مهمترین آسیب نهادی در ترکیه چیست؟
- اخبار بین الملل
- اخبار ترکیه و اوراسیا
- 02 دی 1404 - 17:41
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، این روزها در ترکیه، بحران اقتصادی بی سابقه، شرایط سختی را برای بسیاری از شهروندان این کشور 86 میلیون نفری به وجود آورده است.
با این حال، بخشی از نخبگان سیاسی در دولت، حزب حاکم و دیگر احزاب قدرتمند این کشور از رانتهای اقتصادی بزرگ بهرهمند هستند و در نتیجه، نابرابری و نارضایتی به موازات هم، بیشتر و بیشتر میشوند.
بسیاری از تحلیلگران سیاسی معتقدند که برخورداری از رانتهای مالی در دل دنیای سیاست، پیشینهای دور و دراز در ترکیه دارد و رویداد جدیدی نیست. اما نگاه دانشگاهیان و استادان علوم سیاسی به این موضوع متفاوت است.
آنان میگویند: اقتصاد رانتی و احزاب و سیاستمداران مقتدر در ترکیه، مکانیسمهای خاصی برای تعامل و سازش با همدیگر دارند و این موضوع، علاوه بر ساختار نهادی و حکمرانی، ارتباط مستقیمی با میزان بلوغ سیاسی شهروندان کشور دارد.
پروفسور الهامی گولر مدرس و عضو هیات علمی دانشکده الهیات دانشگاه آنکارا، در مقالهای تحت عنوان ارتباط فساد مالی، زوال سیاسی و بلوغ اجتماعی، به بررسی این موضوع پرداخته که چرا مردم ترکیه با وجود سابقه طولانی تحزب، هنوز هم از بلوغ سیاسی بالایی برخوردار نیستند و سیاستمداران میتوانند به راحتی بر موج احساسات آنان سوار شوند.
بخشهایی از مقاله این استاد الهیات دانشگاه آنکارای ترکیه را با هم مرور میکنیم:
سیاستی که دولتمردان و جامعه ترکیه را فاسد میکند
برای بررسی چنین موضوع مهمی، لازم است به یک پیشینه تاریخی کوتاه و اجمالی اشاره کنم. از نظر من، این یک واقعیت بدیهی است که جامعه ترکیه فاقد «بلوغ سیاسی» است. به همین دلیل است که همه اقشار جامعه ما، مداوماً به دنبال یک رهبر، پدر، چوپان، رئیس، شیخ، معلم و یا شخصیت کاریزماتیک است.
بگذارید با چند ضرب المثل و عبارت عوامانه، این موضوع را بیشتر بشکافیم: در ترکیه و در تسلیت مراسم ختم و تشییع جنازه، به همدیگر میگوییم: «سرتان سلامت باد» (Başınız sağ olsun). در این عبارت، منظور سرِ خود شما نیست. منظور اصلی، بزرگِ خاندانِ شماست.
ما در ضرب المثل دیگری میگوییم: «سر به سر متصل است و سر به خدا متصل است»، (Baş، başa bağlıdır؛ baş da Allah’a). همچنین در ضرب المثل دیگری مداوماً میگوییم: «ماهی از سر بگندد نی ز دُم» (Balık، baştan kokar). در تمام این عبارات و دهها عبارت شبیه آن، عبارتِ «سر» به معنی بزرگ و فرد صاحب قدرتِ سیستم و اهمیت جایگاه و در جامعه ماست.
این را هم در نظر داشته باشیم که در فرهنگ سیاسی ما، در تاریخ سیاسی عرب-اسلامی و از معاویه به بعد، شاهد تحریف بزرگی هستیم که سیاست را نه به عنوان «اخلاق عملی»، بلکه به عنوان ابزاری برای فریب و «مکر»، قلمداد کرده است.
متاسفانه اثرگذاری این تحریف تاریخی به حدی بود که حتی تلاشهای متفکرانی مانند فارابی و ابن خلدون برای تعریف سیاست به عنوان دانشی برای شناخت «اخلاق عملی» بیاثر بود.
شیوههای گسترده «مطابقت امور با کتاب» و «ترفندهای قانونی» در حوزه حقوقی نیز به موازات نظام سیاسی حاکم پیش رفته است. بیتوجهی ما به قوانین و به ویژه قانون اساسی، یا دور زدن آنها از همین امر ناشی میشود.
در اصطلاحات مرسوم ادبیات علمی مدرسه (مدرسه اسلامی)، مفهوم «علوم سیاسی» دقیقاً مترادف با مفهوم «نبوغ» است و نه هم معنای «حیلهگری». در غرب، فیلسوفانی که سیاست را به عنوان اخلاق تعریف میکردند، افلاطون و ارسطو بودند. با این حال، ماکیاولی در کتاب خود «شهریار» که برای پادشاه نوشته، سیاست را نه به عنوان اخلاق، بلکه به عنوان حیلهگری تعریف میکند.
سیاست در ترکیه
با توجه به پیشینهای که ذکر شد، اگر به تاریخ 102 ساله جمهوری ترکیه نگاه کنیم، میتوان گفت که کادرهای انقلابی که جمهوری را تأسیس کردند، در دوره اولیه با یک غایت اخلاقی سکولار و البته میهنپرستانه عمل میکردند.
کادرهای محافظهکار راستگرا که بین سالهای 1950 تا 1980 در قدرت بودند، نیز یک غایت اخلاقی مذهبی داشتند و همواره میگفتند: «خدمت به مردم، خدمت به خداست».
افرادی نظیر عدنان مندرس، سلیمان دمیرل، آلپ ارسلان تورکش، نجم الدین اربکان، بولنت اجویت، دنیز بایکال و بسیاری از دیگر رجال سیاسی ما که هر کدام هویت یک «دولتمرد» را داشتند، به طور آشکار میگفتند: «یک دولتمرد، همواره به آینده و منافع مردم خود فکر میکند. ولی یک سیاستمدار، غالباً به آینده و منافع خود فکر میکند».
پس از کودتای 1980 میلادی و در زمانی که تورگوت اوزال به قدرت رسید، احتمالاً تحت تأثیر تجربه سیاسی آمریکا، برای اولین بار یک نظریه عمل سیاسی با رویکرد «عملگرایانه» ارائه داد و پای یک تز جدید به نام «چهار گرایش» را به میان کشید.
منظور تورگوت اوزال از عبارت «چهار گرایش» یا (Dört Eğilim) یک راهبرد سیاسی–اجتماعی بود که او در دهه 1980 برای پایان دادن به دوقطبیسازی خشن جامعه ترکیه پس از کودتای 1980 مطرح کرد.
او معتقد بود که ترکیه فقط با نمایندگی همزمان چهار جریان اصلی فکری–اجتماعی میتواند به ثبات، توسعه و آشتی ملی برسد. این ایده پایه شکلگیری حزب مام میهن (ANAP) شد.
چهار گرایش مورد نظر اوزال چه بودند؟ اول: محافظه کاران به عنوان نماینده ارزشهای دینی، اخلاقی و سنتی جامعه ترکیه شامل مذهبیها و محافظهکاران اجتماعی. این گرایش بعدها پایه اجتماعی اسلامگرایی معتدل شد. دوم: ملیگرایان. تأکید بر هویت ملی ترکی، وحدت کشور و امنیت. البته اوزال تلاش کرد ملیگرایی را از خشونت جدا کند. سوم: لیبرالها. به عنوان طرفداران اقتصاد بازار آزاد، آزادی فردی، کاهش نقش تصدیگری دولت. این رویکرد متأثر از تجربه اوزال در بانک جهانی و ستون اصلی اصلاحات اقتصادی دهه 80 بود. چهارم: سوسیالدموکراتها و توجه به عدالت اجتماعی، طبقه متوسط و کارگران برای جذب رأیدهندگان چپ میانه پس از سرکوب چپ کلاسیک.
اهداف اصلی اوزال از «چهار گرایش» چه بود؟ آشتی ملی پس از خشونت دهه 70 میلادی و رهایی از درگیری شدید چپ و راست، شکستن سیاست صفر و صدی و ایجاد حزب فراگیر مام میهن.
در نتیجه حزب او به نام آناپ، اهل رویکرد ایدئولوژیکِ سخت نبود و بر مبنای عملگرایی و توسعهمحوری حرکت میکرد. مدل چهار گرایش، پیشدرآمد مدل سیاسی اردوغان در دهه 2000 بود و آکپارتی اردوغان، در عمل نسخه اصلاح شدهای از ایده اوزال است. اما بنا به دلایل فراوان و به ویژه به خاطر عملگرایی بیش از حد، در دوران اوزال، یک بار دیگر معاویهگرایی-ماکیاولیسم دوباره در سیاست ریشه دواند و خروجیهای نمایان آن، دروغ و غارت بود.
در آن زمان، شرکتهای اقتصادی دولتی که با تلاشهای خستگیناپذیر جامعه و قدرت سیاسی تحت رهبری «سازمان برنامهریزی دولتی» ایجاد شده بودند، طبق الزامات «اقتصاد لیبرال» برچیده شدند. جامعه به سمت مصرف و تجمل نامتناسب با درآمدش سوق داده شد. ارز خارجی «قابل تبدیل» شد و اقتصاد ترکیه در «اقتصاد/سرمایهداری اسرافکار» جهانی ادغام شد. ما از «اقتصاد تولیدی» به «اقتصاد رانتی» گذار کردیم. اوزال و چهرههای سیاسی بعدی در برابر تحمیلهای استثمارگرانه غرب مقاومت نکردند.
بگذارید از زندگی خودم و همسن و سالانم مثال بیاورم. من در زادگاهم در تورتوم و در استان ارزروم در دهه 1970 میلادی، قبل از دبستان به عنوان چوپان کار میکردم، با داس علف میزدم، تدارکات انجام میدادم و صبح و عصر غذا را از ارتفاعات به روستا برای والدینم حمل میکردم، در زمستانها صبح و عصر از حیوانات در آغل مراقبت میکردم، تا ظهر در ترمینال اتوبوس (در قارص) کار میکردم، آبنبات نعنایی میفروختم، کفش واکس میزدم، ماشین میشستم و بارهای سنگین حمل میکردم. تابستانها به عنوان کارگر در کارگاههای ساختمانی کار میکردم. چرا؟ انگیزه همه ما در آن دوران، کار، تولید، تجارت، حرفه، مهارت و تخصص بود.
اقتصاد ترکیه ضعیف و میزان تورم بالا بود. ولی همه «پاهایشان را به اندازه گلیمشان دراز میکردند. جشنهایی به نام «هفته محصولات داخلی» برگزار میشد. نوعی آگاهی از اهمیت «پسانداز» وجود داشت و جوانان میگفتند: «مهم نیست به خاطر کشورم نان بخورم یا گلوله بخورم».
ولی از آغاز دهه 2000 میلادی در ترکیه، دروغ و غارت در سیاست و اقتصاد شتاب فزایندهای گرفت. اقتصاد مبتنی بر رانتخواری و غارت، سابقهای هزار ساله از «اقتصاد غنایم جنگی» دارد.
اقتصاد استوار بر رانتخواری و انبوهسازی غالب شد. سیاست دیگر یک «هدف» ایدئولوژیک نبود و به یک «منبع سود» اقتصادی تبدیل شد. احزاب سیاسی در ترکیه عملاً به شرکت و کانون پروژههای مالی تبدیل شدند!
باید پرسید: چرا در ترکیه، این سیاستمداران هستند که به جای متفکران، شاعران، محققان و هنرمندان، شایسته لقب «بزرگ» تلقی میشوند؟!. آن هم در شرایطی که این «بزرگان غالباً سیاست را با بیوجدانی، ریاکاری، دروغ، فریب، دسیسه، حیلهگری، ریاکاری، مال اندوزی از طریق مناقصه، واسطهگری، استخدام، خویشاوندسالاری و منطقهگرایی اداره میکنند. در نتیجه، شهروندان به سوی یاس و ناامیدی رانده میشوند و کشور، جولانگاه باندها، مافیاها، کلاهبرداریهای پیچیده، جعل دیجیتال و اعمال نفوذ است. صد البته من همه افراد صادق، درستکار و میهنپرست را از این انتقاد مصون و معاف میدانم.
انتهای پیام/