مشقِ حسابداری با فروشندگی در خیابان؛ گفت‌وگو با دو کودک کار در سنندج


آن‌طور که خودش می‌گوید حدود ۸ سالی است که در خیابان‌ها کار می‌کند و تقریباً تمام کسبه و عابران آن محدوده او را می‌شناسند، مشغول تحصیل در رشته حسابداری است و در خیابان دستمال کاغذی می‌فروشد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از سنندج، کودک کار واژه‌ای آشنا و دردآور است که بیشتر ما با آن آشنا هستیم و آنها را سر چهارراه‌ها مشغول کارهای مختلف از فال و گُل و دستمال کاغذی فروختن تا تمیز کردن و دستمال کشیدن شیشه خودرو پشت چراغ قرمز می‌بینیم؛ صحنه‌هایی که قلب هر شهروندی را به درد می‌آورد.

کودکان کار خیابانی نه‌تنها از تجربه دنیای شیرین کودکی، بازی و نشاط کودکی و رفتن به مدرسه بی‌بهره‌اند و فرسنگ‌ها فاصله دارند بلکه روزگار سختی را می‌گذرانند و سلامت روحی و جسمی آنها در خطر است، کودکانی که با یک دنیا آرزوهای قشنگ و رنگارنگ در خیابان‌ها بی‌هیچ آینده‌ای شب و روزها را به هم می‌دوزند.

امروز صبح در یکی از خیابان‌های سنندج گذر کردم، کودکی خسته اما امیدوار در یک گوشه از خیابان فردوسی با هوای گرم طاقت‌فرسا چشم به ترازویش دوخته بود. همان‌طور که نگاهش می‌کردم، سرش را بلند کرد و با چشمانی غرق در مهربانی نگاهم کرد، نزدیک‌تر شدم و کنارش نشستم، پرسیدم که "برای وزن کردن چقدر پول می‌گیرید؟" جواب داد "1000 تومان"!

از جوابش به‌شدت شوکه شدم، چقدر سخت است به‌روی ترازویی شکم سیر خودت را وزن کنی، که کودکی گرسنه کنار آن ترازو نشسته و چشم دوخته به 1000 تومان که بتواند خرجی خودش را تأمین کند. با لبخند گفتم "دوست داری با من بستنی بخوری؟"، با ذوق و خجالت پیشنهادم را قبول کرد و وسایلش را جمع کرد و همراهم آمد.

برایش کیک شکلاتی با بستنی سفارش دادم، رفتیم و کنار هم نشستیم، از نام و سن‌و‌سالش که پرسیدم با خجالت لبخند زد و سرش را پایین انداخت، اسمش علیرضا بود و 16 سال سن داشت.

از علیرضا پرسیدم "چند وقت است که مشغول به این کاری و چرا؟"، گفت: 3 ساله و برای خودم کار می‌کنم، پدرم مشغول به کار دیگری است و در نایسر سنندج پرنده‌فروشی دارد اما مادرم وقتی 7 سالم بود، فوت کرده است و نامادری دارم، خواهر بزرگتر هم دارم که ازدواج کرده است.

این کودک کار بیان کرد: وضعیت مالی خوبی نداریم و درآمد من با روزی 12 ساعت کار کردن در صبح و عصر 80 تا 100 تومن است. من سواد ندارم و درس نخواندم تا الآن چند بار کلاس اول را خواندم اما قبول نشدم، نمی‌توانستم بخوانم باید کار می‌کردم.

پرسیدم "درباره‌ آیندت فکر کردی؟"

جواب داد: آینده؟! نه فکری ندارم نمی‌دونم...

در مورد دوست‌های علیرضا پرسیدم که مثل علیرضا کار می‌کنند یا درس می‌خوانند، گفت: یه دوست داشتم اسمش ماردین و 10 سالش بود که مثل من ترازو داشت و میدان مادر سنندج کار می‌کرد اما باهاش قهر کردم!

پرسیدم "چرا؟"

گفت: مادر ماردین در نایسر موادفروش است، باباشم همین طور و هر چند مدت یک‌بار میره زندان، به کسایی که کنار خیابان می‌نشینند مواد می‌فروشد و از شهرستان هم مواد تهیه می‌کند.

ماردین سیگار می‌کشد و دلیل قهرکردنم همین بود.

پرسیدم "آرزوت چیه؟"

و تنها جواب تلخی که بهم داد این بود: هیچی!

بعد از تمام شدن بستنی‌اش با هم به خیابان فردوسی برگشتیم، در طول مسیر به علیرضا و هم‌سن‌و‌سال‌هایش فکر می‌کردم، چقدر تفاوت بین او و بچه‌های دیگر امروزی بود، بچه‌هایی که با ناز و نعمت بزرگ می‌شوند و علیرضایی که با 1000 تومن خوشحال می‌شود.

از علیرضا که جدا شدم، در طول مسیر پسری دیگر را نیز دیدم که گلدان می‌فروخت، او هم زندگی و وضعیتی مشابه علیرضا داشت و می‌گفت "وضعیت مالی‌مان خوب نیست و از نداری و ناعلاجی به این کار روی آورده‌ام".

به‌سمت میدان بسیج سنندج رفتم، پسری را در سر چهارراه دیدم که پشت چراغ قرمز و بین ماشین‌ها دستمال کاغذی می‌فروخت، صبر کردم تا ماشین‌ها رفتند و به پیاده‌رو آمد، خیلی تند از چهارراه دور شد و به‌طرف یک ماشین پراید رفت که کنار جدول پارک شده بود، خانمی در آن ماشین نشسته بود، آن پسر هم کنار جوی نزدیک ماشین نشست و با آن خانم مشغول صحبت کردن شد!

چند دقیقه‌ای صبر کردم تا حرف‌هایشان تمام شد و پسر از آن خانم و ماشین فاصله گرفت به‌دنبالش دویدم و صدایش زدم: "ببخشید آقا، دستمال‌ها بسته‌ای چند؟"

با مهربانی جواب داد "قابلی ندارد 10 هزار تومان"، دو بسته از دستمال‌ها را از او خریدم.

از این کودک پرسیدم "چه‌خبر، همیشه این‌جا کار می‌کنید؟" گفت: بله من 7، 8 سال است که این‌جا کار می‌کنم فکر کنم از کلاس چهارم، همه این ماشین‌ها و کسانی که اینجا هستند من را از بچگی می‌شناسند، امسال کلاس 12 می‌خوانم و مشغول به تحصیلم، رشته حسابداری هستم، کارآموزم و در بانک سپه یکی از شعبات سنندج کار می‌کنم.

پرسیدم که "اسمت چیه و چند سالته؟"

جواب داد: اسمم کاژوان است و 17 سالمه.

ادامه دادم که "خودت خرجی خانواده‌ات را می‌دهی؟" جواب داد که "بله خودم کار می‌کنم و خرجی خانواده‌ام را می‌دهم، پدر و مادرم نمی‌توانند کار کنند، اون خانمی که تو ماشین نشسته بود مادرم بود، اون ماشین رو هم خودم خریدم، پول جمع کردیم و سال 97 ماشین را خریدم، پدرم هم هر دو تا دستش معلوله و نمی‌تواند کار کند."، کم‌کم از درددل‌هایش می‌گفت، هر دقیقه که می‌گذشت بیشتر اعتماد می‌کرد و از وضعیت ناخوش زندگی‌اش سخن به‌زبان می‌آورد...؛
ما دو تا برادریم، برادر بزرگترم 25 سالشه که بعضی اوقات کار نجاری انجام می‌دهد، زیاد کار نمی‌کند، به‌گفته خودش حوصله کار ندارد و منم دستمال کاغذی می‌فروشم.

کاژوان ادامه داد: درآمد روزانه‌ام 100 الی 120 تومان هست، در خانه مشکلات مادی زیادی داریم، خانه ما 36 متر بود، خانه‌مان را که در سال 96 تازه ساختیم و تعمیر کردیم 28 متر شد، به‌خاطر همسایه‌های بدی که داشتیم می‌گفتن دیوارهای خانه ما خراب شده، الآن هال 12متری داریم و 16 متر هم آشپزخانه و دستشویی و هیچ اتاق خوابی نداریم!

وی بیان کرد: ما تحت پوشش کمیته امداد هستیم و تحت پوشش بهزیستی نیستیم.
در وسط حرف‌زدن بودیم به‌محض اینکه چراغ قرمز شد، کاژوان با عجله خداحافظی کرد و رفت دنبال دستمال فروختن...

ذهنم درگیر شد و با خودم داشتم حرف می‌زدم؛ این کودکان چه‌کسانی هستند و از کجا آمده‌اند؟ خانوده‌هایشان کجا هستند؟ این‌ها تنها تعدادی از سؤالاتی است که ذهن هر شهروندی را با دیدن کودکان کار به خود مشغول می‌کند که در ادامه آن را پیگیری کردم.

محسن شجاعی، معاون امور اجتماعی بهزیستی استان کردستان در ارتباط با وضعیت این کودکان کار در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم اظهار کرد: کودکان کار یکی از آسیب‌های اجتماعی است که در تمام کشورهای دنیا هست و تنها مربوط به ایران و استان کردستان ـ سنندج نیست، قاعدتاً فرد تا سن 18سالگی به‌عنوان کودک محسوب می‌شود و تا این سن‌وسال کسی نباید کار کند، از 15سالگی تا 18سالگی می‌توانند کارهای عادی کنند اما قانون سازمان بهداشت جهانی که ایران نیز جزو آن است، سن 18 سال را برای کار کردن مشخص کرده است.

وی گفت: کودک خیابانی در تعریف علمی‌اش children of the street، یعنی بچه‌ای که در خیابان به دنیا بیاید، در خیابان کار کند، در خیابان ازدواج کند، چیزی به این شکل نداریم. ما کودکان خیابان داریم children on the street، یعنی بچه‌ای که در خانواده بوده و ساعتی در روز در خیابان است تا درآمدی برای کمک به معیشت خانواده و سرپناه کسب کند، که به آنها کودک کار خیابانی می‌گویند و ممکن است 3 ساعت در روز بیکار باشند، کسانی که ما با آن‌ها کار می‌کنیم آن بچه‌ها هستند، که قسمتی از روز به خیابان می‌آیند.

وی اذعان کرد: خانواده‌های کودکان کار الزاماً تحت پوشش بهزیستی نیستند اما بچه‌ها تحت پوشش هستند، مؤسساتی که همکار ما هستند مددکار می‌فرستند و با این کودکان ارتباط برقرار می‌کنند.

شجاعی در پاسخ به این سؤال که "چرا این کودکان جمع‌آوری و ساماندهی نمی‌شوند؟" اذعان کرد: ما چیزی به‌عنوان جمع‌آوری کودکان کار نداریم اما به‌واسطه مددکاری که داریم با کودکان ارتباط برقرار می‌کنند تا خانواده‌ آنان شناسایی شوند و سپس سراغ آنان برویم تا بلکه بتوانیم کودکان را ساماندهی کنیم چراکه حضور در خیابان‌های سطح شهر، آن هم برای یک کودک آسیب‌زا است.

وی عنوان کرد: اصلی‌ترین هدف ما این است که آن کودک درس بخواند، زمینه حضور در مدارس و چیزی که باعث شده است آن کودک به مدرسه مراجعه نکند و هزینه‌ مدرسه و ثبت‌نام مانند هزینه‌ کتاب و لوازم التحریر و پوشاک و... را تأمین کنیم، از خانواده هم حمایت می‌کنیم چون مهم‌ترین بخش خانواده است، برای مثال کمک می‌کنیم که اجاره خانه، فیش آب و برق را پرداخت کنند، بسته‌ معیشتی شامل برنج و گوشت و مرغ به آنان ارائه می‌دهیم، تا جایی که برایمان مقدور باشد سعی می‌کنیم نیازهای خانواده را تأمین کنیم، ولی آن نیاز واقعی که ما مانند شرکت‌ها یا مراکز دولتی نمی‌توانیم ماهی 5 میلیون تومان مستمری بدهیم، افرادی که تحت پوشش هستند ماهی 2میلیون و 100هزار تومان دریافت می‌کنند.

معاون امور اجتماعی بهزیستی استان کردستان ادامه داد: کنار این کارها، برای کودکان دنبال برگزاری کلاس‌های متعدد که جنبه‌ حرفه‌آموزی، آموزشی، تفریحی، ورزشی و سینما و استخر که برایشان جذابیت دارد، هستیم.

وی درباره فعالیت کودکان خیابانی سر چهارراه‌های سنندج گفت: مردم به کودکان کمک مالی می‌کنند اما ما واقعاً مخالف هستیم، کمک به کودکان در خیابان درست نیست باید مؤسسه‌هایی که شناخته‌شده هستند مردم به آن مؤسسات کمک کنند و مؤسسات نیز 100 درصد به کودکان کمک کنند، کودکانی که در خیابان مردم به آنها پول می‌دهند جذابیت خیابان برایشان بیشتر است.

معاون امور اجتماعی بهزیستی کردستان در پاسخ به این سؤال که "چند کودک کار تحت پوشش بهزیستی است؟" توضیح داد: در سنندج که اکثراً مربوط به روستاهای نزدیک و نواحی منفصل شهری همانند نایسر است، 130 نفر شناسایی و ساماندهی شده‌اند از بین اینها یک‌سری از کودکان به مؤسسه برنگشتند اما یک‌سری هم هنوز مورد حمایت هستند.

شجاعی سوءاستفاده و استثمار کودکان کار را تکذیب کرد و مدعی شد: اکثر کودکان کار توسط خود خانواده‌هایشان به‌کار گرفته می‌شوند، مثلاً مورد داشتیم در میدان بسیج پدر زیر سایه درخت نشسته است و کودک مشغول کار بود! اما باند سازمان‌یافته که کودکان را وادار به کار کند، نداریم.

به گزارش تسنیم؛ اگرچه معضل کودکان کار امروز به‌عنوان یک پدیده جهانی شناخته می‌شود و چندسالی است که در کشور ما و استان کردستان به چشم می‌خورد و اکثر آنان به‌واسطه وضعیت نامناسب مالی یا اعتیاد اعضای خانواده به‌ویژه والدین به این کارها روی آورده‌اند، اما ساماندهی این وضعیت مطالبه مردم از مسئولان است که باید از سوی دستگاه‌های مسئول جدی‌تر گرفته شود تا شاهد کمرنگ شدن این معضل و پیامدهای آن در سطح جامعه باشیم.

انتهای پیام/481/+