از هویدا تا بختیار؛ روایت بنبست شاه در واپسین ماههای سلطنت
- اخبار سیاسی
- اخبار سیاست ایران
- 09 دی 1404 - 15:42
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، محمدرضا پهلوی در واپسین روزهای حضور در ایران، آخرین نخست وزیر خود یعنی شاپور بختیار را در 9 دی ماه 57 به نخستوزیری انتخاب کرد و او نیز کابینهاش را در شانزدهم دی ماه معرفی کرد تا شاه روز 26 دی ایران را بهمقصد آسوان ترک کند.
روند رسیدن شاه به گزینهای مانند بختیار از سال 56 تا دی ماه 57 نشان میدهد که او بعد از عزل هویدا در کنترل اوضاع درمانده بود و هربار نخستوزیری با یک شکل و شمایل انتخاب میکرد اما استراتژی انتخاب هرکدام به شکست منتهی میشد.
هویدا نماد ثبات اقتدارگرایانهای بود که دیگر پاسخگوی جامعه انقلابی و سیاسیشده نبود و بهدلیل ناکارآمدی و حتی فساد اقتصادی در سال 57 وی بههمراه نیکپی شهردار تهران و نصیری رئیس ساواک بهدستور شاه زندانی شدند.
شاه با کنار گذاشتن او، عملاً مسیر آزمایش چند الگوی متضاد حکومتداری را آغاز کرد؛ مسیری که در نهایت به انتخاب شاپور بختیار انجامید. در این مسیر آموزگار، شریفامامی و ازهاری سه نسخه مختلف بودند که نشان میداد اوضاع از سمت رژیم پهلوی قابل کنترل نیست.
جمشید آموزگار از مرداد 1356 تا شهریور 1357 نخستوزیر بود و در کابینههای قبلی وزیر کار، کشاورزی، کشور، بهداری، کارشناس بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول و رئیس دورهای اوپک بود.
انتخاب وی از سمت شاه کوششی بود تا با جایگزین کردن یک تکنوکرات بهجای هویدا، روی به کنترل اقتصادی همراه با اعطای آزادیهای سیاسی محدود بیاورد اما اصلاحات اقتصادی انقباضی کنار گشایش سیاسی دیرهنگام، نهتنها بحران را مهار نکرد بلکه شکاف دولت و جامعه را عمیقتر ساخت و در نهایت به عزل آموزگار منجر شد.
جعفر شریفامامی گزینه بعدی بود که یک دوره پیشتر هم نخست وزیر شاه بود؛ وی با شعار آشتی ملی روی کار آمد و با اقداماتی مانند لغو تقویم شاهنشاهی، انحلال حزب رستاخیز، بستن نمادهای فرهنگی غربی و ژستهای مذهبی تلاشی برای بازسازی مشروعیت رژیم انجام داد اما این اقدامات، در روایت عمومی، بیشتر بهعنوان عقبنشینیهای تاکتیکی دیده شدند تا تغییر ساختاری و با حادثه 17 شهریور میدان ژاله؛ عملاً شریفامامی نیز کارکرد خود را از دست داد.
وقتی این مسیر هم شکست خورد، شاه به دولت نظامی غلامرضا ازهاری متوسل شد.
ارتشبد ازهاری از 15 آبان 1357 تا 10 دی 1357 که دولت را تحویل بختیار داد نخست وزیر ماند؛ وی نماد توسل نهایی به قدرت سخت بود اما در عمل، همانگونه که بعدها در روایتهای شفاهی بسیاری از مقامات وقت دیده میشود، این دولت فاقد انسجام، برنامه و حتی باور مشترک به امکان بازگشت نظم پیشین بود. در مصاحبههای انجامشده با سیاستمداران و نظامیان دوره پهلوی بعد از سقوط رژیم، یک مضمون مشترک بارها تکرار میشود و آن هم احساس عقب ماندن شاه و درباریها از تحولات جامعه بود.
در روایتهای نزدیکان شاه، این تصور دیده میشود که او تا ماههای پایانی هنوز امیدوار بود بتواند با تغییر نخستوزیر زمان بخرد اما همزمان، همان افراد اذعان میکنند که هر تغییر، گزینههای بعدی را محدودتر میکرد. ارتشبد قرهباغی آخرین رئیس ستاد ارتش در رژیم شاه در مصاحبه با تاریخ شفاهی هاروارد بهصراحت میگوید که در آن مقطع، هر دولتی که میآمد، از پیش بازنده بود. مسئلهْ دیگر شخص نخستوزیر نبود، مسئله از کنترل خارج شده بود.
اردشیر زاهدی داماد شاه و وزیر امور خارجه هویدا هم در مصاحبهای معتقد بود که شاه تا آخرین ماهها دنبال چهره مناسب بود اما اعتماد عمومی از بین رفته بود و تغییر نخستوزیرها بیشتر جنبه روانی داشت. بهگفته اردشیر زاهدی، "شاه در ماههای آخر تنها بود؛ نه به این معنا که اطرافش کسی نبود، بلکه به این معنا که دیگر کسی نبود که بتواند کاری بکند."
صدیقی، سنجابی و بختیار؛ گزینههای دوره استیصال شاه
شاه برای انتخاب آخرین نخست وزیر تلاش کرد سراغ فردی خارج از دایره درباریها برود؛ فردی مرضیالطرفین که بتواند اوضاع را بهنفع سلطنت پهلوی تغییر دهد.
یکی از این گزینهها غلامحسین صدیقی وزیر کشور دولت دکتر مصدق بود. صدیقی بهخوبی میدانست که پذیرش نخستوزیری بدون خروج واقعی شاه از سیاست، بهمعنای تبدیل شدن به چهرهای انتقالی برای سقوط سلطنت است. در گفتار او، نخستوزیری در آن مقطع نه فرصت اصلاح، بلکه ریسک از دست دادن اعتبار تاریخی بود.
در مورد کریم سنجابی رهبر جبهه ملی نیز روایتها نشان میدهند که مسئله فقط شخص شاه نبود، بلکه کل ساختار قدرتی بود که دیگر توان بازتولید مشروعیت نداشت، از این منظر، «نهگفتن» صدیقی و سنجابی، تصمیمی اخلاقی ـ سیاسی بود نه صرفاً تاکتیکی.
در مقابل، روایتهای شفاهی شاپور بختیار تصویری متفاوت ارائه میدهند. بختیار در مصاحبههایش بعد از فرار از ایران تأکید میکند که میدانست کارش بسیار دشوار است اما نکته اینجاست که بختیار به شاه اعتقاد نداشت و بهنظر میرسید که این نخستوزیری را بیشتر برای خودش میخواهد تا در وقت مقتضی بتواند آلترناتیوی بین رژیم شاه و انقلاب باشد و بهعنوان نخست وزیر تمرکز قدرت را در اختیار داشته باشد و الّا همه مبارزان سیاسی پی به این باور برده بودند که رژیم درحال سقوط است.
بختیار در روایتهای شخصیاش، بارها از شاه بهعنوان فردی مردد، منزوی و گرفتار حلقهای بسته از مشاوران انتقاد میکند. او نهتنها شاه را دموکرات نمیدانست، بلکه بهصراحت از استبداد، ساواک و تمرکز قدرت انتقاد کرده بود. سابقه زندان و فعالیت سیاسی وی گواه همین فاصله فکری بود در بخشی از مصاحبه با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد میگوید "از 25 سال حکومت ایشان (شاه) جز فساد و دیکتاتوری چیزی به یاد مردم نمانده بود."
چرا بختیار شکست خورد؟
درباره دلایل شکست پروژه بختیار نیازی به تحلیلهای عمیق نیست و آنچه مبرهن است فقدان همه ارکان مشروعیت رژیم پهلوی بود چنانچه در شعار مردم وی تشبیه به پالان خبر میشد!
امام خمینی در تاریخ 19 دی 57 در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه لوموند درباره عدم مشروعیت دولت بختیار چنین میگویند: "به دو دلیل؛ یکی اینکه این دولت از طرف رژیم شاه تعیین شده است. این رژیم قبل از تظاهرات تاسوعا و عاشورا، خود غیرقانونی بود و تظاهرات مزبور که در واقع نوعی رفراندم بودند، غیرقانونی بودن رژیم را تعیین کردند، دلیل دیگر این است که نه مجلس شورا و نه مجلس سنا هیچ پایگاه ملی ندارند و نمایندگان این دو مجلس را که دولت از آنها رأی اعتماد میخواهد، ملت انتخاب نکرده است."
18 دی ماه نیز امام در مصاحبه با تلویزیون دولتی سوئیس درباره عدم مشروعیت کابینه بختیار چنین میگویند: «حکومت بختیار متکی به شاه است که شاه سلطنتش غیرقانونی است و مردم او را با رفراندم خویش عزل کردند، از طرفی متکی است بر مجلسین که مجلسین قانونیت ندارد، برای اینکه منبعث از ارادۀ ملت نیست.»
همچنین ارتش بهعنوان آخرین سنگر شاه نتوانست اقدام مؤثری مثل کودتا را ساماندهی کند چراکه بدنه ارتش به صفوف مردم پیوسته بود و با کنار کشیدن ارتش آخرین امید شاه شکست خورد.
شکست بختیار در واپسین ماه سلطنت رژیم را باید در نبود ائتلاف سیاسی، فقدان پایگاه اجتماعی و ناتوانی در رقابت با نیرویی که هم مشروعیت انقلابی داشت و هم توان بسیج نیروها برشمرد.
بختیار نماینده راهحلی بود که از نظر تاریخی در بهترین حالت میتوان گفت دیرهنگام بود؛ انتخاب وی نتیجه فروپاشی گزینههای شاه برای بقای سلطنت بود.
بهقول اردشیر زاهدی بختیار زمانی آمد که قطار راه افتاده بود و بهصراحت میگوید: "اگر ده سال زودتر این تصمیمها گرفته میشد، شاید میشد کاری کرد، ولی در سال پنجاهوهفت، دیگر دیر شده بود."
انتهای پیام/+