محمود سالاری: مدیران سینما به‌جای کارگردانی کارچرخانی می‌کنند/ برخی از سلبریتی‌ها هدایت‌گر جریان فرهنگی شده‌اند

ضرورت ساخت آثار سینمایی درباره شخصیت‌های تاریخی کشور، أمری است که بر گرده سازمان‌ سینمایی است. این کار بدون سفارش دادن به فیلمسازان برجسته محقق نمی‌شود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، در بخش قبلی گفت‌وگو با «محمود سالاری» مدیرکل اسبق دفتر مطالعات فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، درباره ضرورت ساخت فیلم‌های سینمایی درباره چهره‌های مهم زبان و ادبیات فارسی و همین‌طور توجه غرب برای هدایت کردن جریان اسلام‌گرایی با تمرکز روی مولوی مطالبی را خوانیدم. در ادامه این گفت‌وگو از ارتباط و تناسب شرایط فرهنگی جامعه و نسبت آن با تولید فیلم‌های سینمایی درباره شخصیت‌های فرهنگی و تاریخی سخن خواهیم گفت.

مولوی نسبت به جهان اطرافش بی‌تفاوت نبود

باتوجه به مطالبی که درباره نقشه غرب درباره مولوی گفتید، آیا ساخت فیلم سینمایی «مولوی» توسط ما بازی در میدان غربی‌ها نیست؟

من فیلمنامه‌‌های آثار جدیدی که درباره مولوی ساخته شده است را نخوانده‌ام و نمی‌دانم که چه روایتی از مولوی و شخصیت او شده است، اما آنچه از آثار و نامه‌های «مولوی» برمی‌آید به ما می‌گوید که در عین حال که مولوی اهل سیاست نیست  اما با ظلم هم کنار نمی‌آید. مثلا نامه‌هایی که «افلاکی» از مولوی جمع‌آوری کرده است که شامل نامه‌های معمولی او است و نه نامه‌هایی که عالمانه و پاسخ استاد به شاگرد است، نشان می‌دهد که مولوی به یک‌سری مسائل واکنش نشان می‌دهد. پس اگر مولوی را اینگونه نشان دهیم که انگار فقط حلقه‌‌ای از شاگردان را دور خودش جمع کرده و کاملاً از جامعه منزوی است این ظلم به مولوی است. کتاب «احوال دل گداخته» که شامل نامه‌های معمولی است را اگر بخوانیم می‌بینیم که او برای هر مسئله‌ای نامه دارد. از اینکه جوانی را از کار بی‌کار کرده‌اند تا کسی که می‌خواهد طلاق بگیرد برای همه اینها نامه دارد.

خطاب نامه‌های او عموماً به پادشاهان است مانند «معین الدین» «صدرالدین» یا به شخصیت‌های سیاسی و حاکمان منطقه خودش نامه نوشته، پس او نسبت به مسائل اطراف خودش واکنش نشان داده است. اما این قسمت از زندگی مولانا مغفول است و ما مولانا را به این معنای انقلابی که نسبت به مسائل مهم پیرامونش عکس‌العمل دارد نمی‌شناسیم؛ بلکه بیشتر او را به عنوان فردی که آرام و گوشه‌گیر است و حلقه‌ای از شاگردانش اطرافش هستند و در دوره‌ای به شمس تبریزی علاقه‌مند شد و بعد هم شمس رفته است و او از آن به بعد گوشه‌گیری می‌کند می‌شناسند. 

بیشتر بخوانید

 

 

پس باید حواسمان به این نکته باشد که غرب به این نکته دقت می‌کند که از «مولوی» همان نگاه عاشق و دلباخته‌ای که نسبت به مسائل اطرافش بی‌واکنش است را ترسیم می‌کند. اینکه مثنوی انقدر در آمریکا خوانده شده و مورد توجه قرار گرفته است دلیلش این نیست که مردم آمریکا خیلی مولوی‌خوان شده‌اند بلکه همانطور که اشاره شد برای اینکه موج اسلام‌گرایی آمریکا جهت داده شود از مولوی استفاده شد.

