گفتگو|اگر امیرکبیر بود امروز ایران کجا بود؟ پاسخی به یک «اگر» بزرگ تاریخ+فیلم

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اراک، هفته فرهنگی اراک، فرصتی ویژه برای بازخوانی پیشینه و ریشه‌های هویتی این شهر تاریخی است؛ شهری که زادگاه یکی از برجسته‌ترین چهره‌های اصلاح‌طلب تاریخ ایران، میرزا تقی‌خان امیرکبیر، است. همزمان با سالروز صدارت امیرکبیر از بیست و هشتم مهرماه تا چهارم آبان ماه به عنوان هفته فرهنگی اراک نامگذاری شده و هدف آن، بازخوانی میراث فرهنگی، اجتماعی و تاریخی اراک در بستر ملی است.

میرزا تقی‌خان امیرکبیر نه‌تنها نماد اصلاح‌گری اداری و آموزشی در عصر قاجار بود، بلکه نماد یک دوره از تاریخ ایران است که در آن عقلانیت، اصلاح‌طلبی و وطن‌دوستی در برابر ساختارهای پوسیده قدرت ایستادند. امیرکبیر با نگاهی آینده‌نگر، پایه‌گذار تحولاتی شد که هنوز هم ردپایشان در ساختار اداری، آموزشی و اقتصادی کشور دیده می‌شود. تأسیس دارالفنون، اصلاح نظام مالیه، مبارزه با فساد و تلاش برای استقلال سیاسی، تنها بخشی از میراث اوست.

هفته فرهنگی اراک نه‌تنها یادآور نقش تاریخی این شهر در تحولات ملی است، بلکه بستری برای زنده نگه‌داشتن اندیشه‌های اصلاح‌طلبانه امیرکبیر و تأکید بر ضرورت مشارکت اجتماعی در مسیر توسعه و عدالت است؛ مسیری که از دل تاریخ می‌گذرد و به سوی آینده‌ای روشن‌تر امتداد می‌یابد. در این راستا خبرنگاران خبرگزاری تسنیم در گفت‌وگویی تفصیلی با "ایرج احمدی‌هزاوه"، نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر، به بررسی ابعاد مختلف زندگی‌نامه، اقدامات و میراث فکری امیرکبیر پرداخته‌اند؛ که مشروح خبر به شرح زیر می‌باشد:

مهاجرت به تبریز؛ نقطه عطف زندگی میرزاتقی خان امیرکبیر

شروع گفت‌وگو، با مقدمه‌ای از سیر زندگی میرزا تقی خان فراهانی مشهور به امیرکبیر آغاز شد، شخصیتی بزرگ که از هزاوه اراک پا به عرصه سیاستمداری و حاکمیت و کشورداری وارد شد، "ایرج احمدی هزاوه"، نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر با اشاره به زندگینامه امیرکبیر گفت: امیرکبیر در فاصله سال‌های 1214 تا 1222 هجری قمری در روستای هزاوه از توابع فراهان دیده به جهان گشود. پدر او مش قربان یا کربلای محمد قربان و مادرش فاطمه سلطان، دختر استاد شاه محمدهزاوه‌ای است. دوران کودکی امیر در روستای هزاوه سپری شد. گفته شده که حدود 8 یا 9 ساله بود که از آنجا رفت، اما خوشبختانه هنوز کسانی هستند که با واسطه، خاطراتی از آن دوران را نقل کرده‌اند و این خاطرات ثبت شده‌اند.

وی افزود: از همان کودکی، امیرکبیر کودکی بسیار باهوش بود و ویژگی‌هایی که بعدها در بزرگسالی از خود نشان داد، در همان دوران نیز قابل مشاهده بود. رفتارهای خاص او در میان هم‌بازی‌هایش، نشانه‌ای از روحیه آزادگی و حُریت او بود؛ روحیه‌ای که بعدها حتی در کنفرانس ارزنه الروم نیز نمایان شد.

