بازخوانی یک گفتگو| ۱۶ آذر سال ۳۲ در دانشگاه تهران چه گذشت؟

مهدی بهادری نژاد از همکلاسی‌های شهید چمران که از دانشجویان دانشکده فنی در سال ۱۳۳۲ بود روایتی از اتفاقات روز ۱۶ آذر در دانشگاه تهران مطرح می‌کند.

به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری تسنیم، ریشه حوادث روز 16 آذر سال 1332 در دانشگاه تهران به اتفاقات ایران در این سال برمی‌گشت. پس از اینکه دولت مصدق با کودتایی آمریکایی و انگلیسی در 28 مرداد سال 1332 سقوط کرد، جامعه ایران در بهت و حیرت فرو رفت و دانشگاه تهران که به واسطه حضور دانشجویان و نخبگان کشور نسبت به بیگانه دیدگاهی ضدامپریالیستی داشت، بیش از بیش رنگ ضد دیکتاتوری و امپریالیستی به خود گرفت.

درباره وقایع این روز دانشگاه تهران بیشتر به سخنان و روایت شهید چمران که آن سالها جز دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران بوده و اتفاقات آن روز را از نزدیک دیده استناد می شود. در این میان دکتر مهدی بهادری نژاد از همکلاسی‌های این شهید بزرگوار که سالها استاد دانشگاه صنعتی شریف و از چهره‌های ماندگار کشور محسوب می‌شود نیز مطالبی را عنوان کرده است.

 

این متن تلخیص شده گفتگوی این استاد دانشگاه و شاهد عینی حادثه روز 16 آذر سال 1332 دانشگاه تهران با تسنیم در سالهای گذشته است که همزمان با روز 16 آذر بازخوانی می شود.

"روز 16 آذر سال 1332 سربازان فراوانی در دانشگاه حضور داشتند و برخلاف آنچه در دانشگاه مرسوم بود، تمام صحن دانشگاه تهران از سربازان شاه پر شده بود، اطراف دانشکده فنی سربازان مسلح قدم می‌زنند. به خاطر دارم در روز 15 آذر یک روز قبل از واقعه 16 آذر یکی از دانشجویان از سربازی به شوخی پرسیده بود "اگر یک تیر به گنجشک‌هایی که روی درخت هستند، بزنید چند گنجشک را می‌توانید، بکشید که سرباز به او گفته بود این تیر ارزش دارد، من تیر را به گنجشک نمی‌زنم بلکه آن را به سینه یک توده‌ای می‌زنم.

من آن سال دانشجوی سال دوم دانشکده فنی بودم. آن زمان درس نقشه‌برداری به عنوان درسی مشترک به دانشجویان سال دوم دانشکده فنی تدریس می‌شد و من و مصطفی چمران هر دو سر کلاس درس نقشه‌کشی در حال آموزش بودیم.  در حالی که استاد مشغول تدریس بود در کلاس باز شد و دو سرباز تنومند در شرایطی که یکی از مستخدم‌های دانشکده را به زور به همراه داشتند، وارد کلاس شدند. سربازها به مستخدم می‌گفتند، "بگو چه کسی بود که به سرکار فلانی توهین کرد." مستخدم هم می‌گفت "من نمی‌دانم" استاد کلاس به حضور آنها اعتراض کرد و اینکه باید احترام کلاس را نگه دارید. سربازان به استاد توهین کردند که به شما مربوط نیست، یکی از سربازها اسلحه‌اش را روی شقیقه مستخدم گذاشت و گفت "بگو چه کسی بود که توهین کرد" او هم  از ترس دستش را به سمتی دراز کرد که چند دانشجو در آن قسمت حضور داشتند.

 سربازها یکی از دانشجویانی که در آن قسمت از کلاس بود را به بیرون بردند و رفتند. نظم کلاس به هم ریخت و دانشجویان از کلاس بیرون رفتند. در این لحظه زنگ دانشکده که هنگام تعویض کلاس‌ها نواخته می‌شد، قبل از پایان کلاس به صدا در آمد، همه دانشجویان دانشکده از کلاس‌ها بیرون آمده و متوجه شدند چه اتفاقی در دانشکده رخ داده است. رئیس وقت دانشکده فنی دانشگاه تهران "مهندس خلیلی" برای بچه‌ها سخنرانی کرد و گفت "تا وقتی نتوانیم امنیت دانشجویان را در دانشکده حفظ کنیم،کلاس‌های دانشکده تعطیل است." دانشجویان خود را برای بیرون رفتن از دانشگاه آماده کردند، هوا سرد بود، پالتو‌ پوشیدم. وسایلم را در قفسه دانشگاه گذاشتم و به همراه شهید چمران که با هم همکلاس بودیم به بیرون دانشکده رفتیم.

به سمت در شرقی دانشکده که چند پله داشت رفتیم، تعدادی سرباز بیرون دانشکده حضور داشتند، درحالی که داشتیم از دانشکده خارج می‌شدیم، یکی از دانشجویان فریاد زد که "دست دژخیمان از دانشگاه کوتاه" تا این شعار داده شد سربازانی که بیرون دانشکده بودند به داخل دانشکده آمدند و شروع به تیراندازی کردند. من و چمران هنوز داخل دانشکده بودیم؛ هرکسی به سمتی فرار کرد ما هم به سمت در جنوبی دانشکده فرار کردیم. این قسمت دانشکده پله داشت  و وارد محوطه دانشگاه می‌شد.

دویدیم تا از طریق در جنوبی دانشکده خارج شویم که دیدیم عده‌ای سرباز از در جنوبی بالا آمدند و درحالی که سعی داشتند به دانشجویان تیراندازی نکنند سقف را هدف قرار داده بودند، سربازانی که از در شرقی وارد شده بودند به سمت دانشجویان شلیک می‌کردند البته من سربازان را ندیدیم اما صدای تیراندازی‌ها را می‌شنیدیم.

 در این وضعیت من بین دو سربازی که مشغول تیراندازی بودند، قرار گرفتم. روی زمین نشستم، مترصد اصابت تیر بودم تنها 10 متر با سربازانی که از در جنوبی وارد شده بودند، فاصله داشتم و مواظب بودم تیر به من اصابت نکند.

عکس تزئینی و بازسازی شده است 

پس از مدتی از تیراندازی‌ها من و چند نفر از دانشجویان که در دستشویی دانشکده پنهان شده بودند، به طبقه دوم رفتیم تا از دانشکده خارج شویم. اجازه ندادند و گفتند باید صبر کنید. دفتر دانشکده در این طبقه بود. حدود 12 دانشجو بودیم که در این طبقه حضور داشتیم، صبر کردیم تا اجازه دهند از دانشکده بیرون رویم. صدای ناله می‌شنیدیم، حدس زدم دانشجویی را شکنجه می‌کنند اما بعدها فهمدیم صدای ناله‌های "احمد قندچی" یکی از دانشجویان که تیر به او اصابت کرده بود و در 17 آذر به شهادت رسید، بود.

 حدود ساعت یازده و نیم بود که گفتند، می‌توانید از دانشکده خارج شوید. از پله‌ها پایین آمدیم فضای سالن اصلی دانشکده مملو از آب و خون به هم آمیخته بود. مستخدم‌ها با طی مشغول تمیز کردن آن بودند، یکی از رادیاتورها بر اثر اصابت گلوله سوراخ شده بود، و آب آنها با خون دانشجویان مجروح و شهید که به زمین ریخته شده بود، آمیخته شده بود.

جنازه دو دانشجوی شهید و مجروح را از دانشکده خارج کردند. آن موقع نمی‌دانستیم آنها چه کسانی هستند اما بعد از اینکه از دانشگاه خارج شدیم، شنیدیم"مصطفی بزرگ‌نیا"و "شریعت رضوی" شهید شدند و "احمد قندچی" که مجروح شده بود فردای این روز درگذشت. اتفاقاً هر سه دانشجو، دانشجوی سال اول بودند، روز بعد مراسمی در"ابن‌بابویه" بر سر مزار این دانشجویان با حضور اساتید و دانشجویان مانند استاد بازرگان برگزار شد.

دانشگاه تهران حدود یک ماه تعطیل شد. پس از یک ماه کلاس‌ها تشکیل شد و درس‌ها ادامه داشت اما سه تن از دوستان ما دیگر در دانشکده حضور نداشتند و به شهادت رسیده بودند.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط