مداخله‌های آمریکا در جهان- 13| تروریسم علیه متحدان اروپایی

گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم-  پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 ایالات متحده آمریکا به‌ عنوان یک ابرقدرت جهانی ظهور کرد و سیاست خارجی خود را بر مبنای گسترش نفوذ و مهار آنچه «تهدید کمونیسم» می‌نامید، شکل داد.

خبرگزاری تسنیم قصد دارد به‌طور جامع به بررسی مداخلات نظامی و مخفی آمریکا در کشورهای مختلف جهان بعد از جنگ جهانی دوم بپردازد، این مداخلات، که شامل کودتاها، عملیات‌های مخفی سیا، حمایت از رژیم‌های دیکتاتوری، و جنگ‌های نیابتی بود پیامدهای عمیقی بر سیاست، اقتصاد و حقوق بشر در کشورهای هدف داشته است.

این اقدامات معمولاً تحت پوشش مبارزه با کمونیسم انجام می‌شدند، اما در واقع، هدف اصلی آن‌ها جلوگیری از شکل‌گیری دولت‌هایی بود که مسیر توسعه‌ای مستقل از سیاست‌های خارجی آمریکا را دنبال می‌کردند.

 قسمت سیزدهم این مجموعه به مجموعه‌ای از دخالت‌های آمریکا در منطقه غرب اروپا  می‌پردازد و حاکی از این است که ایالات متحده برای پیشبرد منافعش حتی کشورهایی که ظاهراً متحد بودند را هم هدف قرار داده است.

 

 مقدمه: زمینه تاریخی جنگ سرد و نقش آمریکا

جنگ سرد، که از اواخر دهه 1940 تا اوایل 1990 ادامه داشت، رقابت ایدئولوژیک و غیرمستقیم بین آمریکا و شوروی بود. آمریکا نگران بود که پس از ویرانی‌های جنگ جهانی دوم، کشورهای اروپای غربی مانند بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و آلمان غربی، که اقتصادشان نابود شده بود، به سمت ایدئولوژی‌های غرب‌ستیز گرایش پیدا کنند. 

این کشورها احزاب ضدآمریکایی قوی داشتند؛ به ویژه در ایتالیا و فرانسه احزاب چپ‌گرا محبوب بودند. واشنگتن می‌ترسید که این گرایش‌ها منجر به بی‌طرفی در جنگ سرد شود، یعنی کشورها از ناتو خارج شوند یا روابط نزدیک‌تری با شوروی برقرار کنند.

برای مقابله با این روند سازمان سیا که در 1947 تأسیس شده بود عملیات گسترده‌ای برای برگرداندن ورق به نفع ایالت متحده راه‌اندازی کرد. این عملیات دو جنبه اصلی داشت: یکی فرهنگی برای کنترل «قلب‌ها و ذهن‌ها» و دیگری نظامی برای سرکوب مستقیم مخالفان.

بودجه این عملیات‌ها میلیون‌ها دلار بود، اغلب از طریق بنیادهای خیریه آمریکایی مانند بنیاد فورد یا راکفلر منتقل می‌شد تا ردپایی از دولت آمریکا باقی نماند. این روش‌ها نه تنها در اروپا، بلکه بعدها در آمریکای لاتین و آسیا هم تکرار شد.

 بخش اول- عملیات شناختی: «جنگ قلب‌ها و ذهن‌ها»

از مجموعه اعلامیه‌های سیا برای پروپاگاندا

در جنگ سرد آمریکا می‌دانست که پیروزی سخت کافی نیست و باید افکار عمومی را هم کنترل کند. سیا یک عملیات بزرگ به نام «جنگ قلب‌ها و ذهن‌ها» راه‌اندازی کرد تا روشنفکران، نویسندگان و سیاستمداران و نخبگان فرهنگی غرب‌ستیز در اروپا را از گرایش به افکار غرب‌ستیزانه دور نگاه دارد. این عملیات از دهه 1950 شروع شد و تا اواخر 1960 ادامه داشت، و شامل تزریق پول مخفی به رسانه‌ها، احزاب و گروه‌های فرهنگی بود.

برای اینکه کسی متوجه دخالت آمریکا نشود، سیا یک شبکه مخفی از سازمان‌ها ایجاد کرد که به نظر می‌رسید مستقل یا خیریه هستند، اما در واقع فقط یک پوشش بودند. از طریق این سازمان‌های پوششی، پول‌های بسیار زیاد و مخفی به دست گروه‌های مختلف در اروپا می‌رسید. 

این پول‌ها مستقیماً به احزاب سیاسی بزرگ، نشریات معتبر، اتحادیه‌های کارگری، خبرنگاران و دانشجویان تزریق می‌شدند. هدف این بود که این افراد و گروه‌ها تبدیل به طرفداران سرسخت «دنیای آزاد» (اصطلاحی که آمریکا برای معرفی خود و کشورهای متحدش به کار می‌برد) شوند و به طور مداوم، دیدگاه‌های موافق آمریکا را در جوامع خود منتشر کنند.

اصلی‌ترین و مهم‌ترین ابزار سیا در این نبرد فکری، سازمانی بود که نام «کنگره آزادی فرهنگی» (CCF) را برای خودش انتخاب کرده بود. این سازمان که در سال 1950 در شهر برلین تأسیس شد خود را مدافع «آزادی در برابر دیکتاتوری» معرفی می‌کرد. اما در حقیقت، کار کنگره این بود که ده‌ها مجله و نشریه فکری مهم و تأثیرگذار را در سراسر اروپا به صورت مخفیانه تأمین مالی کند. 

یکی دیگر از پوسترهای تبلیغاتی سیا که می‌گوید آمریکا جایی است که می‌توان در آن داخل اتاق نشیمن به رادیو گوش داد

این مجلات در ظاهر هیچ وابستگی‌ای نداشتند و بسیار حرفه‌ای به نظر می‌رسیدند. محتوای این نشریات، به جای حمایت آشکار از آمریکا، ایده‌ای به نام «سرمایه‌داری اصلاح‌شده» را ترویج می‌کرد. به زبان ساده، آن‌ها تلاش می‌کردند ثابت کنند که نظام اقتصادی سرمایه‌داری می‌تواند بهتر و عادلانه‌تر شود و در عین حال، مفاهیم یا سیاست‌هایی مثل بی‌طرفی در جنگ سرد (یعنی نپیوستن به هیچ‌یک از بلوک‌ها و مثلاً کنار گذاشتن سلاح‌های هسته‌ای)، دیگر منسوخ و بی‌ارزش شده‌اند.

این نوع نفوذ فکری، مستقیماً بر سیاست کشورها تأثیر می‌گذاشت. به عنوان مثال، در بریتانیا، هنگامی که جناح چپ حزب کارگر در سال 1960 تصمیم گرفت کشور را از پیمان نظامی آمریکا خارج کرده و بی‌طرفی اعلام کند، جناح راست همین حزب که به واسطه ارتباط با سازمان‌های تحت حمایت سیا، منابع مالی قوی داشت، بلافاصله یک کارزار تبلیغاتی بسیار پرهزینه و شدید را آغاز کرد. 

آن‌ها توانستند با این بودجه زیاد، این تصمیم را لغو کنند و بریتانیا را متعهد به ناتو نگه دارند. علاوه بر حمایت از نشریات، سیا مستقیماً به غول‌های رسانه‌ای مانند آکسل اشپرینگر در آلمان غربی، که صاحب روزنامه‌ها و مجلات پرتیراژی بود، پول‌های هنگفت پنهانی می‌داد تا یک امپراتوری رسانه‌ای کاملاً غرب‌گرا بسازد و همواره از سیاست‌های آمریکا دفاع کند.

نشست «کنگره آزادی فرهنگی» در برلین ژوئیه 1960

بخش دوم: عملیات نظامی پنهان

اما دخالت‌های سیا تنها به نفوذ در رسانه‌ها و روشنفکران محدود نشد، بلکه وارد یک حوزه بسیار خطرناک‌تر یعنی نظامی و امنیتی شد. این سازمان یک عملیات مخفی نظامی با نام رمز «گلادیو» (Gladio) را در سال 1949 در تمام کشورهای اروپای غربی سازماندهی کرد. کلمه «گلادیو» در زبان ایتالیایی به معنی «شمشیر» است و این عملیات در واقع یک شبکه نظامی پنهان بود که توسط آمریکا و متحدان اروپایی‌اش ایجاد شد.

توجیه اولیه و رسمی این عملیات بر اساس ترس شدید از حمله ناگهانی ارتش شوروی به اروپا بود. فرضیه این بود که اگر جنگی رخ دهد و نیروهای دفاعی غرب شکست بخورند، گروهی از نیروهای مخفی تحت عنوان «نیروهای پشتیبان»  باید در پشت خطوطی که شوروی اشغال کرده، باقی بمانند. وظیفه این نیروها، که با سلاح و تجهیزات ویژه آموزش دیده بودند، این بود که با عملیات چریکی و خرابکاری، نیروهای شوروی را تحت فشار قرار دهند.

سند سرویس مخفی ارتش ایتالیا درباره عملیات گلادیو

اما اتفاقی که در عمل افتاد بسیار متفاوت بود. با وجود آنکه هرگز حمله شوروی اتفاق نیفتاد، این شبکه نظامی مخفی هرگز منحل نشد و به ابزاری برای سیاست داخلی تبدیل شد. «گلادیو» تقریباً به طور کامل برای ضربه زدن و آسیب رساندن سیاسی به جریان‌های غرب‌ستیز در این کشورها استفاده شد؛ به این معنی که این نیروی مخفی که قرار بود با دشمن خارجی بجنگد، تبدیل به یک ابزار سرکوب در داخل کشور شد تا مانع از قدرت گرفتن قانونی احزابی شود که ممکن بود دیدگاه‌های متفاوتی نسبت به آمریکا داشته باشند.

عملیات «گلادیو» در نهایت در پاییز سال 1990 میلادی در ایتالیا افشا شد و فاش کرد که این شبکه نظامی پنهان نه تنها یک طرح دفاعی، بلکه ابزاری برای ایجاد تروریسم داخلی سازمان‌یافته بوده است. هدف اصلی این اقدامات، مهندسی فضای سیاسی کشور و جلوگیری از پیروزی‌های انتخاباتی جریان‌های غرب‌ستیز بود.

مواردی از تروریسم این سازمان در اسناد و روایت‌ها ثبت شده است.

بمب‌گذاری مرگبار بولونیا (1980)

یکی از فجیع‌ترین نمونه‌های تروریسم در ایتالیا، بمب‌گذاری در ایستگاه قطار بولونیا بود که جان 85 نفر را گرفت. اسناد و تحقیقات بعدی نشان داد که این حمله تروریستی بزرگ، با هدف ایجاد «تنش و بی‌ثباتی عمدی» (یا همان استراتژی تنش) در جامعه طراحی شده بود. 

منطق پشت این جنایات این بود که با دامن زدن به هرج و مرج و کشتار، مردم به شدت از وضعیت موجود بترسند و برای برقراری نظم به احزاب محافظه‌کار و راست‌گرا (مانند حزب دموکرات مسیحی) که به آمریکا و غرب نزدیک بودند، رأی بدهند؛ چرا که این احزاب را «گزینه‌های امن» برای کنترل اوضاع می‌دانستند.

بمب‌گذاری بولونیا

قتل آلدو مورو (1978) 

حتی سیاستمداران مهم نیز در این طرح هدف قرار گرفته و قربانی شدند. آلدو مورو، رهبر برجسته و کاریزماتیک حزب دموکرات مسیحی، در سال 1978 ربوده و به قتل رسید. قتل او در ابتدا به گروه تروریستی «تیپ‌های سرخ» نسبت داده شد. اما در سال‌های بعد، شواهد نشان داد که مورو قصد داشت برای اولین بار یک ائتلاف دولتی تشکیل دهد تا کشور را از بحران خارج کند. تحقیقات بعدی حاکی از آن بود که مأموران نفوذی شبکه «گلادیو» در گروه‌های تروریستی رخنه کرده و این عملیات را سازماندهی کردند تا از این تغییر جهت سیاسی که به ضرر منافع آمریکا بود، جلوگیری کنند.

انتهای پیام/