احمدی هزاوه تصریح کرد: پدر امیرکبیر در آن زمان آشپز میرزا عیسی قائم‌مقام، صدراعظم فتحعلی‌شاه قاجار بود و در تهران زندگی می‌کرد. پس از مهاجرت میرزا عیسی به تبریز و انتصاب وی به عنوان همه‌کاره عباس‌میرزا، مش قربان نیز به همراه خانواده‌ و فرزند دومش، میرزا محمدحسن‌خان، به تبریز رفت. این مهاجرت نقطه عطفی در زندگی امیرکبیر بود.

وی بیان کرد: دوران رشد و تحصیل امیرکبیر در تبریز شکل گرفت، هرچند در این مسیر، باید از میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی، دیگر بزرگ‌مرد اهل هزاوه، یاد کرد. او کسی بود که استعداد امیر را کشف کرد و زمینه ترقی او را فراهم ساخت. امیرکبیر تحت نظارت میرزا ابوالقاسم و میرزا عیسی، پله‌پله مدارج ترقی را طی کرد. جالب آنکه میرزا ابوالقاسم از همان کودکی پیش‌بینی کرده بود که این کودک در آینده چه جایگاهی خواهد داشت. در نامه‌ای از او آمده است: «در حق قوه مدرکش صادق است، این پسر کارهای بزرگ به روزگار می‌گذارد، باشد که صبح دولتش بِدَمَد».

رهبرمعظم انقلاب اسلامی یکم فروردین ماه سال 1398 فرمودند: امیرکبیر که یک چهره ماندگار در تاریخ ماست و واقعاً کارهای بزرگی هم کرده، همه حکومت او سه سال بود... اما آنقدر این کار، مهم و بزرگ و جدی بود که تاریخ امیرکبیر را فراموش نمیکند؛ والّا قبل از اینکه بیاید در راس صدارت قرار بگیرد و بعد که به کاشان تبعید شد، دیگر چیزی در پروندهی او وجود ندارد؛ همین سه سال است.

نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر  در پاسخ به اینکه آغاز فعالیت‌های اداری و سیاسی امیرکبیر چگونه رقم خورد و چه عواملی در شکل‌گیری شخصیت اجرایی و اصلاح‌طلبانه او نقش داشتند؟ اظهار کرد: امیرکبیر ابتدا منشی‌گری میرزا عیسی قائم‌مقام را برعهده گرفت و با خطی خوش و محتوایی قوی، کار خود را آغاز کرد. سپس به عنوان مستوفی نظام آذربایجان مشغول به کار شد. مربیان اصلی امیرکبیر نیز میرزا عیسی و میرزا ابوالقاسم، هر دو سیاستمدار، ادیب و در برخی موارد حکیم بودند. آنها امیرکبیر را دقیقاً مطابق با آنچه در نظر داشتند، تربیت کرده و پرورش دادند.

احمدی هزاوه ادامه داد: پس از مدتی، امیرکبیر به عنوان وزیر نظام آذربایجان با درجه سرتیپی فعالیت خود را ادامه داد. در این دوران، دو سفر مهم به روسیه داشت و با نیکولای اول، تزار روسیه، دیدار کرد. در این سفرها، از کارخانه‌های اسلحه‌سازی، صنایع غذایی، نساجی و دیگر بخش‌های صنعتی روسیه بازدید کرد و پس از بازگشت به ایران، تجربیات خود را به کار گرفت.

وی عنوان کرد: امیرکبیر به عنوان نماینده ایران در مذاکرات چهارجانبه‌ ارزنه الروم که در آن زمان در عثمانی (ترکیه فعلی) برگزار می‌شد، شرکت کرد. این مذاکرات عمدتاً معطوف به مرزهای غربی ایران، از بازرگان تا دهانه خلیج فارس بود. موضوعاتی چون کشتیرانی در اروندرود و مالکیت خرمشهر (که عثمانی‌ها آن را مهممره می‌نامیدند) از جمله محورهای اصلی مذاکرات بودند.

نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر  اضافه کرد: این مذاکرات در قالب 17 بند و طی چهار سال به نتیجه رسید. نمایندگانی از روسیه و انگلیس نیز بر روند مذاکرات نظارت داشتند. پس از پایان مذاکرات، نامه‌ای از صدر اعظم وقت، حاج میرزا آقاسی، برای امیرکبیر نوشته شد که سراسر تمجید از تلاش‌های او بود. محمدشاه نیز از امیر تشکر کرد و شمشیری مرصع به او اهدا نمود.

وی عنوان کرد: پس از بازگشت به ایران، امیرکبیر به عنوان معلم ناصرالدین میرزا در تبریز منصوب شد. در سال 1264 هجری قمری، با درگذشت محمدشاه، امیرکبیر که هم‌زمان وزیر نظام آذربایجان و معلم ناصرالدین شاه بود، همراه با شاهزاده جوان از تبریز به سمت تهران حرکت کرد. امیر برای این سفر، مبلغ 30 هزار تومان قرض گرفت و هزار نفر سپاهی گردآوری کرد.

احمدی هزاوه خاطرنشان کرد: در مسیر تبریز به تهران، ناصرالدین شاه دو حکم مهم برای امیرکبیر صادر کرد؛ نخست، انتصاب او به عنوان امیر نظام (فرمانده کل نیروهای مسلح) و دوم، انتصاب به عنوان صدراعظم کشور است که در متن حکم آمده بود؛ "ما امروز تو را شخص اول مملکت قرار دادیم، ایران را به تو سپردیم و به هیچ کس چنین اعتمادی نداریم". ناصرالدین شاه با شناخت و علاقه‌ای که به امیر داشت، می‌دانست کشور را به دست چه کسی می‌سپارد و تا پایان عمر نیز بر این باور بود که امیر هیچ‌گاه به او و به ایران خیانت نکرد.

امیرکبیر با روحیه اصلاح‌طلبی و صداقت وضعیت کشور را از ناامنی و بی‌نظمی نجات داد

زمان صدارت امیرکبیر و چالش‌ها و بحران‌های کشور موضوع دیگر بود که نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر  به آن پرداخته و در پاسخ به اینکه این شرایط چگونه زمینه‌ساز اجرای اصلاح‌گری گسترده توسط وی شد؟ اظهار کرد: امیرکبیر در شرایطی به صدارت رسید که مملکت از دوران 12 ساله پادشاهی محمدشاه و صدارت حاج میرزا آقاسی، به شدت آسیب دیده بود. خزانه خالی بود، مسئله هرات و دخالت‌های روسیه و انگلیس در امور داخلی ایران، وضعیت نابسامان شاهزادگان قاجاری، و دست‌اندازی مادر شاه به اموال کشور، همه نشان از آشفتگی شدید داشتند و فساد اداری در کشور بیداد می‌کرد.

احمدی هزاوه اضافه کرد: در منابعی چون آثار آقای آدمیت، حسین مکی و اقبال آشتیانی، به وضوح آمده است که رشوه‌خواری به حدی رسیده بود که هیچ کاری بدون پرداخت رشوه انجام نمی‌شد؛ حتی برای گرفتن یک منصب اداری، پرداخت رشوه الزامی بود.

وی ادامه داد: در چنین شرایطی که وضعیت کشور به‌ویژه تهران دچار ناامنی و بی‌نظمی بود؛ امیرکبیر با روحیه اصلاح‌طلبی، صداقت، و اراده‌ای قوی، وارد میدان شد تا کشور را از بحران خارج کند، امیرکبیر بنای کار خود را بر امنیت گذاشت و به نظم میرزا تقی خانی معروف شد، امیرکبیر با تکیه بر حکم رسمی ناصرالدین‌شاه و اعتماد کامل شاه جوان، بلافاصله کار خود را آغاز کرد. او بدون اتلاف وقت، برنامه‌های اصلاحی خود را در ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور پیاده کرد.

امیرکبیر بیش از آنکه سیاستمدار باشد، یک مصلح بود

نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر  در پاسخ به اینکه با توجه به اقدامات گسترده امیرکبیر در حوزه‌های مختلف، آیا می‌توان او را صرفاً یک سیاستمدار دانست یا باید از او به‌عنوان یک مصلح اجتماعی و فرهنگی یاد کرد؟ اظهار کرد: در تحلیل شخصیت امیرکبیر که او صرفاً یک سیاستمدار بود یا یک مصلح؟ باید گفت همان‌طورکه میرزا ابوالقاسم را ادیب سیاستمدار یا سیاستمدار ادیب می‌نامیدند نیز امیرکبیر هم مصلح سیاستمدار یا سیاستمدار مصلح نامیده شد. امیرکبیر نیز در مرز میان سیاست‌ورزی و اصلاح‌طلبی قرار داشت. شخصاً می‌توان گفت امیرکبیر بیش از آنکه سیاستمدار باشد، یک مصلح بود.

وی بیان کرد: وی با وجود اشراف کامل بر امور سیاسی کشور، هیچ‌گاه افکار اصلاح‌طلبانه‌اش را فدای مصلحت‌های سیاسی نکرد. بسیاری از نویسندگان معتقدند اگر امیر با مماشات بیشتری رفتار می‌کرد، می‌توانست بیش از سه سال و یک ماه بر مسند صدارت باقی بماند. اما او ترجیح داد اصول خود را حفظ کند، حتی اگر به قیمت کوتاه شدن دوره صدارتش تمام شود.

مقام معظم رهبری، بیست و هفتم آذرماه 1379 فرمودند: یک نفر مثل میرزا تقى‌خان امیرکبیر در نظام سیاسى دوره‌هاى اخیر ایران پیدا مى‌شود؛ کسى که با دید نافذ خود مشکل اساسى این کشور را فهمید و اگر کسى مى‌خواست همه‌ى مشکلات این کشور را تعقیب کند، مثل ریسمان‌ها و رشته‌هایى که همه به یک مرکز مى‌رسید، آن مرکز را امیر کبیر کشف کرد؛ و آن عبارت بود از وابستگى به بیگانه.

اوایل دوران قاجار، این وابستگى با همه‌ى اشکال زشت آن شروع شد. در آن وقتى که امیر کبیر بر سر کار آمد و سه سال بیشتر در رأس کار نبود، این قضایا به شکل بسیار بدى رسیده بود؛ اما بسیارى کشف نمى‌کردند. بعد که دستهاى پنهان انگلیس و روس در همان زمان، امیر کبیر را به قتل رساندند، این سلسله‌ى وابستگى روزبه‌روز بیشتر شد.

احمدی هزاوه در پاسخ به اینکه امیرکبیر در طول دوران صدارت خود، چندین ویژگی شخصیتی برجسته از خود نشان داد؟ به نظر شما کدام‌یک از این ویژگی‌ها نقش کلیدی‌تری در موفقیت اصلاح‌گری او داشت و چگونه این خصوصیات در رفتار سیاسی و مدیریتی‌اش نمود یافت؟ اظهار کرد: امیرکبیر چندین ویژگی‌ شخصیتی بارز داشت که یکی ازآنها عشق به ایران بود به طوری که در سخنان و نوشته‌های امیر، عشق و علاقه‌اش به ایران کاملاً مشهود است و هر بار که نام ایران را بر زبان می‌آورد، با شور و احساس خاصی همراه بود. همچنین پاک‌دستی و صداقت از دیگر ویژگی‌های شاخص ایشان بود؛ امیرکبیر فردی پاک‌دست و صادق بود و هیچ‌گاه در مسیر اصلاح‌گری، منافع شخصی را بر منافع ملی ترجیح نداد.

وی اضافه کرد: زمانه شناس بودن از دیگر شخصیت‎‌های بارز امیرکبیر است، وی مسائل جهانی و شرایط سیاسی بین‌المللی را به‌خوبی می‌شناخت و درک عمیقی از تحولات روز داشت، با همین روحیه، امیرکبیر تلاش کرد عزت نفس و اعتماد به نفس را به ملت ایران بازگرداند و روحیه ملی را احیا کند.

نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر  در پاسخ به اینکه برخورد امیرکبیر با قدرت‌های خارجی در دوران صدارتش چگونه بود و چه سیاست‌هایی را برای کاهش نفوذ بیگانگان در امور داخلی کشور اتخاذ کرد؟ اظهار کرد: در دوران صدارت امیرکبیر، خارجی های روس و انگلستان نفوذ گسترده‌ای در امور داخلی ایران داشتند. صدراعظم پیشین، حاج میرزا آقاسی، برای هر تصمیمی از سفارت‌های خارجی اجازه می‌گرفت. اما امیرکبیر این روند را متوقف کرد. در مکاتباتی که با وزیر امور خارجه انگلستان انجام شد، سفیر انگلیس (آقای شیل) اذعان کرد که این فرد با قبلی فرق دارد و نمی‌توان با او همان‌گونه رفتار کرد.

وی افزود: در جریان فتنه‌ای در تبریز، امیر نامه‌ای تند به سفیر انگلیس نوشت و از دخالت‌های سرکنسول انگلیس (آقای استیونز) در امور داخلی ایران انتقاد کرد. حتی در ماجرایی، امیرکبیر شخصاً در صحنه تنبیه یکی از اتباع خارجی حاضر شد و بدون هیچ واسطه‌ای، حکم را اجرا کرد.

ناظم الاسلام کرمانی، نویسنده کتاب تاریخ بیداری ایرانیان درباره امیرکبیر گفته است: دوست و دشمن او را از نوادر دهر شمرده اند و از خلقت فوق العاده دانسته و کاهای امیر نظام را تربیت و انتظام قشون و اصلاح حال و کار دفتر و مالیه که خرج، دو کرور اضافه بر دخل بود و عمارت و مرمت خرابی های دیگر که به زودی محال می نمود و همه در یکی دو سال صورت گرفت، گواه و دلیل بزرگی اوست.

موضوع گاو مقدس در تبریز یکی از جریات خرافی دوران امیرکبیر بود، موضوعی که نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر  درخصوص ماجرای گاو مقدس در تبریز که در دوره صدارت امیرکبیر رخ داد و اینکه چه تأثیری بر فضای اجتماعی و مذهبی آن زمان داشت و واکنش امیرکبیر نسبت به این واقعه چه بود؟ اظهار کرد: در دوره صدارت امیرکبیر، اتفاقی عجیب در تبریز رخ داد که بعدها به «ماجرای گاو مقدس» معروف شد. گاوی از دست قصاب فرار کرد و وارد مسجدی شد. قصاب در تعقیب گاو دچار سکته شد و مردم این حادثه را به تقدس مسجد نسبت دادند. به گاو پتو، لحاف و غذا دادند و آن مکان به‌نوعی به پرستشگاه تبدیل شد.

وی عنوان کرد: نکته طنز تلخ تاریخ این است که سرکنسول انگلیس در تبریز، آقای استیونز، برای آن مکان چلچراغی نصب کرد تا مردم شب‌ها نیز بتوانند شب‌ها در کنار گاو به عبادت بپردازند، اما در نهایت گاو مُرد در حالی که حتی مردم پِهِن گاو را به‌عنوان شیء مقدس دست به دست می‌کردند.

وی ادامه داد: امیرکبیر برای کنترل این وضعیت، سپاهی به تبریز فرستاد و نامه‌ای شدیداللحن به سفیر انگلیس مبنی بر دخالت‌های عالیجناب استیونز سرکنسولگر انگیس نوشت و دخالت‌های انگلیس را افشا کرد و با شناختی که از سیاست‌های استعماری داشت، دست آنها را از امور داخلی کوتاه کرد.

امیرکبیر در طول عمر کوتاه صدارتش صنایع جدیدی را در ایران راه‌اندازی کرد

نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر  در پاسخ به اینکه در دوران صدارت امیرکبیر، چه جبهه‌هایی در داخل و خارج کشور در برابر اصلاح‌گری أمور از سوی او صف‌آرایی کردند و این مخالفت‌ها چه تأثیری بر روند تصمیم‌گیری‌ها و سرنوشت سیاسی او داشت؟ اظهار کرد: امیرکبیر در جبهه‌های مختلفی از جمله مقابله با شاهزادگان قاجار، مقابله با نفوذ روسیه و انگلستان، مقابله با میرزا آقاخان نوری که تابعیت انگلیسی داشت و مقابله با مهدعُلیا، مادر ناصرالدین‌شاه درگیر بود، با وجود این فشارها، امیرکبیر در مدت کوتاه صدارت خود ایران را امن و خزانه ملی را پُر کرد، هرات را برای ایران نگه داشت، روزنامه وقایع اتفاقیه و دارالفنون را تاسیس کرد، سیستم مالیاتی بسیار قدرتمند و منسجمی را راه اندازی کرد.

وی افزود: در این مدت امیرکبیر صنایع جدیدی را در ایران مانند سماورسازی، شیشه‌ریزی و توپ‌ریزی راه‌اندازی کرد. در زمینه توپ‌سازی، گفته شده که حتی از ظروف مسی موجود در خانه‌ها استفاده شد تا تکنولوژی ساخت توپ در ایران شکل بگیرد. همچنین امیرکبیر بنیان‌گذار کشتیرانی در خلیج فارس بود و حتی توافقاتی با آمریکا انجام داد که در قالب تفاهم‌نامه‌ای چندبندی تنظیم شد.

بیشتر بخوانید

 

رابرت گرانت واتسون، وقایع نگار دولت انگلیس بود که مدتی در ایران حضور داشت و اطلاعات خود را در رابطه با اوضاع ایران در کتابی تحت عنوان «تاریخ ایران» ثبت و آن را به چاپ رساند، در رابطه با امیرکبیر معتقد است: فوق العاده ترین و حتی شگفت انگیزترین جنبه اخلاقی امیرکبیر، همان فساد ناپذیری مطلق وی بود؛ در جای دیگر می افزاید: امیر نظام به همان اندازه پرکار بود که غیرت مسئولیت داشت. روزها و هفته ها می گذشت که بام تا شام کار می کرد و نصیب خود را همان وظیفه مقدس می دانست. دشواری ها و نیرنگ ها نیز او را سست و دل سرد نمی ساخت.

احمدی هزاوه در پاسخ به اینکه چه عواملی موجب شد ناصرالدین‌شاه قاجار، با وجود اعتماد اولیه، امیرکبیر را از مقام صدارت عظمی عزل کند؟ اظهار کرد: با وجود علاقه شدید ناصرالدین‌شاه به امیرکبیر، اما دسیسه‌ها، فشارهای درباری و نفوذ سفارت انگلیس سبب شد پس از 37 ماه، امیرکبیر از صدارت عزل شود. هرچند امیرکبیر هم سختگیری‌هایی برای ناصرالدین شاه داشت به طوری که امیر برای ناصرالدین‌شاه حقوق ماهانه 2000 تومان تعیین کرده بود و در خاطرات شاه آمده که «امروز حقوقم را گرفتم و رسید پرداخت کردم».

وی خاطرنشان کرد: امیرکبیر خطاب به شاه گفته بود؛ «گیرم من مُردم، شما نمی‌خواهید شاهی کنید؟ بروید از ارتش ساند بگیرید.» این جمله نشان‌دهنده ناامیدی امیرکبیر از شاه جوانی بود که بیشتر به خوش‌گذرانی علاقه داشت تا اداره کشور. امیرکبیر علاقه خاصی به نادرشاه داشت و بارها به ناصرالدین‌شاه توصیه کرده بود که سرگذشت نادرشاه را بخواند و از او عبرت بگیرد. نادرشاه کسی بود که ایران را زنده کرد، هند را تصرف کرد و روسیه را بیرون راند، هرچند دوران حکومتش کوتاه بود. امیر تلاش داشت از ناصرالدین‌شاه نیز پادشاهی مقتدر بسازد.

نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر  اضافه کرد: در طول سه سال صدارت، امیرکبیر اقدامات بسیار مؤثری انجام داد، اما در نهایت، نفوذ مهدعلیا، میرزا آقاخان نوری و سفارت انگلیس و روس بر شاه غلبه کرد. با وجود محبوبیت گسترده امیرکبیر در میان مردم، جامعه آن زمان آمادگی حرکت سیاسی نداشت. مردم علاقه‌مند بودند، اما روحیه جمعی برای دفاع از امیر وجود نداشت و هیچ واکنش مؤثری از سوی جامعه در برابر عزل او صورت نگرفت.

احمدی هزاوه خاطرنشان کرد: علی ایحال امیرکبیر از صدارت عزل شد و به عنوان حاکم کاشان روانه این شهر شد. امیرکبیر در دوران صدارت خود با حکم ناصرالدین شاه، با خواهر شاه، عزت‌الدوله، ازدواج کرد. پیش از آن، همسر نخست او دختر حاج شهباز از اهالی هزاوه بود که از او جدا شد. حاصل ازدواج اول امیرکبیر دو دختر و یک پسر بود. از ازدواج دوم با عزت‌الدوله نیز دو دختر به دنیا آمدند که پس از مرگ امیر، یکی از دختران وی همسر مظفرالدین‌شاه و دیگری همسر مسعود میرزا ظل‌السلطان شدند؛ که هر دو از فرزندان ناصرالدین‌شاه قاجار هستند.

استیونس، کنسول انگلیس در تبریز بود که در رابطه با امیرکبیر می گوید: نظمی که امیر نظام برقرار کرد. و عدالتی که با آن همه رنج و سختی بنیان گذارده بود، رو به تباهی می رود و آشفتگی زمان حاج میرزا آقاسی جای گزین آن می شود. عامه مردم قدر امیر را می شناسند و بر مرگش اسف می خورند. شاه تا زنده است، باید بر فقدان او افسوس بخورد...

نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر  در خصوص اینکه تبعید امیرکبیر به کاشان چه پیامدهایی برای آینده سیاسی ایران داشت و چگونه زمینه‌ساز قتل او شد؟ اظهار کرد: پس از عزل، امیرکبیر به عنوان حاکم کاشان منصوب شد. این انتصاب ظاهراً تبعید نبود، اما در عمل به تبعید شباهت داشت. در سال 1268 هجری قمری، برابر با 20 دی‌ماه 1230 خورشیدی، امیر به همراه عزت‌الدوله و همراهانش با دو کالسکه به سمت کاشان حرکت کردند. خانم شیل، همسر سفیر انگلیس و دوست نزدیک عزت‌الدوله، در خاطرات خود این سفر را «کاروان مرگ» توصیف کرده است.

وی افزود: در کاشان، عزت‌الدوله که نگران سلامت امیر بود، شخصاً غذا برای او تهیه می‌کرد تا از بیرون چیزی به او نرسد. عمدتاً تخم‌مرغ آب‌پز به امیر داده می‌شد. کمتر از 50 روز، امیرکبیر و همراهانش در باغ فین کاشان ساکن بودند تا اینکه حکم قتل وی  صادر شد. حکم قتل امیرکبیر توسط حاج علی‌خان مراغه‌ای، معروف به حاج جواد‌الدوله، ابلاغ شد. برای اجرای حکم، امیر را با فریب به حمام باغ فین بردند و به او گفتند که قرار است خلعتی به او داده شود. در حمام، فاصله میان امیر و عزت‌الدوله ایجاد شد و دیگر اجازه دیدار نداشتند.

احمدی هزاوه بیان کرد: امیر درخواست کرد وصیت کند و همسرش را ببیند، اما اجازه داده نشد. تنها امتیازی که به او دادند، انتخاب نوع مرگ بود. امیرکبیر تصمیم گرفت رگ‌های دستانش را بزند. رگ هر دو دست را باز کردند و حدود یک ساعت طول کشید تا خون‌ریزی منجر به مرگ شود. در این مدت، امیر با قدرت بدنی بالا، برخاست و خون خود را به دیوار حمام پاشید.

وی ادامه داد: حسین مکی در آثارش نوشته که امیرکبیر با خون دستانش بر دیوار حمام شعری نوشت که آثار آن تا دو تا سه سال پس از مرگ امیر بر دیوار حمام باقی مانده بود. در نهایت، یکی از همراهان با لگد به کتف امیر زد و او را نقش زمین کرد. سپس لنگ حمام را باز کردند، دهان امیر را گرفتند و او را خفه کردند. این اقدام برای جلوگیری از رسیدن عزت الدوله و یا شاید پیام پشیمانی ناصرالدین‌شاه از تهران انجام شد، هرچند ناصرالدین شاه پشیمان شد و دستور داد پیکی فرستاده شود تا امیرکبیر را به هلاکت نرسانند اما این اقدام انجام شده بود.

نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر عنوان کرد: در واقع امیر در 10 آذر 1230 به کاشان تبعید شد و 20 دی همان سال کشته شد.

در قضیّه‌ امیرکبیر و رفتاری که با امیرکبیر کردند؛ فشار‌های انگلیسی‌ها و سفارتخانه‌های اروپایی در تهران بود که پادشاه ابله قاجار را وادار کرد خون امیرکبیر را بریزد و او را که می توانست ایران را متحوّل کند، کنار بگذارد.

نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر  در پاسخ به اینکه آیا پشیمانی ناصرالدین‌شاه پس از قتل امیرکبیر، ناشی از احساسات شخصی بود یا درک دیرهنگام از نقش سیاسی او؟ اظهار کرد: ناصرالدین‌شاه حکم قتل را در حالت بی‌هوشی یا خواب امضا کرده بود و صبح روز بعد پشیمان شده بود. اما دیگر دیر شده بود و مأموران قتل، کار را تمام کرده بودند. در نامه‌های بعدی شاه، ارادت و علاقه شدید وی به امیرکبیر کاملاً مشهود است. در نامه‌ای که ناصرالدین شاه در آخرین روزهای عمر خود به مظفرالدین شاه ولیعهد تهران داشته می‌گوید که اگر تجربه الان را داشتم با امیرکبیر طور دیگری معامله می‌کردیم یعنی امیر را نمی‌کشتیم، و گفتند بعد از امیر ما خواستیم ازچوب آدم بتراشیم اما نشد تو هم بگرد و نوکر خوبی پیدا کن که بتوانی راحت مملکت داری کنی، درواقع به حکمرانی خود اهمیت می‌داد و در قید ایران نبود یعنی امیر که بود ما راحت بودیم و مملکت را امیر نگه داشت.

وی عنوان کرد: شاه در نامه‌ای به میرزا آقاخان نوری، چند سال پس از مرگ امیرکبیر، می‌نویسد؛ «وقتی امیر آمد، خزانه خالی بود، پولی نبود، سرباز هم نبود؛ اما امیر همه را فراهم کرد و هرات را نگه داشت. شما از من پول می‌گیرید، تفنگ می‌گیرید و هرات را از دست دادید. کم مانده بود خودم به جبهه بروم و با انگلیسی‌ها بجنگم».

احمدی هزاوه تصریح کرد: همچنین در نامه‌ای دیگر، خطاب به مظفرالدین‌شاه، ولیعهد وقت، ناصرالدین‌شاه می‌نویسد؛ «اگر تجربه امروز را آن زمان داشتیم، با امیر طور دیگری رفتار می‌کردیم. بعد از امیر، ما خواستیم از چوب آدم بتراشیم، اما نشد. تو هم بگرد و نوکر خوبی پیدا کن که بتواند مملکت را اداره کند». شاه در ادامه می‌نویسد؛ «امیر که بود، ما راحت بودیم. مملکت را امیر نگه می‌داشت».

نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر  در پایان و جمع‌بندی مباحث اظهار کرد: امیرکبیر، با وجود عمر کوتاه صدارتش، میراثی ماندگار از اصلاح‌طلبی، استقلال‌خواهی و عشق به ایران برجای گذاشت. او نماد مردی است که در عصر سکوت، صدای اصلاح‌گری امور را بلند کرد؛ اما جامعه‌ای که هنوز آماده نبود، نتوانست از او دفاع کند.

گفت‌و‌گو از: مبین جلیلی، فاطمه ساریخانی

انتهای پیام/711/