کرمان دلتنگ باران

خبرگزاری تسنیم، کرمان، ثارالله انکوتی ـ آفتابی بودن، ابری شدن و باران نیامدن این روزها هر انسانی را در خودش فرو می‌برد، نگاه‌ها به آسمان دوخته شده است منتظر صدای رعد و برقی برای نزول رحمت باران. دعای باران از هر سلامی آشناتر است؛ از دل مادران، از لب کشاورزان و از نگاه خسته مردمانی که چشم به راه رحمت خدا مانده‌اند. 

اینجا کرمان است؛ دیاری که این روزها هر وجب خاکش، هر تکه آسمانش، هر نگاه مردمانش، بوی دلتنگی می‌دهد …

دلتنگی برای باران،

برای رحمت خدا.

برای لحظه‌ای که ابرها بگریند و این خشکی، این خستگی، این غبارِ نشسته بر دل‌ها و برگ‌های زرد درختان شسته شود.

پاییز تمام شد و آسمان حتی یک‌بار هم دلش برای ما نلرزید.

کوچه‌ها تشنه‌اند، بادها بی‌رمق‌اند، و دل مردم در هر جمع و محفلی ترنم یک خواهش مشترک است: «خدایا… باران.»

نماز باران خواندیم؛ دست‌ها بالا رفت، اشک‌ها آرام بر گونه‌ها لغزید، اما آسمان پاسخی نداد. نه از بی‌مهری، بلکه شاید از امتحانی که ما در آن حیران مانده‌ایم…

خدایا …

اگر جایی از مسیرمان کج رفته‌ایم،‌اگر دل‌های ما غبار گرفته، اگر هم حق را فراموش کرده‌ایم، خودت ما را به حرمت کودکان معصوممان ببخش.

به مهربانی مادری که زیر لب می‌گوید: «کاش یک باران می‌آمد … کاش این مریضی‌ها را می‌شست و با خودش می‌برد …»

این صدا، صدای یک مادر نیست؛ صدای یک شهر است.

کشاورزان کرمان این روزها بیش از آسمان، دلشان گرفته است. چشم به خاک ترک‌خورده می‌دوزند و زیر لب می‌گویند: «باران اگر نیاید، نان نمی‌آید…»

زمینِ بی‌آب یعنی سفره نانِ شرم‌زده؛ یعنی پدری که شب‌ها نگاهش را از چشم خانواده‌اش می‌دزدد.

خدایا …

فرونشست زمین، مثل آهی قدیمی، بر جان کرمان افتاده است و گرد و خاک، نفس‌ها را به شماره انداخته.

کهنسالان ما، این ستون‌های صبور، دیگر توان این هوا را ندارند و کارگران بازنشسته‌ معادن زغال‌سنگ، با ریه‌هایی که سال‌ها در تاریکی معادن زخم خورده، در برابر این آلودگی نفس کم می‌آورند …

کرمان تشنه است.

نه فقط تشنه‌ باران؛ تشنه‌ آغوش رحمت تو. تشنه‌ آن لحظه که ابرها دست بر سر این خاک بکشند و بگویند: «این‌بار نوبت شماست …»

خدایا …

باران رحمتت را بر این خاک فراموش‌شده بباران.

و ما می‌دانیم - از تهِ جانمان می‌دانیم - که بارانِ حقیقی، بارانِ بی‌پایان، بارانی که نه فقط زمین، که روح جهان را زنده می‌کند، جز با ظهور حضرت ولیعصر (عج) نمی‌آید.

آری …

او که بیاید، جهان نفس تازه می‌کشد،

ابرها مهربان می‌شوند،

زمین شکوفه می‌زند،

عدالت مثل باران بر همه می‌بارد و هیچ‌کس دیگر بی‌نصیب نمی‌ماند.

ای بهترین دلیلِ تپیدن امید … و ای لبخند پنهانِ خدا بر لب‌های زمین … ظهور کن.

بیا و فصل کبود خنده‌های ما را بهار کن.

از کوچه‌های بی‌کسی ما عبور کن؛ دل‌های ترک‌خورده‌مان را مرمت کن و ما را، به حق آینه‌های پاک، در باران نور خود غرق کن.

اللهم عجل لولیک الفرج

انتهای پیام/511/