یادداشت| تسخیر لانه جاسوسی؛ طلیعه مقابله با جنگ ترکیبی استکبار

به گزارش خبرگزاری تسنیم از گرگان، در پارادایم روابط بین‌الملل معاصر، مفهوم «سلطه» از چارچوب‌های سنتی فراتر رفته و به پدیده‌ای چندبعدی و پیچیده تبدیل شده است. بر اساس نظریه «امپریالیسم فرهنگی» و «هژمونی نرم»، نظام‌های سلطه‌گر از ابزارهای متعددی برای تثبیت قدرت خود بهره می‌گیرند که فراتر از مداخلات مستقیم نظامی و اقتصادی است. این پارادایم نوین مبتنی بر مهندسی افکار عمومی، بازتعریف هویت‌های فرهنگی و ایجاد گسست در اراده‌ ملت‌ها برای مقاومت است.

تحلیل روندهای تاریخی نشان می‌دهد که استعمار مدرن، با بهره‌گیری از مکانیسم‌های پیچیده‌ی شناختی و روان‌شناختی، درصدد ایجاد «سلطه‌ی هویتی» است. این الگو با استفاده از نظریه «قدرت هوشمند» که تلفیقی از قدرت سخت و نرم است، به دنبال ایجاد تغییر در لایه‌های عمیق‌تر حیات اجتماعی ملت‌هاست.

در این چارچوب نظری، «جنگ ترکیبی» به عنوان پارادایم مسلط در روابط بین‌الملل قرن بیست‌ویکم، نه تنها عرصه‌های نظامی و اقتصادی، بلکه حوزه‌های فرهنگی، آموزشی و رسانه‌ای را نیز هدف گرفته است. این رویکرد با بهره‌گیری از نظریه «انقلاب‌های رنگی» و با استفاده از مکانیسم‌های روان‌شناختی پیشرفته، درصدد ایجاد دگرگونی در بنیان‌های فکری و فرهنگی جوامع هدف است.

بر اساس این تحلیل، مقاومت در برابر چنین نظام سلطه‌گری نیازمند درکی عمیق از مکانیسم‌های قدرت در عصر حاضر و ارائه‌ راهبردهای هوشمند مبتنی بر تقویت هویت فرهنگی و خودباوری ملی است. حسین پایین‌محلی، پژوهشگر و از کارشناسان علوم سیاسی در یادداشتی برای خبرگزاری تسنیم به این موضوعات اشاره کرده است که در ادامه می‌خوانید: 

در طول تاریخ معاصر، نظام سلطه جهانی که از قرن پانزدهم میلادی شکل گرفت، همواره در پی گسترش نفوذ و سیطره خود بر کشورها و ملت‌های مختلف بوده است. این نظام که در ادبیات انقلاب اسلامی از آن به "حکومت طاغوت جهانی" یاد می‌شود، در ادوار مختلف تاریخی اشکال گوناگونی به خود گرفته و با پیشرفت زمان، پیچیده‌تر و خطرناک‌تر شده است.

در دوره استعمار سنتی، کشورهای سلطه‌گر مستقیماً به سرزمین‌های دیگر حمله می‌کردند و خاک آن‌ها را تصاحب می‌کردند. نمونه بارز این رویکرد، اشغال هند توسط بریتانیا بود. در شکل مدرن‌تر، استعمار مستقیم جای خود را به ایجاد دولت‌های وابسته داد. کودتای 28 مرداد 1332 در ایران نمونه‌ای از این مدل است که در آن دولت مصدق سرنگون شد و محمدرضا پهلوی به قدرت بازگشت تا منافع آمریکا در منطقه غرب آسیا تأمین شود.

امروز شاهد شکل پیچیده‌تری از سلطه‌گری هستیم که مقام معظم رهبری از آن به "استعمار فرانو" تعبیر می‌کنند. در این الگو، جنگ نرم، جنگ سخت، جنگ نیمه‌سخت و جنگ سرد در هم می‌آمیزند و "جنگ ترکیبی" یا "جنگ هیبریدی" را شکل می‌دهند. نظام سلطه جهانی از این طریق با جامعه هدف وارد نبرد می‌شود و به دنبال ایجاد "انقلاب‌های رنگی" و "انقلاب‌های نرم" است. آنچه در گرجستان و اوکراین شاهد بودیم، نمونه‌هایی از این رویکرد است.

هدف اصلی در جنگ ترکیبی، تسلط بر اندیشه و ذهنیت نسل جدید، نوجوانان، جوانان، زنان و به ویژه نخبگان و الیت‌های جامعه است. مدیران تکنوکرات و تأثیرگذاران نظام اجتماعی هدف اصلی این حمله هستند. سلطه حقیقی زمانی به دست می‌آید که نیروی انسانی یک کشور در راستای منافع نظام سلطه هدایت شود. اینجاست که دو هدف بزرگ محقق می‌شود: تصاحب منابع کشور و تسلط بر بازار آن.

نظام سلطه از طریق غارت منابع کشورها و عرضه کالاهای بی‌کیفیت خود در بازارهای آنها به اهداف خود دست می‌یابد. در این زمینه، بحث تکنولوژی بسیار حائز اهمیت است. کشورهای متروپل هیچ‌گاه تکنولوژی را به دیگر کشورها منتقل نمی‌کنند، بلکه تنها محصولات تکنولوژی را به فروش می‌رسانند. این همان دلیلی است که تحریم‌ها می‌تواند بر کشورها اثرگذار باشد.

امروز نسل جوان ایران با حضور در فضای مجازی و همچنین با شعار "مرگ بر آمریکا" در خیابان‌ها، به جهادی بزرگ دست زده است. اما باید توجه داشت که آگاهی‌بخشی به نسل جوان از طریق تدریس واقعی تاریخ معاصر ایران و تاریخ آمریکا در دانشگاه‌ها و مدارس ضروری است. جوانان باید بدانند که در تاریخ 300 ساله آمریکا، 250 سال آن در جنگ گذشته و این کشور در قرن بیستم 70 دولت دموکراتیک را سرنگون کرده است.

اتفاقاتی مانند "زن، زندگی، آزادی" که در سال 1400 در ایران کلید خورد، در سودان نیز تکرار شد و امروز منجر به کشتار گسترده شده است. آمریکایی‌ها به دنبال تسلط بر کشورهایی مانند الجزایر و ونزوئلا هستند، چرا که این کشورها دارای معادن نفت، گاز، طلا و منابع زیرزمینی ارزشمندی هستند. نظام سلطه به دنبال چپاول ملت‌هاست، اما امروز این کار را با پوشش رسانه‌ای، دانشگاهی و تصویب قوانین بین‌المللی انجام می‌دهد.

سیزدهم آبان برای ملت ایران روزی مقدس است. در این روز، ملت ایران و به ویژه جوانان و دانشجویان با نظام سلطه تقابل مستقیم پیدا کرده و لانه جاسوسی آمریکا را تسخیر کردند. امام خمینی(ره) از این روز به عنوان "انقلاب دوم" یاد کرد. امروز باید این مسئله را زنده نگه داریم و به درستی تبیین کنیم.

برخی در آستانه روز ملی استکبارستیزی شبهه‌هایی را مطرح می‌کنند. امسال نیز یکی از همین افراد ادعا کرد که "تسخیر سفارت آمریکا در ایران یک اشتباه بود و از آنجا به بعد مشکلات ما با آمریکا شروع شد." این افراد که حتی در رده‌های بالای نظام نیز حضور داشته‌اند، این سخن را برای خود درست می‌دانند، چرا که آنان دنبال آرمان نبوده‌اند، بلکه دنبال منفعت بوده‌اند. وقتی دیدند انقلاب اسلامی، انقلاب آرمان‌هاست نه انقلاب منفعت‌ها، خودشان از انقلاب تفکیک شدند و به دنبال منافع خود رفتند.

این افراد جزو ریزش‌های انقلاب هستند. مقام معظم رهبری تعبیر دقیقی دارند به نام "رویش‌ها و ریزش‌های انقلاب". این افراد از قطار انقلاب پیاده شدند و شکست خوردند. آنان انقلاب واقعی را درک نکرده‌اند.

در پاسخ به شبهاتی که برخی درباره هویت استکبارستیزی ملت ایران مطرح می‌کنند باید به برخی نکات توجه داشت. اولاً ما از ابتدا شعار "مرگ بر آمریکا" ندادیم. آیا در کودتای 28 مرداد که دولت مصدق سرنگون شد، ما شعار مرگ بر آمریکا دادیم؟ این آمریکایی‌ها بودند که آن زمان حق توحش می‌گرفتند و دولت مردمی آن زمان را سرنگون کردند. حتی پس از انقلاب نیز ما شعار مرگ بر آمریکا ندادیم. وقایعی رخ داد مانند کودتای نوژه که آمریکایی‌ها پشت آن بودند و تسخیر لانه جاسوسی که نقشه سرنگونی انقلاب را خنثی کرد. ما پرده از یک اتفاق برداشتیم، نه اینکه باعث حساسیت آمریکا شده باشیم.

کشورهای دیگری که در صد سال اخیر مورد تهاجم آمریکا قرار گرفتند، آیا شعار مرگ بر آمریکا دادند؟ آیا افغانستان، پاکستان یا عراق ایدئولوژی اسلام سیاسی داشتند؟ اینها دولت‌هایی بودند که فقط منافع آمریکا را تأمین نکردند و آمریکا به آنها حمله کرد. آیا ونزوئلا شعار مرگ بر آمریکا داده است؟ آیا ونزوئلا کشوری در خاورمیانه است که آمریکا آن را تهدید می‌کند؟ نظام سلطه به دنبال تأمین منافع خود و به بردگی کشاندن ملت‌هاست. آیا سالوادور آلنده در شیلی شعار مرگ بر آمریکا داد؟ آیا او ایدئولوژی اسلامی داشت؟ خیر، او یک دولت چپ‌گرای مردمی بود که توسط آمریکایی‌ها سرنگون شد.

امروز جهان دیگر تک‌قطبی یا حتی دو قطبی نیست، بلکه به سمت چندقطبی شدن پیش می‌رود. شاهد این ادعا، تشکیل سازمان‌هایی مانند شانگهای، بریکس، گروه 2، جنبش عدم‌تعهد و دیگر اتحادیه‌های منطقه‌ای است. کشورها در حال خارج کردن دلار از تبادلات ارزی خود هستند. چین و روسیه، چین و هند، و چین و برخی کشورهای آمریکای لاتین و آفریقای جنوبی در این مسیر گام برداشته‌اند.
پس مشکل از ایران با آمریکا نیست، مشکل از آمریکا با کل جهان است. این نکته‌ای است که باید نسل جوان را نسبت به آن آگاه کنیم. ما نیستیم که با آمریکا مشکل داریم، همه دنیا با آمریکا مشکل دارند. حتی در داخل خود آمریکا نیز شعار مرگ بر آمریکا داده می‌شود. در ایالت‌های محروم، در جاهایی که به سیاه‌پوستان ظلم می‌شود، در مناطقی که در جنگ‌های آمریکا به خاک این کشور پیوست شدند (مانند مناطقی از مکزیک)، مردم به دنبال استقلال و آزادی هستند.

مشکل از ایدئولوژی انقلاب اسلامی نیست، مشکل از رفتارشناسی دولت ایالات متحده است. باید با درک صحیح از ماهیت نظام سلطه و با ایمان به آرمان‌های انقلاب اسلامی، به درستی گام برداریم و استدلال‌های خود را به دیگران منتقل کنیم. تنها از این طریق می‌توانیم در جنگ ترکیبی حاضر پیروز شویم و آرمان‌های انقلاب اسلامی را محقق سازیم.

انتهای پیام/