رازهای پشتپرده انتخاب نقشها و واکنش کارگردان «الگوریتم» به خشونت سریالها
- اخبار فرهنگی
- اخبار رادیو و تلویزیون
- 03 دی 1404 - 09:41
خبرگزاری تسنیم- مجتبی برزگر: سریال «الگوریتم» که بهتازگی پخش آن از شبکه سه به پایان رسید، فقط یک مجموعه پلیسی ـ معمایی نبود؛ بلکه بهانهای شد برای باز شدن گفتوگویی صریح درباره مسیر بازیگری، پشتپرده انتخاب نقشها و نسبت تلویزیون با فرهنگ و مخاطب. گفتوگویی که در آن، تجربه نسلهای مختلف کنار هم نشست؛ از کارگردانی که به «کار فرهنگی» باور دارد تا بازیگرانی که هرکدام مسیر پرپیچوخمی را برای دیده شدن طی کردهاند.
بیژن میرباقری از دل تلویزیون حرف میزند؛ رسانهای که به باور او هنوز بازیگر میسازد و قصه را قربانی خشونت و وایرال شدن نمیکند. او از مرزهای قرمزی میگوید که در «الگوریتم» نهتنها مانع نشدند، بلکه با همراهی تلویزیون و پلیس، به روایت قصهای انسانیتر کمک کردند. در مقابل، سیاوش گرجستانی از سایه نام پدر، از انتخابهای اشتباه، از سالها گریموری و از عشقی میگوید که دوباره او را به بازیگری برگرداند؛ عشقی که نه با رابطه به دست آمد و نه با نام خانوادگی. سانای امیرآبادی هم بیپرده از واقعیتهای تلخ و شیرین این مسیر میگوید؛ از سه راهیِ رابطه، پول یا استمرار، و از باوری که او را به صبر و انتخاب نقش «درست» رسانده است.
این مقدمه، دریچهای است به گفتوگویی درباره اینکه نقشها چطور تقسیم میشوند، بازیگر چطور ساخته میشود، و چرا هنوز تلویزیون ـ با همه محدودیتهایش ـ میتواند جایی باشد برای قصه گفتن، برای دیده شدن، و برای ماندن در ذهن مخاطب؛ درست مثل «الگوریتم».
فضای میزگرد صمیمی است و گفتوگو درباره مسیر بازیگری و پشتپرده ورود به این حرفه شکل میگیرد. هر یک از مهمانان از تجربههای شخصی خود میگویند؛ از نقطه آغاز تا مسیرهایی که به دیدهشدن منتهی میشود. مجری با طرح پرسشهایی چالشی، بحث را به سمت واقعیتهای کمتر گفتهشده دنیای بازیگری سوق میدهد.
بیژن میرباقری: بسیاری از بازیگرانی که امروز میبینیم، محصول تلویزیون هستند.
سیاوش گرجستانی: من بازیگری را از پدرم آموختم؛ گرجستانیام و پسر سیروس گرجستانی هستم.
پرسش مجری: مثلاً در مهمانیها اگر ما را ببینند و در خاطرشان بماند، اینطور است که نقشی به ما پیشنهاد شود؟ تقسیم نقشها به این شکل انجام میشود؟
سانای امیرآبادی (بازیگر): بهطور کلی سه راه وجود دارد؛ یا از طریق روابط و شناخت افراد وارد کار میشوید، یا برخی بهاصطلاح نقش میخرند، یا اینکه باید بهصورت مستمر کار کنید تا بهتدریج جای خودتان را پیدا کنید.
مخاطبان با کدامیک از بازیگران سریال «الگوریتم» بیشتر ارتباط برقرار کردهاند؟ بیژن میرباقری: بهنظر من بهادر زمانی را خیلی دوست دارند. از واکنشها و پستهایی که برایش منتشر میشود میتوان فهمید؛ جملاتی مثل «تا پلیس تو باشی، بیا ما رو بگیر!».
سیاوش گرجستانی: من بیشتر روی گریم تمرکز میکنم. از این طریق ارتباط میگیرم و وارد فضای بازیگری میشوم؛ وگرنه به شکل دیگری برایم امکانپذیر نبود.
در ادامه، با بیژن میرباقری (کارگردان) و سانای امیرآبادی و سیاوش گرجستانی (بازیگران این سریال) گفتوگویی کوتاه داشتهایم که متن و ویدئوی آن پیشِروست.
