ضد بازی

ضد بازی

از آنجا که کارگردان در فیلم ضد پیچیدگی‌های اصلی را راجع‌به شخصیت سیاسی و اجتماعی مجاهدین نمی‌داند و تنها خصوصیتی که از آنها سراغ دارد، ضدیت با نظام جمهوری اسلامی است، صرفا با همان تنها خصوصیت‌شان که فهمیده، یعنی ضد بودن با جمهوری اسلامی بازی می‌کند.

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، بعد از چند سال کم‌توجهی سینمای ایران به موضوع گروهک مجاهدین خلق و نقش آنها در رویدادهای سیاسی پنج دهه اخیر ایران، نزدیک به یک دهه است که این موضوع کم و بیش مورد توجه بعضی از فیلمسازان و نهادهای حامی‌شان قرار گرفته و این بحث دوباره زنده شده است. شروع این روند با فیلم «سیانور» به کارگردانی بهروز شعیبی بود اما غوغاها بر سر سری اول «ماجرای نیمروز» برخاست.

سیانور به تصفیه‌های خونین درون‌گروهی مجاهدین خلق در زمان تغییر فاز این سازمان از اسلامی به سکولار می‌پرداخت و چالش کمتری با مسائل روز جامعه ایران پیدا می‌کرد؛ طوری که دیده شد تعداد زیادی از بازیگران سینمای ایران از جمله هانیه توسلی و مهدی هاشمی در آن فیلم بازی کردند و ترسی از اینکه انگ حضور در یک کار سفارشی را بخورند، آنها را از این حضور باز نداشت. اما وقتی نوبت به ماجرای نیمروز رسید که در آن تقابل این گروهک با نظام سیاسی فعلی نمایش داده می‌شد، قضیه فرق کرد. مساله از آنجایی بحرانی شد و سیل هجمه‌ها و حمله‌ها را به دنبال آورد که آن فیلم بحث نفوذ این گروهک در ساختار سیاسی ایران را مطرح کرد و خیلی از شاخک‌ها تیز شد.

برخورد سلبی واضحی که با آن فیلم در جشنواره فجر سی و دوم شد، مجری برنامه تلویزیونی «هفت» که خودش از کارگردانان قدیمی سینمای ایران بود را به بیان این نکته واداشت که داوران و دبیر جشنواره از ترس باطل شدن ویزاهایشان در فرنگ، با فیلمی که علیه مجاهدین خلق ساخته شده چنین برخورد می‌کنند. ماجرا ادامه‌دار شد و فرازهای متعددی پیدا کرد اما نهایتا مشخص شد که محمد حیدری، دبیر آن دوره از جشنواره فجر در حالی این رویداد سینمایی را اداره می‌کرد که خانواده‌اش تماما در آمریکا زندگی می‌کردند و خودش هم پس از این ماجرا به آمریکا برگشت.

سینمای ایران در ابتدای راه سختی قرار گرفته بود که هنوز هم در میانه آن است. بخشی از فیلمسازان و تعدادی از نهادها می‌خواستند به مساله نفوذ گروهک مجاهدین در ساختارهای سیاسی و امنیتی کشور بپردازند، در حالی که این نفوذ بر سر راه فعالیت خودشان هم موانعی ایجاد می‌کرد. تا آن روز همیشه بهانه‌های غالب برای امتناع از پرداختن به گروهک منافقین در هر قالبی، چه هنری و چه پژوهشی و تحلیلی این بود که اینها تمام شده‌اند و اهمیتی ندارند و با این کارها دوباره مطرح می‌شوند. واقعیت اما این بود که هم جای جلاد و شهید داشت در روایت‌ها عوض می‌شد و هم منافقین در یک‌سری بزنگاه‌های مهم نقشی تعیین‌کننده داشتند. نگاه به جاسوسی هسته‌ای مجاهدین خلق و لو دادن اطلاعات ایران به خارجی‌ها که کشور را چند دهه دچار بحران کرد یا انفجار در زاغه مهمات ملارد که باعث از دست رفتن شهید تهرانی‌مقدم، پدر موشکی ایران شد و ده‌ها مورد ریز و درشت دیگر سرجمع باعث می‌شوند نسبت به هر کدام از سیاسیون کشور که می‌خواهند به بهانه کم‌اهمیت شمردن منافقین، از پرداختن به نفوذ آنها طفره رفته شود، حس شک و تردید ایجاد شود. در غوغای ززآ هم نقش‌آفرینی فعال این گروهک دیده شد اما هنوز عده‌ای بر همان مواضع بودار گذشته تاکید می‌کنند.

فیلم «ضد» درباره همین مساله است؛ نفوذ مجاهدین خلق در ساختارهای سیاسی و امنیتی ایران؛ و از این لحاظ که دست روی موضوع بسیار مهمی گذاشته، خودش هم تبدیل به فیلمی مهم و بحث‌برانگیز می‌شود. این دومین فیلم امیرعباس ربیعی بعد از «لباس شخصی» است که با مدت‌ها تاخیر و در حالی که فیلم اول هنوز توقیف است، روی پرده آمده. روایت این فیلم به روزهای اول انقلاب برگشته و عامل توطئه‌چینی برای ترور دکتر بهشتی و پس از آن رئیس‌جمهور رجایی را در کانون ماجرا قرار داده است. ضد از لحاظ ساختار سینمایی به وضوح نسبت به لباس شخصی که فیلم اول کارگردانش بود عقب‌تر است و به نظر می‌رسد بخشی از این وضعیت منبعث از بلاتکلیفی فیلمساز درباره ضدقهرمان اصلی‌اش باشد. هنوز یکی از معماهای بزرگ روانشناختی و اجتماعی که کسی درست و کامل آن را لااقل در سینما توضیح نداده این است که چطور این همه آدم تحصیل‌کرده و احتمالا‌ عاقل، تا این حد مسخ شده‌اند که زندگی و خوشبختی‌شان را به پای این گروهک گذاشته‌اند. این وابستگی عمیق را چطور می‌توان ایدئولوژیک دانست در حالی که مجاهدین خلق یک روز با داعیه‌های چپ‌گرایانه تشکیل شد و روز دیگر با دست‌راستی‌ترین مقامات آمریکایی هم‌پیمان شد؟ یک روز ادعای ایرانی‌گری کرد و روز دیگر به عنوان هم‌پیمان صدام به ایران لشکر کشید؟ کسی هنوز این معمای بزرگ را به صورت دراماتیک برای مخاطبان باز نکرده و از خلال گفت‌وگوهایی که سازندگان فیلم‌های مربوط به موضوع مجاهدین انجام داده‌اند هم می‌شود فهمید نه اینکه آنها این را می‌دانند و فقط خوب بلد نیستند توضیح دهند، بلکه ظاهرا این بخش اسرارآمیز از مناسبات سیاسی ایران و از طرفی این بخش از ساختار پیچیده نفس انسان‌ها هنوز برای خودشان هم مکشوف نشده است.

اکثر این فیلم‌ها اعضای گروهک منافقین را از دورنما نشان می‌دهند و بهشان نزدیک نمی‌شوند؛ از ماجرای نیمروز تا سرهنگ ثریا؛ و فیلمی که با پرسپکتیو یکی از این افراد به ماجرا نگاه می‌کند، یعنی ضد هم به‌شدت از ناآگاهی کارگردان نسبت به سوژه ضدقهرمانش رنج می‌برد. امیرعباس ربیعی در فیلم ضد دقیقا دست گذاشت روی اصل مساله، یعنی پروژه نفوذ، اما این نفوذ با موردی مثل آنکه عوامل سرویس‌های امنیتی یک کشور دیگر در ساختار امنیتی و سیاسی ایران انجام داده باشند، همسان نیست. این نفوذ توسط اعضای گروهکی انجام می‌گیرد که کل بنای ساختار آن روی وفاداری اعضا استوار است و فیلم تمام می‌شود در حالی که دلیل مبهم این وفاداری ابلهانه هنوز مبهم باقی می‌ماند. هنوز هیچ فیلم‌سازی از سینمای ایران جرات نکرده به مساله نفوذ مجاهدین خلق در روزگار نزدیک‌تر به ما فیلم بسازد اما با این دست‌فرمان اگر سراغ چنین سوژه‌ای هم بروند، باید مطمئن باشیم که کار را چنانکه بایسته باشد در نخواهند آورد.

این تعبیر کلیشه‌ای که در نوشته‌های تازه‌کاران حوزه نقدنویسی سینمایی زیاد به چشم می‌خورد، متاسفانه در مورد فیلم ضد صادق است و کار می‌کند؛ «تکلیف کارگردان با شخصیت اصلی فیلمش مشخص نیست.» حتی شهید بهشتی که حضور متریک بسیار کمی در تصویر دارد، خیلی بهتر از ضدقهرمان اصلی قصه درآمده و ملموس می‌شود چون کارگردان او را خوب می‌شناخته و تکلیفش را با این شخصیت می‌دانسته. مثلا‌ زنی که نامزدش از عناصر مجاهدین خلق است و به تشکیلات حزب جمهوری نفوذ کرده و البته از عضویت نامزدش در این گروهک با خبر نیست، با اینکه نسبت به آیت‌الله بهشتی کینه خانوادگی و قدیمی دارد، یک روز نزد او می‌رود و درخواست می‌کند که نامزدش بتواند از تشکیلات حزب خارج شود. پس از اینکه دکتر بهشتی با این درخواست موافقت کرد، این زن به نامزدش می‌گوید از بهشتی خوشش آمده چون افراد در همکاری با او مختار هستند؛ حال‌آنکه سازمان مجاهدین خلق اجازه خروج افرادش از این گروهک را نمی‌دهد. شخصیت دکتر بهشتی در اینجا به خوبی برای مخاطب جا می‌افتد چون صفت او اگرچه در تمام افراد بشر نیست اما چنین صفتی برای همه شناخته‌شده است و آنچه عجیب به نظر می‌رسد و نیاز به معرفی و توضیح دارد، سازمان مجاهدین خلق است؛ سازمانی که نمی‌گذارد افرادش تحت هیچ شرایطی از آن جدا شوند و افرادی که به شکل عجیبی این شرایط را پذیرفته‌اند. با اینکه فیلم درباره مجاهدین خلق است و معرفی شهید بهشتی موضوع آن نیست، با کوچک‌ترین تماسی با این شخصیت می‌تواند آن را تا حدود زیادی معرفی کند؛ حال آنکه موضوع اصلی خودش یعنی چرایی رفتارهای اعضای مجاهدین خلق مبهم باقی می‌ماند. فیلم ضد را می‌توان بخشی از مسیری دانست که سینمای ایران برای تکامل لحن و ساختار خودش در پرداختن به موضوع گروهک منافقین باید بپیماید و یک تجربه است از اینکه اگر دوربین کارگردان و کانون قصه در روایت فیلمسازان ایرانی قرار باشد به خود اعضای مجاهدین خلق نزدیک شود، با چه مشکلاتی به لحاظ فنی روبه‌رو خواهیم بود و کدام نقاط نیاز به تقویت دارند.

فیلمساز از آنجایی که پیچیدگی‌های اصلی را راجع‌به شخصیت سیاسی و اجتماعی مجاهدین نمی‌داند و تنها خصوصیتی که از آنها سراغ دارد، ضدیت با نظام جمهوری اسلامی است، نمی‌تواند وارد دنیای این کاراکترها شود و صرفا با همان تنها خصوصیت‌شان که فهمیده، یعنی ضد بودن با جمهوری اسلامی بازی می‌کند.

منبع: روزنامه فرهیختگان

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon