مدیران خسته و منفعل اراده ساخت سریال‌های استراتژیک ندارند/ طعنه به نفوذ علت حمله ضد انقلاب به "بچه‌مهندس" + فیلم

به صراحت بارها گفتم به گونه‌ای تنبلی و خستگی در محضر مدیران ما وجود دارد، دچار روزمرگی شد‌ه‌اند، به کسی برنخورد و آنتن پُر شود. مردم واقعاً از این انفعال‌ها شاکی‌اند! خیلی‌ها می‌گویند این همه موضوع داریم اما سریال نگاه می‌کنیم همه شبیه‌ به هم‌اند.

خبرگزاری تسنیم- مجتبی برزگر: بعد از گذشت چند روز هنوز بازتاب‌ها، تحلیل‌ها و حتی حمله‌ها به سریال "بچه‌مهندس" ادامه دارد. گروهی که علاقه بیش از حدی به فضای غرب‌گرایی دارند خوشحال نشدند که شخصیت اصلی داستانِ "بچه‌مهندس" به آمریکا پشت کرد و در ایران ماند یا توجه سریال به نمازخواندن و نهایتاً اهتزاز پرچم ایران در آخرین پلان. از همان شب قسمت آخر آماج حملات در فضای توئیتر آغاز شد و کماکان این هجمه‌ها ادامه دارند. سریالی که مخاطب را در طول ماه مبارک رمضان با ماجراهای پشت پرده "فراز مغزها" و  مافیای نخبگان و دانشمندان علمی همراه کرد و در برهوت و فقدان سریال‌های پربیننده، "بچه‌مهندس" و اتفاقات امنیتی و جذابیت‌های دیگرش، مخاطب را تا روز آخر پای تماشای سریال نشاند. 

گمانه‌زنی‌ها برای سرنوشت "جوادی" نشان می‌داد که مخاطب پیگیر است که قهرمان داستان با عشق سابق و دوران کودکی‌اش - مژگان- ازدواج می‌کند یا با مرضیه توفیقی‌مقدم همراه جدیدش به وصال می‌رسد و یا اتفاقات دیگری همچون "ترور" پیش می‌آید. حتی به قولِ مهشید جوادی بازیگر نقش مرضیه در خیابان از او پیگیر می‌شدند و یا در فضای مجازی از نویسنده و کارگردان سؤال می‌کردند. فصل سوم در حالی به نقطه پایانی رسید که بسیاری از منتقدین در گفته‌ها و نوشته‌هایشان عمدتاً از این جمله استفاده کردند که "بچه‌مهندس" جزو سریال‌های چند فصله تلویزیون بود که توانست مسیر رشد و نمو را در پیش بگیرد و به اهدافش برسد، برعکس برخی سریال‌های دیگر، مخاطب را از سرمنزل‌ها و بسترهای اصلی داستانشان دور کردند. 

 

نمایی از سریال "بچه‌مهندس3"

برخی از منتقدین حتی به داشتن ظرفیتِ ادامه ماجراهای جواد جوادی اشاره کردند که کارگردان و نویسنده در میزگرد خبرگزاری تسنیم  درباره فصل چهارم "بچه‌مهندس" توضیحاتی دادند. سریال‌هایی که نیاز است دوباره در تلویزیون تکرار شوند و استعدادها و پیشرفت‌های علمی ایرانیان به سمع و نظر مخاطب برسد. به رخ کشیدن اقتدار و غرورآفرینی و به قولِ کارگردان نمایشِ پرچم ایران در سریال تلویزیونی همیشه دغدغه بوده و کمتر فیلمسازان در سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی این نماد ارزشمند را به قابِ تصویر می‌آورند. حوزه دستاوردهای دانشمندان و نخبه‌ها، نیازمند خلق آثار دراماتیک نمایشی است و این پیشرفت‌های غیرقابل انکار نباید از نگاه مخاطب دور بماند؛ جوانانی همچون "جواد جوادی"، "مسعود تابش" و "قاسم همدم" جوانان خلاق، نوآور و مبتکری‌اند که در واقعیت مسئولان باید با مبنا قرار دادن توصیه‌های مقام معظم رهبری در جوان‌گرایی، این نمایشِ درست و اصولی را در سریال "بچه‌مهندس" جدی بگیرند.  

علی غفاری (کارگردان)، سعید سعدی (تهیه‌کننده)، حسن وارسته‌ (نویسنده)، روزبه حصاری (بازیگر نقش جواد جوادی) و مهشید جوادی (بازیگر نقش مرضیه توفیقی‌مقدم) در میزگرد سریال "بچه مهندس" حاضر شدند و درباره جزئیات ساخت این سریال، اهداف "بچه‌مهندس 3"، نقاط ضعف و قوت، شخصیت‌پردازی‌ها، ابهامات و حاشیه‌ها، روایت‌ها و بازتاب‌ها، فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی استراتژیک، آثار سینمایی و تلویزیونی دفاع مقدس، میهن‌پرستی و نمایشِ غرورآفرینی‌ها و ابتکارات جوانان و همچنین حملات سایت‌های ضدانقلاب که بعد از اهتزاز پرچم ایران در پلان آخر، توجه به فریضه نماز و حمله سریال به جریان پوچ‌گرایی غرب صحبت کردند که آماج هجمه‌ها و تخریب‌ها کماکان ادامه دارند.  

مشروح این گفت‌وگوها و میزگرد سریال "بچه مهندس" در خبرگزاری تسنیم را در ادامه بخوانید:

حسن وارسته نویسنده سریال "بچه‌مهندس" و پاسخ به چند سؤال قبل از شروع میزگرد

مراقب مغزهای مملکت‌مان باشید

* ابتدا از حال و هوای "بچه مهندس3" شروع کنید؟

من به شدت آدم میهن‌پرستی‌ام یعنی تمام جانم را برای خاکم می‌دهم. هرکسی هم در این مملکت به گونه‌ای سربازی می‌کند؛ یکی در مرز، یکی در بخش علمی و یکی در بخش فرهنگی و من هم در بخش کار خودم. من فرزند این آب و خاکم برای اهتزاز پرچم خودم از هیچ کوششی دریغ ندارم. نمی‌خواهم شعار بدهم اما تاریخ نشان داده هر زمان گزندی به این کشور وارد شده مردم غیورانه جلوی دشمن‌شان ایستادند حتی اگر در ادوار تاریخ با حکومت مرکزی دچار مشکل شدند این مردم به خاطر وطن با داس و چنگک جلوی خصم ایستادند. ما الان در شرایط بدی قرار داریم همه دنیا انگار بسیج شدند ما را زمین بزنند؛ از تحریم داروها تا مباحث دیگر. بنابراین من به عنوان نویسنده وظیفه دارم با وجود همه سختی‌ها و مشکلات مخاطبم را نسبت به خصمِ دشمن آگاه کنم، چون ماییم که باید مملکت‌مان را بسازیم. رانت و مدیران نالایق و زد و بند همیشه وجود داشته و دارد،  اصلاً این‌ها را منکر نیستم اما ماییم که باید مملکت را آباد کنیم. تاریخ نشان داده آن آدم‌هایی که خیانت کردند و تعدادشان هم کم نیست در تاریخ لعنت شده‌اند. حقیقتاً جوان شایسته ایرانی در این زد و بندها نادیده گرفته شده است. تمام تلاشمان با ساختن "بچه‌مهندس" این بود که بگوییم مراقب این جوان‌ها باشید، اینها مغزهای مملکت‌اند. مسئولیت‌ها و کارها را به جوانان شایسته واگذار کنید نه جوانانی که فامیل و دوست و آشنایتان‌اند. 

اشتباه کنید تخریب فرهنگی اتفاق می‌افتد

* دقیقاً نکته‌ای که اشاره کردید همان دغدغه مقام معظم رهبری است که بارها به جوان‌گرایی خصوصاً در صداوسیما تأکید کردند...

امیدوارم این اتفاق بیفتد. کار رسانه و فرهنگ، وظیفه خطیر و کار بسیار حساسی است. در واقع لبه تیغ راه رفتن است و اشتباه کنید تخریب فرهنگی اتفاق می‌افتد که جبران‌پذیر نیست. کار فرهنگی کار یک روز و دو روز نیست پس اشتباهی نکنیم که نتوانیم جبرانش کنیم. 

انگار این آب و خاک را فراموش کرده‌ایم

* در قسمت آخر سریال، مخاطب پشت کردن جوادی به آمریکا رفتن را با اقتدار و غرورآفرینی و اهتزاز پرچم ایران دید. علاوه بر آن امیدواری که به جوانان در قسمت‌های مختلف القاء شد و تولیدی که همواره دغدغه نوشته‌ها و گروه سازنده این سریال بوده است.  چرا در سریال‌های ما این امید و میهن پرستی کمرنگ شده است؟

نمی توانم درباره آثار دیگر قضاوت کنم. منتها انگار ما فراموش کردیم که برای این آب و خاکیم. درست است که ما نیاز به خوراک‌های مختلف فرهنگی داریم اما باید یاد بگیریم که در زیر متن آثارمان به خاکمان بپردازیم، به اهدافی که برای کشورمان در نظرگرفته‌ایم بپردازیم؛ حتی با اشاره کوچکی در یک کار کمدی. این غفلت بخشی به مدیریت ناشایست برمی‌گردد و مردم ناخودآگاه گرایش به یکسری مفاهیم سطحی دارند رسانه و آدم‌هایی که کار فرهنگی می‌کنند کارشان این است که به جامعه عمق بدهند. 

من آدمی نیستم ساک ببندم و بروم

* شاید همین مدیر ناکارآمد و ناشایست باعث شده که به نویسندگان خوب کمتر کار برسد و به نوعی زد و بند مافیایی در حوزه نویسندگی تلویزیون به‌وجود بیاید. اگر نویسنده خوب باشد و متن خوبی نوشته شود سریال خوبی هم ساخته می‌شود. پس ما نویسنده خوب داریم که بعضاً کارهای خوبی از تلویزیون روی آنتن می‌روند اما از این پتانسیل و ظرفیت خوب استفاده نمی‌کنیم. متأسفانه عمدتاً این نویسنده‌ها به سمت VODها و مدیوم‌های دیگر می‌روند.  از طرفی بهای لازم را به نویسندگان‌مان نمی‌دهیم که انگار بازیگر است که این کاراکتر را خلق کرده؟

من به قاطبه مردم حق می‌دهم. در همه جای دنیا این اتفاق می‌افتد که مثلاً "بردپیت" یا "تام کروز" را بیشتر از نویسنده آن فیلم می‌شناسند، اما برای آدم‌های سازنده و متولی این طور نیست. شما وقتی در جلسه‌ای قرار می‌گیرید قرار است از فلان سریال یا فیلم تجلیل کنند نویسنده یا نویسندگانی که تجلی آن قصه‌اند را در ردیف انتهایی می‌نشانند و آن مسئول فرهنگی، بازیگر یا به قولی مخلوقِ نویسنده را در صف جلو قرار می‌دهند. عکاسان از او عکس می‌گیرند چه انتظاری می‌توانیم از مردم داشته باشیم. همین الان بخواهم به سمت VOD بروم که پیشنهاد هم دارم با دو برابر و نیم دستمزد سازمان صداوسیما می‌توانم بروم، تابوها آنجا راحت‌تر شکسته می‌شود و خط قرمزها و نظارت‌ها  نیز کمتر است اما مقاومت می‌کنم. نمی‌گویم نیاز ندارم و پول برایم مهم نیست اما ارجحیت ندارد. من 15 ساله بودم به جنگ رفتم. یادم می‌آید آن روزگاری که در عملیات بیت‌المقدس 2 با گردانی به میدان رفتیم و هفت نفر زنده برگشتیم.  من و میرزا بلوچ که مدتی مدیرعامل جام جم هم بود.  ما جنگ را دیده‌ایم چقدر عزیزان ما برای حفظ کیان این مملکت پرپر شدند. به همین خاطر هزاران مشکل مالی هم داشته باشم به خودم اجازه نمی‌دهم به آن خون‌ها و ایثارگری‌ها پشت کنم. من آدمی نیستم ساک ببندم و بروم؛ می‌مانم و می‌جنگم.

جوان‌گرایی یعنی جواد جوادی، مسعود تابش و قاسم همدم

جنگ من درگیری یقه به یقه نیست. به قول حضرت علی(ع) حق را بگو، مگر به ضررت تمام شود. هنوز انتقادم به آن مدیر 60، 70 ساله‌ای است که 30 پست دارد و دلش نمی‌آید برود و جوان شایسته‌ای جایگزینش شود. این کشور جوانان نخبه و لایقی دارد که به جای انتخاب خویشاوندان‌شان، می‌توانند از این استعدادها بهره ببرند. جوان‌گرایی یعنی جواد جوادی، مسعود تابش و قاسم همدم. از نخبه‌های کاربلد استفاده کنید، باید شایسته‌سالاری شود تا رانت و زد و بندبازی از بین بروند. سلطان‌ها از کجا درآمدند، جوانان نخبه و کاربلد جای برخی زد و بندباز را بگیرند مملکت گلستان می‌شود. 

حرف دل مردم را ما بزنیم تا رسانه خارجی

* وقتی به سریال‌های شبکه نمایش‌خانگی نگاه می‌کنیم چیزی جز خانه‌های چند میلیاردی و فرهنگ غلط غربی نمی‌بینیم، در تلویزیون گه‌گدار سریال خاصی می‌آید و بیننده جذب می‌کند مگرنه همان همیشگی‌های خسته‌کننده بی‌محتوا روی آنتن‌اند. سینما هم دنباله‌رو سینمای‌خانگی به دنبال لاکچری‌بازی و اشاعه فرهنگ غربی؛ نظر شما چیست؟

این لاکچری‌بازی‌ها غلط است و در ذهن مخاطب اثر می‌گذارد. چه چیزی مخاطب بچه‌مهندس تا آخرین روز پای تماشای این سریال نشاند، ثروت آنچنانی، لباس آنچنانی و یا خانه‌های چندین میلیاردی بود یا قصه خوب و دلسوزانه؟ آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. به ما اجازه بدهید ما بلدیم چطور نقد کنیم به خودمان نزنیم. در واقع حرف دل مردم را ما بزنیم تا رسانه خارجی!  ما بگوییم بهتر است. چه نکته‌ای "گاندو"، "بچه‌مهندس" و حتی سری‌های قبل "پایتخت" را دلنشین کرد، همان بی‌پروایی و محترمانه نقد کردن ما بود. ما آمدیم ایراداتمان را با زبان جدی یا طنز مطرح کردیم ان‌شاءالله گوش شنوایی باشد، این‌ها را بشنود. 

مهشید جوادی بازیگر نقش "مرضیه توفیقی‌مقدم" و پاسخ به چند سؤال:

همه‌چیز سریع اتفاق افتاد

* بازیگر نقش مارال سریال "آنام" بودید؛ چطور مرضیه سریال "بچه‌مهندس" شدید؟

از پخش سریال "آنام" دو سالی تقریباً گذشته و بعد از آن کاری هم نکردم که دیده شوم. با من تماس گرفتند گویا سریال "آنام" را از من دیده بودند و می‌دانستند من کار کردم. آقای غفاری از من تستی گرفتند و سریع جلوی دوربین رفتم. خیلی سریع اتفاق افتاد همه‌چیز.

شلوغ‌کاری بلد نیستم

* در اینستاگرام خیلی آدم با هیاهویی نشان ندادید. سریال "آنام" و "بچه‌مهندس" جزو سریالی‌هایی بوده که دیده شده اما هیچ‌وقت برای خودنمایی و دیده شدن در فضای مجازی اصطلاحاً شلوغ‌کاری نکردید؟

شاید باورتان نشود خیلی‌ها این مسئله را به من گفتند، چرا کاری نمی‌کنید و ری‌اکشن خاصی در فضای مجازی ندارید! به نظرمن اگر قرار باشد کار من را ببینند می‌بینند و اگر قرار باشد نبینند خودم را در اینستاگرام بکشم هم نمی‌بینند برای من مهم‌تر این است کار من را ببینند؛ زیاد شلوغ کاری بلد نیستم.

تلاش برای شعاری نشدن مرضیه!

* شما مرضیه را با پوشش چادر بازی کردید اما در این سریال برخلاف مجموعه‌های دیگر به اصالت خانم محجبه و چادری بی‌احترامی نشد. چرا که در برخی از سریال‌ها و فیلم‌ها شاهدیم که کاراکتر خانم چادری از ضعیف‌ترین اقشار جامعه و اصطلاحاً بدبخت‌ترین و حتی در سریالی خانم چادری را عقب‌مانده هم نشان دادند. اما اینجا مرضیه چادری با دانش، مقتدر و کاربلد است. چطور از پس این نقش برآمدید و آیا برای ایفای نقش باورپذیر از کسی الگو گرفتید؟

قطعاً برای نقش‌هایی که برگزیده می‌شوم، تحقیق می‌کنم. با چادر بیگانه نیستم و در اقوام و دوستانم چهره‌های محجبه زیادی سراغ دارم. اتفاق عجیب و غریبی نبود که خیلی جستجو کنم و در اطرافم نمونه‌های زیادی سراغ داشتم.  به نظرمن چادر یک پوشش است و برای آن احترام قائلم و با آن غریبه نیستم. فقط برای فرم چادر دست گرفتن و راه رفتن و نشستن با چادر و جزئیات دیگرش، تحقیق کردم که باورپذیرتر باشد و شعاری نباشد و در تنم زار نزند. 

پدر و دختری با زبان ترکی

* نکته جالبی که بازتاب‌های جالبی داشت ترکی حرف زدن شما و فرهاد قائمیان بود که نقش پدر شما را بازی می‌کرد؛ چطور به این پدر و دختری باورپذیر رسیدید؟

جالب است بدانید که دیالوگ‌های ترکی در فیلمنامه نبود، چون اصلاً مشخص نبود که بازیگر نقش مرضیه ترک است یا پدرش؛ ما سر صحنه به این سکانس‌ها و دیالوگ‌ها رسیدیم. بعد از این قسمت‌ها کلی کامنت داشتم و بازتاب‌های خوب؛ به این ایفای نقش و باورپذیری در کاراکتر و شخصیت‌پردازی نمی‌رسیدیم مگر حضور با تجربه‌هایی مثل آقای قائمیان که به کم‌تجربه‌هایی همچون من میدان می‌دادند. 

دلم برای "بی‌بی" تنگ شد

* بازی چه کسی را در "بچه‌مهندس" دوست داشتید؟

از این سؤالات دوست ندارم، همه خوب بودند. بازی اغلب دوستان را دوست داشتم اما به بازی ثریا قاسمی علاقه‌مندم. اصلاً قسمتی که بی‌بی رفت همچون مخاطب معمولی می‌گفتم ای کاش تا قسمت آخر با ما بودند.

مردم پیگیر سرنوشت "بچه‌مهندس" بودند

* در جریان پخش سریال بارها شاهد گمانه‌زنی درباره سرنوشت کاراکترهای مختلف سریال خصوصاً "جواد جوادی" بودیم شما در کوچه و بازار با چه سؤالاتی روبرو می‌شدید؟ 

در قرنطینه بودم و خیلی بیرون نمی‌رفتم اما چند باری که رفتم این سؤال تکرار می‌شد که جواد بالأخره با مرضیه ازدواج می‌کند یا مژگان و بارها این سؤال تکرار شد و من می‌گفتم صبور باشید. البته که این پرسش‌ها کلافه‌ام نمی‌کرد و باعث خوشحالی‌ام بود. 

آدم خوش شانسی‌ام

* کار با علی غفاری و بازیگران حرفه‌ای این سریال را چطور دیدید؟

در این زمینه آدم خوش شانسی‌ام با هرکسی کار کردم بسیار آدم شریف و کاربلدی بودند. 

سراغ سوژه‌های تکراری نرفتن!

* تلویزیون و سینما باید چه رویکردهایی را در دستور کارشان قرار دهند که به مرز مخاطب‌پسندی دست پیدا کنند؟

اولین نکته مخاطب‌شناسی است که مخاطب چه می‌خواهد و دوم سراغ سوژه‌های تکراری نرفتن است. مثلاً در خیلی از سریال‌ها ببینید با تفاوت‌های اندک شبیه به آن را ندیدیم. یکی از نکاتی که "بچه‌مهندس" را پربیننده کرد این بود که به موضوعی پرداخت که کمتر مطرح شده بود؛ کسانی که از پرورشگاه به نخبگی رسیده‌اند. 

بازی در نقش‌های عجیب و غریب

* نقشه راهی که برای خودتان ترسیم کرده‌اید و اینکه دوست دارید در زندگی‌تان چه شخصیت‌ها و نقش‌هایی را تجربه کنید؟

دوست دارم در ملودرام اجتماعی و طنز بازی کنم، به نظرمن تجربه متفاوت و جذابی است به شرطی که نقش‌ها را تکرار نکنم. دوست دارم شخصیت‌های عجیب و غریبی را بازی کنم، خیلی دختر خودساخته و مستقل باشد مثل مرضیه به شکلی دیگر؛ یعنی ممکن است کاراکتر منفی باشد.

علی غفاری کارگردان سریال "بچه‌مهندس" و پاسخ به چند سؤال:

دنبالِ نمایش خانواده بودم

* آقای غفاری! یکی از نکاتی که در "بچه‌مهندس" به وضوح دیده شد توجه به خانواده و بازتاب‌های خوبی که داشت. چرا آنقدر خانواده در تلویزیون و سینما مظلوم است؟

من یاد دوران کودکی خودم می‌افتم وقتی که پدر خانواده سر یک سفره فرزندانش را جمع می‌کرد و شاید لذت‌بخش‌ترین، صمیمی‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین لحظات که خاطراتم می‌آید، آن روزهاست. الان شرایط زندگی به گونه‌ای عوض شده که خانواده و اعضای خانواده از هم دورند و کمتر این فرصت دور هم بودن و هم‌نشینی‌ها به‌وجود می‌آید. رفت و آمدها، صله‌رحم‌ها و احوال‌پرسیدن‌ها به دلیل مشکلات و سبک زندگی که رو به تغییر است، کمرنگ شده است. حقیقتاً دنبال بهانه‌ای بودم که بتوانم روابط خانواده و این صمیمیت‌ها را زنده کنم و تا جایی که اقتضای داستان به ما اجازه می‌داد سعی کردیم این کار را بکنیم. من خودم برخی اوقات دلم برای بی‌بی‌گوهر (ثریا قاسمی) تنگ می‌شود. ای کاش این قصه شرایطی را داشت که بتوانیم خانواده‌های بیشتری را معرفی کنیم. این دور هم بودن‌ها را بیشتر بتوانیم ببینیم و این غصه من هم هست. فرصت‌طلبی کردم از هر لحظه سریال استفاده کردم بتوانم این محبت و عشق را به تصویر بکشم.

خانواده مظلومِ سینما و تلویزیون/ فیلمنامه‌ای که اهمیت ندارد!

* این که گفتم خانواده مظلوم است چون مسائلی در سریال‌های نمایش‌خانگی مطرح می‌شوند که اصل وجودی خانواده را زیر سؤال می‌برد، در برخی از فیلم‌های سینمایی و حتی برنامه‌ها و سریال‌های تلویزیونی، خانواده قلع و قمع می‌شود؛ باید چه کار کرد؟

من فکر می‌کنم نیاز به اتاق فکر داریم. همه این‌ها از فیلمنامه و فکر و طراحی شروع می‌شود متأسفانه سیستم تولیدی در کشور ما چه در عرصه سریال‌سازی و شبکه نمایش‌ خانگی و سینمایی به تنها بخشی که کمتر بها می‌دهند، فیلمنامه است. ما باید اتاق‌های فکری را ایجاد و برای آن هزینه کنیم. یکسری آدم متخصص بیاوریم، فیلمنامه‌نویس، پژوهشگر و دوستانی که می‌توانند به طراحی و ایده خلق فیلمنامه و داستانی جذاب کمک کنند. متأسفانه الان شرایط تولید به گونه‌ای است که مثلاً جایی تصمیم می‌گیرد کاری درباره خانواده بسازد قبل از هرچیز پیش‌تولید را شروع می‌کنیم و در دل آن فیلمنامه را راه می‌اندازیم و این اشتباه بزرگی است. به نظرمن در بخش طراحی فکر و خلق ایده دچار مشکلیم و برای آن نه سرمایه‌گذاری و نه زمان گذاشته می‌شود. وقتی این اتفاقات نمی‌افتد در نتیجه نمی‌توانیم پایه‌گذاری محکمی داشته باشیم، وگرنه تولید پروژه که کاری ندارد. مهم این است که با چه ایده و طراحی می‌خواهید موضوعی را مطرح کنید. ما تلاش کردیم خانواه نشان دهیم اما خیلی خلأ وجود دارد، به نکته درستی اشاره کردید که خانواده مظلوم است. واقعاً به این خانواده امروز ظلم می‌شود؛ نمونه‌های تصویری که می‌بینیم همه دعوا، عصیان‌گری، آشوب‌گری، اعتراض و سرکشی نشان می‌دهند، آیا این خانواده ایرانی است؟ واقعاً درصد کمی از خانواده‌های ایرانی، این طوری‌اند. ما آن درصد کم را در عرصه نمایش بزرگ جلوه دادیم و آن بخش مظلوم واقع شدند.

ترور "بچه‌مهندس" تا آخرین لحظه!

* در فصل سوم "بچه‌مهندس" به آن ژانر و گونه نمایشی برگشتید که بیشتر و بهتر آن را بلدید؛ همان کارهای جاسوسی و امنیتی. چرا آنقدر طول کشید؟

خیلی کار سختی بود، از این جهت که جنس روایت داستان از پیش برای تماشاگر معرفی شده بود یعنی در فصل کودکی تکلیف لحن سریال ما مشخص شده بود. منتها اقتضای داستان و فضایی که اتفاقات داستان می‌افتاد این را می‌طلبید. وقتی در پرورشگاه کار می‌کنید بیش از 90 درصد داستان و روابط آدم‌ها با بچه‌ها شکل می‌گیرد. در واقع خواسته یا ناخواسته مجبورید به سراغ لحن ملایم و دوست‌داشتنی کودکانه بروید. نهایت تعلیقی که در آن پرورشگاه به‌وجود می‌آید رفتار مدیر پرورشگاه که "بهناز جعفری" آن نقش را فوق‌العاده بازی کرد. نهایتاً حضور گاه و بی‌گاه صورت زخمی به عنوان فردی بیگانه، تهدیدی برای پرورشگاه به شمار می‌رفت. جنس روایت فصل دوم تغییر کرد و "جواد جوادی" پایش را از پرورشگاه به خاطر کار کردن در تراشکاری یا مثلاً خرید آن گردنبند یا چند سکانس دیگر بیرون از پرورشگاه گذاشت و آرام‌آرام لحن قصه، جدی‌تر شد. در فصل سوم که سن و سال "بچه‌مهندس" قصه ما به دوران جوانی و دانشگاه رسید. ماجرای کوادکوپتر و فرار مغزها مطرح شد، حتی تا لحظه آخر مخاطب احساس می‌کرد "جواد جوادی" ترور شود. واقعاً نمی‌شد از روز اول به سراغ این لحن برویم.

آرکیو- 170 به قصه ما می‌خورد

ما اولین روزی که تصمیم گرفتیم با آقای سعید سعدی این کار را تولید کنیم من خلاصه 100 صفحه‌ای خواندم که سجاد ابوالحسنی نوشته بود. آن طرح نوزادی را نشان می‌داد که کودکی به پرورشگاه می‌آید و بزرگ می‌شود و سرانجام موفقیت‌آمیزی دارد. کلیت این طرح نشان دادن جوان موفقی که سرگذشت تلخی داشته است اما هیچ اشاره‌ای به اینکه سر چه موضوعی موفق می‌شود یا طرح کوادکوپتر؛ این ماجراها و اتفاقات اصلاً وجود نداشت. سجاد ابوالحسنی بخش کودکی را نوشتند و در بخش نوجوانی تقریباً فیلمنامه بیش از 50 درصدی داشتیم و با حضور حسن وارسته آن بخش بازنویسی شد. در فصل سوم ما شانسی آوردیم فرصت 6 ماهه‌‌ای اتفاق افتاد که بارها ساختمانِ ایده‌ها و فیلمنامه را بسازیم و خراب کنیم. طرح و ایده این کار، در آن 6 ماه درآمد و چون قصه‌مان سال 1391 بود و موضوع کوادکوپتر مطرح بود و از طرفی موضوع آرکیو- 170 یکی از درخشان‌ترین صفحات تاریخ بعد از انقلاب است. به نظرمن بیشتر از زدن هواپیمای غول‌پیکر بدون سرنشینی بود که اخیراً در خلیج‌فارس بچه‌های موشکی زدند. این استارت، حرکت و آغاز پُرتنشی بود به قصه ما می‌خورد و سعی کردیم از همه این اتفاقات استفاده کنیم ناخودآگاه یا خودآگاه رنگ کار عوض شد و فضای امنیتی وارد داستان شد.

مهم نیست حمله کردند، باورم را نشان دادم

* به شما برچسبی زدند که بودجه نداشتید به سراغ این قالب نمایشی رفتید؛ می‌گفتند سفارشی‌سازید! چرا آنقدر به سریال حمله شد؟

یک مقدار بی‌انصافی است. هم علاقه من و هم آقای سعدی به این موضوع وجود داشت. درست است که هوافضای سپاه با ما همکاری داشت و یکی دو لوکیشنی که امکان تصویربرداری‌اش را به ما داد. من به جرأت می‌توانم بگویم و با باور و شناخت می‌گویم این پروژه حتی ریالی از هوافضای سپاه نگرفت. با شهامت می‌گویم یک‌طور به این بچه‌ها ادای دِین کردند و فکر می‌کنم وظیفه‌ام بود و هرکس هرچه می‌خواهد بگوید. من تک‌تک سکانس‌هایی که در آن به وفور نماز را می‌بینید من هرجا بهانه‌ای پیدا کردم این فرهنگ را نشان دادم. چون فرهنگ نماز را باید اشاعه بدهیم و خیلی‌ها شاید خیلی حرف‌ها را بزنند وقتی من به آن باور دارم این را به تصویر می‌کشم چه اشکالی دارد این عشق من است نمی‌توانم آن را پنهان کنم.

با دیدن پرچم ایران بغض، گلویشان را می‌گیرد

* در فضای توئیتر برخی قسمت آخر سریال و پلان اهتزاز پرچم ایران و نمایش غرورآفرینی "بچه‌مهندس" را زیر سؤال بردند و تا توانستند به اهداف میهن‌پرستی سریال حمله کردند و کماکان این آماج حملات ادامه دارد؛ چرا به "بچه‌مهندس" حمله می‌کنند؟

حسی که روز اول کار نسبت به این پروژه داشتم برآیندش همین پلان آخر کار بود که چطور می‌شود سریالی ساخت در پایان آن پرچم ایران را به اهتزاز دربیاوریم و تأثیرگذار باشد. وگرنه پرچم نشان دادن کار سختی نیست باید طوری نشان داد که هر ایرانی با هر تفکری با عشق به این پلان نگاه کند. من کاری به این حملات ندارم و انتظارش را هم داشتم که بحث‌های این چنینی به وجود بیاید هر ایرانی که نامش را ایرانی گذاشته چه در ایران و چه خارج از کشور، فکر می‌کنم با دیدن پرچم ایران بغض، گلویشان را می‌گیرد و آن احساس خوشایند و غرور ملی و آن احساس عظمت با پلان تیتراژ پایانی ما متبلور می‌شود.

به دنبال سینمایی‌ام که قهرمان داشته باشد

* برای ادامه کارتان در تلویزیون و حتی سینما دوست دارید دغدغه‌هایی مثل کار "ابوزینب" را دنبال کنید یا مثل "استرداد" و "پازل" به سراغ سوژه‌های جاسوسی و امنیتی بروید؟ دغدغه شما به عنوان کارگردان برای ساخت سریال و فیلم سینمایی چیست؟

به لحاظ شکلی من سینمای معمایی و سینمای حادثه‌محور را دوست دارم. نکته‌ای که سال‌ها مغفول باقی مانده سینمای قهرمان‌پرداز است. الان سال‌هاست که قهرمان در سینمای ما وجود ندارد. شاید یکی از نقاط متمایز سریال "بچه‌مهندس"، موفقیت جواد جوادی است که او را مخاطب به عنوان قهرمان داستان قبول داشت. قهرمانی که با اشکش اشک می‌ریختند و با موفقیت و پیروزی‌اش سر شوق می‌آمدند و از شکستش نیز غصه می‌خوردند. به این سینما علاقه‌مندم! اما به لحاظ موضوعی فیلمساز در زمان خودش باید حرکت کند در هر زمان اینکه چه موضوعی را بخواهید باز کنید متغیر است.

زنگ خطر سال‌هاست به صدا درآمده!

*چرا سینمای ما به این روز افتاده که طنزهای مبتذل سراسرش را گرفته و بر سر میلیاردی فروختن چنین فیلم‌ها و نمایش‌های دون شأنی، سر شوق می‌آیند و از طرفی دیگر تلویزیون هم نتوانسته در این سال‌ها همیشه آنتنی پُر از سریال‌های خوب، پرهیجان و رضایت‌بخشی داشته باشد؟

صادقانه بگویم بخش مدیریت فرهنگی ما دچار اشکال است و ما داریم از دوران درخشان و اوج انجام کارهای فرهنگی روز به روز دور می‌شویم. شما در عرصه سینمای دفاع‌ مقدس فقط آماری نگاه کنید نه موضوعی! ما سال‌هایی داشتیم که از میان 60 تولید سینمایی، 15 پروژه دفاع‌مقدسی داشتیم و الان تعداد این پروژه‌ها به انگشتان دست هم نمی‌رسد. فیلمساز مقصر نیست، اگر فیلمساز شرایط تولید داشته باشد اتفاقات خوبی می‌افتد. چرا که بسیاری از فیلمسازان ما آرزو دارند زندگی شهید مهدی باکری را بسازند و این روزها بیشتر آرزو دارند سریال یا فیلمی درباره حاج قاسم سلیمانی بسازند. آیا این امکان وجود دارد؟ باید از مدیریت فرهنگی کشور سؤال کرد. یعنی آقای روحانی با این شعار حمایت از فرهنگ یک بار شد سینماگرها را دور خودش جمع کند؛ خیلی فشل عمل کردند و متأسفانه وا دادند و دستانشان بالاست و تسلیم‌اند. طبیعتاً در این بلبشوی فرهنگی جریان اقتصادی حاکم می‌شود و به شما تحمیل می‌کند موضوعاتی را کار کنید که حساسیت برانگیز باشد، از خطوط قرمز عبور کنید و هیچ کسی نیست جلوی این جریان را بگیرد. در کشوری زندگی می‌کنیم که هر موضوعی با هر سلیقه‌ای ساخته و نمایش هم داده می‌شود. واقعاً خانواده‌های ما چه گناهی کردند! زنگ خطر سال‌هاست به صدا درآمده و متأسفانه گوش‌شنوایی هم وجود ندارد.

نباید حاج قاسم را سوزاند!

* خودتان دوست دارید سریال حاج قاسم سلیمانی را بسازید؟

ساختن سریال برای حاج‌قاسم آرزوی قلبی من است. در کنار این آرزو، می‌گویم نباید حاج قاسم را سوزاند. حاج قاسم را باید به فیلمنامه درخشانی رسید و بعد ساخت! به طور کل مردم احساساتی‌ایم و دوست داریم خدمتی کنیم. زود بود و باید حداقل دو سال روی فیلمنامه حاج قاسم کار کنیم توسط آدم‌های کارشناس موفق و بعد حرف از ساخت سریال یا فیلم سینمایی بزنیم. همه می‌خواهند و دوست دارند حاج قاسم ساخته شود اما مهم این است که چگونه و با چه داستانی. زندگی حاج قاسم 2 سال زمان می‌خواهد تا حق مطلب ادا شود البته که در واقعیت هیچ‌وقت ادا نمی‌شود.

آرزو دارم شهید باکری را بسازم

روایت زندگی شخصیت‌های دیگری روی زمین مانده و بارها در مصاحبه‌های مختلف گفته‌ام آرزویم این است که زندگی شهید باکری را بسازم.  آنقدر شهید باکری بزرگ است به لحاظ سینمایی، جذابیت‌های دراماتیک و کشش داستانی، شخصیت فوق‌العاده‌ای است و نسلی را نمایندگی می‌کند. دست من فیلمساز بسته است و می‌رویم وارد مقوله اجرا و کارگردانی می‌شویم و خون دل می‌خوریم و می‌گوییم حق شهید باکری و شهید سلیمانی ادا نشد و از لانگ‌شات نگاه می‌کنیم و غصه می‌خوریم.

لحظه خاصِ خواستگاری جوادی از مرضیه

* خیلی‌ها منتظر ترور جوادی و یا ازدواج جوادی با مژگان بودند و کمتر چنین پایانی را متصور بودند؛ چطور شد؟

از پرداختن به چنین موضوعاتی به صورت نمایشی پرهیز دارم. به نظرمن یک نگاه کار خودش را می‌کند و اگر سکانس عروسی می‌گذاشتیم شاید تأثیرش را نمی‌گذاشت. ما داریم در سینما و فیلم و تصویر کار می‌کنیم این طور جذاب‌تر و دوست داشتنی‌تر بود و طبق سریال‌های معمول نیامدیم بی‌بی‌گوهر را بیاوریم و عروسی راه بیندازیم. خیلی جذاب‌تر،  مختصرتر، مفیدتر و به یادماندنی‌تر بود. شما در فضای‌مجازی می‌بینید که لحظه خواستگاری جواد جوادی از مرضیه چقدر وایرال شده است.

* عوامل سریال "بچه‌مهندس" بعد از گپ و گفتی کوتاه جلوی دوربین تسنیم  وارد میزگرد سریال شدند؛ مشروح میزگرد را در ادامه بخوانید:

"بچه‌مهندس" سفارشی ساخته نشد

سؤالات با سعید سعدی تهیه‌کننده سریال آغاز شد و او به برچسب سفارشی‌سازی پاسخ داد:

این سریال ادای دینی به نخبگان و جوانانِ با استعداد و کاربلد کشورمان بود؛ کسانی که هیچ‌وقت دیده نشده‌اند و همیشه متواضعانه کار کرده‌اند. چون نمی‌دانستیم پایان کار جوادی به کجا ختم می‌شود با هماهنگی‌هایی که به‌وجود آمد حسن وارسته نویسنده‌مان را به مجموعه هوافضا وصل کردیم. "بچه‌مهندس" کاملاً متعلق به صداوسیما بوده و کل مباحث بودجه‌ای و امکانات مالی را سازمان صداوسیما متقبل شده است و هیچ ارگان و نهادی درباره مباحث مالی با ما مراوده‌ای نداشتند. ما با هوافضا هماهنگی داشتیم برای گرفتن اطلاعات مورد نیاز و پژوهش‌هایی که گروه سازنده انجام دهند. امکانات لجستیکی که امکان در اختیار گذاشتن نبود و این امکانات را از این مجموعه‌ها بگیریم و در اختیار پروژه قرار دهیم. اما اینکه می‌گویند بنابر فشار و بر اساس سفارش نهاد و سازمانی تولید شده، این‌طور نبوده است. 

همه‌چیز ادای دِین بود

* سریال با پرچم ایران و نام ایران به پایان رسید و این پایانِ غرورآفرینی بر اهداف میهن‌پرستانه سریال بود. چرا کمتر در سینما و تلویزیون به این ملی‌گرایی توجه داریم؟

سعید سعدی: این که کمتر ساخته می‌شود خود سازمان صداوسیما و مدیرانی که در این امر فعالیت می‌کنند باید پاسخگو باشند. ما در کار خودمان به‌دلیل علقه‌هایی چه من و چه غفاری و نویسنده و دیگر عوامل سریال داشتند و دِینی که بر خودمان احساس می‌کردیم به این سمت و سو رفتیم. همواره به این نکته فکر می‌کردیم از کدام سرودها بهره ببریم و حتی در جلسه‌ای با دوستان هوافضا که درباره نمایشِ اقتداری سریال صحبت‌ها و نقطه نظراتی داشتیم به این پایان‌بندی رسیدیم.

توسل تهیه‌کننده "بچه‌مهندس" به امام رضا(ع)

* وقتی سال 90 سجاد ابوالحسنی طرح "بچه‌مهندس" را نوشت و سال 96 رمضانی شبکه 2 سیما شد روزی فکر می‌کردید جواد جوادی سریال شما آنقدر بزرگ و به سریالی سه فصله تبدیل شود؟

سعید سعدی (تهیه‌کننده):‌ وقتی سیناپس و خلاصه طرحی از سجاد ابوالحسنی به دست ما رسید و شناختی که نسبت به علی غفاری داشتم با استعانت از خداوند متعال و ائمه‌اطهار و لازم است بگویم ما این کار را با امام رضا(ع) شروع کردیم. در فصل دوم و چه در فصل سوم این استعانت از حضرت ادامه پیدا کرد و (بغض) هرچه بوده مرحمت آقا امام رضا(ع) بوده است و ما دخل و تصرفی در آن نداشتیم.

کسب اجازه از امام هشتم

علی غفاری (کارگردان): امام رضا(ع) برای همه ایرانی‌ها مأمن، پشتوانه و پناهنگاهی‌اند. یادم هست وقتی فصل یک را شروع کردیم من و آقای سعدی رفتیم کسب اجازه کردیم و گفتیم آقا امام رضا(ع) دستمان را بگیرد. در فصل دوم هم این کار را کردیم و در فصل سوم هم گفتیم نامردی است و بدون کسب اجازه نمی‌شود. این توسل برگ برنده ما بود رسیدیم به آن حرفی که باید بزنیم و دوباره برای پایان تشکر و ارادت هم به زیارت امام هشتم خواهیم رفت.

امام رضا(ع) نگذاشت سریال زمین بخورد

امام رضا(ع) حال آدم را خوب می‌کند با قلبمان به این نتیجه رسیدیم، امام رضا(ع) هوای ما را داشت و موضوع خیلی حساسی بود که سراغش رفتیم. واقعاً موضوع لب‌تیغی بود و این سریال می‌توانست با یک مقدار ندانم‌کاری و مقداری غفلت با سر به زمین بخورد اما امام رضا نگذاشت و دست ما را گرفت. بحمدالله آخرش این حالی را که همه داریم به صفحه نمایش بیاوریم و تک‌تک تیتراژهای پایانی دغدغه همه ما بود. هر لحظه فکر کردیم از چه کسانی غافل شدیم، مثلاً جامعه پزشکی و حتی یک ساعت قبل از پخش پلانی درباره آتش‌نشان‌ها گذاشتیم و با افتخار سعی کردیم در بخش پایانی یک طوری عرض ارادتمان را نشان دهیم. شرایط ما سخت و پیچیده بود و قطعاً اگر وقت بیشتری داشتیم ایده‌های بهتری را می‌توانستیم پیاده کنیم. در واقع به گونه‌ای غافلگیر شدیم و در ماه رمضان پخش داشته باشیم فکر می‌کردم این بخش حداقل سه ماه کار فنی را به خود اختصاص می‌دهد. این کار حاصل کار شبانه‌روزی است صادقانه می‌گویم آقای سعدی تمام لحظات کنار ما بود و هر تهیه‌کننده‌ای این طور پای کار نیست.

طعنه "بچه‌مهندس" به نفوذ و مدیران نالایق

* در فصل سوم بارها طعنه به نفوذ داشتید؛ این طعنه‌ها و کنایه‌ها به جریان نفوذ در همه عرصه‌ها از کجا شکل گرفت؟

حسن وارسته (نویسنده): ما این ماجراها را در کتب قدیمی‌مان سراغ داریم. عشق زمینی و حدیث معروف «من احبّنی عشقنی». آن کس که تو را شناخت جان را چه کند. همه پیام این فیلم ایران است؛ ایرانی که باید آباد باشد. اما چه چیزی باعث می‌شود ایران، ایران نمی‌شود؟ ما همه‌مان پُر از بغضیم و می‌دانیم دانشجویان و جوانان بسیار برومند و کاربلدی داریم اما چه چیزی باعث می‌شود این کشور با آن همه جوان شایسته و دلسوزان نظام یا هرکسی به آبادانی نمی‌رسد. من دنبال فرصتی بودم این حرف‌ها،  نقدها، نفوذها، کارشکنی‌ها و رفتارهای مدیران نالایق را مطرح کنم. تلنگرهایی که لازم بود گفته شوند، جوانانی که سرمایه‌های کشورند و می‌روند و همان فرار مغزها اتفاق می‌افتد. این‌هابغض فروخورده جوانان بود که باید می‌گفتم و نقدی بود که باید گفته می‌شد. اگر می‌خواهید بدانید چطوری شد این محتوا شکل گرفت من خیلی وقت بود منتظر این فرصت بودم این حرف‌ها را بگویم. کما اینکه "کارخانه‌ وصال" را در قصه‌مان قرار دادیم که نماینده کارخانه‌های کشور بود و کارشکنی صورت می‌گیرد، اجناس بُنجل می‌آورند و در سریال می‌بینیم جوان نخبه‌ای که می‌آیند و این کارخانه را راه می‌اندازند. این قاسم همدم پُر از بغض و خشم فروخورده‌ای از ناملایمتی‌های مدیران است، احساس می‌کند چون زورش به بالاسری نمی‌رسد و نمی‌تواند جایی این مطالبه و نقدش را برساند. این مطالبه و نقد از برخی مسئولان نالایق است و شهری (بیرجند) با آن تمدن چند هزارساله و بزرگ محروم باقی‌مانده و بهترین مأمن و جایی که می‌توان درباره این موضوعات نه به صورت گلدرشت و حاشیه‌ای پرداخت  سریال‌ تلویزیونی است که خوشبختانه این فرصت با "بچه‌مهندس" حاصل شد.

پسربچه‌ای روستایی با چوب و کاغذ مقوایی

* دوباره دغدغه سازندگان سریال "بچه‌مهندس" درباره تولید را دیدیم، جایی که در سال جهش‌تولید، پرسش و جستجوگری‌تان این عبارت‌ها را برای بسیاری یادآوری می‌کند: چرا تولیدملی اتفاق نمی‌افتد یا این جوانان را کنترل کنید فرار مغزها اتفاق نیفتد؟

علی غفاری (کارگردان): چند وقت پیش عکسی را دیدم هنوز با آن عکس حال خوبی دارم پسر بچه‌ای روستایی که با چوب و کاغذ مقوایی "کوادکوپتر" درست می‌کرد. بعداً آنقدر عکس‌های این چنینی آمد از سراسر کشور در روستاهای دور افتاده با عشقی که به جواد جوادی دارند این طوری عکس‌العمل نشان می‌دهند. با شاخه‌های درخت و کاغذ مقوایی در آرزوی این‌اند روزی جواد جوادی بشوند. این احساس خوبی به ما می‌دهد و می‌گویم چقدر حال خوبی بین بچه‌های این سرزمین وجود دارد. کسی نیست این حال را احیا کند و حالشان را بپرسد، غصه می‌خورم از این بابت. اگر در همه عرصه‌ها چرخی بزنیم استعدادهای درخشانی را در شهرستان‌ها پیدا نمی‌کنیم. در بحث سیستم تولید و صنعت در کشور ما متأسفانه کم‌کاری‌هایی می‌شود و ما باید این حرف‌ها را بزنیم و تعجبمان از مسئولین است.

تکرار پشت تکرار/ این همه موضوع داریم چرا نشان نمی‌دهید؟

سال گذشته حضرت آقا می‌فرمایند سال تولیدملی و خودم کارم این است فقط به مقوله فیلمسازی و سریال‌سازی نگاه می‌کنم این حرف زمین ماند و امسال می‌فرمایند جهش تولید. فیلمساز گناهی نکرده و باید شرایطی را فراهم کنند این منویات، به مرحله عمل برسد. من واقعاً شاکی و معترضم به اینکه چرا مسئولین چشمانشان را باز نمی‌کنند و دچار روزمره شدند؟ کارهای تکراری می‌بینیم و به این روزمرگی و تکرارشدن‌ها معترضیم. این همه موضوع داریم چرا نشان نمی‌دهید؟ متأسفانه موضوعاتی روی زمین مانده و هر روز شاهد غفلتیم. نمی‌گویم نیتی پشت آن است اما نتیجه‌ای که می‌بینیم دچار خستگی و مفلوکی عجیبی شدیم.

زنده شدن امید با "بچه‌مهندس"

ما سعی کردیم با سریال "بچه‌مهندس" امید را دوباره زنده کنیم. یعنی حالمان از این باب خوب است که در پایان کار با هر نوع طرز فکر و سلیقه‌ای، احساس کردم دوباره زنده شدم و دوباره می‌توان تلاش کرد مثل کارخانه وصال و خط تولید آرکیو- 170 و جوانانی که در آن دانشگاه با اتفاق نظری که دارند دنبال پیشرفت‌اند و جلو بروند. این شرایط را به‌وجود نمی‌آورند ندانسته یا دانسته برخی اوقات چوب لای چرخ دوستان می‌گذارند.

باید به نسل جوان دور بدهیم

*امیدی که اشاره کردید نکته جالب توجهی بود که کمتر در سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی دیده می‌شوند. یاد آن دیدار سازندگان سریال‌های تلویزیونی با مقام معظم رهبری می‌افتیم که آقای سعدی با گروهی از بچه‌های تلویزیون در آن دیدار حضور داشتند. معظم‌له در آن دیدار به سریال‌های تلخ و ناامیدکننده انتقاد کردند و چندی پیش نیز به جوان‌گرایی خاصه در صداوسیما اشاره کردند.  به نظرتان چقدر تلویزیون در قصه امیدآفرینی مدنظر رهبری و جوان‌گرایی کار کرده است؟

سعید سعدی (تهیه‌کننده): با توجه به سیاست‌هایی که مقام معظم رهبری تبیین کردند در دو سه سال اخیر اتفاقاتی در تلویزیون می‌افتد. باید به نسل جوان دور بدهیم که چرخه تولید را ادامه دهند و در این عرصه فرهنگی رشد و نمو کنند. این حرکت فرهنگی ناتمام نماند با توجه به فعالیت‌ها و ارتباطاتی که در تلویزیون دارم جدیداً یکسری جوانانی آمده‌اند که طالب کار خوبند و توانمندی این کار را دارند. یکسری از اتفاقاتی هم افتاده طی  این سال و سال‌های آینده خواهید دید. این از منویات مقام معظم رهبری است و جامه عمل بپوشانیم و وظیفه‌مان است این کار را بکنیم و به خاطر علاقه خودم هم دوست دارم به نیروهای جوان ارزش بدهم کار کنند و خودم این راه را آزمایش کنم و ریسک را بپذیرم، به نوعی به این چرخه فرهنگی کمک کنم.

من خودم را نسبت به جواد کامل نمی‌دانم

* آقای روزبه حصاری یادم می‌آید اولین سریال شما "یادآوری" کار جدیدی بود؛ در صورتی که قبلاً تئاتر کار کرده بودید، البته آنجا هم درونگرا بودید. بازیگران نقش دانشجویان همه در چهره و فیزیک، احساس و عاطفه را به خوبی نشان می‌دادند، اما دانشجوی اصلی (جواد جوادی) بسیار درونگرا و فاقد حس‌بیرونی بود؟ برخی شخصیت‌پردازی سریال را ضعیف دانستند و اعتقاد داشتند که بازیگران می‌توانستند بهتر باشند؟ مقداری درباره شخصیت‌پردازی سریال صحبت کنید.

به نظرمن اصل وظیفه‌ای که بازیگر دارد درک تألیف نویسنده و هدایت کارگردانی است. وقتی در اثری بازی می‌کنیم اصطلاحاً سرباز یک لشکریم که فرمانده‌اش کارگردان است. این که من از خودم چیزی بیاورم و از زندگی خودم چیزی را وارد نقش کنم اگر کمکی به درام، قصه و یا به شخصیت کند حتماً باید زیرنظر کارگردان و نویسنده مطرح شود اگر تأیید شد، انجام شود. گاهاً خلاقیت بازیگر اگر جایش را با منیت عوض کند در درازمدت به ضرر خود بازیگر است. من سعی کردم به تناسب خود نقش و بر اساس آن دانش و توانمندی هرچند ناچیز مجری هدایت آقای غفاری (کارگردان) و متن آقای وارسته‌ باشم. به نظرمن شخصیت جواد جوادی شخصیتی کامل است، البته من خودم را نسبت به جواد کامل نمی‌دانم.

کاری را که بازی کرده‌ام وام‌گیری از زیستی است که خودم کرده‌ام

اینکه خودم بخواهم چیزی را به نقش اضافه کنم مهم‌ترین کاری که باید اتفاق بیفتد در لحظه زیست این شخصیت است که با صداقت زیست کنم. من بازیگر حسی‌ام و اگر غم و اندوهی دارد مثل لحظه مرگ بابا اسماعیل خیلی به من سخت گذشت. چون من احساس می‌کنم خیلی تکنیکی رفتار کنم نانی که به عنوان هنرمند به خانه می‌برم خیلی حلال نیست و باید آن لحظه را لمس کنم، اشک بریزم. احساس کنم کاری را که بازی کرده‌ام وام‌گیری از زیستی است که خودم کرده‌ام. من اعتقاد دارم بازیگری که اجراگر این دو تألیف به درستی باشد 90 درصد کار را جلو برده و 90 درصد بازیگرانی که نامشان را می‌گذاریم مؤلف به این دو تألیف چیزی اضافه کرده‌اند نه کم کنند.

زمانی قصد رفتن از ایران داشتم!

* کدام سکانس خیلی سکانس تلخی بود و کدام خیلی شیرین بود...

روزبه حصاری: من سکانسی که یکی از بچه‌های پرورشگاه می‌آمد قلک را باز می‌کرد وقتی به آن لحظه فکر می‌کنم، حالم دگرگون می‌‌شود. یک موقعی قصد رفتن از ایران را داشتم نرفتم و ماندم. به واسطه تحصیلم در سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان موقعیتش پیش آمد. آن سکانس برای من خیلی سکانس عجیبی بود. دومین باری بود در طول این همه سال‌هایی که کار کرده‌ام سکانسی که خودم می‌بینم نمی‌توانم جلوی اشکم را بگیرم. این ظرافت کارگردانی آقای غفاری، آن طراوت و زلال بودن آن بچه‌ها و متن آقای وارسته و احیاناً بازی منِ کمترین و آن لحظه عجیب و تأثیرگذاری بود.

پیشنهاد خواستگاری به مرضیه

* حتماً پیشنهاد خواستگاری به مرضیه فکر کنم، سکانس شیرین‌ بود...

روزبه حصاری: (خنده) چون من تا به حال در این فرصت قرار نگرفتم. موقعیت ازدواج برای هر جوانی که می‌خواهد آینده‌ای بسازد موقعیت هیجان‌انگیزی است و سنت پیامبر و لازم الاجراست.

لحظه شیرین بازی با ثریا قاسمی و فرهاد قائمیان

من تک‌تک سکانس‌هایی که با خانم قاسمی‌ و فرهاد قائمیان بازی کردم لحظه شیرینی را برایم رقم زد همه دوستان عزیزند و این دو عزیز یک آموزندگی خاصی در بازی‌شان برای من رقم زدند و خیلی برای من دستاورد داشت.

نظارت و کنترلی که باید در سیستم‌های بالادستی باشد

* آقای سعدی! امروز تهیه‌کنندگی معضلی در تلویزیون شده است. در سینما ماجرای پول‌های کثیف اوج گرفته  است و در تلویزیون هم می‌گویند پروژه‌های خوب بین چند تهیه‌کننده تقسیم می‌شود؛ نظر شما چیست؟ چرا تهیه‌کننده را ساکِ پول فرض می‌کنند؛ در صورتی که تهیه‌کننده خوب می‌تواند پروژه‌ای را از فرود به فراز برساند؛ نظر شما درباره جایگاه تهیه‌کنندگی در ساخت سریال تلویزیونی و فیلم سینمایی کجاست؟

سعید سعدی: در این رابطه اعتقادم بر این است تهیه‌کننده به عنوان پدر کار در کنار کار باشد و گرما و سرمای کارها را بچشد و نسبت به مرتفع کردن مشکلات و چیزهایی که در کار است اقدام کند. اگر تهیه‌کننده‌ای قرار باشد فقط اسمش باشد معنا و مفهوم تهیه‌کننده عوض می‌شود و سفارش‌دهنده هم می‌تواند این کار را بکند. در هر صورت یک نفر به عنوان پدر کار و پاسخگو نسبت به عملکردها وجود داشته باشد اما مهم‌ترین موضوعی که باید وجود داشته باشد نظارت و کنترلی است که باید در سیستم‌های بالادستی وجود داشته باشد که متأسفانه در کشور ما نه در سینما و تلویزیون و نه در شبکه نمایش‌ خانگی این سیستم کنترل نظارت وجود ندارد و به تبع به خاطر همین هم یکسری معضلات در روند اجرایی کار به‌وجود آمده که هیچ‌کس پاسخگوی این مشکلات نیست.

پول تعیین‌کننده است که چه کسی کار کند و نکند!

* البته برخی از تهیه‌کنندگان کارنابلد که تعدادشان هم در تلویزیون هر روز زیادتر می‌شود به واسطه آوردن اسپانسر سنجاق پروژه‌ها می‌شوند...

پول دارد حرف اول را می‌زند. یک مقدار پول تعیین‌کننده شده که چه کسی کار کند و نکند و در آینده معضلات زیادی را در سیستم تولید ایجاد خواهد کرد. به تبع هم به لحاظ کیفی کارها پایین خواهد آمد و هم آن چیزی که مطلوب سیاست‌های نظام است نمی‌توانیم دنبال آن برویم و سرمایه‌گذارانی که می‌آورند رغبتی برای آثاری که تهیه‌کنندگان دنبال آنند، نیستند.

مگر ساشا سبحانی دستگیر شد که "الناز مافی" دستگیر شود؟!

* آقای وارسته! درباره نوع روایت داستانی برخی به ضعف خروج کاراکترها و فرجامشان اشاره کردند؛ مانند خروج ثریا قاسمی، ‌خروج دانشجوی خراسان‌جنوبی (قاسم همدم) خروج خانم مافی، خروج مهندس داورپناه یا همان سیدمهرداد ضیایی با کمترین پیوستگی به اصل داستان رخ داد. درباره این نوع روایت داستانی هم صحبت کنید.

نیاز به مادرانه‌ای در قصه داشتیم، کسی که سرد و گرم روزگار را کشیده و می‌تواند خلأهای مادرانه جواد را پُر کند. چرا که در فصل اول مامان صدیقه پُر کرده بود و بخشی در فصل دوم حسرت مامان گلچهره و حالا در فصل سوم ما مادری نداشتیم که جواد بتواند با آن درد و دل کند و دستِ مهرِ مادری روی سرش کشیده شود و جایی لازم باشد تلنگری زده شود یعنی مکملی برای تحول شخصیت. بی‌انصافی است که بگوییم بی‌بی گوهر لازم نبود. درباره فرجام الناز مافی خیلی با آقای غفاری صحبت کردیم که چه کار کنیم. به این نتیجه رسیدیم مگر ساشا سبحانی دستگیر شده و آقازاده‌هایی که به مردم دهن‌کجی کردند آن سمتِ دنیا نشستند لایوهای مضخرف می‌روند و به ریش ما می‌خندند، دستگیر شدند! الناز مافی نماینده همان طیف است که در این مملکت هر غلطی می‌خواهند می‌کنند از رانت پدرهایشان استفاده می‌کنند، سوار هواپیما می‌شوند به کانادا و فرانسه می‌روند و از آن سو، هر طور می‌خواهد رفتار می‌کنند الناز مافی فرجامش این است. با آقای غفاری صحبت کردیم دستگیر شود و برویم کاری کنیم متنبه شود و حتی در سکانسی زن قاسم همدم سیلی به صورتش بزند.

دلیل بازگشت "مژگان" به قصه

* بازگرداندن مژگان به داستان، در نقطه‌ای که جوادی به فکر شخص دیگری است، تمهید بسیار استفاده شده آثار ایرانی است که سر بزنگاه، بیننده را دق می‌دهد. شاید داستان کم آمد که این بازگشت به داستان را طراحی کردید؟ هدفتان از بازگشت مژگان به داستان و آن خداحافظی چه بود؟

حسن وارسته: ما در فن شعر ارسطو با خطای قهرمان روبروییم، جواد عاشق است و در سه فصل سریال، جواد دنبال مژگان بود جواد از همان دوران کودکی و نوجوانی به دنبالش می‌رود و بارها به در بسته می‌خورد. حتی در جایی مردد است در را باز کند و جایی می‌گوید برای چه به دنبال من می‌آید. نوعی دم‌دمی مزاج بودن و بی‌تفاوت بودن به حسّ عشق در "مژگان" وجود دارد و در فصل سوم این را برجسته کردیم.

باوری که باید مخاطب به آن می‌رسید

جوادی که 6 سال به هیچ جنس مخالفی نگاه نکرده به‌خاطر همان قولی که به مژگان در فرودگاه داده است اما مژگان در تمام این سال‌ها حتی خبری از خودش به جواد نمی‌دهد. توجیهش این است که مادرم افسردگی داشته و مریض بوده است. در لحظه‌ای که او را می‌بیند هم نگاه بیزنسی دارد و باز هم نگاه عاشقانه ندارد. جواد عاشق بوده است اما عشقی مجازی و عشقی حقیقی. تلنگر جایی می‌خورد که مژگان با پدرش رفتار تندی می‌کند و به اصطلاح (صورت زخمی) با پدر ژنیتیکی‌اش برخورد بدی می‌کند و حرمت پدر را نگه نمی‌دارد. حاضر نمی‌شود پروازش را به حرمت عشق چند روزی به عقب بیندازد تا آزمایش‌ها و کارهای جواد جلو برود؛ همه این مفاهیم را می‌خواستیم بگوییم و بحث بازگشت مژگان پیش آمد تا مخاطب خودش به این باور برسد که در نتیجه داستان اتفاق افتاد.

با مرضیه بیگانه نبودم

* خانم جوادی درباره سختی‌های نقش مرضیه صحبت کنید، چقدر فضای جوانان دغدغه‌مند دانشگاهی و نخبگان برایتان ملموس بود؟

مهشید جوادی: سختی که نداشت چون با شخصیت‌هایی مثل مرضیه بیگانه نبودم چه از حیث پوشش و چه رفتار، بارها در اطرافم دیده بودم وقتی در دانشگاه شخصیت مستقلی دارد و در خانه، دختر باباست. در اواخر قصه هم عاشق شد و سعی کردم این بازی‌ها بر اساس موقعیت یک شکل جلو نرود. امیدوارم در بازی درآمده باشد.

