داستان سیدحسن نصرالله‌ ـ‌ 67|میراث یک طوفان؛پیامدهای ژئوپلیتیک جنبش محرومان امام موسی صدر

خبرگزاری تسنیم طی سلسله‌یادداشت‌هایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان می‌پردازد. در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله رهبر شهید و اسطوره‌ای حزب‌الله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و اکنون قسمت شصت و هفتم آن پیش روی شماست.

تاکنون چهار فصل در مورد شرایط زندگی شهید سیدحسن نصرالله منتشر شده است. فصل نخست به «دوران کودکی و نوجوانی» ایشان اختصاص داشت. علیرغم اهمیت موضوع، ما از این فصل به سرعت عبور کردیم تا به بحث‌های بعدی بپردازیم. فصل دوم، «ریشه‌یابی علل شکل‌گیری جنگ داخلی لبنان» بود. هدف ما در این فصل چنین بود که ثابت کنیم اولاً جنگ لبنان پدیده‌ای خلع الساعه نبود و ثانیاً باید ریشه‌های شکل‌گیری آن را شناخت؛ زیرا این جنگ هم در روند تاریخی تجارب ملت لبنان نقش داشت و هم به صورت مستقیم باعث شکل‌گیری «مقاومت اسلامی لبنان» شد. ضمن این‌که حیات و سرنوشت سیدحسن نصرالله را نیز به صورت مستقیم تغییر داد. فصل سوم، «مرور مهم‌ترین رویدادهای تاریخی تا وقوع جنگ داخلی لبنان» بود. در فصل سوم، به جای تمرکز بر ریشه‌ها، به صورت خاص خود وقایع تاریخی منجر به شروع جنگ داخلی را مورد توجه قرار دادیم. فصل سوم را با ماجرای مهاجرت (معکوس) خانواده سیدحسن نصرالله به خاستگاه خانوادگی خود در حومه شهر «صور» خاتمه دادیم.

از قسمت سی و سوم وارد فصل چهارم شدیم که به «ورود سوریه به جنگ داخلی لبنان» اختصاص یافت. در بخش‌های ابتدایی فصل چهارم، طی چند قسمت، فضای بیروت و جنگ داخلی لبنان بعد از بازگشت خانواده سیدحسن نصرالله به جنوب را مرور کردیم. این موارد، به صورت مستقیم در زندگی سیدحسن نصرالله نقش نداشت؛ اما در شکل‌گیری و بالندگی روح مقاومت در جامعه لبنان قطعا اثرگذار بوده است. در ادامه فصل چهارم بحث «ورود نظامی مستقیم سوریه به لبنان» مورد واکاوی قرار گرفت؛ رویدادی که بی‌تردید یکی از عوامل مؤثر در شکل‌گیری مقاومت اسلامی لبنان بود. در همان بستر، به رقابت استراتژیک سوریه و رژیم صهیونیستی در خاک لبنان، تأسیس میلیشیای «قوات» به‌عنوان بزرگ‌ترین نیروی نیابتی اسرائیل و بالاخره پوست‌اندازی ساختار سیاسی‌ـ‌نظامی لبنان در دوگانه «الیاس–بشیر» پرداختیم. در پایان این فصل به نقطه عطف مهم تصادم این سه روند یعنی رویارویی مستقیم ارتش سوریه با قوات پرداختیم؛ ماجرایی که به «جنگ صد روزه» مشهور شده است.

اما اگر تاریخ را در آن دوره ورق بزنیم، خارج از فضای سه قطبی داخلی «جناح چپ» (جبهه وطنیه) و «جناح راست افراطی» (جبهه لبنانیه) و «جناح راست میانه» (مدرسه شهابی) و سه‌گانه خارجی «سازمان آزادیبخش فلسطین»، «رژیم صهیونیستی» و «حکومت بعث سوریه»، جامعه لبنان دارای یک ضلع بسیار مهم دیگر بود: «شیعیان»



علامه سید عبدالحسین شرف الدین در کنار تنی چند از علمای نجف در حاشیه سفر زیارتی به عراق

«شیعیان لبنان» از قدیمی‌ترین طوایف سرزمین لبنان بوده و بومیان این منطقه محسوب می‌شوند. از طرف دیگر، از نظر جمعیتی نیز بزرگ‌ترین یا دست کم یکی از بزرگ‌ترین طوایف لبنان به حساب می‌آمدند (می‌آیند). با این حال، در هیچ‌یک از سه دسته داخلی فوق‌الذکر نمی‌گنجیدند! طایفه شیعه، گرچه از نظر جمعیتی، طی تاریخ جبل عامل و جغرافیای فعلی کشور لبنان یک طایفه بسیار بزرگ به حساب می‌آمد؛ اما تا دهه 1960 میلادی فاقد «تشخص» بالایی بود. اما در این دوره، کسی به میدان آمد که به شیعه تشخص بخشید و آن را به یکی از بزرگ‌ترین بازیگران عرصه سیاست و اجتماع لبنان تبدیل کرد. او کسی نبود جز «امام موسی صدر». ما در فصل پنجم این سلسله‌یادداشت به بررسی سیر رشد شیعیان در جامعه لبنان تا زمان تأسیس «حزب‌الله» می‌پردازیم.

 

نهادی برای بر هم زدن معادلات

در ادامه فصل پنجم، از قسمت شصت و یکم وارد بحث تأسیس «جنبش محرومان» شدیم. در دو شماره نخست، با تشریح ابعاد دو میتینگ بزرگ بعلبک و صور، اعلان تأسیس و تثبیت جایگاه این جنبش را بازگو کردیم و در ادامه با اشاره به انتخابات میان‌دوره‌ای نبطیه و بیانیه فراطایفه‌ای به ارتقاء جایگاه جنبش پرداختیم. در قسمت شصت و سوم با عنوان «جنبش محرومان: انفجار خشم مقدس شیعیان لبنان و امام موسی صدر» نشان دادیم تأسیس جنبش محرومان، به نوعی در امتداد مسیر تکاملی شیعیان بود.

در واقع امام موسی صدر در یکی از بحرانی‌ترین مقاطع حیات اجتماعی شیعه طی یکی‌دو قرن اخیر وارد لبنان شد و با یک برنامه هوشمندانه و منسجم شیعیانی که سده‌های متمادی در حاشیه بوده و در آن زمان در معرض فروپاشی بافت اجتماعی و زوال هویت خود بودند، با هدایت امام موسی صدر به یکی از ارکان و صحنه‌گردان‌های اصلی لبنان مبدل شدند.

سپس طی قسمت‌های شصت و چهارم تا شصت و ششم از منظر «مدیریت سیستم‌ها و هنر رهبری» به واکاوی ابعاد مختلف برنامه امام موسی صدر برای تأسیس این جنبش روی آوردیم. در ابتدای قسمت شصت و چهارم این سلسله‌یادداشت با عنوان «جنبش محرومان امام موسی صدر: ساختاری کارآمد در محیط پرآشوب لبنان» به کالبدشکافی «تشکیلات سازمانی» جنبش انقلابی در فرآیند تأسیس آن پرداختیم؛‌ در قسمت شصت و پنجم با عنوان «روایت یک رهایی؛ رمزگشایی از نرم‌افزار جنبش محرومان امام موسی صدر»، مسأله «انقلاب ذهنی» امام موسی صدر در افکار جوانان را مورد توجه قرار داده و قسمت قبل را به «استراتژی‌های امام موسی صدر برای تثبیت جنبش محرومان» اختصاص دادیم. این قسمت بار دیگر مطالب سلسله‌یادداشت جنبه روایی پیدا کرده و از استراتژی‌های امام موسی صدر آغاز کرده و به پیامدهای تحکیم جایگاه جنبش محرومان می‌پردازیم.

استراتژی در میدان مین

جنبش محرومان پس از شکل‌گیری ساختارهای ایدئولوژیک و تشکیلاتی خود، وارد پیچیده‌ترین و خونبارترین مرحله حیات سیاسی‌اش شد. ورود به میدان عمل در لبنانِ دهه 1970، قدم گذاشتن در میدانی بود که نه تنها با مین‌های سیاسی کاشته شده توسط الیگارشی داخلی، بلکه با تله‌های انفجاری قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی فرش شده بود.

در یادداشت‌های پیشین دیدیم که چگونه امام موسی صدر با تکیه بر «ایدئولوژی بیداری» و «سازمان‌دهی تشکیلاتی»، پتانسیل نهفته در جامعه شیعه را فعال کرد. اکنون پرسش کلیدی این است: این انرژی عظیم آزاد شده به سمت کدام اهداف هدایت شد و برخورد آن با واقعیت‌های سخت صخره‌های سیاست لبنان، چه نتایجی به بار آورد؟

تحلیل اهداف راهبردی جنبش نشان می‌دهد که صدر نه یک انقلابی آنارشیست بود که سودای ویرانی همه چیز را داشته باشد و نه یک اصلاح‌طلب محافظه‌کار که به تغییرات ظاهری بسنده کند. او معمار یک «انقلاب در درون نظم» بود؛ تلاشی جسورانه برای بازتعریف قواعد بازی، بدون نابود کردن زمین بازی. این استراتژی چندلایه که هم‌زمان به دنبال عدالت اجتماعی، امنیت ملی و حفظ یکپارچگی سرزمینی بود، چنان تأثیر عمیقی بر ساختار سیاسی خاورمیانه گذاشت که ارتعاشات آن پس از گذشت نیم قرن، همچنان در بیروت، دمشق و تهران احساس می‌شود.

اهداف راهبردی؛ مثلث عدالت، مقاومت و همزیستی

جنبش محرومان با مجموعه‌ای از اهداف وارد کارزار شد که در نگاه اول متناقض به نظر می‌رسیدند، اما در منظومه فکری صدر، اجزای یک کل واحد بودند. هدف نخست و بنیادین جنبش، «رفع تبعیض ساختاری و اصلاح رادیکال سیستم سیاسی لبنان» بود. همان گونه که در بخش اول این فصل (قسمت‌های 51 تا 55) شرح دادیم، نظام سیاسی لبنان، بر اساس یک «کنفدراسیون طایفه‌ای» بنا شده بود که در آن، ثروت و قدرت به شکلی ناعادلانه میان نخبگان مارونی و بخشی از زعمای سنی تقسیم می‌شد و شیعیان در بهترین حالت، شهروندان درجه دو محسوب می‌شدند.

هدف صدر سرنگونی حکومت نبود، بلکه پایان دادن به انحصارطلبی فئودال‌های سیاسی و توزیع عادلانه فرصت‌ها بود. او خواهان سهم‌گیری شیعیان در نهادهای تصمیم‌ساز، اختصاص بودجه‌های عمرانی برای جنوب فراموش‌شده و ایجاد فرصت‌های برابر شغلی در بوروکراسی دولتی بود. او معتقد بود که امنیت ملی لبنان نه با سرکوب پلیسی، بلکه تنها از طریق عدالت اجتماعی تأمین می‌شود؛ زیرا شهروندی که احساس تبعیض می‌کند، هیچ انگیزه‌ای برای دفاع از وطنش نخواهد داشت.

