سینمای ۱۴۰۰ ایران | فیلم‌های چرک جنوب‌شهری برای پوشاندن فسادهای کلان شمال شهری ساخته می‌شود/ سینمای ما با تزریق ناامیدی جلوی مردم ایستاده است+فیلم

سینمای اجتماعی عنوان اشتباه و تقلیدی از سینمای نئورئالیزم ایتالیا است که در جهان وجود ندارد و با پشتوانه پول‌های کثیف و فیلمسازان بالاشهری تصویری دروغین علیه مردم پایین شهر تولید می‌کند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، ویروس کرونا در سال گذشته سینماهای ایران و جهان را تحت تأثیر خود قرار داد اما کرونا به علت اهمیتی که پیدا کرد باعث شد تا در مضامین فیلم‌های سینمایی ایران و جهان ورود پیدا کند. از سوی دیگر سینمای ایران را به عنوان سینمای رئال و اجتماعی می‌شناسند و به نظر می‌رسد که کرونا و مسائل مرتبط با آن در لایه‌های سینمای رئال و اجتماعی ما اهمیت خاصی پیدا کند. بنابراین تصمیم گرفتیم تا با برگزاری یک میزگرد به بررسی موضوع «آینده سینمای ایران در پساکرونا» با حضور دو نفر از منتقدین و پژوهشگران سینما بپردازیم. آقایان سید مهدی ناظمی و سید محمد حسینی.

 

 

سینمای اجتماعی ما از مردم فاصله گرفته است

* آقای ناظمی شاید بهتر باشد که در ابتدا بپرسیم که آیا در جهان چیزی به نام سینمای اجتماعی داریم یا خیر؟ و اساساً ژانر رئال و اجتماعی چیست؟ این سؤال را از این جهت می‌پرسم که عموماً سینمای ایران را به عنوان سینمای اجتماعی می‌شناسند.

بسم اللّه الرحمن الرحیم. با عرض تبریک ایام عید نوروز خدمت مردم شریف ایران؛ باید بگویم چیزی به نام ژانر رئال وجود ندارد و بیشتر یک مکتب و گرایش است. در کشور ما می‌توان گفت چیزی شبیهِ ژانر اجتماعی داریم اما آیا  چقدر ژانر است و چقدر برآمده از مناسبات واقعی زندگی ما است، بحث جداگانه‌ای است.

فکر می‌کنم که عنوان سینمای اجتماعی در کشور ما، نتوانسته است سینمایی باشد که واقعاً به اجتماع انسان‌ها و مصائب اجتماعی ما بپردازد و در واقع ارتباط خوب و جدی با ما پیدا نکرده است. اگر بخواهم مقایسه کنم با ژانر بومی خودمان یعنی دفاع مقدس، باید گفت که برعکس ژانر موسوم به اجتماعی، سینمای دفاع مقدس بیانگر فضای دفاع مقدس است و می‌تواند حقایق و وقایع آن را بیان کنند.

شاید یکی از مشکلات بنیانگذار ژانر اجتماعی این باشد که بیانگران خوبی برای حقیقت نبودند و نتوانستند آن را به خوبی دریافت کنند. ببینید در سینمای داستانی گزارشگری مستقیم و آینه‌وار از واقعیت نداریم بلکه باید به صورت پدیدارشناسانه واقعیت را بفهمیم و تفسیر کنیم یعنی اینکه واقعیتی را که با آن روبرو شدیم، بفهمیم و تفسیری با قواعد سینمای داستانی بیان کنیم. مثلاً خیلی از داستان‌هایی که در ژانر دفاع مقدس رخ داده است که در عالم واقع نبوده است اما احساس می‌کنیم که درست است زیرا توانسته بیانی را نزدیک به واقعیت موجود بیان کند که نسبتی با حقیقت دارد و مخاطب هم احساس می‌کند که به او توهین نشده و سرش کلاه نرفته و هم اینکه قواعد سینما را رعایت کرده است.

البته منظورم این نیست که قواعدی را جایی به نام قواعد سینما نوشته باشند بلکه منظورم این است که قواعد سینمایی که بن‌مایه‌اش احترام به مردم است را رعایت کرده است اما در سینمای اجتماعی اینگونه نیست بلکه اساس اعراض از مردم است و حتی گاهی تندتر و تبدیل به توهین مردم می‌شود و طرفداران خودش را از دست می‌دهد. البته گاهی مواردی که بعضاً جذابیت بیشتری دارد بین برخی از اقشار مردم طرفدار پیدا می‌کند.

عنوان سینمای اجتماعی تقلبی از نئورئالیزم ایتالیا است

* آقای حسینی آقای ناظمی اعتقاد دارند که سینمای اجتماعی ما ارتباط چندان سازمان‌یافته و مبتنی بر واقعیت با مردم ندارد و حتی دچار نوعی اعراض از مردم شده است. نظر شما درباره سینمای اجتماعی چیست؟

به نام خدا، من هم سال نو را تبریک می‌گویم و امیدوارم که در سال جدید ریشه کرونا کنده شود و سلامتی به مردم عزیز ما بازگردد. اما در خصوص سینمای اجتماعی باید گفت که من هم از این نظر با آقای دکتر موافقم که چیزی به نام سینمای اجتماعی را نداریم. ما اصلاً یک اسم تقلبی گذاشته‌ایم به نام سینمای اجتماعی که اساساً این اسم دچار اشکال است.

از همان بدو نام‌گذاری دچار اشکال شدیم که اساس نئورئالیزم ایتالیایی را گرفتیم و ادای آن را درآوردیم و مؤلفه‌های آن سینما را که در اروپا عمر چندان درازی هم نداشت بازسازی کردیم. مانند موج نوی فرانسه که از دل «کایدو سینما» متولد شد. سال 1950 را می‌توان بدو آن در نظر گرفت که کمتر از یک دهه عمر کرد و سینماگران مشهوری مانند پازولینی به آن پرداختند. این سبک از سینما فرمی از سینما با مؤلفه‌هایی مانند دوربین سردست و فضای سرد اجتماعی و مشکلات و... دارد که ناشی از افسردگی فراگیر بعد از جنگ جهانی دوم است که مردم دچار مصیبت‌های بعد از جنگ جهانی شدند و حالا سینما عوض اینکه کنار مردم باشد رفتار آینه‌گون از خودش نشان می‌دهد.

برای توضیح بیشتر باید بگویم که در برخورد با عناصر متکثر واقعیت از صبح تا شب، تجربه‌های متعددی از واقعیت روبروی ما می‌آید که هنگام خواب اگر بخواهیم خاطر آوری کنیم و انسان تصویری باشیم، دو سه دقیقه بیشتر به ذهن ما نمی‌رسد. باقی آن چی شد؟ باقی آن، با چیزهایی که در ذهن ما تطبیق داشته باشد، ندارد و حذف می‌شود. من چیزی را می‌بینم که دوست دارم. به قول سعدی «تشنگان را نماید اندر خواب. همه عالم به چشم چشمهٔ آب» یعنی تمنای درون من باعث می‌شود که همان چیزی را ببینم که دوست دارم. سینما دقیقاً همین کار را می‌کند و از میان عناصر متکثر واقعیت گزینش می‌کند.

این تقلب است که رئالیسم یعنی دوربین سر دست یا میزانسن شلخته تلویزیونی و گفت‌وگوهای خارج از قاعده و بی‌نزاکت که هرچقدر بی‌ادبانه‌تر صحبت کنیم رئال‌تر است. یا آدم‌های داغون و از هم پاشیده و زندگی‌های فروریخته و آدم‌های خسته و فضاهای بسته؛ اینها از نظر سینماگران ما شده است مظاهر رئال! نه اینگونه نیست. این نهایتاً نگاهی به دنیا است؛ بسته به اینکه آدم چطور زیست کرده است نگاه می‌کند.

این نگاه در سینمای ایران هم وارد شد و سینمای ایران مبتلا شد به چیزی که به آن می‌گویند سینمای اجتماعی و من اسمش را می‌گذارم «نئورئالیزم ایرانی» که مؤلفه‌های تکنیکال و نئورئال سینمای ایتالیا را برداشت و داستان‌های ایرانی را در آن چپاند. به قول آقای دکتر آن‌قدر از جامعه فاصله گرفت که به نحوی جامعه‌گریز داستان‌هایش را روایت کرد زیرا دیگر جامعه در فیلم، آن جامعه بیرونی نیست. به قول شاعر «شیخنا تسبیح خوب آورده‌ای لیک سوراخ دعا گم‌ کرده‌ای» به نوعی سینمای ما سوراخ دعایش را گم کرده است.

به تعبیر ساده‌تر آنچه اتفاق افتاده است این است که سینمای نئورئال ایرانی نه تنها در روایت واقعیت جاری قاب خودش دچار مشکل شده بلکه موضوعاتی که انتخاب کرده به حدی شاذ و چرک بود که آرام آرام مردم را خسته کرد. عموماً در فیلم‌ها فضای پایین شهری حاکم است اما چگونه؟ همگی خشن و پرخاشگر و معتاد و پدرهای بد؛ عمدتاً پدرها نقطه کانونی بد داستان هستند. زندگی‌های از هم پاشیده و بدور از غیرت و انگار همه چیز پول است و دارایی. در حالی که اگر واقعیت جنوب‌شهر را ببینیم چیز دیگر دیده می‌شود. هنوز بچه‌ها در کوچه‌ها در حال بازی هستند و زن‌ها همان پاتوق‌های قدیمی و جلسات هفتگی را دارند؛ مردها در حال کار و تلاش برای زندگی و کسب آبرویند که نشان می‌دهد بافت اجتماعی وجود دارد که حتی بسیاری از بزرگان فرهنگ و هنر ما از پایین شهر متولد شده‌اند.

* اتفاقاً خیلی از شهدا برای محله‌های پایین شهر هستند.

بله، در کل می‌خواهم برای جمع‌بندی بگویم که سینمای اجتماعی و رئال واژه غلطی است که باید آن را فراموش کنیم. چه کسی خلقش کرد و اولین‌بار چه کسی گفت؟ این عنوان تقلید ناقصی از نئورئالیزم ایتالیایی است که اتفاقاً آن سبک چون آسیب‌زننده به بنده اجتماعی افسرده بعد از جنگ جهانی اروپا بود همان‌جا منکوب شد چراکه عاقلانه دیدند که عنصر امید را از جامعه می‌گیرد و بعد از 8 سال تمام شد اما در ایران هنوز در حال بازتولید است و کسی به فکر این نیست که باید در روزگار اخیر به این موضوع جدی‌تر توجه کرد و با کنش‌های مدیریتی جلوی آن را گرفت.

شمال شهر محل جرایم سازمان‌یافته است اما سینما جنوب شهر را کثیف نشان می‌دهد

* آقای دکتر به آینگی سینمای ایران اشاره شد. یکی از نگرش‌های غالب در بدنه سینماگران ما این است که سینما آینه جامعه است و باید جامعه را بازنمایی کرد؛ تحلیل شما به عنوان پژوهشگر سینما در این باره چیست؟

اینکه می‌گوییم سینما آینه جامعه است یک استعاره است که باید کسی که از آن سخن می‌گوید استعاره خودش را توضیح می‌دهد. زمانی که از چنین مفاهیمی صحبت می‌کنیم باید آن را تبیین کنیم و نباید بدون شرح از کنارش رد بشویم و برویم. سینما مسئله شوخی‌برداری نیست بلکه هنر جمعی است که به ما شکل می‌دهد و در اجتماعات انسانی مؤثر است و اگر کسی برای مفهومی مانند آینه‌گون بودن سینما توضیحی نداشته باشد حرف بی‌اساسی خواهد بود.

سینما آینه جامعه می‌تواند باشد به شرطی که سینما جامعه را در ابتدا بفهمد و تفسیر درستی داشته باشد و به شکل محترمانه بیان کند. ببینید شما می‌توانید به عنوان یک فیلمساز بگویید می‌خواهید درباره آسیب‌های جامعه صحبت کنید و می‌خواهم بدی‌ها و آسیب‌های جامعه را بگویم. ما نمی‌توانیم بگوییم نساز، خیر بلکه می‌گوییم که چگونه آن را تفسیر می‌کنید و چگونه می‌سازید؟ نمی‌شود صرفاً یک آینه بگذاریم و اسمش را سینما بگذاریم. دیگر اصلاً سینما نیست! سینما تفسیرگر است و یک نسبتی به هنر دارد. اگر صرفاً می‌خواهیم هرچیزی که در جامعه هست را نشان بدهیم مثل این می‌ماند که یک دوربین را در یک مجتمع و مرکز تجاری بگذاریم و از صبح تا شب فیلمبرداری کنیم و شب هم دوربین را برداریم. شما باید جهانی را روایت کنید. تمام مشکل ما با این جهان در حال روایت است.

اینکه بچه‌های پایین شهر کم درآمدتر باشند که چیز عجیب و تازه‌ای نیست و خودشان هم می‌دانند. ما هم بچه پایین‌شهر هستیم و می‌دانیم که چگونه زندگی می‌کنیم. اینکه شما فیلمسازان بالاشهری روایتی از ما بچه‌های پایین شهر می‌دهید که اعوجاجی و ریاکارانه و دروغین است، آنجا مشکل است. مانند فیلمی که در سال گذشته اکران شد که در آن بچه‌های پایین‌شهری غیرتی‌‌اند اما همراه با توحش. جنوب شهر کجا است؟ شهر ری؟ نازی آباد؟ ما هم اهل آنجا هستیم و هنوز دوستان و بستگان ما آنجا زندگی می‌کنند. نه، جنوب شهر من و شما هستیم اما نه با آن ویژگی‌های منفی و زشتی که در فیلم‌ها دیده می‌شود.

اینجا باید ریشه و اصل ماجرا را بگویم. آن دستگاه دروغ‌پردازی که تصویر اعوجاجی را از پایین‌شهر به عنوان محل آسیب‌های اجتماعی نشان می‌دهد، اولاً با یک دروغ محض شروع می‌‌شود. مرکز و کانون آسیب‌های اجتماعی را اگر در همین تهران مقیاس بگیریم مال شمال شهر است. در جنوب شهر، خلاف‌ها و رفتارهای ناهنجار کوچک شده و خردتر و رفتارهای کلان ناهنجار و شرارت‌های عظیم در بالاشهر است. اتفاقاً محل جرم‌های سازمان‌یافته و جنایت‌های بزرگ بالاشهر است. خانه‌های تیمی و باندهای فساد برای شمال شهر است. پولشویان که به هزار و یک جرم مشغول‌اند در شمال شهر هستند. خیلی هم شیک و پرتوقع‌اند نسبت به اینکه حقوقشان رعایت شود. اما بچه‌های پایین‌شهر ما می‌روند در مناطق مرزی سرباز و شهید می‌شوند برای اینکه آنها در شمال شهر بتوانند زندگی پلیدشان را ادامه دهند و بعد هم با همان پول‌های کثیفی که به سینما تزریق کرده‌اند و آن دروغ کثیف‌تری که درباره ما می‌پرورانند با استفاده از فیلمساز خودفروخته‌ای که در کشور ما بسط ید دارد، گسترش بدهند.

پس پشتوانه سینمای اصطلاحاً اجتماعی ما یک دستگاه دروغ‌پردازی بزرگ سازمان یافته توسط باندهای اقتصادی کثیفی است که کاملا جهت‌گیری‌های روشن سیاسی دارند. چرا این‌قدر این تصویر برای اقتصاد سیاسی مهم است و برایش هزینه می‌کند؟ آیا از فردا پایین‌شهری‌ها بالا شهری می‌شوند؟

اگر این تصویرسازی موفق باشد یک اتفاق وحشتناک می‌افتد که تا حدودی رخ داده است. به تدریج پایین‌شهری‌ها خود را شبیه بالاشهری‌‌ها می‌کنند. اینجا قلب آسیب است و تعارضات خانوادگی بروز می‌کند و دچار بن‌بست‌های روانی می‌شوند. بالاشهری با آن فرهنگ بزرگ شده است و حدی قائل است اما زمانی که پایین‌شهری را به هم ریخت و از خود بیگانه کرد که ایده‌آل، شمال شهری است و تو بدبختی، اتفاقی که می‌افتد این نیست که ما بدبخت‌ها از فردا خوشبخت بشویم. اینکه محال است که کسی که شریان اقتصادی مملکت دستش است اجازه بدهد من از وضع کارگری خودم بیرون بیایم و به وضع متفاوت اقتصادی او دست پیدا کنم.

 

فیلم‌های سیاه پایین‌شهری برای مردم نسبت به بالاشهری‌‌ها حس حقارت ایجاد می‌کند

اتفاق این است که من برده او می‌شوم وقتی آن تصویر دیده می‌شود من بردگی را قبول می‌کنم و می‌گویم آن چیزی که گفتی راست است و سطوح اجتماعی و سبک زندگی من غلط است باید مانند تو بشوم. در حقیقت نوعی حس حقارت را قبول می‌کند و سروری او را می‌پذیرد. نوعی توهم هم برای من ایجاد می‌شود که تو حق داری سوار ماشین مدل بالا بشوی و در پنت هاوس زندگی کنی و اگر سیستم اجازه می‌داد من هم مانند تو بودم. توهم اینکه انگار در ممالک دیگر همه بهترین زندگی را دارند و تنها ما بدبختیم.

در حالی که همه جای دنیا همان مسئله را دارند که ما داریم. تسلط باند‌های کثیف اقتصادی سیاسی که تلاش می‌کنند فرهنگ را هم دست خودشان بگیرند و با این سینما یک تصویر اعوجاجی غلط از ماوقع جامعه ایجاد کنند.

همیشه اصطلاحی را به کار می‌گیرم که این دست آدم‌ها یقه سفیدش را می‌بندد و صبح در محل کارش حاضر می‌شود و با ارز 4 هزار و 200 تومانی کار می‌کند اما شب که می‌شود تبدیل به یک انسان آزادی‌خواه اپوزیسیون می‌شود و در فیس بوک و توییتر شروع می‌کند به فحش دادن. اینجا همان دروغ‌گویی سازمان یافته رخ می‌دهد که شکر خدا الان پشت پرده‌های آنها درآمده است و ازدواج‌های سیاسی و روابط هویدا شده است. با دادگاه‌های برگزار شده معلوم شده که پول‌های کثیف است که در سینمای کشور نفوذ دارد. آقازاده‌ای که با رانت رفته است کانادا و حالا مانند اپوزیسیون طرفدار بدبخت‌ها شده است. خیر، بدبختی ما به خاطر خود امثال شما است و متأسفانه هیچ سالی مانند سال گذشته سینما تحت اختیار این تلقی درنیامد.

سینمای نئورئالیزم ایرانی به مراتب مهلک‌تر از نئورئالیزم ایتالیایی است

* آقای حسینی به نظرم باید نقش مدیریت فرهنگی کشور اینجا بیان شود. تا ببینیم که مدیران بعدی سینمای کشور در سال جاری که دولت عوض می‌شود چه باید بکنند؟

واقعیت این است که بخشی از این آسیب را از بدنه مدیریتی می‌خوریم که عشقش می‌شود اینکه با یک بازیگر سینما یک سلفی بگیرد یا با یک کارگردان بتواند یک چایی بخورد. این سطح حقارت در فضای مدیریتی کشور ما وجود دارد و یک واقعیت است. همچنان هم مدیران عوض می‌شوند و مدام هم همان افراد هستند که بر سر کار هستند. چه اتفاقی می‌افتد؟ سینمای ما عادت می‌کند به گفتن حرفهایی که سمت مردم نیست.

کرونا به زودی به امید خدا تمام می‌شود اما زمانی که سالن‌های سینما باز می‌شود چه نشان خواهیم داد؟ مردمی که بیشتر از یک سال سختی‌های ناشی از کرونا را کشیدند افسردگی‌های مرگ و میر و عوض شدن سبک زندگی را لمس کردند. خیلی از اطرافیان را از دست دادیم و نتوانستیم مانند گذشته به دیدار خانواده‌شان برویم و تسلیت بگوییم و در کنارشان باشیم و تشریک مساعی کنیم. خیلی از این چیزها را از دست دادیم و همه چیز مجازی شد. این فضای تلخ و افسردگی فراگیری که جامعه را گرفته است زمینه‌ای را فراهم می‌کند که مانند جنگ جهانی دوم می‌شود. موجی که سینما دارد ایجاد می‌کند تحت عنوان نئورئالیزم ایرانی به مراتب مهلک‌تر از نئورئالیزم ایتالیایی است.

این نکته را جدی می‌گویم که اگر می‌خواهیم با کسی برخورد کنیم این کرونا نیست بلکه باید با وزیر فرهنگ برخورد کنیم که جلوی این سینمای افسارگسیخته را رها کرده است و اگر این سینما یله و رها در کشور کار کند توان کار را از جامعه می‌گیرد. جامعه داغون و رها شده که دیگر برای تسکین آن نمی‌توان با یک قرص کاری کرد. آدم‌های افسرده‌ای که امیدی به زندگی ندارند. عنصر امید در سینمای ما گم شده است.

ما فیلم کودک و نوجوان می‌سازیم به جای اینکه امید داشته باشیم با تراژدی تمام می‌شود. هیچ جای دنیا این وجود ندارد و تنها در ایران وجود دارد. یک اثر سینمایی و رمان نوجوان در کره خاکی وجود ندارد که با تراژدی تمام شود، می‌تواند با تراژدی شروع شود اما تمام شدندش غیر ممکن است. اما ما ساختیم! بعد هم می‌گوییم سینمای متفاوتی داریم. این حرف مزخرف است. ما جلوی مردم ایستادیم.

ادامه دارد...

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط