مظفری: نوقلمان افغانستان از وطنشان ناامیدند و در ایران بی‌هویت/ دولت‌ها برای «وطن فارسی» برنامه‌ای ندارند

مظفری: نوقلمان افغانستان از وطنشان ناامیدند و در ایران بی‌هویت/ دولت‌ها برای «وطن فارسی» برنامه‌ای ندارند

ابوطالب مظفری معتقد است نویسندگان افغانستان هم در وطن و هم در ایران با مشکلات متعددی مواجه‌اند؛ از اشتغال گرفته تا امنیت. به گفته او؛ وضع برای نوقلمان افغان بسی بغرنج‌تر است. آنها از وطنشان ناامیدند و در ایران بی‌هویت.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، خبر تلخ و کوتاه است. باز نویسنده‌ای دیگر از افغانستان بار مهاجرت بسته و این‌بار قصد دارد که با پای پیاده رهسپار اروپا شود؛ پدیده‌ای غیر معمول که این روزها برای اکثر مردم دنیا به ویژه مردمان خاورمیانه عادی و معمول شده است.

نتیجه سال‌ها جنگ و وحشت، سفر و مهاجرت تعداد قابل توجهی از مردم افغانستان به کشورهای مختلف بود؛ با این امید که وضعیت بهتری داشته باشند؛ آرزویی که در برآورده شدن آن به صورت کامل باید تردید داشت. مهاجران عموماً با مشکلاتی از قبیل «بیکاری»، «نبود امکانات تحصیل» و «امنیت» مواجه بودند. در این میان وضعیت نویسندگان و اهالی قلم افغانستان به عنوان قشر تحصیل‌کرده، بهتر از مردم عادی این کشور نبود. نبود کار مناسب و امنیت شغلی از سویی و غم پذیرفته نشدن از سوی کشور مقصد از طرف دیگر، درد مهاجرت را برای این گروه بیش از پیش کرده است. طی سال‌های گذشته برخی از نویسندگان و شاعران افغانستان به امید بهبود وضعیت افغانستان و حاصل شدن امنیت، دوباره به وطن بازگشتند با این تصور که بتوانند در کشور خود مجدداً فعالیت کنند، دست نویسندگان جوان‌تر را بگیرند و بتوانند با آثاری که چاپ می‌کنند و یا فعالیت‌های ادبی‌شان، وضعیت بهتری برای کشور رقم بزنند؛ اما خبرهای ناگوار طی هفته‌های گذشته خلاف این تصور را نشان می‌دهد.

هفته گذشته خبر مهاجرت دوباره محمدحسین محمدی از افغانستان به کشوری دیگر و غفار یعقوبی، از نویسندگان، از ایران به یکی از کشورهای اروپا دوباره مهاجرات اجباری این نویسندگان را بر سر زبان‌ها انداخت. در این میان، دولت‌های کشورهای فارسی‌زبان بی‌توجه به ظرفیت‌های «وطن فارسی»، هر یک از این استعدادها را تقدیم کشور سوم می‌کنند. اگرچه بسیاری از نویسندگانی که از وطن فارسی رحل سفر بستند، پایبند به این زبان بوده و آثار خود را پیرامون کشورشان نوشتند، اما مسئله مهم‌تر انفکاک این دسته از افراد از اجتماع مردمانشان و دور شدن فضای آثارشان از وضعیت موجود است؛ امری که مسلماً هر نویسنده‌ای آن را نمی‌پسندد. تسنیم با توجه به همین موضوع با ابوطالب مظفری که خود شاعران مهاجر افغانستان در ایران است، به گفت‌وگو پرداخت. مظفری معتقد است که شرایط ایجاد شده طی سال‌های اخیر در نهایت به این ختم شده که اهالی قلم افغانستان، هم از وطنشان ناامید باشند و هم از ایران. به گفته او؛ وضعیت نسل جدید از داستان‌نویسان و شاعران مهاجر بسی بدتر از نسل گذشته است. نسل امروز با «بی‌هویتی» مواجهه است؛ نه کشورش را چنان که باید می‌شناسد و نه هویت خود را در کشوری مانند ایران_ که از نظر فرهنگی و زبانی اشتراکات زیادی دارند_ می‌یابد. مظفری در نهایت بخش قابل توجهی از این وضعیت را نتیجه نداشتن برنامه مشخص میان دولت‌های کشورهای فارسی‌زبان می‌داند.  مشروح این گفت‌وگو به قرار ذیل است:

* تسنیم: آقای مظفری، هفته گذشته شاهد مهاجرت مجدد محمدحسین محمدی، نویسنده، از افغانستان به کشوری دیگر بودیم. مهاجرت از افغانستان به کشوری دیگر، موضوع جدیدی نیست، اما با توجه به تغییرات سیاسی که در افغانستان رخ داده انتظار می‌رفت که فضای اجتماعی و سیاسی جامعه برای فعالیت نویسندگان و اهالی قلم بیش از پیش مهیا باشد. چرا این انتظارات برآورده نشده است؟

اتفاقاً همین دو روز پیش در مجموعه «درّ دری» نیز مراسم تودیع و خداحافظی برای یکی دیگر از نویسندگان و روزنامه‌نگاران افغانستانی ساکن ایران، با نام غفار یعقوبی، برگزار شد. هفته پیش نیز خبری مبنی بر مهاجرت دوباره محمدحسین محمدی منتشر شد. این موضوع جدی است. وی دو سال قبل به افغانستان رفته بود و تازه پذیرفته شده بود، اما دوباره مجبور به مهاجرت به کشور دیگری شد. این موضوع درباره دیگر اهالی ادب افغانستان نیز صادق است. موضوع مهاجرت اهالی قلم افغانستان از یک کشور به کشوری دیگر به نوعی ماجرای قدیمی و به نوعی رویدادی جدید و تازه محسوب می‌شود.

در موضوع مهاجرت نویسندگان افغانستان سه مرحله در طول چهار دهه دیده می‌شود؛ مرحله نخست دورانی است که با اشغال افغانستان توسط نیروهای شوروی همراه است. در این زمان بسیاری از نویسندگان یا کشور خود را ترک کردند و یا گرفتار زندان‌ها شدند؛ چه اینکه تعداد قابل توجهی از آنها در زندان‌ها قتل عام شدند و دو سال پیش لیست 5 هزار نفر از این زندانیان کشته شده منتشر شد و سرنوشت تعداد قابل توجهی از آنها نیز نامعلوم است. کسانی هم که از آنجا جان به در بردند، به خارج از کشور رفتند. بعد از آن در دوران جنگ طالبان نیز تعداد دیگری مهاجر شدند، آنهایی که هنوز از دوره قبل در کابل بودند، مانند استاد واسط باختری، در همین زمان از طریق پاکستان به آمریکا مهاجرت کردند. موج سوم، بعد از این تحولات سیاسی جدید است که احتمال می‌رفت با این تحولات سیاسی در افغانستان خیلی از نویسندگان بازگردند، در آغاز نیز این‌چنین شد. خیلی از آنهایی که بازگشتند، به این امید بود که این تحولات منجر به ثبات شود. از ایران نیز خیلی از نویسندگانی که به کشور بازگشتند، مدتی تلاش کردند و نهادهای فرهنگی ایجاد کردند، اما متاسفانه هرچه زمان گذشت این امیدها کم‌رنگ شد و آن اتفاقاتی که باید می‌افتاد، رخ نداد.

هنوز امنیت لازم برای نویسندگان افغان در کشورشان فراهم نیست

مهاجرت در موج سوم، دلایل متعدد داشت. نخست آنکه امنیت تأمین نشد. ما هر روز شاهد کشتار فرهنگیان چه در قالب خبرنگار و چه در قالب گوینده رادیو و تلویزیون در افغانستان هستیم. همچنین تهدیدهایی از سوی طالبان و افراد مختلف به این افراد صورت می‌گیرد. در حال حاضر مهمترین مسئله برای فعالیت اهالی فرهنگ در افغانستان نبود امنیت لازم است. به عنوان مثال هنوز در افغانستان کار در رسانه‌ها، به عنوان جایی که نویسندگان و فرهنگیان برای معرفی آثار خود و امرار معاش به آنجا مراجعه می‌کنند، امنیت لازم را ندارد. در همین چند وقت پیش تعدادی از کارمندان رسانه طلوع کشته شدند و تعداد قابل توجهی از خبرنگاران نیز در سال‌های اخیر مورد تهدید قرار گرفتند. از آنجا که کار فرهنگیان با فرهنگ و رسانه در ارتباط است، بیشتر مورد توجه دشمن است و در معرض آسیب قرار دارد. مسئله اینجاست که نویسندگان و اهالی قلم نمی‌توانند همانند مقامات، به دور خود حصاری بکشند. آنها مجبورند که هر روز برای گزارش‌دهی در محل کار خود حاضر باشند یا با رسانه‌ها ارتباط داشته باشند. از سوی دیگر، باید به مناطق فقیر بروند و کار کنند، از این جهت همیشه در معرض آسیب قرار دارند.

موج سوم مهاجرت از افغانستان؛ نویسندگانی که عطای وطن را به لقایش بخشیدند

یکی از مشکلاتی که باز در دوره جدید حل نشد، معضل «کار» است. این نویسندگان خیلی کم جذب کارهای اساسی شدند و اغلب متکی به NGOها و نهادهای خارجی بودند که این نهادها نیز در نیمه دوم دهه 80 کم‌کم محدود شد؛ به همین دلیل بسیاری از نویسندگان و اهالی قلم افغانستان در کشورشان بیکار شدند. فشار زندگی برای نویسندگان در افغانستان زیاد است؛ همین موضوع آنها را مجبور می‌کند که دوباره مهاجرت کنند. از دیگر سو؛ انتظارات کلی که از جامعه جدید داشتند به این صورت که هر روز به سمت ثبات و رشد اقتصادی و اجتماعی پیش برود، رخ نداد؛ به همین دلیل از نیمه دوم دهه 80 به این سو، امیدها در خیلی از شرایط مبدل به یأس شده است.

سایه سنگین بلاتکلیفی، بیکاری و بی‌هویتی بر سر نویسندگان مهاجر افغانستان

ما هنوز در افغانستان با مشکلات اجتماعی جدی مواجه هستیم و هر روز شاهد برگزاری راهپیمایی‌های متعدد در همین رابطه در سطح شهرهایی مانند کابل هستیم. از سوی دیگر، تنش‌های قومی نیز رفع نشده و بیشتر شده است. همه این‌ها سبب شده است اهالی فرهنگی که ریشه‌ای هم در افغانستان ندارند_ چون اغلب در خارج بزرگ شده‌اند و بعد به کشور رفته‌اند تا خود را با محیط افغانستان آشنایی دهند_  نتوانستند استقامت کنند و مجبور به مهاجرت دوباره شده‌اند.

نویسندگانی را سراغ دارم که به دلیل روشن نبودن آتیه خود افسرده شده‌اند

این اوضاع داخل افغانستان است و در ایران هم مشکلات خاص برای نویسندگان و اهالی قلم مهاجران وجود دارد؛ بلاتکلیفی، بیکاری و بی‌هویتی مشکلاتی است که دامن‌گیر نویسندگان ماست و حقیقت این است که برخی از نویسندگان ما دچار افسردگی هستند؛ حتی نویسندگانی را سراغ دارم که به دلیل بیکاری و مشخص نبودن چشم‌انداز روشن برای آینده و آتیه فرزندانشان، دچار افسردگی شده‌اند و به پزشک مراجعه می‌کنند. همه این‌ها مسائلی است که شرایط فرهنگی مهاجرین و افغانستان را آرام نمی‌گذارد.

نوقلمان افغانستان از وطنشان ناامیدند و در ایران بی‌هویت

*تسنیم: شما از «بی‌هویتی» در نسل جدید افغانستان یاد کردید. این مسئله از کجا نشأت می‌گیرد؟ در حالی که دو کشور از نظر زبانی و فرهنگی با هم اشتراکات قوی دارند.

این بی‌هویتی مربوط به نسلی است که در ایران متولد شده است. نسل دوم مهاجرین در ایران بزرگ می‌شود و تحصیل می‌کند. این دسته از طرفی شناخت درستی از کشورش، یعنی افغانستان ندارد؛ چرا که از طرفی در مدارس ایران تحصیل کرده و بزرگ شده است و در ایران نیز نه در نظام تعلیمی ایران و نه در رسانه‌های ایران، وضعیت فرهنگی و هویتی آنها را مشخص نکرده و به این موضوع نپرداخته‌اند. از سوی دیگر، در ایران تا چند سال قبل یک نوع افغانی‌ستیزی رواج داده می‌شد. این نسل نیز از افغانستان تنها جنگ و خونریزی و وحشت می‌شنیده است؛ به همین دلیل نه با افغانستان آشناست و نه دلبستگی عاطفی میان او و کشورش وجود دارد و نه امیدی برای بهبود. به همین دلیل نتوانسته‌اند با هویت پدران، خود را قانع کنند. این دسته حتی گاه ایران را بیشتر وطن خود می‌دانند، تا افغانستان را، اما از سویی جامعه ایرانی و دولت نیز آنها را نمی‌پذیرد. وضعیت به گونه‌ای است که اگر تحصیلات عالیه هم داشته باشند، کار مناسبی نخواهند داشت. به همین دلیل است که این بی‌هویتی شکل می‌گیرد.

*تسنیم: بخش قابل توجهی از اهالی ادب افغانستان در ایران فعالیت می‌کنند اما با وجود اینکه این حضور سابقه دیرینه دارد، هنوز این دسته از افراد با مشکلات و موانع قانونی در جهت انجام فعالیت‌های ادبی‌شان مواجه‌اند. مثلاً شنیده‌ام که برای چاپ کتاب با مشکل روبرو می‌شوند و در برخی موارد مجرم خوانده می‌شوند. این قبیل امور کار را برای فعالیت سخت می‌کند. شما نظرتان در این رابطه چیست؟ آیا خود با چنین مشکلاتی مواجه شده‌اید؟

حقیقت این است که شاید در چاپ کتاب این مشکل نباشد، چاپ کتاب روند قانونی خود را طی می‌کند، مهمترین مشکلی که فرهنگیان ما دارند، در مراحل قبل از چاپ کتاب است. یعنی شما از امکان ساده زندگی در نظر بگیرید تا مرحله چاپ کتاب. اگر کسی بخواهد کتابی چاپ کند و شرایط چاپ ایران را داشته باشد، شاید به هر نحوی اثرش چاپ شود. مشکل عمده در مراحل زندگی این‌هاست. در موضوع چاپ اثر، این نویسنده اگر بتواند حرف‌ها و دغدغه‌های خودش را بزند، بله با مشکل مواجه می‌شود. نویسنده‌ افغانستانی نمی‌تواند به راحتی از مشکلات و دغدغه‌های خود حرف بزند به همین دلیل کتاب از چاپ بازمی‌ماند؛ با توجه به همین امر بسیاری از اهالی قلم ما در خارج از کشور خاطراتشان را چاپ کردند و ای بسا که با اغراق هم سخن بگویند.

نویسنده افغان در گذران زندگی روزمره‌اش با مشکل مواجه است؛ چه برسد به چاپ کتاب

چاپ کتاب در قاعده‌ها و ضوابط قابل درک است، اما آن مشکل که قابل درک نیست، شرایط معمول زندگی برای یک نویسنده معمول است که حداقل باید بتواند حق و حقوق ابتدایی در گرفتن برنامه، داشتن مجوز برای یک موسسه را داشته باشد که متأسفانه ندارد.

مثلاً موسسه فرهنگی «درّ دری» با اینکه 20 سال است که دارد فعالیت می‌کند و دو نشریه معتبر دارد و خیلی از دوستان ایرانی با آن آشنا هستند، هنوز مجوز رسمی برای فعالیت ندارد و ما برای برگزاری یک برنامه کوچک در این مؤسسه با مشکل مواجه هستیم.

*تسنیم: یعنی شما برای فعالیت در مؤسسه فرهنگی که کارنامه کاری‌اش مشخص است، مجوز ندارید؟

بله همین‌طور است؛ چون دادن مجوز به مؤسسات خارجی هنوز حکم روشنی ندارد.

*تسنیم: آقای مظفری، به نظرم بخش قابل توجهی از مشکلات پیش آمده از اینجا نشأت می‌گیرد که دولت‌های کشورهای فارسی‌زبان برای پیوند بیشتر برنامه‌ای ندارند. کشورهای فارسی‌زبان هم از نظر زبانی و هم از حیث فرهنگی مشترکات بسیاری با هم دارند که پشتوانه قوی و مستحکمی برای برقراری ارتباط هرچه بیشتر را ضمانت می‌کند، اما متأسفانه از این ظرفیت‌ها چنان که باید استفاده نمی‌شود و به همین دلیل پتانسیل‌های فرهنگی یک به یک از دست می‌رود؛ بی‌آنکه چاره‌ای برای آن اندیشیده شود.

بله؛ کاملاً موافقم. اینطور تصور می‌شود که دولت‌ها گذشته از مسائل سیاسی، هیچ برنامه‌ای در حوزه فرهنگی ندارند در حالی که اشتراکات هر دو ملت هم‌فرهنگ، هم کیش و هم‌درد می‌تواند جنبه‌های مختلف داشته باشد که طبق آن برنامه‌ریزی صورت گیرد. مثلاً کشورهای فارسی‌زبان به دلیل داشتن زبان و فرهنگ مشترک، سیاست‌های دراز دامن و مستقل باید داشته باشیم و به لحاظ همسایه باید برنامه‌های مستقل از سیاست‌های معمول داشته باشند، اما متأسفانه ما برنامه‌ریزی کوتاه‌مدت و بلندمدت در این زمینه نداریم.

دولت‌ها برای «وطن فارسی» برنامه‌ای ندارند

دولت‌ها تنها در حوزه سیاست برنامه دارند که آن هم دستخوش تغییرات می‌شود؛ مثلاً  یک روز به دلیل تغییر رژیم‌ها یا ریاست جمهوری‌ها و یا آمدن کشور حامی دیگر، دچار نوسان می‌شود. گذشته از این، میراث ناخوشایندی از گذشته باقی مانده است که در هر سه کشور از دوران قبل مثلاً حکومت پهلوی در ایران و یا حاکمیت کمونیست‌ها در افغانستان باقی است.

روابط کشورهای فارسی‌زبان به جاده سیاست ختم می‌شود نه فرهنگ

ما هنوز نتوانسته‌ایم برای این روابط، تعریف جدیدی داشته باشیم. نتوانستیم به این برسیم که در شرایط فعلی که هر سه کشور در شرایط جدیدی زندگی می‌کنند، باید ساز و کار جدیدی نیز در روابط مد نظر قرار گیرد. ما هنوز سیاست‌های دوران ستم‌شاهی را در هر سه کشور دنبال می‌کنیم.

*تسنیم: در وضعیت فعلی، شرایط نوقلمان افغانستان به چه صورت است. آنها که اغلب شرایط مهاجرت به کشورهای دیگر را ندارند و مجبور به ادامه کار در افغانستان هستند.

شرایط بسیاری دشواری دارند، حتی نسبت به نسل قبل وضعیت بدتری دارند. مثلاً خود محمدحسین محمدی جزو کسانی بود که کار نویسندگی را در شرایط امیدواری به آینده کشور آغاز کرد. نویسنده امروز این امیدها را چندان ندارد. به همین دلیل در جلسات ادبی امروز مراجعه‌کننده کم داریم، در حالی که بچه‌های باسواد نسبت به 10 سال پیش بیشتر شده‌اند. گرایش به فعالیت ادبی کم شده و در مقابل گرایش به سمت یادگیری زبان انگلیسی بیشتر است. از همین الان وضعیت مشهود است و زیاد متمایل به فرهنگ نیست.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران