رجب آغازِ یک شدن ابدی است/جغرافیای رجب در قاره زمان

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، رجب ماهی‌ است که خرد در آن انگشت‌به‌دهان می‌ماند و جان، مبهوت. چرا که باران رحمت بی هیچ حساب فرو می‌ریزد و جام نعمت، بی‌طلب و بی‌سوال، لبریز می‌شود. زمانی‌ است که در آن، تار و پودِ قانونِ علت‌ها از هم می‌گسلد.

 این‌جا دیگر محاسباتِ تنگ عقل کارگر نیست؛ که نوازشِ دوست، نه از راهی که می‌پایی، که از «غیب»، از «حیرت»، از آن «فراسوی» مرموز سرریز می‌کند. و شگفتا که این بارانِ رحمت، پی‌درپی، بی‌امان و سیل‌آسا بر کویرِ جانی فرود می‌آید که هنوز نه فریادی به استغاثه برکشیده، نه دستی به نیاز گشوده، و نه حتی ناله‌ای به تمنا سر داده است! رجب، رستاخیزی است برای گسستنِ زنجیرهای «عادت»؛ تا «عطا» را نه یک پاداشِ، که رازی بزرگ، معمایی لاهوتی و حقیقتی اثیری بیابی که تنها در افق‌هایِ ناپیدایِ غیب تفسیر می‌شود.

مبادا رجب را در حدِ یک هیجانِ روحانیِ زودگذر فرو بکاهیم! مبادا آن را تنها یک حال بدانیم که می‌آید، اشکی می‌ستاند، دلی می‌لرزاند و می‌رود و ما باز می‌مانیم و همان روزمرگی غفلت، همان تعفن عادت!

مبادا بپنداری که چون ابری می‌آید و سایه‌ای می‌اندازد و می‌گذرد! نه! رجب یک جغرافیایِ زمانی است؛ یک اقلیمِ وجودی است در قاره‌یِ تاریخ.

سرزمینی است بکر و ناشناخته که ما، تبعیدیانِ زمین، باید دانشِ زیستن در آن را برپا کنیم. اینجا جایِ نشستن و ذکر گفتنِ صرف نیست؛ جایِ کشف است.

باید سرزمین رجب را وجب به وجب پیمود، باید به آن زوایایِ گشوده‌ای که چشمِ ظاهر‌بینِ عادت‌زده قادر به دیدنش نیست، هجوم برد.

رسالتِ انسان در این جغرافیا، استخراج است؛ استخراجِ آن حقیقت‌هایِ نهفته، آن گوهرهایِ نابی که  در لابه‌لایِ غبارِ تکرار و رسوباتِ غفلت، مدفون مانده‌اند.

رجب، نقشه‌ای است برای رسیدن به گنجینه‌یِ خود؛ باید رمزهایش را گشود و مرزهایش را درنوردید.

در جغرافیای مقدس رجب:

هر نفحه‌اش، نه نسیمی گذرا که گونه را بنوازد و بگذرد، که پیامی است از آن فراسویِ مطلق؛ و بشارتی است که جانِ خفته را بیدار، هشیار و بی‌قرار می‌کند.

آری، بی‌قرار! اما نه آن اضطرابِ بیمارگونه‌یِ عصرِ ماشین و آهن؛ بلکه آن بی‌قراریِ مقدسِ قطره برای پیوستن به دریا، آن التهابِ نی برای بازگشت به نیستان.

رجب می‌آید تا به تو بگوید: شعبان و رمضان در راه است، ای انسان! تو در اینجا تمام نمی‌شوی، تو در این خاک نمی‌گنجی، تو از جنسِ این تکرارِ ملال‌آور نیستی.

رجب! فصل هجرت است از منِ حقیرِ خاک‌آلود به سوی اویِ مطلقِ پاک. ماهِ خداست؟ آری، در حقیقت ماهِ انسان است برای بازیافتنِ آن حلقهِ گم‌شده‌یِ اتصال. ماهِ توبه؟ نه فقط استغفارِ زبان، که موسمِ انقلابِ درون است؛ هنگامه‌ی بریدن، گسستن و رها شدن از  غفلت و پیوستن به اقیانوسِ بی‌کرانِ حقیقت.

  این‌جا، هر لبخند به هم نوع خود، سرودی است برای ستایش، برای پرستش و فریادی است برای بودن و هر نجوا، نه سخنی پنهانی در گوشِ سایه‌ها، که خودِ رهایی است، گسستنِ زنجیرهایِ ضخیمِ تنهایی و گریز از زندانِ تنگِ من به سویِ اوست.

در این ساحت، هر گام، هجرتی است انفسی، سفری است از خاک به سوی افلاک، و پیشکشی است به آستان دوست. هر نگاه، انتظار است و امید و جستجو؛ و هر رقت قلب، اتصال است و حضور و وصل. هر پلک برهم‌زدن، بازگشت است به خویشتن، شفا یافتن از بیماریِ روزمرگی و صیقل خوردنِ روح در کارگاهِ هستی.

 پس این نسیم، دعوت‌نامه‌ای است برای عصیان؛ عصیان علیه هر آنچه تو را از انسان بودن باز می‌دارد و به شیء بودن تقلیل می‌دهد. رجب، آغازِ یک شدن ابدی است.

نویسنده: آیت الله احمد مبلغی، استاد سطوح عالی حوزه 

انتهای پیام/