نقش علامه طباطبایی در نوسازی اندیشه اسلامی

خبرگزاری تسنیم ـ رضا واوسری؛ علامه سید محمدحسین طباطبایی (1281–1360ش) از برجسته‌ترین چهره‌های فکری تشیع در قرن چهاردهم بود که میراث او در سه حوزهٔ تفسیر، فلسفه و عرفان هنوز بنیان بسیاری از مطالعات نوین حوزه و دانشگاه به‌شمار می‌رود. او را باید جامع میان عقل و وحی، اخلاق و عرفان، و سنت و نوگرایی دانست؛ شخصیتی که در عین آرامش و بی‌ادعایی، نقشی جدّی در تأسیس جریان‌های فکریِ اثرگذار در دورهٔ پیش و پس از انقلاب اسلامی داشت. در این یادداشت، ابعاد اخلاقی، عرفانی و گرایش‌های انقلابیِ غیرسیاسی اما تأثیرگذار او بررسی می‌شود.

جایگاه علمی و روش‌شناسی تفسیری

علامه طباطبایی با اثر سترگ «تفسیر المیزان» رویکردی نوین به قرآن عرضه کرد؛ رویکردی که بر «تفسیر قرآن به قرآن»، تحلیل دقیق واژگان، توجه به سیاق، و ترکیب فلسفه و اصول استوار است. المیزان نه‌تنها یک تفسیر، بلکه نوعی دستگاه معرفتی برای فهم منظومهٔ جهان‌بینی قرآن است؛ به‌گونه‌ای که مسائل انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، فلسفهٔ تاریخ، اخلاق و سیاست در آن با دقت تحلیلی مورد بحث قرار گرفته است. از نظر علمی، نوآوری علامه در پیوند منسجم عقل و نقل، او را پس از ملاصدرا در شمار بزرگ‌ترین احیاگران «فلسفهٔ اسلامی» قرار داد.

علامه در شرح اسفار و رسائل متعدد فلسفی‌اش، فلسفهٔ صدرایی را نه فقط یک نظام معرفتی، بلکه یک «راه» برای رسیدن به حقیقت می‌دانست. روش او در ترکیب فلسفه، نقل، عرفان و اخلاق، چارچوبی وحدت‌گرا ایجاد کرد که بعدها مبنای توسعهٔ «حکمت متعالیهٔ اجتماعی» در جمهوری اسلامی شد.

منش اخلاقی و تربیتی

ویژگی مهم علامه، پیوند میان اخلاق نظری و اخلاق عملی بود. شاگردان او بارها نقل کرده‌اند که برخوردش با مخالفان، نمونهٔ «حلم ملموس» بود. سیرهٔ اخلاقی او بر سه محور استوار بود: تواضع علمی؛ با وجود جایگاه علمی رفیع، در جلسات علمی بدون ادعا و با احترام نسبت به دانشجویان حاضر می‌شد. تقوای عملی؛ پرهیز از شهرت‌طلبی، ساده‌زیستی و رعایت دقیق حق‌الناس از بارزترین خصوصیات او بود. اخلاق مربی‌گری؛ شیوهٔ تربیت شاگرد در اندیشهٔ علامه بر «هدایت معرفتی» استوار بود، نه تحمیل اعتقاد. او معتقد بود که اخلاق حقیقی در پرتو معرفت صحیح شکوفا می‌شود و معرفت بدون ادب نفس، به نتیجه نمی‌رسد.

در نگاه علامه، اخلاق اسلامی نه مجموعه‌ای از توصیه‌های پراکنده بلکه ساختاری مبتنی بر توحید است؛ چنان‌که در المیزان و رساله‌های اخلاقی‌اش بر این نکته تأکید می‌کند که فضیلت‌های اخلاقی تنها هنگامی پایدار می‌شوند که شخص از حیث معرفتی به «ربط وجودی انسان با حق تعالی» آگاه باشد.

عرفان نظری و سلوک باطنی

عرفان در شخصیت علامه نه یک تجربهٔ فردی و نه صرفاً دانش نظری، بلکه نظامی از «سلوک علمی و عملی» بود. او در رساله «لبّ اللباب» و تعلیقات بر «فصوص» و «مصباح‌الانس» بر این نکته تأکید می‌کند که عرفان اسلامی باید در مدار شریعت قرار گیرد و تجربه‌های روحانی باید با عقل و قرآن سنجیده شوند. این رویکرد عقلانی-نقلی به عرفان، با رویکردهای افراطی یا ذوقی فاصلهٔ جدی دارد.

حضور علامه در حلقه‌های عرفانی نجف و قم، و رابطهٔ معنوی‌اش با استادانی چون «سید علی قاضی» سبب شد سلوکی مبتنی بر تهذیب نفس، مراقبت، ذکر و حضور قلب در او شکل بگیرد. عرفان علامه به‌جای انزوا، به «فعلیت‌یافتن عقلانیت معنوی در متن جامعه» دعوت می‌کرد؛ از همین روست که بسیاری از شاگردان او بعدها در عرصهٔ روشنفکری دینی، فلسفهٔ اسلامی و اخلاق اجتماعی نقش‌آفرین شدند.

نسبت علامه با اندیشهٔ انقلاب اسلامی

علامه طباطبایی به‌معنای سیاسی کلمه «فعال انقلابی» نبود؛ اما بنیان فکری انقلاب اسلامی از ژرفای اندیشهٔ او تغذیه شد. سه محور از اندیشهٔ او بیشترین نقش را در شکل‌گیری جهان‌بینی انقلاب داشت: توحید به‌مثابه نظام اجتماعی؛ در المیزان، توحید نه فقط یک اعتقاد شخصی، بلکه محور تنظیم روابط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی معرفی می‌شود. انقلاب اسلامی نیز خود را مبتنی بر وحدت الهی و نفی سلطه می‌دانست. کرامت انسانی و آزادی معنوی؛ علامه کرامت را برآمده از «نفخهٔ الهی» و «خلافت انسان» می‌دانست. این مبنا در نظریهٔ مردم‌سالاری دینی و حقوق اساسی جمهوری اسلامی بازتاب یافت. استقلال فکری و نقد تمدن غرب؛ علامه نه مخالف مطلق غرب بود، نه ستایش‌گر تمام‌عیار آن؛ بلکه معتقد بود بدون هویت فلسفی و معرفتی مستقل، جامعهٔ اسلامی دچار ازخودبیگانگی می‌شود. این رویکرد، عنصر کلیدی هویت‌خواهی در انقلاب بود.

او در مکاتبات و گفت‌وگوهایش با پروفسور هانری کربن، مهم‌ترین چهرهٔ شیعه‌شناسی غرب، بر این نکته تأکید می‌کرد که اسلام واجد منطقی درونی و ظرفیت تمدنی مستقل است. این تعامل فکری نشان داد که علامه، هم منتقد غرب بود و هم اهل گفت‌وگو؛ و این دوگانهٔ «نقد-تعامل» بعدها در دیپلماسی فکری انقلاب انعکاس یافت.

علامه طباطبایی شخصیتی بود که اخلاق را با حکمت، عرفان را با عقل، و سنت را با نوآوری پیوند زد. او نه سیاست‌مدار بود و نه فعال اجتماعی، اما اندیشه‌اش از مهم‌ترین سرچشمه‌های فکری جامعهٔ معاصر ایران شد. آرامش، تواضع، ژرف‌نگری و تعهد معنوی او، الگویی کم‌نظیر برای پژوهشگران و طلاب و اندیشمندان امروز است. میراث او نشان می‌دهد که تحول اجتماعی پایدار بیش از هر چیز، نیازمند تحول معرفتی و اخلاقی است؛ و این همان چیزی است که زندگی او تجسم می‌بخشید.

انتهای پیام/