بازگشت به سنت؛ پاسخ ایرانیان به نوسازی غربی/ در ایران، خودِ توسعه سربار است

بازگشت به سنت؛ پاسخ ایرانیان به نوسازی غربی/ در ایران، خودِ توسعه سربار است

خبرگزاری تسنیم: فوکو در ۱۳۵۷ نوشت: در رویدادهای اخیر ایران، عقب مانده‌ترین گروه‌های جامعه نیستند که در برابر یک نوسازی بی‌رحم به «گذشته» روی می‌آورند، بلکه تمامی یک جامعه و یک فرهنگ است که به نو‌سازی‌‌‌ای که در عین حال کهنه‌پرستی است «نه» می‌گوید.

خبرگزاری تسنیم:

میشل فوکو فیلسوف فرانسوی گزارش‌ خود از ایران را با عنوان «شاه صد سال دیر آمده است» زمانی نوشته که از ایران به فرانسه بازگشته بود. فوکو با روزنامه ایتالیایی «کوریه‌ره دلاسرا» قرار گذاشته بود مشاهدات‌اش از ایرانِ سال 57 شمسی که در آستانه انقلاب قرار داشت در آن روزنامه منتشر کند. مقالاتی که تعدادی از آن‌ها در کتاب «ایرانی‌ها چه رویایی در سر دارند؟» با ترجمه حسین معصومی همدانی، توسط نشر هرمس منتشر شده است.

گزارش «شاه صد سال دیر آمده است» از جایی آغاز می‌شود که فوکو به خواننده این توجه را می‌دهد که پیش از سفرش به ایران بارها به او گفته شده «ایران دچار بحران نوسازی است»؛

هنگام عزیمت از پاریس به صد زبان به من گفته بودند: «ایران دچار بحران نوسازی شده است. یک حاکم خودستا و بی‌لیاقت و مستبد هوای رقابت با کشورهای صنعتی را دارد و چشم به سال دو هزار دوخته است. اما جامعه‌ سنتی نمی‌تواند و نمی‌خواهد با او همراهی کند، این جامعه‌ زخم خورده از حرکت می‌ماند، به گذشته‌ خود می‌نگرد و به نام اعتقادات هزار ساله از یک روحانیت واپس‌گرا پناه می‌جوید.»

در اینجا باید روی واژه «واپس‌گرا» درنگ کرد؛ انقلاب در معنایی سهل و ممتنع، هم نوگرایی را در بطن خود دارد و هم همین نوگرایی در پناه به روحانیت واپس‌گرا(سنتی) شکل و معنا می‌یابد. به همین دلیل اصلا عجیب نیست که فوکو فیلسوف پست‌مدرن فرانسوی انقلاب اسلامی را «نخستین انقلاب فرامدرن دنیا» خواند. به اعتقاد فوکو بنیادها و آموزه‌های مدرنیسم غربی نقش چندانی در رقم خوردن انقلاب ایران نداشته است. انقلاب اسلامی ایران  از این نظر، غیرقابل پیش‌بینی، تحلیل و حتی مغایر با ساختارها و شاخصه‌های تثبیت‌شده در جامعه‌شناسی و علوم سیاسی جوامع غربی بود. این انقلاب یک تجدید و نوگرایی صرف نیست و از همین‌جاست که به عنوان یک پدیده جامعه‌شناختی مالوف در معنای غربی آن، توجیه و پیش‌بینی‌پذیری علمی و آماری ندارد؛ از همینجاست که صدای این انقلاب دیر به گوش محمدرضا پهلوی می‌رسد؛ یعنی زمانی که دیگر کاری از دست او بر نمی‌آمد. فوکو در جای دیگری از این گزارش به دیدارش با یک متفکر سیاسی مخالف رژیم وقت اشاره می‌کند:

یک روز صبح، در یک آپارتمان بزرگ و خالی، که پرده‌های کشیده‌ آن فقط به سر و صدای کم و بیش تحمل‌ناپذیر اتومبیل‌ها اجازه‌ نفوذ می‌داد، با یکی از مخالفان شاه که به عنوان یکی از بهترین متفکران سیاسی کشور به من معرفی شده بود ملاقات کردم. پلیس به دنبال او بود. مردی بود بسیار آرام و بسیار محتاط؛ در حرکاتش چندان چیزی نمایان نبود، اما وقتی دست‌هایش را باز می‌کرد خراش‌های بزرگی توی دستش دیده می‌شد: تازگی سر و کارش با پلیس افتاده بود.

-چرا مبارزه می‌کنید؟

- برای اینکه استبداد و فساد را شکست بدهیم.

- اول استبداد یا اول فساد؟

- استبداد فساد می‌آورد و فساد پشتوانه‌ استبداد است.

- نظرتان راجع به این حرف اطرافیان شاه چیست که می‌گویند برای نوسازی کشوری که هنوز عقب مانده است باید یک حکومت قوی داشت؟ و می‌گویند در کشوری که سازمان اداری درستی ندارد طبیعی است که نوسازی با خود فساد به همراه بیاورد.

- چیزی که ما نمی‌خواهیم همین مجموعه‌ی نوسازی و استبداد و فساد است.

- و همین است که شما اسمش را «این رژیم» می‌گذارید؟

- کاملا درست است.

فیلسوف فرانسوی سپس قصد دارد توضیح دهد که این نوع نگاه به نوسازی و توسعه غربی، تنها نگاه یک متفکر سیاسی در ایران نیست و او توانسته حتی در بازار تهران هم علائم آشکاری که دال بر مقابله مردم عادی با این نوسازی بوده، مشاهده کند. با توجه به این مشاهدات فوکو اعتراف می‌کند:

احساس کردم که در رویدادهای اخیر، عقب مانده‌ترین گروه‌های جامعه نیستند که در برابر نوعی نوسازی بی‌رحم به «گذشته» روی می‌آورند، بلکه تمامی یک جامعه و یک فرهنگ است که به نو‌سازی‌ای که در عین حال کهنه پرستی است «نه» می‌گوید. بدبختی شاه این است که با این کهنه پرستی همدست شده است. گناه او این است که می‌خواهد، به زورِ فساد و استبداد، این پاره‌ گذشته را در زمانی که دیگر خریداری ندارد حفظ کند. آری، نوسازی به عنوان پروژه‌ی سیاسی و به عنوان اساس دگرگون سازی جامعه در ایران به گذشته تعلق دارد.

فوکو خاطرنشان می‌کند که نگاه معروف شاه به نوسازی و توسعه بازمانده‌ نگاهی است که از دهه‌ سوم قرن بیستم در غرب وجود داشته است و شاید به همین دلیل است که این نوسازی در ایران کهنه‌پرستی محسوب می‌شود. اما آنچه که فوکو بر آن دست می‌گذارد این نکته «بنیادین» و «امروزین» است که مخالفت ایرانی‌ها با توسعه و نوسازی غربی فقط به دلیل ناکامی‌ها، شکست‌ها و ضعف‌های موجود در آن برنامه نیست، بلکه مشکل اساسی خود و ذات نوسازی غربی است. شاید به این خاطر که در دل این توسعه امری هضم‌ناپذیر وجود دارد که فرهنگ دینی حاکم بر ایران نمی‌تواند با آن کنار بیاید. این فرایند شاید در بطن خود تحولات فرهنگی‌ای را به همراه دارد که تمام خلوص نخستین و سادگی و بی‌آلایشی فرهنگ، زبان، آداب و رسوم ایرانی را به مقاومت و چالش می‌طلبد و به نظر می‌رسد این همان چیزی است که اگر متفکر سیاسی یا عوام بازار تهران هم حتی اگر از آن حرفی نمی‌زنند در دل دارند. فساد نتیجه توسعه غربی است و به گفته متفکر سیاسی ایرانی «پشتوانه استبداد»، استبداد هم که حامی توسعه و نوسازی است، فسادآور! فوکو نوشت: 

منظورم فقط این نیست که خطاها و ناکامی‌ها باعث شده است که نوسازی، به شکلی که شاه در این اواخر می‌خواست به آن بدهد،، محکوم به شکست باشد. حقیقت این است که امروزه همه‌ طبقات اجتماع همه‌ اقدامات رژیم را از 1341 رد می‌کنند. از اصلاحات ارضی نه تنها زمینداران بزرگ بلکه دهقانانی هم که صاحب تکه زمینی شده‌اند اما پشتشان زیر بار قرض خم شده است و ناگزیر به شهرها می‌کوچند ناراضی‌اند. صنعتگران و صاحبان صنایع کوچک ناراضی‌اند، زیرا پیدایش بازار داخلی عمدتا به سود محصولات خارجی بوده است. کاسب‌های بازار که شکل امروزی شهرسازی خفه‌شان می‌کند، ناراضی‌اند. طبقه‌ ثروتمند ناراضی است زیرا گمان می‌کند نوعی صنعت ملی به وجود خواهد آمد، اما حالا باید به تقلید از کاستِ حاکم، سرمایه‌اش را در بانکهای کالیفرنیا بگذارد یا صرف خرید مستقلات در پاریس کند. مجموعه‌ این شکست‌ها نوسازی‌ای است که دیگر خریداری ندارد.

 

فوکو پس از اینکه اذعان می‌دارد شاه ایران هنوز هم به این مفهوم نوسازی چنان چنگ می‌زند که انگار تنها علت وجودی تو ضرورت همین نوسازی است، می‌نویسد:

در ایران هم مثل اروپا از این تکنوکراتهای مکرر هستند که کارشان تصحیح اشتباهات تکنوکرات‌های یک نسل پیش است. این‌ها از رشد حرف می‌زنند، منتهی «رشد حساب شده»؛ از توسعه حرف می‌زنند و در عین حال از محیط زیست و با احترام از بافت اجتماعی سخن می‌گویند. یکی از اینها به من می‌گفت که هنوز هم ممکن است کارها رو به راه شود؛ بعد از این نوسازی می‌کنیم ولی «معقول» ‌و با توجه به «هویت فرهنگی»؛ فقط به شرط اینکه شاه از خیالپردازی‌هایش دست بردارد... این شخص بلند پرواز، و چند نفری چون او، هنوز می‌خواهند با محدود کردن قدرت شاه و با خنثی کردن رویاهای او «نوسازی» را نجات دهند. غافل از اینکه امروز در ایران خود نوسازی است که سربار است.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران