گردن‌آویزهای 63 هزار ساله در لرستان/ نمایش زیورآلات انسان‌های نخستین

به گزارش خبرگزاری تسنیم از خرم‌آباد، در دره‌های خرم‌آباد، زمین نه‌فقط خاک که یاد است؛ نه‌فقط سنگ که حافظه‌ای زنده. هر بار که باد از دهانه‌ غارهای کلدر، قمری، گیلبران و ارجنه می‌گذرد، گویی بر پوست زمان می‌وزد و آن را می‌لرزاند.

زمان، چون پرده‌ای نازک میان اکنون و آن‌گاه، کنار می‌رود و چهره‌ نخستین انسان‌هایی با دست‌هایی آغشته به آهک صدف و دوده‌ آتش از تاریکی سر برمی‌آورد.

در قلعه‌ سترگ فلک‌الافلاک، در اتاق‌های سردِ سنگی که آفتاب از روزنه‌های باریکشان فرو می‌چکد، نشانه‌های این زایش نگهداری می‌شوند: گردن‌آویزهایی از دندان گوزن، شاخ حیوانات، استخوان پرندگان و صدف‌های دریایی.

این‌ها زینت نیستند؛ زبانند. زبان بی‌واژه‌ انسان‌های دور، خیلی دور، که با دندانِ شکار، با استخوانِ خورشید، با صدفِ آب‌های دوردست، داستان خود را بر گردن می‌آویختند.

هر مهره، یک نقطه‌ آتش است؛ هر سوراخِ کوچک در استخوان، یک گذرگاه به‌سوی معنا. همان که نخستین نغمه‌ها را زیر سقف غار، با چَک‌چَکِ قطره‌های آب و ناله‌ باد، لالایی کرد.

دره‌های خرم‌آباد، تقاطعِ راه‌های باستانی‌اند. در اینجا بشر نه‌فقط زیست، که اندیشید. نه‌فقط شکار کرد، که خیال آفرید. یافته‌هایی با قدمت حدود شصت‌هزار تا 63هزار سال، ضربان‌اند. ضربانِ یک قلبِ قدیمی که هنوز می‌تپد.

به‌گفته عطا حسن‌پور، مدیرکل میراث‌فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری لرستان، اشیای نمادین برای نخستین‌بار در دوره پارینه‌سنگی میانه کشف شده و این اشیا پیشنیه‌ای به درازنای تاریخ زندگی بشر دارد.

در لایه‌های رسوبی غارها، لایه‌ها حضور نئاندرتال‌ها را شهادت می‌دهند؛ لایه‌هایی که از آدمِ هوشمند سخن می‌گویند. ابزارهای سنگی فرهنگ موستریَن ــ با تیغه‌های دقیق و تراشه‌های حساب‌شده ــ گواهی‌اند بر عقلِ برّنده‌ انسان.

فرهنگِ بَرداوُستیَن با سنگ‌هایی که گویی رقصیده‌اند تا به این شکل درآیند، نشان می‌دهد که زیبایی، از همان آغاز، همزادِ بقا بوده است. در اینجاست که گردن‌آویزها معنا می‌گیرند.

آن‌ها نخستین صنایع دستی‌اند. اما دستی نیستند؛ جانی هستند. انسان نخستین، جانش را بر جانِ حیوان می‌نشاند؛ دندانِ گوزن، ادامه‌ گردنش می‌شود؛ استخوان پرنده، آرزوی پروازش؛ صدف، خاطره‌ دریاهایی که هرگز ندیده، اما شنیده است. این‌ها قراردادهای خاموش‌اند میان انسان و جهان. قراردادِ ماندن.

یکی از شگفت‌آورترین نشانه‌ها، صدف‌هایی است که بی‌تردید از دوردست‌ها آمده‌اند. از خلیج فارس تا زاگرس، راهی طولانی است؛ اما انسان، پیش از آنکه جاده بسازد، رابطه ساخت.

مهره‌هایی که دور گردن انسان‌های نخستین در دره‌های خرم‌آباد نشسته‌اند، روایت‌گر شبکه‌ای از ارتباطات‌اند؛ جابه‌جاییِ معنا پیش از جابه‌جایی کالا.

گردن‌آویز، رنگ‌پذیری استخوان‌ها و ساییدگی صدف‌ها، نشانه‌ زمان‌هایی باشد که این اشیا از نسلی به نسل دیگر رسیده‌اند؛ میراث‌های کوچکِ در عصری که خانواده را باد می‌برد و کوه نگه می‌داشت.

در برخی غارهای دره‌ خرم‌آباد، نشانه‌هایی یافت شده که از ساخت پوشاک حکایت دارند؛ نشانه‌هایی از دباغی ابتدایی، از سایش‌ها و برش‌ها، از سوزن‌هایی ساخته از استخوان.

در لایه‌های خاک، گاه استخوان‌های نئاندرتال می‌درخشند؛ گاه ابزارهای آدمِ هوشمند. این هم‌نشینی، روایت همزیستی است؛ رقابت نیست، گفت‌وگوست.

شاید برخی از گردن‌آویزها، مشترکِ هر دو تبار باشند؛ شاید زیبایی، پیش از انقراض، پلی بوده‌است. اگر چنین باشد، هنر حتی در ابتدایی‌ترین صورتش زبان آشتی است.

انتهای پیام/ 644/.