دلنوشته احساسی مادر شهید دلاور امیرخانی برای پسرش/ "تو هنوز با ما هستی"
- اخبار استانها
- اخبار زنجان
- 20 مهر 1404 - 16:27
به گزارش خبرگزاری تسنیم از زنجان، در هفته نخست جنگ جنایتبار رژیم کودککش صهیونیستی علیه ایران، حوزه هنری زنجان با دعوت از نویسندگان و فعالان ادبی استان، بستری برای روایتنگاری مردمی از روزهای تلخ و پرافتخار مقاومت فراهم کرد.
این اقدام، به راهاندازی «خانه روایت حوزه هنری زنجان» انجامید؛ فضایی برای ثبت روایتهایی از وداع با پیکرهای مطهر شهدا مدافع وطن، حضور پرشور مردم در مراسم تشییع و راهپیماییها، دیدار با خانوادههای معظم شهدا و لحظاتی که با اشک، غرور، غیرت و دلاوری در حافظه مردم زنجان ماندگار شد.
یکی از روایتهایی که اخیراً به خانه روایت ارسال شده است توسط مادر شهید دلاور امیرخانی است که دلنوشتهی احساسی خود را خطاب به پسرش را نوشته است.
شهید دلاور امیرخانی که عضو نیروی هوافضای سپاه زنجان بود، صبح روز شنبه 24 خرداد ماه بر اثر حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. ناگفته نماند که خبرگزاری تسنیم زنجان که مراسم چهلم شهید طهرانچی را در زنجان برگزار کرده بود از دختر دلاور امیرخانی نیز تقدیر کرد.
دلنوشته مادر شهید دلاور امیرخانی به شرح زیر است:
بسم رب الشهدا و صدیقین
السلام علیک یا اهل بیت النبوه
دلاورجان ، میوه دل مادر، سلام
سلامی به گرمی آفتاب به روشنی مهتاب
مارو ترک کردی رفتی پیش مولامون وبه مولامون لبیک گفتی
ولی میدونی جات تو این موکبها خالیه
به جای خودت عکستو گذاشتن تو موکب
وزیرش نوشتن نوکر خادم الحسین(ع)
افتخار میکنم عزیزم، نفسم، امیدم، هم تو این دنیا نفسم بودی، هم تو اون دنیا نفسم باش و دستم بگیر
دلم خیلی برات تنگ شده
پهلوان دلاورم
آخه همه اونا که رفتن کربلا دارن برمیگردن
چشمم به در خشک شده که تو هم برگردی
یل دلاورم
هرکی که برمیگرده میپرسم دلاورو دیدی؟
نمیدونم چرا همه دلشون میگیره
آقا مرتضی با دوستاش رفته بود کربلا
اونجا صدات زدن گفتن ما گمشده داریم
اما بدون تو برگشتن پیدات نکردن
امیدم
ولی پسردایی علی به جای شما کربلاست
میخواد برگرده
آخه دیگه موکبها دارن جمع میشن مهربونم
دیروز تو موکب امام رضا(ع) عکستو زده بودن
دوستات داشتن کار میکردن
چشم چرخوندم ببینمت اما ندیدم
به جای تو دیدم محسن دایی داره کار میکنه
بابا داره کار میکنه حسین دایی کار میکنه
محمدرضا داره به جای شما نذریه جمع میکنه
دلاور جونم
هرکی که تو کربلاست میبینم عکستو
زده رو کولش یا عکستو برداشته دستش
نوشته به نیابت از شهید دلاور
ته دلم خوشحالم و افتخار میکنم
دلاورجان ولی دلم می گیره
میام روبری عکست وایمیستم
میبینم دستتو گذاشتی رو سینه
داری سلام میدی شاید به ظاهر به من
ولی در باطن به مولامون
انشاءالله شفاعتمون کنی هنوزم باور نکردم پرکشیدن تو رو آخه. رفتی مشهد زیارت دیگه برنگشتی میدونم رفتی کربلا پیش همشون بودی. همشون و میبینی ولی ما لایق دیدن تو نیستیم بغض میکنم
دلاورجونم
بچههات خیلی بهونتو میگیرن
همسرت دلش میگیره آنقدر باحیاست
آروم آروم اشک میرزه دلم و کباب میکنه
هی بهش میگم ای منی آغلادان آغلامادا
منه گلسین قادان آغلامادا
هی گلیب دیزلریوی قوجاخلاما آغلامادا
خواهر
خواهرت زینب از فراق کربلا دل تو دلش نیست گله میکنه میگه داداش خودت دوباره رفتی کربلا منو بازم نبردی
هی صدات میکنه داداش جونم پس کجایی
قرار بود منو ببری کربلا
به خاطر ما نرفت کربلا
میگفت داداش همیشه شما رو میسپرد به من میگفت من میرم مامان و بابا رو تنها نذار
داداش جونم
حالا که نیستی من اونارو به کی بسپرم برم داداش باغیرتم
آخه این روزا خونه ما کربلاست
عزیز دل مادر
قربون قد بالات برم من قربونت برم که افتخار آفریدی بهمون عزت دادی دلاور بودی دلاورانه رفتی
ولی جات خیلی خالیه وقتی میرم سر مزارت عکستو میبینم گریه امونم نمیده
وقتی مزارتو میبینم میگم دیگه برگشتی نیست
اومدم گریه کنم که تو بهم امون بدی
به خدا رو بزنی گریه هامو نشون بدی
من که حرفی ندارم، تو لااقل حرفی بزن
نکنه تا منو دیدی سرتو تکون بدی
پهلوان دلاورم
این شبا داری هوامونو یا نه؟!
می پسندی گریه هامونو یا نه؟!
می پوشونی بدیامونو یا نه؟!
عزیزم حلالم کن که برات دردسرم
از خجالتِ تو پایینه سرم اومدم گریه گنم
میگن اون دلی که میشکنه میره حرم
میشه دل من شکسته که راهی کربلا بشه
مهربونم
از درِ خونهی تو برم یا نه؟!
میکشی دستت رو سرم یا نه؟!
ای آقا!
نگیره اگه دعات دلت میاد؟!
از خونه بدم سلام دلت میاد؟!
اگه کربلا نیام دلت میاد ؟!
وای مادر وای مادر
لالایی دلاورم لالایی
لالایی نابود بشه اسرائیل
لالایی نابود بشه آمریکا
لالایی نابود بشه منافقان داخلی
لبیک یا امام حسین( ع)
لبیک یا خامنهای
انتهای پیام /