از منطق سود تا منطقِ سودا

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، وقتی برای اولین بار با کتاب «واره» اثر مرتضی فرهادی مواجه شدم، انتظار یک تحقیق مردم‌نگاری خشک و آکادمیک را داشتم. اما به زودی دریافتم که این کتاب، روایتی زنده از جامعه‌ای است که «باهم‌بودن» را نه یک شعار، که یک زیست روزمره می‌دانست. لازم است پیش از ادامه، توضیحی ملموس از «واره» ارائه شود تا بقیه مطلب قابل فهم باشد. واره، نوعی سازمان غیر رسمیِ تعاونی سنتیِ غالبا زنانه و بسیار کهن با محور اصلی همیاری از نوع تجمیعی است؛ چارچوبی است تحلیلی و تجربی که روابط انسانی و تعاون را به شکل یک نظام اجتماعی معنا می‌کند؛ نظامی که بر منطق بخشش، اعتماد و نسبت‌ها بنا شده و فراتر از مالکیت یا محاسبه‌های اقتصادی عمل می‌کند.

منطقی متفاوت

مرتضی فرهادی در کتابش این رفتار را نه به‌عنوان عادتی ساده، که به‌مثابه نوعی نظام اجتماعی معنا می‌کند؛ نظامی که بر خلاف منطق بازار، بر منطق بخشش و اعتماد بنا شده است.

من، در مقام خواننده‌ای شهری، میانجی میان دو جهان می‌شوم: جهانی که «واره» در آن نفس می‌کشید، و جهانی که من در آن زیست می‌کنم. در دنیای من، هر چیز قیمتی دارد؛ حتی وقت و نگاه و لبخند. اما در دنیای واره، ارزش در نسبت‌ها معنا می‌شود، نه در مالکیت‌ها. در آن جهان، کسی چیزی می‌بخشد تا زنجیره‌ی حیات جمعی ادامه یابد. واره، نوعی ایمان است؛ ایمان به اینکه زندگی، جز در پیوند با دیگری، ممکن نیست.

اخلاق پنهان و معرفت درون‌زاد

فرهادی از واره به‌عنوان نظامی زنانه یاد می‌کند؛ نه به معنای جنسیتیِ محدود، بلکه از آن‌رو که ریشه در منطق مهر دارد. واره، زاده‌ی ذهنی است که جهان را نه میدان رقابت، بلکه بستر پروراندن می‌بیند. در آن، سود معنایی ندارد، بلکه سودا اهمیت دارد؛ آن شور درونیِ بخشش و بخشیده شدن. شاید به همین سبب، واره در جهان عقلانیت ابزاری، نامرئی مانده است. آنجا که شاخص رشد، تولید ناخالص ملی است، نه بر اساس گرمای رابطه‌ای که به واسطه یک ظرف شیر میان دو خانه جریان دارد.

گویا که واره، در اصل، نوعی اخلاقِ پنهان است؛ اخلاقی که پیش از آن‌که مکتوب شود، زیسته می‌شد. اخلاقی که ریشه در باور ایرانی–اسلامی ما به احسان دارد. احسان در منطق واره یعنی پیوند میان کار و مهر؛ یعنی اقتصادِ مهربانی. واره، در زبان امروز ما شاید یادآور چیزی از جنس «سرمایه اجتماعی» باشد، اما حقیقتش فراتر از محاسبه است. 

نقد و استعاره‌ای برای نجات

از این زاویه، واره نه فقط پدیده‌ای مردم‌شناختی، بلکه نقدی بر جهان امروز است؛ جهانی که همه‌چیزش به قرارداد و قیمت وابسته است. سرمایه‌داری مدرن، حتی «همیاری» را به شکل خدمات داوطلبانه و حساب‌پذیر درآورده، اما در واره، همیاری نه پروژه‌ای اجتماعی، بلکه کنشی طبیعی است. در جهانی که همه‌چیز در پی سنجش‌پذیری است، واره در برابر عقلانیت ابزاری ایستاده است؛ چون در آن، ارزش در بخشیدن است، نه در تملک. در زمانه‌ای که روابط انسانی در شبکه‌ها و داده‌ها تحلیل می‌رود، شاید بازگشت به روح واره یعنی بازشناسی دوباره‌ی «دیگری» نه به‌عنوان مخاطب، بلکه شریکِ بودن. آن‌گاه تعاون حاصل بنیادهای اخلاقی و معرفتی درونی فرد است که پرورش یافته و امکان مشارکت واقعی در پیوند با دیگری را در عرصه‌های اجتماعی فراهم می‌آورد.

بازآفرینی روح واره

اما آیا می‌توان واره را در جهان امروز بازآفرید؟ پاسخ شاید در روحش نهفته باشد، نه در شکلش. واره نه بازگشت به گذشته است، نه ستایش سنت برای خودِ سنت؛ بلکه یادآوری این حقیقت است که در دل فرهنگ ما، الگویی از همزیستی وجود داشته که پیش از هر ایدئولوژی، انسان را در پیوند با دیگری تعریف می‌کرد. این یادآوری، خود نوعی مقاومت است در برابر جهانی که از ما می‌خواهد «فرد» باشیم، بی‌هیچ ریشه و نسبت. از دل این تأمل، به اینجا می‌رسم که واره، زبانی است از یاد رفته در روح ما. زبانی که هنوز می‌تواند اخلاق را از شکل دستور، به تجربه بدل کند. شاید روزی بتوان واره را در شهر بازسازی کرد؛ نه در قالب «برنامه‌ی اجتماعی»، بلکه در شیوه‌ی نگاه‌مان به هم. وقتی به دیگری می‌نگریم، اگر به‌جای معامله، نشانه‌ای از یاری ببینیم، واره از نو زاده می‌شود؛ نه در دامنه‌های البرز، بلکه در قلب ما. حال دیگر واره، برای من، بیش از یک موضوع پژوهشی کتاب دکتر فرهادی، تلقی می‌شود؛ واره برای من امکانی برای بازاندیشی در خودِ انسان معاصر فراهم آورد. انسان معاصری که میان سود و معنا سرگردان است، شاید در آیینه‌ی این تعاون خاموش، راهی به سوی آرامش بیابد. واره به من یادآوری می‌کند که زندگی، حتی در پیچیده‌ترین صورت‌های مدرنش، هنوز محتاج همان مهری است که از دل زن برخاست، اما از آنِ همه‌ی انسان‌هاست.

یادداشت از: زهرا ابراهیم‌زاده، پژوهشگر

انتهای پیام/