هدف دوم که شاید حیاتی‌ترین بخش استراتژی جنبش بود، «ایجاد بازدارندگی دفاعی در برابر اسرائیل» بود. تا پیش از ظهور جنبش محرومان، دکترین دفاعی دولت مرکزی لبنان بر شعار حیرت‌انگیز «قدرت لبنان در ضعف آن است» استوار بود. دولتمردان بیروت با ساده‌لوحی یا خیانت، تصور می‌کردند اگر لبنان ارتش نداشته باشد و تهدیدی برای اسرائیل ایجاد نکند، از گزند همسایه جنوبی در امان خواهد ماند. جنبش محرومان با قاطعیت این تئوری را به زباله‌دان تاریخ انداخت و اعلام کرد که در خاورمیانه، تنها زبانی که شنیده می‌شود، زبان قدرت است. هدف صدر، تسلیح مردم جنوب برای دفاع از خانه و کاشانه خود بود. این استراتژی، مفهوم نوینی از «مقاومت مردمی» را خلق کرد که بر اساس آن، دفاع از وطن وظیفه‌ای همگانی است و نباید منتظر ارتش ناکارآمد کلاسیک ماند. این ایده، نطفه اصلی شکل‌گیری محور مقاومت در سال‌های بعد شد.

اما هدف سوم که اوج درایت سیاسی صدر را نشان می‌داد، «حفظ یکپارچگی و موجودیت لبنان» در برابر امواج تجزیه‌طلبی بود. در دورانی که راست‌گرایان افراطی مسیحی آشکارا از طرح تقسیم لبنان و فدرالیسم سخن می‌گفتند و برخی گروه‌های چپ‌گرا و فلسطینی عملاً مناطقی خودمختار ایجاد کرده بودند، صدر با تمام قوا بر شعار «لبنان وطن نهایی همه فرزندانش» پافشاری کرد. او می‌دانست که تجزیه لبنان، یعنی نابودی همزیستی ادیان و پیروزی نهایی پروژه صهیونیسم که خواهان تبدیل خاورمیانه به جزایر کوچک قومی و مذهبی است. بنابراین، جنبش محرومان در حالی که با تمام توان علیه فساد دولت مرکزی می‌جنگید، هم‌زمان سرسخت‌ترین مدافع بقای دولت و ارتش لبنان به عنوان نمادهای وحدت ملی بود. این بندبازی ظریف میان «اپوزیسیون بودن» و «ملی‌گرا بودن»، هنری بود که تنها از عهده رهبری با کاریزمای صدر برمی‌آمد.

چالش‌های میدان؛ نبرد در جبهه‌های تودرتو

اجرای این استراتژی سه‌گانه در عمل، با موانع سهمگینی روبرو شد که جنبش را وارد یک جنگ فرسایشی چند جبهه‌ای کرد. چالش نخست، «مواجهه با ساختار فئودالی درون طایفه شیعه» بود. خانواده‌های سنتی قدرتمند مانند «الاسعد» و «حماده» که قرن‌ها بر شیعیان حکمروایی کرده و جایگاه خود را تثبیت شده می‌دیدند، ظهور جنبش محرومان را تهدیدی وجودی برای منافع خود تلقی کردند. آن‌ها با استفاده از تمام ابزارهای نفوذ خود در پارلمان و دولت، سعی در بایکوت خبری، تخریب چهره و کارشکنی در مسیر فعالیت‌های صدر داشتند. این نبرد داخلی برای کسب مشروعیت رهبری شیعیان، انرژی زیادی از جنبش گرفت، اما در نهایت به سود جریان نوگرای صدر پایان یافت.

چالش دوم و بسیار پیچیده‌تر، «تنش اجتناب‌ناپذیر با سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف)» بود. این یکی از تراژیک‌ترین فصل‌های تاریخ معاصر لبنان است. شیعیان که خود حامیان طبیعی آرمان فلسطین بودند و جنوب لبنان را به پایگاه عملیات فداییان تبدیل کرده بودند، به تدریج قربانی رفتار دولت‌دردولتِ چریک‌های فلسطینی شدند. گروه‌های فلسطینی که کنترل جنوب را در دست گرفته بودند، رفتاری تحقیرآمیز با ساکنان بومی داشتند و حملات بی‌محابای آن‌ها به اسرائیل، پاسخ‌های ویرانگر ارتش صهیونیستی را متوجه روستاهای شیعه‌نشین می‌کرد. جنبش محرومان در یک دوراهی اخلاقی و استراتژیک قرار گرفت: حمایت ایدئولوژیک از فلسطین یا دفاع از امنیت و جان شیعیان جنوب؟ صدر با شجاعت گزینه دوم را برگزید و تأکید کرد که «قدس از راه جونیه (شهری مسیحی‌نشین در لبنان) نمی‌گذرد» و نمی‌توان برای آزادی فلسطین، لبنان را نابود کرد. این موضع‌گیری اصولی، اگرچه به درگیری‌های خونین میان امل و گروه‌های فلسطینی منجر شد، اما استقلال عمل شیعیان را تضمین کرد.

اما چالش سوم در برابر ارتش و حکومتی بود که نه‌تنها نسبت به وظائف خود کوتاهی می‌کرد؛ بلکه گاهی در نقش یک گروه طائفه‌گرا (مارونی) ظاهر می‌شد و همین موضوع باعث حساسیت مضاعف امام موسی صدر شده بود. به طوری که از سویی با فعالیت دولت‌دردولتِ فلسطینی‌ها و از سوی دیگر با مارونی‌گری و عدول از بی‌طرفی ارتش مخالفت می‌کرد.

به این‌ها باید تجاوزات خارجی را افزود که مسأله‌ای بزرگ‌تر است و ما در ادامه طی بحث از دوران جنگ داخلی به آن موضوع خواهیم پرداخت.

پیامدها و میراث؛ زلزله‌ای که خاورمیانه را دگرگون کرد

تأسیس و فعالیت جنبش محرومان پیامدهایی داشت که فراتر از مرزهای جغرافیایی لبنان و بازه زمانی دهه 1970 رفت و ژئوپلیتیک کل منطقه را دگرگون ساخت. نخستین و شاید مهم‌ترین پیامد، «پایان قطعی عصر فئودالیسم سیاسی در جامعه شیعه» بود. جنبش محرومان موفق شد ساختار سنتی قدرت را که بر پایه وراثت و زمین‌داری استوار بود، درهم بشکند و الگوی جدیدی از رهبری مبتنی بر کاریزما، نهادسازی و شایستگی را جایگزین کند.

جوانان شیعه دیگر رعایای «بیگ‌»ها و خان‌ها نبودند؛ آن‌ها اکنون کادرهای سیاسی و نظامیِ یک جنبش مدرن بودند که هویت خود را نه در نسبت خونی با اربابان، بلکه در نسبت ایدئولوژیک با مقاومت تعریف می‌کردند. این تحول جامعه‌شناختی، شیعیان را از حاشیه تاریخ لبنان به متن قدرت پرتاب کرد. «فؤاد عجمی» در تحلیل درخشان خود می‌نویسد که میراث صدر، تبدیل شیعیان از یک «فرقه سری و ترسو» به یک «ملت جسور و مطالبه‌گر» بود.

پیامد دوم، «تغییر موازنه قوای استراتژیک در منطقه» بود. تا پیش از جنبش محرومان، شیعیان در معادلات سیاسی خاورمیانه به عنوان «عدد» به حساب می‌آمدند اما «وزن» استراتژیک نداشتند. آن‌ها همیشه سیاهی‌لشکر درگیری‌های دیگران (ناصریست‌ها، کمونیست‌ها یا بعثی‌ها) بودند. جنبش محرومان به شیعیان آموخت که خود می‌توانند یک قطب مستقل قدرت باشند.

این خودآگاهی سیاسی، زمینه‌ساز ظهور قدرتمندترین بازیگر غیردولتی جهان در دهه‌های بعد شد. اگرچه امام موسی صدر در سال 1978 ربوده و ناپدید شد، اما بذری که او کاشت، در سال‌های پس از انقلاب اسلامی ایران و اشغال لبنان در 1982، به درختی تنومند تبدیل شد. بسیاری از بنیان‌گذاران و فرماندهان ارشد حزب‌الله لبنان، همان جوانانی بودند که الفبای سیاست و مبارزه را در مکتب امل و کلاس‌های درس شهید چمران آموخته بودند.

«ولی نصر»، پژوهشگر برجسته، معتقد است که بیداری شیعه در دوران مدرن دو بال داشت: یکی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی و دیگری جنبش شیعیان لبنان به رهبری امام موسی صدر. این دو جریان با وجود تفاوت در تاکتیک‌ها، در استراتژی کلانِ «بازگرداندن عزت به شیعه» هم‌راستا بودند.

در نهایت، جنبش محرومان میراثی ماندگار از «رئالیسم انقلابی» را برای گروه‌های مقاومت در منطقه به جای گذاشت. این جنبش نشان داد که چگونه می‌توان هم‌زمان هم آرمان‌گرا بود و هم واقع‌بین؛ چگونه می‌توان اسلحه به دست گرفت، اما دیپلماسی را رها نکرد؛ و چگونه می‌توان بر هویت مذهبی تأکید کرد، اما در دام فرقه گرایی کور نیفتاد. اگر امروز شیعیان لبنان نقش تعیین کننده‌ای را در ساختار سیاسی این کشور ایفا می‌کنند و اگر جنوب لبنان به دژی تسخیرناپذیر در برابر ارتش اسرائیل تبدیل شده است، ریشه تمام این تحولات را باید در آن لحظه تاریخی جست که امام موسی صدر تصمیم گرفت «محرومیت» را نه به عنوان یک سرنوشت محتوم، بلکه به عنوان یک انگیزه برای قیام بازتعریف کند. او به ملتی که عادت کرده بود سر در گریبان فرو برد، آموخت که چگونه سر بلند کند و تاریخ خود را با دستان خویش بنویسد.

جمع‌بندی

جنبش محرومان به رهبری امام موسی صدر با استراتژی هوشمندانه «انقلاب در درون نظم»، در دهه 1970 میلادی وارد میدان پیچیده سیاست لبنان شد تا سه هدف بنیادین «رفع تبعیض ساختاری و برقراری عدالت اجتماعی»، «ایجاد بازدارندگی دفاعی مردمی در برابر اسرائیل» و «حفظ یکپارچگی سرزمینی لبنان» را محقق سازد. صدر با رد دکترین انفعالی دولت وقت، بر تسلیح مردم جنوب و لزوم دفاع از وطن تأکید کرد و هم‌زمان با ایستادگی در برابر طرح‌های تجزیه‌طلبانه، بر وحدت ملی پافشاری نمود.

پیشبرد این اهداف با چالش‌های سهمگینی همراه بود؛ جنبش ناچار شد در جبهه‌های تودرتو با فئودال‌های سنتی شیعه که قدرت خود را در خطر می‌دیدند، گروه‌های فلسطینی که امنیت جنوب را به مخاطره می‌انداختند و دولت و ارتشی که رویکردی طایفه‌گرا داشتند، مبارزه کند و مسیر دشواری را میان نقش اپوزیسیون و رویکرد ملی‌گرایانه بپیماید.

 

میراث و پیامدهای این جنبش، ژئوپلیتیک منطقه را دگرگون ساخت و با پایان دادن به عصر فئودالیسم سیاسی، شیعیان را از شهروندانی حاشیه‌نشین به بازیگرانی مستقل، مطالبه‌گر و تأثیرگذار در متن قدرت تبدیل کرد. این «بیدارسازی سیاسی» و تغییر موازنه قوا، با تلفیق «رئالیسم انقلابی» و «مقاومت مسلحانه»، بستر اصلی شکل‌گیری محور مقاومت و ظهور گروه‌هایی نظیر حزب‌الله را فراهم آورد. در واقع، عزت و قدرت بازدارندگی امروز شیعیان لبنان، ثمره مستقیم مکتبی است که محرومیت را نه به عنوان سرنوشت، بلکه به عنوان انگیزه‌ای برای قیام بازتعریف کرد و الگویی از دیپلماسی و مقاومت توأمان را به یادگار گذاشت.

انتهای پیام/