ناصرالدین شاه و ماجرای سفارش نگارش کتاب به ملاهادی سبزواری
- اخبار ویژه نامهها
- اخبار حوزه و روحانیت
- 12 آبان 1404 - 17:14
به گزارش خبرنگار حوزه و روحانیت خبرگزاری تسنیم، آیت الله احمد عابدی، استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم، در درس اخلاق خود، طمع را از چیزهایی دانست که همت انسان را ضعیف میکند و پایین میآورد.
آقا بزرگ تهرانی؛ نماد عزت در فقر
وی در این باره گفت: مرحوم آقا بزرگ تهرانی، صاحب اثر گرانسنگ «الشریعه»، با وجود تنگدستی مالی، هرگز حاضر به پذیرش کمکهای دولتی نشد. زمانی که یکی از علمای تهران برای ایشان از شاه قاجار مقرری گرفت، آقا بزرگ تهرانی روی پاکت نامه نوشت: «ما آبروی فقر را نمیبریم با طمع به مال دولت» و هدیه شاه را بازگرداند. خود فقر آبرو دارد و طمع آبروی فقر را میبرد.
ملا هادی سبزواری؛ حکیمی با عزتنفس
آیتالله عابدی جریان سفر ناصرالدینشاه به مشهد را بیان کرد که در سبزوار توقف کرد و علمای شهر به استقبالش رفتند. اما ملا هادی سبزواری، حکیم نامدار، از حضور در مراسم استقبال خودداری کرد. شاه پس از اطلاع از این موضوع، شخصاً به دیدار ایشان رفت و از او خواست کتابی در اصول دین برایش بنویسد. سبزواری نیز وعده داد پس از بازگشت شاه از مشهد، کتابی برایش بنویسد که بعدها با عنوان «اسرار الحکم» منتشر شد. این کتاب در شب بیستوسوم ماه رمضان، شب قدر، به پایان رسید؛ همانگونه که علامه طباطبایی نیز نگارش «المیزان» را در شب قدر به پایان رسانده بود. سبزواری همت بلند و مناعت طبع را داشت که به استقبال شاه نیامد.
اسکندر و فیلسوفی که آفتاب را ترجیح داد
دکترای فلسفه و مدیر گروه فلسفه دانشگاه قم، با بیان اینکه اسکندر مقدونی خیلی قدرت داشت و تقریباً همه دنیا را گرفت، اظهار داشت: زمانی اسکندر پرسید که الان عالمترین آدم بعد از ارسطو چه کسی است؟ گفتند فیلسوفی بهنام «بوژن». اسکندر گفت به او بگویید که بیاید او را ببینم. گفتند که او به دیدن احدی نمیرود. اسکندر گفت پس من به دیدنش میروم و با خدم و حشم پیش این آقا آمد. این فیلسوف زیر آفتاب خوابیدهبود و وقتی دید که اسکندر میآید فقط همین پاهایش را جمع کرد و بلند هم نشد. اسکندر گفت که میدانی من کیستم؟ این آقا گفت که بله میدانم. اسکندر گفت که خواهشی از من داری؟ این آقای بوژن گفت که خواهشی از تو دارم که من زیر آفتاب خوابیده بودم و شما آمدی جلوی آفتابرو گرفتی، یک کم برو عقب که آفتاب به من بخورد! اطرافیان اسکندر خندیدند و گفتند اگر میگفتی صد کیلو طلا بده، میداد، حالا فقط میگویی که برو کنار! اسکندر آنها را نهی کرد و گفت نخندید! این خیلی آدم بزرگی است. بعد اسکندر گفت که اگر من اسکندر نبودم تنها چیزی که آرزو دارم باشم این است که مثل این باشم؛ یعنی این خیلی آدم بزرگی است که خیلی روح قوی دارد.
گوشههایی از سیره نبی اکرم(ص) و امیرمؤمنان(ع)
استاد عابدی با یادآوری این نکته که پیغمبر اکرم(ص) و پیغمبران دیگر اصحاب خودشان را طوری تربیت میکردند که بلند همت باشند، به بلندنظری امیرالمؤمنین سلام الله علیه در جنگ خیبر اشاره کرد و گفت: امیرالمؤمنین علیهالسلام مریض بود و چشمش درد میکرد. پیغمبر اکرم(ص) فرمود که «لأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَداً رج لا یُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَهُ»؛ بعد که علی علیهالسلام را فرمانده جنگ کرد، فرمود بهسوی دشمن برو و برنمیگردی مگر اینکه جنگ را به نفع مسلمانها یکسره کرده باشی؛ یعنی پیغمبر اینطور اعتماد به نفس داشت، علی علیهالسلام هم با اینکه سنشان کم بود اینقدر اعتماد به نفس داشت و رفت و جنگ را تمام کرد و آمد.
استاد دانشگاه با بیان اینکه در جنگ احد، نظر مبارک رسول خدا(ص) این بود که در خود شهر با دشمن بجنگند، گفت: عدهای مخالفت کردند و گفتند که جنگ بیرون شهر انجام شود. پیغمبر(ص) نیز نظر اینها را پذیرفت و به خانه تشریف برد که زره بپوشد. عدهای از مسلمانها همدیگر را سرزنش کردند که چرا به پیغمبر(ص) پیشنهادی دادند که مخالف نظر مبارک رسول خدا(ص) بود. خدمت پیامبر رسیدند که هر چه شما فرمودید همان را عمل میکنیم. اما پیامبر(ص) فرمود: «اگر پیغمبر لباس جنگ پوشید، دیگر آن را در نمیآورد تا کار تمام شود». پیغمبر اینگونه است و وقتی تصمیمی را بگیرد پای تصمیم میایستد.
استاد سطح عالی حوزه علمیه خاطرنشان کرد که امیرالمومنین علیهالسلام در اواخر عمر شریفش آستینش رو بالا زده بود که وضو بگیرد، کسی دست مبارک حضرت را دید که گوشت اضافی آورده! گفت که یا علی! اینها چیست؟ امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود اینها آثار جنگ بدر است. در جنگ بدر دست حضرت آسیب دیده که در شصت و چند سالگی هم پیدا بود. این را همت بلند میگوبند.
آیتالله عابدی با اشاره به داستان حضرت لوط تصریحکرد: قرآن میفرماید که وقتی حضرت لوط خانواده خودش(غیر از همسرش) را برداشت و از شهر «صدوم» بیرون رفتند. حضرت لوط هم پشتسر آنها این جمله را گفت: «وَلا یَلتَفِتْ من کم احدٌ» احدی حتی پشت سرش هم نگاه نکند. توجهی بهغیر خدا نداشته باشیم، فقط و فقط هدف، پیش رو باشد و دنبال آن هدف برویم. یعنی پیغمبران خدا وقتی تصمیمی را میگیرند اینطوری است که «وَلا یَلتَفِتْ من کم احدٌ».
خبرنگار: بابک شکور زاده
انتهای پیام/