سعدی امروز ما را دیده است

آیا با توجه به همان شرایط فرهنگی  و اجتماعی امروز نیازی برای الگو ساختن از مولوی و حافظ و سعدی وجود دارد. زمانی با توجه به مشکلات اقتصادی مانند داستان «دستفروش» «آرتور میلر» که گفتید باید یک الگو ساخت، امروز هم ما در شرایط اقتصادی مناسبی  قرار نداریم پس آیا لزومی برای الگوسازی از شخصیت‌های فرهنگی داریم یا خیر؟

ما در دوره بی‌الگویی گیر کرده‌ایم؛ خصوصاً درباره فرهنگ بیشتر دچار این مشکلیم. اصطلاحی است می‌گوید که «وقتی بیشه از شیر خالی می‌شود قورباغه‌ها هفت‌تیرکش می‌شوند» دقیقاً مثال شرایط فعلی ما است. الان جوجه سلبریتی‌ها الگوی جریان فرهنگی ما شده‌اند. زمانی که با برخی از اینها حرف می‌زنید متوجه می‌شوید که از حداقل سواد در حوزه فرهنگ هم برخوردار نیستند. جمله «سهراب سپهری» را باید خواند که می‌گوید «جای مردان سیاست بنشانید درخت، تا هوا تازه شود» سپهری عمقی دارد که این جمله را می‌گوید؛ آیا سلبریتی‌های ما این عمق را دارند که اینگونه حرف بزنند. پس وضعیت فرهنگی ما امروز واقعا اسفبار شده است و باید برای رفع این کرم‌خوردگی شخصیت‌های مهم فرهنگی خودش را یکبار دیگر برجسته کند.

اگر سعدی حرفی دارد که بعد از چندین قرن هنوز زنده است و می‌توانیم به آن استناد کنیم یعنی اینکه 800 سال جلوتر از خودش را می‌دیده است. مثلاً یکی از مشکلات مهم فرهنگی ما تبرّج و چشم و هم‌چشمی است. درباره همین موضوع سعدی می‌گوید که «تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیبا است نشان آدمیت» این یعنی سعدی این معضل فرهنگی را از همان روز دیده است حالا ما نباید بیاییم و سعدی را برای مردم به صورت فیلم سینمایی یا سریال جذاب بسازیم؟

این انسان دنیادیده‌ای که هم تاجر بوده و در مدرسه نظامیه بغداد درس خوانده است و نتیجه درس و تحصیل و دنیادیدگی او شده است کتب و اشعار گرانسگ وی. او است که می‌تواند چهار کلمه حرف پخته بزند نه جوجه هنرمند سلبریتی ما که یکبار جلوی دوربین رد شده است.

چرا میرباقری باید بعد از مختارنامه بیکار باشد؟

اتفاق بدی که می‌افتد این است که از شاخ‌های اینستاگرامی قرار است در فیلم‌های سینمایی به عنوان بازیگر استفاده شود.

پس در این شرایط بیشتر هم نیاز داریم به ساختن فیلم‌های پرتره درباره بزرگان و قهرمان‌سازی از آنان. خیلی جای تأسف است که بعد از ساخت سریال «مختارنامه» «داوود میرباقری» بیکار باشد. من نمی‌دانم که این چه نگاه فرهنگی است در سازمان صداوسیما؟ اما هرچه که بوده واقعا وضعیت مدیریت فرهنگی سازمان بسیار جای تأسف داشته که این کارگردان شاخص و برجسته باید برود بعد از مختارنامه «شاهگوش» را بسازد. هر نظام فرهنگی بود دست «داوود میرباقری» را رها نمی‌کرد و می‌گفت باید بعدی را بسازی.

این وضعیت نشان می‌دهد که ما استراتژی فرهنگی در سازمان صداوسیما نداشتیم؛ حالا در هر دوره‌ای و در زمان مدیریت هر کدام از مدیران محترم باشد. مگر «در چشم باد» در همین تلویزیون ساخته نشده است؟ یادمان باشد که در تلویزوین کارهای شاخص و برجسته خوب کم ساخته نشده است اما در همین یک‌دهه گذشته به ساخت آثار سطحی روآورده است. استاندارد تلویزون در سریال‌سازی واقعاً بالا بود از سریال «سربداران» بگیر تا «امیر کبیر» «گرگ‌ها» و... کارهای الف ویژه. خوب الان سازندگان آن آثار کجا هستند؟ بیاییم و آنها را برای ساخت اثر بعدی بیاوریم نه اینکه فراموششان کنیم.

متأسفانه بسیاری از آنان بدون دلیل سیاسی مهاجرت کردند و دیگر کار نکردند.

این نشان از بی‌اعتنایی ما است و هم اینکه عطش ساخت را دیگر نداشتیم، زیرا استراتژی فرهنگی آن زمان را نداشتیم. این چهره‌ها شناسنامه فرهنگی مایند. در حال حاضر بسیاری از نسل جوان واقعاً چهره‌های فرهنگی مهم تاریخ را نمی‌شاسند. البته در این حوزه وزارت آموزش و پرورش و همین‌طور فرهنگ عمومی باید پاسخگو باشند انا نمی‌توان منکر کم‌کاری حوزه‌های رسانه‌ای، نمایشی و هنری ما اعم از سازمان سینمایی و صداوسیما شد.

در حال حاضر نهادهای سینمایی ما که باید متولی کمک مالی برای پروژه‌های درجه یک سینمایی و تاریخی باشند، به فیلم‌هایی کمک می‌کنند که معلوم نیست چقدر به تاریخ و فرهنگ و کشور ما  کمک می‌کنند. اخیراً به یکی از این فیلم‌ها که درباره یکی از شخصیت‌های مهم ورزشی و ملی ما بوده است اما در گیشه هم شکست خورد و نتوانست اثر خاصی بگذارد، 3 میلیارد کمک مالی شده است.

به نظر من باید گریست به این اعداد و ارقام و این شیوه مدیریت فرهنگی، آن فیلم 3 میلیون تومان هم نمی‌ارزد. مگر ما نگران طراحی صحنه و دکوریم؟ الان نظام فرهنگی ما باید نگران چه چیزی باشد؟ آیا فارابی باید به فیلمی که طراحی صحنه و گریم خوب دارد پول بدهد یا اینکه قبل از همه اینها مضمون را ملاک قرار دهد و گوش کارگردان را خوب بگیرد و بگوید که باید خوب فیلم بسازی؟ حق نداری مضمون و تکنیک را فدای هم کنی.

مدیران فرهنگی ما برای بی‌عرضگی خود تئوری‌سازی می‌کنند

عموماً سؤالی اینجا مطرح می‌شود که آیا نهادهایی مانند فارابی باید به سراغ سفارش دادن ساخت آثاری با مضامین ملی و تاریخی بروند یا کارگردان و نویسنده باید به این نهادها رجوع کند؟ چون از سمت دیگر اتهام سفارشی‌سازی را هم می‌زنند.

اولاً به‌عنوان کسی که تاریخ هنر خوانده است باید بگویم که تاریخ هنر سرشار از آثار سفارشی است. مگر آثار «داوینچی» که تاریخ نقاشی جهان به آن فخر می‌کند سفارش کلیسا و ثروتمندان زمان خودش نبوده است؟ مگر آثار «میکل آنژ» سفارش کلیسا نبوده است؟ اینکه بگوییم هرچیز سفارشی بد و هرچیزی که آزاد ساخته شده خوب است حرف بی‌مبنایی است. چون همانطور که گفتم در تاریخ هنرِ معابد جهان می‌گویند که این بناها عموماً به سفارش ارباب معابد ساخته شده‌اند. در سینما هم بسیاری از آثار خوب و مهمی که ساخته شده به سفارش بوده است.

نکته دوم این است که این بی‌عرضگی مدیران برخی از مراکز فرهنگی ما است که برای این بی‌عرضگی تئوری‌سازی کرده‌اند؛ یکی‌ از آنها همین است که نباید کار سفارشی ساخت. یعنی چه؟ شما قطعاً باید سفارش بدهید و بگویید کار خوب می‌خواهم. این چه اشکالی دارد؟ حتی در جشنواره‌های معتبر برای جشنواره‌ها سفارش می‌دهند. سینمای هالیوود به عنوان نمونه بزرگ و مهم، بخشی از هزینه کار را دست در جیب خود و باقی آثار مهم و استراتژیک را دست در جیب دولت و نهادهای سیاسی و امنیتی می‌کند. مسئله تازه‌ای هم نیست که الان به آن پرداخته شده باشد اسنادش بیرون آمد و بحث‌های زیادی روی آن شد که دیگر نخ‌نما شده است. اینکه CIA و MI6  و دیگر نهادهای امنیتی برای ساخت آثار سینمایی کار می‌کنند مطلب جدیدی نیست. مهم این است که کار بد و ضعیف نسازیم. یا در حوزه موسیقی آهنگسازانی داریم که برای کلیسا آهنگ می‌سازند مانند باخ؛ کسی می‌تواند بگوید که او کار ضعیف ساخته است؟

بیشتر بخوانید

 

 

اینکه کارهای زیادی در حوزه‌هایی مانند دفاع مقدس ساخته و برای آن‌هم هزینه‌های هنگفتی شده است که پول‌های آنها را دور ریخته‌ایم شکی نداریم. خوب این اشکال از مدیرانی است که کار ضعیف و نچسب و بی‌مخاطب را پذیرفته‌اند. این ربطی به سفارش دادن ندارد شما می‌توانید سفارش کار خوب به آدم کاربلدش بدهید و او هم برای شما فیلم مناسب بسازد.

نکته مهم آخر این است که زمانی که شما می‌خواهی چیزی را سفارش بدهی باید معلوم کنی چه چیزی در ویترین شما خالی است. زمانی که کاسبی می‌خواهد برای مغازه‌اش جنس بیاورد حساب انبار و مغازه را دارد و آن چیزی را که می‌خواهد می‌آورد. آیا در استشمام فرهنگی همچین رویکردی را می‌بینیم؟ تلویزیون ما تا حدودی این کار را انجام می‌دهد اما اینکه فارابی و دیگر نهادهای سینمایی ما این کار را بکنند خیلی دور از ذهن است. اگر هم ساخته شده یا اثر ضعیفی درآمده یا به موارد حاشیه‌ای اشاره شده است. 

اگر قهرمان نداشته‌ باشیم جامعه خودش قهرمان را پیدا می‌کند

امروز ما به قهرمان نیاز داریم و حتی بالاتر باید گفت که جامعه همیشه به قهرمان نیاز دارد، خوب زمانی که ما قهرمان نداریم جامعه قهرمان خودش را پیدا می‌کند. جامعه که الگو نداشته باشد خودش می‌رود و الگوی خودش را پیدا می‌کند. اینکه سینماگران ما بگویند که ما سینمای بدون قهرمان می‌خواهیم و مخاطب ما هم این واقعیت را قبول کند، خلاف واقع است. در دوره‌ای مدیران گفتند که فلان سبک موسیقی را نمی‌خواهیم، مردم می‌رفتند موسیقی لس‌آنجلسی گوش می‌دادند. بعد آمدیم و سبک مشابه را ساختیم و به آن عطش پاسخ دادیم نتیجه‌اش این شد که دیگر خوانندگان لس‌آنجلسی مانند قبل محل اعراب ندارند. مردم نیازهایی دارند و ما باید به آن نیازها پاسخ بدهیم. برنامه‌ریزی کلان فرهنگی ما باید به این نیازها پاسخ بدهد. وگرنه مردم می‌روند و الگوهای خودشان را از بیگانه پیدا می‌کنند.

همه اینها نشان می‌دهد که مدیران فرهنگی ما به‌جای کارگردانی کردن امور در حال کارچرخانی‌اند.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط