروه‌­های خودیار به عنوان یکی راه‌حل می­‌تواند به افراد در پذیرش وضعیت خود کمک کند، می‌­تواند راهگشایی برای خانواده‌­ها در پذیرش این اختلال در فرزندان­شان باشد. تلاش جهت تشکیل گروه­‌های خودیار در بین این خانواده‌­ها یکی از وظایفی است که سازمان‌­ها و نهاد­های فعال در زمینه این اختلال باید برعهده گیرد.

انتهای پیام/