تلویزیون یا نمایش خانگی؛ تفاوت در فرم و مسئولیت
اگر میخواستید «الگوریتم» را در نمایش خانگی بسازید، با توجه به توضیحاتی که دادید و اینکه سرمایهگذار طبیعتاً در انتظار بازگشت سرمایه است، آیا باز هم همین سبک و سیاق تلویزیونی را انتخاب میکردید؟ یا سراغ کارهایی میرفتید که مثلاً بخشهایی از آن وایرال شود؟
بیژن میرباقری: ببینید، این موضوع برمیگردد به اینکه شما دقیقاً بدانید برای کدام رسانه کار میکنید. وقتی رسانه مشخص است، فرم بیان هم مشخص میشود.
الان متأسفانه بعضی از دوستان، از نویسندگان متون سینمایی و منتقدان گرفته تا فیلمسازها و بازیگرها، تصور میکنند پلتفرم فضای آزادتر، رهاتر و بیقیدتری است؛ جایی که اگر هنوز چیزی به نام «کار فرهنگی» برایمان باقی مانده، میشود بعد از ده دقیقه حرفزدن هم ادعای کار فرهنگی کرد.
اگر واقعاً آن مفهوم فرهنگی هنوز اهمیت دارد، باید بپذیریم که گفتن حرف فرهنگی الزاماتی دارد. من نمیتوانم یک پیام فرهنگی را در دلِ خون، خشونت و افراط از این جنس منتقل کنم.
خشونت؛ جذابیت کاذب یا حذف قصه؟
در نتیجه، وقتی برای رسانهای کار میکنم که مخاطبش آن را انتخاب نکرده و بابتش پول نداده، طبیعی است که باید سطح بعضی خواستههایم را پایینتر بیاورم.
بسیاری از نویسندگان دوست دارند خشونتهای افراطی بنویسند، شخصیتها رفتارهای عجیب و اگزوتیک داشته باشند؛ انگار صرف کشتن کافی نیست، باید بعدش آتش بزنند، له کنند، زیر پل رها کنند یا حتی ماشین از رویش رد شود. اینها نوعی دیوانگی است که از زیست اجتماعی نویسنده یا کارگردان میآید.
بعضیها فکر میکنند هرچه این افراطها بیشتر شود، مخاطب هم بیشتر جذب میشود. بله، ممکن است گروهی از مخاطبان جذب شوند، اما در عوض چیز مهمی را از دست میدهیم: قصه را. و وقتی قصه از دست برود، اگر پیامی هم در کار باشد، آن هم بهتدریج محو میشود.
خط قرمزها و واقعیت تلویزیون
من صراحتاً میگویم؛ اگر هدفم کار فرهنگی بوده، در این مسیر محدودیت اساسی نداشتهام.
اگر بخواهم بگویم، ما در «الگوریتم» از خط قرمزهای زیادی عبور کردهایم. تلویزیون همکاری کرده، نیروی پلیس همکاری کرده و بهویژه تهیهکننده کاملاً همراه بوده است. ما تقریباً هر آنچه را که داستان اقتضا میکرد، توانستیم بیان کنیم.
اما از آن طرف باید به این هم فکر کرد که پدر خود من ممکن است بنشیند پای تلویزیون و در حالی که دارد آبگوشتش را میخورد، این تصاویر را ببیند. این همان مسئولیتی است که تفاوت رسانهها را معنا میکند.
بازیگری؛ میراث پدر یا مسیر شخصی؟
با توجه به اینکه فرزند زندهیاد سیروس گرجستانی هستید، تا چه اندازه بازیگری برای شما یک میراث خانوادگی بوده و تا چه اندازه یک انتخاب شخصی؟ شما سالها بهعنوان گریمور سینما فعالیت داشتید. چه عاملی باعث شد پس از بیش از یک دهه، این مسیر را کنار بگذارید و وارد دنیای بازیگری شوید؟
سیاوش گرجستانی: برای من مایه افتخار است که گرجستانیام و پسر سیروس گرجستانی هستم. هرچه دارم و هر آنچه امروز درباره بازیگری میدانم، از پدرم آموختهام. تحصیلات آکادمیک بازیگری ندارم؛ لیسانس گرافیک دارم، اما بازیگری را از همان تمرینهایی یاد گرفتم که از نزدیک میدیدم. حتی برای کوچکترین نقشها، پدرم در اتاقش را میبست و با جدیت تمرین میکرد.
آغاز جدی پس از فقدان
اتفاقاً بعد از فوت پدرم بود که بازیگری بهطور جدی در من شکل گرفت. پیش از آن، فقط بهصورت پراکنده بازی میکردم و مسیر زندگیام کاملاً متفاوت بود. یک تجربه مشترک هم با پدرم داشتم؛ در یک فیلم تلویزیونی کنار هم بازی کردیم. نمیدانم چرا این را میگویم، اما حسی در من هست که دوست دارم به آن اشاره کنم.
سایه قضاوتها و برچسبها
کامنتهایی که شما به آن اشاره کردید را درباره این سریال ندیدم، اما خیلی قبلتر با چنین نگاههایی درگیر بودهام؛ و اتفاقاً این مسیر سختتر است. چون بسیاری از کارگردانها و تهیهکنندهها تلاش میکنند از این فضا فاصله بگیرند؛ اینکه بگویند «پسر فلانی را آوردیم چون پدرش فلانی بوده». نسبت به این موضوع موضع دارند. من این را با تمام وجود لمس کردهام.
حتی یکی از دوستان نزدیکم که دستیار کارگردان است و توانایی این را داشت که در یک کستینگ خوب من را جا بدهد، با لحنی به من گفت: «اینکه هرکسی بچهاش را بیاورد بازیگر کند که نمیشود». اما واقعیت اینطور نیست.
تغییر مسیر زندگی
از سال 89 و 90 بهیکباره مسیر زندگیام را تغییر دادم. شغلم چیز دیگری بود؛ گریمور سینما بودم. آخرین کاری که طراحی گریم آن را انجام دادم سریال «سهدونگ، سهدونگ» بود. بعد از حدود 12–13 سال، گریم را کنار گذاشتم. دیپلم داشتم، رفتم دانشگاه، درس خواندم و لیسانس گرفتم.
از نمایشنامهخوانی تا صحنه تئاتر
همزمان، بازیگری را از نمایشنامهخوانی در کافهها شروع کردم. دقیقاً یادم هست با متن «مردهشور» اثر آقای رایانیمخصوص، در کافهها بهصورت رایگان نمایشنامهخوانی میکردم. بعد کمکم نقشهای کوچک روی صحنه تئاتر گرفتم و با همین نقشهای خرد جلو آمدم.
واقعاً پدرم در این مسیر دخالتی نداشت. در این پنج سال گذشته هم که محدود کار کردهام، سه چهار کار بیشتر بازی نکردهام؛ اما در همین مدت در چند سریال خوب حضور داشتم. «سرجوخه»، «حکم رشد» و «الگوریتم» انتخابهایی بود که برایشان ایستادم و با آگاهی آنها را پذیرفتم.
تقسیم نقشها؛ رابطه، پول یا استمرار؟
این تصور وجود دارد که در دورهمیها و مهمانیها نقشها تقسیم میشود؛ اینکه اگر در جمعها دیده شویم و در خاطر بمانیم، نقشی به ما پیشنهاد میشود. واقعاً روند انتخاب بازیگر به این شکل است؟
سانای امیرآبادی: راستش من دقیق نمیدانم نقشها چگونه تقسیم میشود، چون اساساً در فرآیند انتخاب بازیگر پروژهها حضور ندارم. بعد از سریال «نیسان آبی»، یکی از عوامل سریال من را به دفتری معرفی کرد برای پروژهای که قرار بود یک سریال کمدی باشد؛ البته آن کار هیچوقت از مرحله پیشتولید به تولید نرسید.
سه راه ورود به بازیگری
وقتی آنجا در حال صحبت بودیم و من میگفتم که تمایلی ندارم وارد آن پروژه شوم، جملهای به من گفتند که هنوز هم مدام به آن فکر میکنم. گفتند: «ساینا، سه راه داری؛ یا از طریق روابط، آدمها را میشناسی و وارد کار میشوی، یا بعضیها اصطلاحاً نقش میخرند، یا اینکه باید مدام کار کنی تا کمکم خودت را جا بیندازی. اگر روابطش را داری، از همان راه برو؛ اگر پولش را داری، از راه پول وارد شو؛ و اگر هیچکدام را نداری، باید کار کنی تا به کار برسی.»
سهم هرکسی از نقشها
از آن زمان به بعد، این حرف همیشه در ذهنم مانده است. به همین دلیل هم هیچوقت ناراحت نمیشوم اگر نقشی به من نرسد. طبیعی است که آدم اگر نتواند به هر دلیلی با یک کارگردان یا یک پروژه همکاری کند، ناراحت شود؛ اما من باور دارم نقشی را بازی میکنم که برای من باشد.
من واقعاً حس میکنم آدمها جای هم قرار نمیگیرند. شاید این نگاه سادهلوحانه به نظر برسد و خیلیها بگویند دنیا اینطوری نیست و آدمها بهراحتی جای هم مینشینند و کارها را انجام میدهند؛ اما از نظر من، اگر نقشی واقعاً مال من باشد، آن را بازی میکنم. هرکسی هم بیاید و برود، آن نقش در نهایت سهم من خواهد بود.
انتخابی که مسیر را تغییر داد
شما بارها به این نکته اشاره کردهاید که مسیر زندگیتان آنطور که باید پیش نرفته. این احساس از کجا میآید؟
سیاوش گرجستانی: واقعیت این است که من مسیر زندگیام را اشتباه انتخاب کردم. از سال 79 و از سریال «حامی» به کارگردانی زندهیاد بهمن زرینپور، من نوجوانی بودم که میخواستم روی پای خودم بایستم. به همین دلیل سراغ گریم رفتم. با خودم فکر میکردم این سادهترین راه است؛ بوم دستم نمیتوانم بگیرم، پشت دوربین نمیتوانم کار کنم، ریل هم بلد نیستم بگیرم، پس گریم را انتخاب میکنم تا از این طریق کانکشن بزنم و بعد بازیگر شوم. اما این اتفاق نیفتاد؛ اصلاً هم امکانپذیر نبود.
یک سال، دو سال، سه سال گذشت و یکدفعه دیدم هفت، هشت پروژه کار کردهام و عملاً گریمور شدهام. عضو صنف گریمورها شدم و کمکم به درآمد رسیدم. همین باعث شد آرامآرام از علاقه و دغدغه اصلیام فاصله بگیرم و درگیر پولدرآوردن شوم.
اما بازیگری برای من همیشه یک عشق بوده است. همین حالا هم وقتی در خیابان راه میروم یا پشت فرمان نشستهام و ناگهان بچهام با ذوق میگوید «بابا! بابا!» و برمیگردم میبینم مثلاً عکسم در بلوار ارتش نصب شده، بچهام ذوق میکند و همسرم میگوید نگاه کن… اینها حسِ حالِ خوبی است که نمیشود نادیدهاش گرفت.
بازیگرسالاری یا تهیهکنندهسالاری؟
برخی معتقدند در تلویزیون «بازیگرسالاری» وجود دارد. شما با این نگاه موافقید؟
نه، به نظر من بیشتر میشود از «تهیهکنندهسالاری» در تلویزیون صحبت کرد تا بازیگرسالاری. واقعیت این است که بازیگران در تلویزیون دیده میشوند، رشد میکنند و ساخته میشوند. شخصیتهای محبوب شکل میگیرند و طی زمان به مخاطب معرفی میشوند. همانطور که اشاره شد، بسیاری از بازیگرانی که امروز میشناسیم، محصول تلویزیون هستند.
ما در این مسیر با یک چالش جدی هم مواجه بودیم. متأسفانه بارها پیش آمد که با یک بازیگر تماس گرفتیم و از او خواستیم نقشی را برای ما بازی کند، اما بر اساس کلیشهها پاسخ میداد: «من پلیس بازی نمیکنم» یا «برای تلویزیون بازی نمیکنم».
تناقضی نگرانکننده
این در حالی است که همان بازیگر تمام رشد و دیدهشدنش را مدیون تلویزیون بوده؛ هیچوقت هم در سینما فعالیت نکرده و اتفاقاً به دلیل ظاهر مشخصش ـ مثلاً ریش مرتب ـ اغلب در نقش پلیس شناخته شده است. این تناقض، به نظر من، یک فاجعه است؛ فاجعهای که از دل کلیشهسازی و نادیدهگرفتن نقش تلویزیون در پرورش بازیگر بیرون میآید.
انتهای پیام/