یادداشت| وحدت حوزه و دانشگاه؛ شعار مناسبتی یا راهحل مسائل واقعی؟
- اخبار استانها
- اخبار سیستان و بلوچستان
- 27 آذر 1404 - 16:22
خبرگزاری تسنیم ـ علی محمدی، فعال فرهنگی و اجتماعی| 27 آذرماه در تقویم رسمی کشور به نام «روز وحدت حوزه و دانشگاه» ثبت شده است؛ روزی که نه صرفاً یک مناسبت نمادین، بلکه یادآور یک نیاز راهبردی و یک مطالبه تاریخی در مسیر پیشرفت فکری، فرهنگی و تمدنی ایران اسلامی است.
نامگذاری این روز به یاد شهید آیتالله دکتر محمد مفتح، خود حامل پیام روشنی است؛ شخصیتی که زیست علمی و اجتماعیاش تلاشی آگاهانه برای پیوند دادن عقلانیت دینی با دانش دانشگاهی بود و باور داشت شکاف میان این دو، هزینهای سنگین برای جامعه به همراه دارد. وحدت حوزه و دانشگاه، در معنای عمیق خود، نه به معنای یکسانسازی، بلکه به معنای همافزایی است؛ همافزایی میان دین و علم، ارزش و فناوری، اخلاق و تخصص، و نهایتاً میان معنا و کارآمدی.
تحقق واقعی این وحدت میتواند برکات گستردهای برای جامعه داشته باشد؛ از تولید علم بومی و مسئلهمحور گرفته تا تربیت نسلی که هم به ریشههای هویتی خود آگاه است و هم توان حل مسائل پیچیده دنیای معاصر را دارد. جامعهای که حوزه و دانشگاه در آن به گفتوگویی سازنده رسیده باشند، کمتر دچار دوگانههای کاذب میشود؛ دوگانههایی چون سنت و مدرنیته، دین و توسعه، یا تعهد و تخصص.
با این حال، واقعیت آن است که وحدت حوزه و دانشگاه علیرغم تأکیدهای مکرر در چهار دهه گذشته، هنوز بیش از آنکه در متن سیاستگذاری و زیست علمی نهادینه شود، در سطح شعار و مناسبت باقی مانده است. یکی از دلایل این ناکامی نسبی، نگاه تشریفاتی به این مفهوم بوده است؛ گویی وحدت، صرفاً به برگزاری چند نشست مشترک یا صدور بیانیههای مناسبتی تقلیل یافته، نه به یک پروژه مستمر و ساختاری.
از سوی دیگر، زبان مشترک میان حوزه و دانشگاه بهدرستی شکل نگرفته است. تفاوت در نظام آموزشی، ادبیات علمی، اولویتهای پژوهشی و حتی سبک کنش اجتماعی، موجب شده گفتوگوها اغلب سطحی یا مقطعی باقی بماند. گاهی نیز سوءبرداشتها و پیشداوریهای متقابل، مانع نزدیکی واقعی شدهاند؛ دانشگاه، حوزه را متهم به فاصله از مسائل روز میبیند و حوزه، دانشگاه را نگران از گسست ارزشی میداند. این چرخه بیاعتمادی، هزینهساز بوده است.
مسئله دیگر، فقدان مسئلهمحوری مشترک است. تا زمانی که حوزه و دانشگاه بر سر «مسائل واقعی جامعه» کنار یکدیگر ننشینند، وحدت به امری انتزاعی و غیرملموس تبدیل میشود. اینجاست که اهمیت نگاه منطقهای و بومی برجسته میشود؛ بهویژه در استانهایی مانند سیستان و بلوچستان که هم با چالشهای پیچیده مواجه هستند و هم از ظرفیتهای انسانی و فرهنگی کمنظیری برخوردارند.
سیستان و بلوچستان، استانی جوان است؛ جمعیتی پرانرژی، مستعد و تشنه پیشرفت که اگر در مسیر درست هدایت شود، میتواند موتور محرک توسعه شرق کشور باشد. حوزههای علمیه فعال، دانشگاههای دولتی و غیردولتی، تنوع قومی و مذهبی و تجربه زیسته خاص مردم این استان، فرصتی کمنظیر برای تحقق عملی وحدت حوزه و دانشگاه فراهم کرده است. اما این وحدت زمانی معنا پیدا میکند که به حل مسائل عینی استان گره بخورد؛ از آسیبهای اجتماعی و فقر آموزشی گرفته تا بحران آب، توسعه مرز، اشتغال جوانان و تقویت سرمایه اجتماعی.
راهکار نخست، تعریف پروژههای مشترک پژوهشی و میدانی است؛ پروژههایی که طلاب و دانشجویان را در کنار هم، به دل مسائل واقعی جامعه بفرستد، نه صرفاً پشت میزهای نظری. دوم، تربیت نسل جدیدی از استادان و پژوهشگران میانرشتهای است؛ افرادی که هم با منطق فقه و الهیات آشنا باشند و هم با روشهای علمی و دادهمحور دانشگاهی. سوم، ایجاد کرسیهای گفتوگوی مستمر و آزاد میان حوزه و دانشگاه، بهدور از ملاحظات اداری و فرمایشی؛ گفتوگویی صریح، نقادانه و رو به حل مسئله. چهارم، استفاده از ظرفیت نخبگان بومی استان است؛ کسانی که درد منطقه را میشناسند و میتوانند پیونددهنده دانش نظری با واقعیتهای میدانی باشند.
وحدت حوزه و دانشگاه در سیستان و بلوچستان، اگر درست فهم و اجرا شود، میتواند الگویی ملی باشد؛ الگویی که نشان دهد همزیستی علم و دین نهتنها ممکن، بلکه ضروری است.
روز وحدت حوزه و دانشگاه، بیش از آنکه روز تبریک باشد، روز بازاندیشی است؛ بازاندیشی در مسیری که آمدهایم و راهی که باید برویم. اگر این وحدت از سطح شعار به میدان عمل برسد، نهتنها شکافهای معرفتی کاهش مییابد، بلکه امید اجتماعی تقویت میشود؛ امیدی که امروز بیش از هر زمان دیگری به آن نیاز داریم.
وحدت حوزه و دانشگاه، پروژهای ناتمام است؛ اما آینده ایران به میزان جدی گرفتن همین پروژههای ناتمام گره خورده است.
انتهای پیام/