پیشنهاد ازدواج تینا به مسعود تابش

* شما پیام سریال "بچه‌مهندس" را چه می‌دانید؟

خیلی پیام‌ها داشت و حتی پیشنهاد فرناز رهنما (تینا) به مسعود تابش فرهنگسازی است. چه اشکالی دارد خانمی به آقایی مطرح کند من از شما خوشم می‌آید.

می‌دانستیم ما را متهم می‌کنند

* آقای غفاری! نام شما بیشتر با فیلم‌ها و سریال‌هایی گره خورده که در سینمای استراتژیک تعریف می‌شود. متأسفانه خیلی از این جهت فقیریم به ندرت چنین چیزهایی می‌بینیم در دو سه سال اخیر دو سه کار سینمایی برای ریگی و بعضاً کارهای دفاع مقدس و سریال‌هایی که تلویزیون می‌تواند در این حوزه بیشتر وارد شود و وارد نمی‌شود. "بچه مهندس3" را نوعی سریال استراتژیک می‌دانیم که قدرت ایرانی‌ها را به رخ می‌کشد. یک مقدار درباره سینمای استراتژیک صحبت کنید که چرا آنقدر اصرار به ساخت سریال تلویزیونی، نمایش‌خانگی و فیلم سینمایی آپارتمانی وجود دارد؟

از روز اول دنبال این بودم در پایان راه به احساسی که به‌وجود آمده در سریال برسیم. قالبش را پیدا نمی‌کردیم با حسن وارسته نویسنده سریال بحث‌های متفاوتی داشتیم این جوادی آدم موفقی شود. چه کاره شود که به درد کشورش بخورد. در دو فصل قبل هم گفتیم جوادی به دانشگاه امیرکبیر رفته و در رشته مکانیک پذیرفته شده و نفر اول کنکور شده است. همواره دنبال این بودیم در طرح اولیه سجاد ابوالحسنی در همین حد اشاره شده بود که آدم موفقی می‌شود. ماجرای عاشقانه مژگان مطرح شده بود و ایده‌های مختلفی را حرف زدیم به ماجرای کوادکوپتر و بحث هوافضا ختم شد. توان موشکی ما باعث غرور بود و دغدغه‌ داشتیم طوری این بحث‌ها را مطرح کنیم شعاری و سفارشی نشود. از طرفی هم می‌دانستم از هر زاویه‌ای روی آن بحث کنیم متهم به این می‌شویم کار سفارشی کردند و پول‌های هنگفتی رد و بدل شده است. می‌دانستیم که در این ماجرا در مظانِّ اتهام قرار می‌گیریم اما آنقدر قدرت ادای دین بالا بود احساس می‌کردیم باید این مفاهیم مطرح شوند و جای خالی‌شان را همیشه احساس کرده‌ایم. الان راضی‌ام و اتفاق خوبی افتاده و کشور ما نیاز دارد در سریال ما توانستیم به این بخش اشاره کنیم.

خوشحالم بچه روستایی می‌خواهد جواد جوادی شود

مگر درباره ماجرای کرونا و فداکاری جامعه پزشکی و کارهای جهادی‌شان نمی‌توان سریال تلویزیونی و فیلم سینمایی ساخت. ده‌ها موضوع را می‌توان پیدا کرد و درباره آن کار کرد اما متأسفانه آن اراده‌ای که این جریان را در عرصه فرهنگی کشور راه بیندازد، وجود ندارد. به صراحت بارها گفتم به گونه‌ای تنبلی و خستگی در محضر مدیران ما وجود دارد دچار روزمرگی شد‌ه‌اند، به کسی برنخورد و اتفاقی نیفتد و آنتن پُر شود. مردم واقعاً از این انفعال‌ها شاکی‌اند! خیلی‌ها می‌گویند این همه موضوع داریم اما سریال نگاه می‌کنیم همه شبیه‌ به هم‌اند. کیف می‌کنم بچه روستایی عکس می‌فرستد با شاخه درخت و مقوا کوادکوپتر می‌سازد و زیر آن می‌نویسد من روزی جواد جوادی می‌شوم اصلا حال عجیبی به آدم دست می‌دهد. اما متأسفانه مسئولین ما کجا هستند این استعدادها را پیدا کنند. کارهای ضعیف درجه دو و سه ژاپنی و کره‌ای را می‌بینید اصلاً شیفته‌شان می‌شوید که چقدر اراده دارند و تلاش می‌کنند کشورشان را بسازند. این جریان راه بیفتد می‌توانیم کارهای بزرگ کنیم.

نه مدیرمان شجاعت دارد و نه برنامه‌ریزی داریم!

* دلیل عدم یا کمبود سریال‌هایی در این سطح به خاطر نداشتن دغدغه مدیران فرهنگی است؟

علی غفاری (کارگردان): شاید نیتشان این باشد که داشته باشیم اما روشی که دنبال می‌‌شود این دغدغه‌ را نشان نمی‌دهد. آن شجاعتی که باید مدیر فرهنگی داشته باشد را ندارند، خلأ اتاق فکر را حس می‌کنیم. چون اتفاق فکر ندارند و می‌خواهند عجله‌ای و شتاب‌زده کار کنند کار خوبی از آب درنمی‌آید. همین کاری که ما کردیم از دلِ 6 ماه ایده‌پردازی شبانه‌روز و نگارش فیلمنامه پژوهشگرانه درآمد. من می‌گویم چرا ایده‌پردازی نمی‌شود و برنامه‌ریزی در عرصه فرهنگی کشور وجود ندارد؟ فقط می‌خواهند ژانرهایی در سینما و سریال‌هایی در تلویزیون داشته باشیم اما به جای دغدغه‌مندی و حرکتِ راهبردی، باری به هر جهت عمل می‌کنند. یک جریانی باید راه بیفتد در مرحله برنامه‌ریزی و تولید ایده، محکم‌تر عمل کنیم، این ماجرا چون وجود ندارد، پروژه‌هایمان به این روز می‌افتند.

هنوز در ساخت کارهای امنیتی، جدی نیستند

* مخاطب به کارهای استراتژی و پروژه‌های امنیتی علاقه‌مند است اما کمتر فیلمساز به سراغ این ژانرها می‌رود؛ فکر می‌کنید دلیل آن چیست؟

علی غفاری(کارگردان): این را بگویم که گذشته از اعتقاد و نگاه و علاقه، بحث اجراست. ما در اجرا حداقل آن چیزی که نیاز سریال و فیلم است به سختی می‌توانیم تهیه کنیم. تهیه‌کننده مقصر نیست، هنوز نگاه به این کارها جدی نیست. شما سریالی به نام "هشدار برای کبرا 11" را می‌بینید چندین ماشین در یک قسمت از بین می‌روند که بخشی از آنها ویژوآل است که اتفاقاً هزینه بالاتری دارد.  آرزو دارم روزی فیلمی‌ بسازم که همه اتفاقاتش در یک سوله بیفتد. جالب است بدانید برای کوادکوپتر قسمت آخر که 45 دقیقه بود، 170 پلان تروکاژ داشتیم. فقط مانیتورها نبود که خود همین پرواز‌ها و خود پالایشگاه شعله و دود داشت، چون در واقعیت این طور نبودند. کرونا اجازه نداد به پالایشگاه برویم و در کارخانه قیر این اتفاقات افتاد.

سینما تله‌فیلم پخش می‌کند

فیلمساز چقدر باید سختی بکشد در صورتی که که همه این‌ اتفاقات می‌تواند در دکور با کمترین خطر و با کیفیت بیشتری بیفتد. وقتی کارهای زیربنایی نکنیم همین می‌شود. من اگر سه ماه وقت داشته باشم کار بهتری ارائه می‌شود. الان درباره "بچه‌مهندس" پیام تبریک می‌دهند و چند روز دیگر فراموش می‌شود. من فیلم "استرداد" را ساختم چند سیمرغ گرفتم و بهترین جوایز و بهترین فیلم و بهترین نقش به این فیلم اختصاص پیدا کرد پروژه‌های سنگین‌تر از "استرداد" پیشنهاد شد اما اراده وجود ندارد. چند سال است کار تاریخی بزرگ نداریم و تلویزیون و سینما واقعاً به کجا می‌روند. سینما تله‌فیلم پخش می‌کند و پرده عریض سینما مفهومی دیگر ‌دارد که این نیست.

آیا "بچه‌مهندس 4" ساخته می‌شود؟

* جوادی را 1400 می‌بینیم؟

علی غفاری (کارگردان): درباره تولید فصل چهارم بحث‌های زیادی شده و مردم هم خیلی دوست دارند. خود من، آقای سعدی و وارسته نظرمان این است که اگر به هسته مرکزی محکم و طراحی داستان با ایده و جذابی نرسیم تولید این کار در فصل بعدی اشتباه است. مگر اینکه ایده‌ای درخشان به ذهنمان برسد و ارزش آن را داشته باشد به سراغش برویم.

انتهای پیام/

پیوست
واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط