راز محبوبیت استاندار شهید/ همه داغ‌ برادر دیده‌ایم + فیلم

راز محبوبیت استاندار شهید/ همه داغ‌ برادر دیده‌ایم + فیلم

استاندار جوان؛ استاندار شهید؛ استاندار محبوب و استاندار تراز انقلاب. همین است که راز محبوبیت شهید مالک رحمتی است.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از تبریز، روایت‌های مردم از او روایت‌هایی ساده اما عمیق است که جز حسرت چیزی در پشت این روایت‌ها نیست.روایت، روایت مردمی است که امروز از تبریز و تهران به پایتخت روزگاران قدیم ایران و زادگاه پدری استاندار شهید، مراغه آمده‌اند.

این چند روز، مدام روایت شنیده و روایت نوشته‌ام. شنیدن و نوشتن، چیزی فراتر از اندیشیدن به چیزی است که باید نوشته شود. این بار حرف‌هایی نوشته می‌شود که بارها در خاطر مردم تکرار شده است.

دوستی می‌گوید: مالک با بقیه فرق داشت. مالک آمده بود که فرق داشته باشد. مالک برای مردم فرق داشت. فرق داشتن اتفاقی است که نه در کلمات، بلکه در احساسات مردم عیان و بیان می‌شود و همین تشییع باشکوه پس از چند روز در زادگاه پدری‌اش نشان از ارادت به مردی دارد که در پیشگاه مردم دست بر سینه بود.

مرد کارگری از استاندار شهیدی سخن می‌گوید که صدایش را برای مسئولان بلند می‌کرد و با مردم به نرمی سخن می‌گفت. از پدر استانداری می‌گوید که او را با شرف بزرگ کرد و نان حلال به سفره آورده بود.

در همین روزها یکی از مدیران روابط‌عمومی یکی از ادارات دولتی را می‌بینم. وجه اشتراک گفت‌وگوها استاندار جوان شهید است. از آخرین جلساتشان با استاندار می‌گوید. از حساسیت‌های استاندار به فعالیت‌های میدانی و از خستگی‌ناپذیری او می‌گوید‌.

استاندار شهید چیزی از کاخ استانداری آذربایجان نبرد اما در این چهار ماه حضور در استانداری آذربایجان شرقی چیزهای زیادی به یادگار گذاشت که تا ابد مردمانش را دل‌تنگ خواهد کرد.

.

دوستی می‌گوید رحمتی اهل تعارف نبود و سر سازش نداشت. اما این همهٔ روایت نیست. سر سازش نداشت اما با مردم مهربان بود. دختربچه‌ای به استقبالش می‌رود و آن دختربچه را دختر کوچک خود خطاب می‌کند. حالا مگر آن دختربچه او را از یاد خواهد برد؟

صفحه‌های رسانه‌های مختلف را می‌خوانم. از هوش و ذکاوت او نوشته‌اند. شاید این‌ها در توصیف یک جوان 42 ساله قدری عجیب باشد اما این‌ توصیف‌ها، توصیف مالک رحمتی بودند.

به مراغه می‌رسیم. راه‌ها بسته‌اند. از ماشین پیاده می‌شویم و از حوالی خیابان فلسطین به سمت مسجد شهدا می‌رویم. خیابان‌ها را نمی‌شناسیم اما بلدچی لازم نیست. این‌ها خیابان‌های مالک هستند. نشان از مالک دارند و همه برای مالک آمده‌اند.

کمی دیر کرده‌ایم. تا به محل تشییع می‌ترسیم گارد تشریفات ارتش کار خود را شروع می‌کند. همان تشریفات مرسوم و معمول ارتش اما این‌بار قرار است احترام نظامی فداییان ملت برای خادم شهید ملت باشد.

تشریفات تمام می‌شود. این‌بار نوبت مردم است که‌ احترام خود را به جای بیاورند. دسته‌های عزاداری کار خود را شروع می‌کنند. کمی از پیکر مطهر دور هستیم. مردم زیادی آمده‌اند و از پیکر استاندار شهید دورتر می‌شویم.

آشنا و غریبه آمده‌اند. مراغه نظامی‌های زیادی دارد. همه‌شان این‌بار برای احترام به دوست روزهای کودکی‌شان آمده‌اند. اینجا مردم خاطرات ناگفتهٔ زیادی از مالک دارند.

با آدم‌های بسیاری حرف زده‌ام و برخی از آن‌ها او را مالک خطاب کرده‌اند. تیترهای رسانه‌ها با نام مالک منتشر شده‌اند. مالک این بار مخاطب خطبه‌ای است که قرار بود برادر دینی مردمی باشد که دینشان و ایمانشان و خلقتشان با او یکی است. مالک، تجسم واقعی خطابه‌ای بوده که پس از قرن‌ها به واقعیت پیوسته است.

از جمعیت جدا می‌شویم و به سمت گلشن زهرا می‌رویم. مالک را قرار است در میان شهیدان گلزار شهدا به خاک بسپارند. عزیزکرده مردم، حالا عزیزکرده شهیدان نیز شده است.

جمعیت دسته‌دسته می‌رسند. پیرمردها و پیرزن‌های مراغه هرکدام در سویی نشسته‌اند. جوان‌های مراغه انگار داغ‌ برادر دیده‌اند و کودکان و نوجوانانش گویی رؤیای مالک شدن در سر می‌پرورانند.

گوشه‌ای ایستاده‌ام و تماشا می‌کنم. پدر و مادر مالک به سمت مزار می‌رسند. پس از آن‌ها، پسربچه‌ای در آغوش مردی جوان می‌آید. پسر مالک است. داغ دلم تازه می‌شود. تصویری از این روایت ضبط می‌کنم؛ دوست دارم این داغ تازه بماند و مدام روایت شود.

نزدیکان مالک بر سر مزارش می‌رسند و حالا این مالک است که باید بیاید. حالا این مالک است که باید برای وداع آخرش بیاید؛ وداعی که پیش از شهادتش میسر نشده بود.

پیکر مالک به میان مردم می‌رسد. مردم چشم‌انتظار و بی‌قرار پیکرش را بردوش می‌گیرند و به دستان پاسداران حفاظت می‌سپارند. مالک از دست مردم رفت اما برای آرام گرفتن درخاک، ابتدا به دست مردم رسید. این هم سعادتی است.

بهت و بغض غریبی جمعیت را فراگرفته است. چهره‌ها حرف‌های زیادی برای گفتن دارند. پیکر مالک از میان مردم رد می‌شود. مردم یاحسین می‌گویند.

در میان جمعیت هستم. از مزار دور می‌شوم و دوباره نزدیک می‌شوم. مالک از دور دارد به مردم نگاه می‌کند. همان لبخند سادهٔ بی‌تکلف را بر چهره دارد و همان صدای رسایش در گوش مردم زمزمه می‌شود.

نزدیکان مالک از مزار دور می‌شوند. وداع با مالک، وداع سختی است. داغ جوان، داغ بزرگی است. مردم به مزار مالک می‌رسند. اندکی بعد من نیز بر سر مزار استاندار جوان شهید می‌رسم. گوشه‌ای می‌ایستم و فاتحه‌ای می‌خوانم. هنوز مردم از خوبی‌های او می‌گویند.

آرام از میان مردم رد می‌شوم. به مالک رحمتی فکر می‌کنم. با خودم می‌گویم او استاندار تراز انقلاب بود.

انتهای پیام/

 
پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon