باز هم ماجرای «70 درصد مخاطب» صدا و سیما

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، بحث میزان مخاطبان صداوسیما، به‌ویژه عدد پرچالش «70 درصد»، بار دیگر به کانون توجه رسانه‌ها بازگشته است. روز گذشته، درهای مرکز تحقیقات صداوسیما به روی خبرنگاران گشوده شد؛ فرصتی که در آن محسن شاکری‌نژاد، رئیس این مرکز، بار دیگر در برابر پرسش‌ها، تردیدها و انتقادها قرار گرفت. شاکری‌نژاد در این دوره، برخلاف برخی رویه‌های پیشین، گفت‌وگو با رسانه‌ها را در دستور کار قرار داده و تلاش کرده است به ابهامات پاسخ دهد؛ با این حال، موضوع نظرسنجی‌ها و جامعه آماری مخاطبان همچنان محل مناقشه است.

او پیش‌تر نیز در گفت‌وگو با خبرگزاری تسنیم تأکید کرده بود: «همان‌طور که قبلاً هم گفته‌ایم، حدود 70 درصد مردم تلویزیون می‌بینند. برخی تصور می‌کنند تلویزیون دیگر دیده نمی‌شود، اما آمارهای ما چیز دیگری را نشان می‌دهد.» شاکری‌نژاد در توضیح این آمار، به معیار سنجش مخاطب اشاره کرده و گفته بود: «ملاک ما 15 دقیقه تماشای روزانه است؛ هر فردی که حداقل این میزان در روز تلویزیون ببیند، در شمار مخاطبان قرار می‌گیرد.» او در عین حال بر تفاوت میان «مخاطب کل تلویزیون» و «مخاطب یک برنامه خاص» تأکید کرده و توضیح داده بود که افزایش بینندگان یک رویداد ورزشی یا یک سریال پربیننده، الزاماً به معنای افزایش مخاطب کل تلویزیون نیست.

در نشست اخیر نیز همین پرسش‌ها بار دیگر از سوی خبرنگاران مطرح شد، هرچند پاسخ‌ها تفاوت بنیادینی با مواضع پیشین نداشت. با این حال، رئیس مرکز تحقیقات صداوسیما این‌بار شفاف‌تر درباره مبانی علمی سنجش مخاطب سخن گفت و تصریح کرد: «مؤسسات معتبر نظرسنجی در جهان، استانداردهای مشخصی برای تعریف مخاطب دارند. به‌عنوان مثال، آفکام ـ سازمان تنظیم‌کننده مقررات رسانه‌ای بریتانیا ـ مخاطب تلویزیون را کسی می‌داند که دست‌کم 15 دقیقه در هفته تلویزیون تماشا کند؛ در حالی‌که ما در مرکز تحقیقات صداوسیما، معیار سخت‌گیرانه‌تری را انتخاب کرده‌ایم و 15 دقیقه تماشای روزانه را ملاک قرار داده‌ایم.»

و همچنین توضیح داد که در نظرسنجی‌ها با فرمول‌های مشخص، از مخاطبان پرسیده می‌شود: «در شبانه‌روز چند دقیقه برنامه‌های صداوسیما را تماشا می‌کنید؟»

شاکری‌نژاد در ادامه، مقایسه‌ای مالی نیز مطرح کرد و گفت: «شبکه بی‌بی‌سی با آن‌که حدود 64 درصد بودجه‌اش را مستقیماً از مردم دریافت می‌کند، بودجه‌ای بالغ بر بیش از هزار میلیارد تومان دارد؛ در حالی‌که بودجه سال آینده صداوسیما حدود 35 هزار میلیارد تومان است و این سازمان با 160 شبکه رادیویی و تلویزیونی اداره می‌شود که نزدیک به 90 درصد بودجه آن صرف حقوق و دستمزد می‌شود.»

در عین حال، موضوع افول جهانی مخاطبان تلویزیون نیز در این نشست مورد توجه قرار گرفت؛ پدیده‌ای که به کاهش مخاطبان رسانه‌های برودکست و افزایش قدرت انتخاب مخاطب در بسترهای برودبند و فضای مجازی مربوط می‌شود. شاکری‌نژاد در این‌باره گفت: «آمارهای مؤسسات معتبر مخاطب‌سنجی در دنیا نشان می‌دهد که تلویزیون در رقابت با فضای مجازی با کاهش مخاطب مواجه است. برای نمونه، مؤسسه نیلسن به‌صورت هفتگی فهرست پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیون آمریکا را منتشر می‌کند که به‌ندرت از 10 درصد فراتر می‌رود. بخشی از این وضعیت، نتیجه رقابت مستقیم فضای مجازی با رسانه‌های برودکست است.»

او در ادامه افزود: «این آمار را اگر با میزان 65.7 درصدی مخاطبان تلویزیون در ایران مقایسه کنیم، می‌بینیم که با وجود کاهش جهانی مخاطب تلویزیون، میانگین مخاطب صداوسیما همچنان از بسیاری از تلویزیون‌های دنیا بالاتر است.»

بخش دیگری از این گفت‌وگو به بررسی روند کاهش مخاطب و تلاش برای مهار آن اختصاص داشت. رئیس مرکز تحقیقات صداوسیما با اشاره به آمارهای تاریخی گفت: «بیشترین میزان مخاطب رسانه ملی در سال‌های 1385 و 1386 ثبت شده و در آن مقطع، میزان مخاطبان تا حدود 88 درصد اعلام شده است. از سال 1394 به بعد، شاهد آغاز روند کاهشی بوده‌ایم؛ روندی که تا سال 1402 ادامه داشته و همسو با تحولات جهانی رسانه‌ها بوده است. با این حال، از سال 1403 توانستیم جلوی این کاهش را بگیریم و در سال 1404، با انجام نظرسنجی‌های فصول پاییز و زمستان، تصویر دقیق‌تری از وضعیت مخاطبان به دست خواهیم آورد.»

او همچنین با تکرار آمار 70 درصدی مخاطبان تلویزیون، به نکته قابل‌توجهی اشاره کرد و گفت: «در گروه‌های سنی خردسال، کودک و نوجوان ـ که در دسته‌بندی جداگانه‌ای بررسی می‌شوند ـ میزان مخاطب تلویزیون به حدود 80 درصد می‌رسد.»

این‌ها بخش‌های مهمی از سخنان رئیس مرکز تحقیقات صداوسیماست؛ سخنانی که می‌توان در کنار آن‌ها به موضوع مهم حذف برنامه‌های کم‌مخاطب از کنداکتور تلویزیون نیز اشاره کرد. تصمیمی که به گفته مسئولان، به‌تدریج در حال اجراست و می‌تواند به‌عنوان گامی رو به جلو تلقی شود؛ چراکه در سال‌های گذشته، برخی برنامه‌ها و حتی سریال‌ها با وجود اقبال اندک، همچنان ادامه پیدا می‌کردند.

با این همه، ماجرای «70 درصد مخاطب تلویزیون» و نسبت آن با تحولات برودکست و برودبند، همچنان داغ و محل بحث است. شاید یکی از کلیدهای اصلی بازگشت مخاطب، سرمایه‌گذاری جدی‌تر بر تولید سریال‌های باکیفیت، استفاده از چهره‌های حرفه‌ای، و بازگرداندن نویسندگان و برنامه‌سازان باتجربه و کاربلد باشد. هرچند بخشی از این نیروها در سال‌های اخیر به تلویزیون بازگشته‌اند، اما به نظر می‌رسد این میزان هنوز کافی نیست.

تجربه موفق سریال «پایتخت» که توانست در مقاطع مختلف، رکوردهای نظرسنجی را چه در تلویزیون و چه در تلوبیون جابه‌جا کند، به‌روشنی نشان می‌دهد که مخاطب همچنان به تولیدات حرفه‌ای و خوش‌ساخت واکنش مثبت نشان می‌دهد. امروز، هرچند نسبت به گذشته حرکت‌های بهتری آغاز شده، سریال‌های قابل‌قبولی در راه‌اند و برخی برنامه‌ها با کیفیت بالاتری تولید می‌شوند، اما این تلاش‌ها هنوز با نقطه مطلوب فاصله دارد.

نکته‌ای که منوچهر اکبرلو، منتقد رسانه، نیز در گفت‌وگوی خود با خبرنگار تسنیم به آن اشاره کرده است؛ این‌که بازسازی اعتماد و توجه مخاطب، بیش از هرچیز، نیازمند تداوم در کیفیت، جسارت در انتخاب نیروهای حرفه‌ای و پرهیز از حداقل‌گرایی در تولید است.

اکبرلو معتقد است بخشی از مخاطبان اساساً با تلویزیون «قهر» کرده‌اند؛ قهری که نه از سر بی‌حوصلگی، بلکه محصول نوعی کم‌اعتمادی مزمن است. به باور او، این گروه از مخاطبان حتی اگر تلویزیون برنامه‌ای جذاب، متفاوت یا پرهزینه هم تولید کند، دیگر توجهی به آن نشان نمی‌دهند. این بی‌اعتمادی، ریشه‌های متعددی دارد؛ از عوامل سیاسی و فرهنگی گرفته تا نگاه غیرعلمی و غیرروزآمد به رسانه‌ای به نام تلویزیون. نتیجه طبیعی چنین وضعیتی آن است که مخاطب، نگاه خود را به سمت گزینه‌های دیگر ـ از جمله پلتفرم‌ها ـ معطوف می‌کند.

او در ادامه به نکته مهم دیگری اشاره می‌کند: امروز تقریباً همه گونه‌های برنامه‌ای که می‌توانستند در تلویزیون تولید شوند، با همان نیروهایی که زمانی چهره‌های شاخص رسانه ملی بودند، در پلتفرم‌ها ساخته می‌شوند؛ از سریال و فیلم گرفته تا برنامه‌های سرگرمی، مسابقات و گفت‌وگومحور.

اکبرلو تأکید می‌کند که در بسیاری از موارد، این تولیدات از نظر کیفیت تفاوت معناداری با نمونه‌های تلویزیونی ندارند، اما چون بی‌اعتمادی نسبت به تلویزیون شکل گرفته، بخش قابل‌توجهی از مخاطبان ترجیح می‌دهند همان محتوا را در بستری دیگر دنبال کنند. در کنار این مسئله، بسیاری از شاخص‌ها و معیارهای برنامه‌سازی تلویزیونی، با وجود تغییر زمانه، دگرگونی سلیقه‌ها و گسترش شبکه‌های اجتماعی، همچنان ثابت مانده یا با تأخیر به‌روزرسانی شده‌اند.

اکبرلو با انتقاد از برخی برنامه‌های تلویزیونی که بخش‌هایی از آن‌ها در فضای مجازی وایرال می‌شود، می‌گوید این وایرال شدن الزاماً نشانه موفقیت نیست. به اعتقاد او، در بسیاری از این موارد، شاهد طرح پرسش‌ها و شوخی‌های سطحی و حتی مبتذل هستیم؛ گویی برنامه صرفاً برای تولید محتوا ساخته می‌شود، نه برای ارتقای کیفی رسانه.

او نقل می‌کند که در برخی محافل خصوصی، حتی میان همکاران تلویزیونی، وقتی بحث اتاق فکر، طراحی سؤال و متناسب‌سازی محتوا با مجری و مهمان مطرح می‌شود، این پاسخ شنیده می‌شود که «چه فرقی می‌کند؟ این برنامه را مگر چه کسی می‌بیند که این‌همه هزینه و فکر صرفش کنیم؟»؛ نگاهی که به‌وضوح نشان‌دهنده بحران انگیزه و باور به اثرگذاری رسانه است.

این منتقد رسانه، سریال‌های داستانی را نیز از دایره نقد خود مستثنی نمی‌کند. به گفته او، سریال‌ها که باید جذاب‌ترین و پیشروترین بخش تلویزیون باشند، چه از نظر محتوا و چه از نظر فرم، اغلب از زمانه خود عقب مانده‌اند.

اکبرلو تأکید می‌کند که مسئله، ناتوانی نیروهای انسانی نیست؛ همان فیلم‌سازان، نویسندگان و کارگردانانی که در تلویزیون فعالیت داشته‌اند، امروز در پلتفرم‌ها سریال می‌سازند و به‌صورت نسبی هم با استقبال مواجه می‌شوند.

تفاوت اصلی، به گفته او، در قواعد نانوشته و محدودکننده‌ای است که در تلویزیون پررنگ‌تر است. در پلتفرم‌ها، یا این قوانین وجود ندارد یا دست‌کم شدت و دامنه آن کمتر است؛ بنابراین سازندگان می‌توانند به مضامین تازه‌تر بپردازند، روابط انسانی را واقعی‌تر ترسیم کنند و در نوع پوشش، شوخی و روایت، دست بازتری داشته باشند. طبیعی است که چنین فضایی، برای مخاطب جذاب‌تر باشد.

اکبرلو در بخش مهمی از گفت‌وگویش، به مسئله «نظرسنجی واقعی و مخاطب‌شناسی علمی» می‌پردازد و تأکید می‌کند که این حوزه، راهکارهای آزموده‌شده جهانی دارد.

او با اشاره به تجربه کمپانی‌های بزرگ رسانه‌ای می‌گوید: «در رسانه‌های حرفه‌ای، از همان ابتدا مشخص است که یک سریال قرار است چند فصل ساخته شود، چه میزان مخاطب جذب کند و چه پلن اقتصادی‌ای برای آن تعریف شده است.»

به گفته اکبرلو، کمپانی‌ها پیشاپیش پیش‌بینی می‌کنند که یک سریال در پلتفرمی مانند نتفلیکس چه میزان بازدید خواهد داشت یا یک برنامه تلویزیونی چه حجم آگهی جذب می‌کند. اگر برنامه‌ای به اهداف تعیین‌شده نرسد، یا مسیر آن اصلاح می‌شود ـ از تغییر مجری و تیم نویسندگی گرفته تا بازنگری در مضمون ـ یا خیلی شفاف متوقف می‌شود تا از ضرر بیشتر جلوگیری شود.

از نگاه اکبرلو، یکی از مشکلات جدی تلویزیون، نگرانی مدیران از پاسخ‌گویی است؛ این‌که مدیری نگران باشد در دوره مسئولیت او، سریالی ضعیف پخش شده و بی‌سروصدا آمده و رفته است. همین ترس از بی‌ثباتی جایگاه مدیریتی، باعث شکل‌گیری محافظه‌کاری افراطی می‌شود؛ محافظه‌کاری‌ای که هر نوع جسارت، ریسک و پیشنهاد خلاقانه را سد می‌کند.

او این وضعیت را «واقعیتی تلخ» می‌نامد و می‌گوید برخی مدیران حتی از دیده شدن بیش از حد یک سریال یا برنامه هم واهمه دارند، چون معتقدند هرچه میزان دیده شدن بالاتر برود، احتمال حاشیه‌سازی نیز افزایش می‌یابد؛ و حاشیه، چیزی است که مدیران محافظه‌کار یک دهه اخیر به‌شدت از آن گریزان بوده‌اند.

به همین دلیل، ترجیح داده می‌شود آثاری تولید شود که «بی‌سروصدا» باشند؛ نه خیلی دیده شوند، نه خیلی بحث‌برانگیز باشند. نتیجه چنین رویکردی، به گفته اکبرلو، تولید برنامه‌ها و سریال‌هایی است که کم‌خاصیت یا حتی بی‌خاصیت‌اند؛ آثاری که نه جسارت دارند، نه امضای خلاقانه، و نه توانایی ایجاد ارتباط عمیق با مخاطب. در نهایت، این چرخه معیوب به یک نتیجه مشخص می‌رسد: برنامه‌ای که دیده نمی‌شود و مخاطبی که بیش از پیش از تلویزیون فاصله می‌گیرد.

انتهای پیام/