نوشتارهایی درباره عید غدیر خم


نوشتارهایی درباره عید غدیر خم

خبرگزاری تسنیم: روزی پیامبر (ص)به امیر مؤمنان(ع) فرمود: «ای علی، خداوند آیه "یا ایها الرسول بلغ .."را درباره ولایت تو بر من نازل کرد. اگر آنچه به من امر شده تبلیغ نکنم، عملم باطل است و کسی که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، کردارش باطل است.

 به گزارش خبرگزاری تسنیم، عناوین این ویژه نامه به شرح ذیل است:

غدیر از دیدگاه امام خمینی (ره)
عید غدیر در سیره ائمه معصوم (ع)
غدیر، روز یأس کفّار و اکمال دین‏
تأملی درحدیث غدیر
حضرت علی(علیه السلام) و غدیر از منظر ولایت
غروب سرخ غدیر
نگاهی به حدیث ولایت و آیه تبلیغ
ابلاغ پیام در غدیر خم
از عهد الست تا عهد غدیر
غدیراز منظر عالمان اهل سنت
داستان غدیر
«غدیر» بزرگترین عید اسلامى


غدیر از دیدگاه امام خمینی (ره) پیام غدیر، ولایت و حکومت
1.من درباره شخصیت حضرت امیر(ع) چه می توانم بگویم و کی چه می تواند بگوید. ابعاد مختلفه ای که این شخصیت بزرگ دارد، به گفت و گوی ماها و به سنجش بشری در نمی آید. کسی که انسان کامل است و مظهر جمیع اسماء و صفات حق تعالی است، ابعادش به حسب اسماء حق تعالی باید هزار باشد و ما از عهده بیان حتّی یکی اش نمی توانیم برآییم. این شخصیت که جامع تضاد است، امور متضاده در او جمع است، کسی نمی تواند در حول و حوش او سخن بگوید؛ از این جهت، من در این موضوع بهتر می دانم، که ساکت باشم. لکن مسئله ای را که بهتراست ما بگوییم، انحرافاتی است که برای ملت ها و خصوصاً برای شیعیان این حضرت پیش آمده است در طول تاریخ و دست هایی که این انحرافات را از اول به وجود آورده اندو توطئه هایی که بوده است در طول تاریخ و اخیراً در این سال های اخیر، سده های اخیرپیش آمده است، آن ها را عرض کنم. مسئله غدیر،مسئله ای نیست که بنفسه برای حضرت امیر(ع) یک مسئله ای پیش بیاورد، حضرت امیر مسئله غدیر را ایجاد کرده است. آن وجد شریف که منبع همه جهات بوده است، موجب این شده است که غدیر پیش بیاید. غدیر برای حضرت امیر(ع) ارزش ندارد؛ آن که ارزش دارد خود حضرت است که دنبال آن ارزش، غدیرآمده است. خدای تبارک و تعالی که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول الله کسی نیست که بتواند عدالت را به آن طوری که باید انجام بدهد، آن طوری که دلخواه است انجام بدهد. مأمور می کند رسول الله را که این شخص را که قدرت این معنا را دارد که عدالت را به تمام معنا در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهی داشته باشد، این را نصب کن. نصب حضرت امیر به خلافت این طور نیست که از مقامات معنوی حضرت باشد؛ مقامات معنوی حضرت و مقامات جامع او این است که غدیر پیدا بشود.
و این که در روایات ما از آن زمان تا حالا این غدیر آن قدرازش تجلیل کرده اند، نه از باب این که حکومت یک مسئله ای است، حکومت آن است که حضرت امیر به ابن عباس می گوید که به «قدراین کفش بی قیمت هم پیش من نیست» آن که هست اقامه عدل است. آن چیزی که حضرت امیر(ع) و اولاد او می توانستند درصورتی که فرصت بهشان بدهند، اقامه عدل را به طوری که خدای تبارک و تعالی رضا داد، انجام بدهند، این ها هستند، لکن فرصت نیافتند. زنده نگه داشتن این عید، نه برای این است که چراغانی بشود و قصیده خوانی بشود و مداحی بشود، این ها خوب است، اما مسئله این نیست. مسئله این است که یاد بدهند که غدیر منحصر به آن زمان نیست. غدیر در همه اعصار باید باشد و روشی که حضرت امیر(ع) در این حکومت پیش گرفته است باید روش ملت ها و دست اندرکاران باشد. قضیه غدیر، قضیه جعل حکومت است، این است که قابل نصب است و الا مقامات معنوی قابل نصب نیست. یک چیزی نیست که با نصب آن مقام پیدا بشود؛ لکن آن مقامات معنوی که بوده است و آن جمعیتی که برای آن بزرگوار بوده است، اسباب این شده است که او را به حکومت نصب کنند و لهذا، می بینیم که در عرص صوم و صلوة و امثال این ها می آورد و ولایت مجری این هاست. ولایتی که در حدیث غدیر است به معنای حکومت است، نه به معنای مقام معنوی. و حضرت امیر (ع) را همان طوری که من راجع به قرآن عرض کردم که قرآن -در روایات است این- نازل شده است به منازل مختلف، کلیاتش سبع و الی سبعین و الی زیادتر، تا حالا رسیده است به دست ماها به صورت یک مکتوب، حضرت امیر هم این طوراست. رسول خدا هم این طور است. مراحل طی شده است، تنزل پیدا کرده است. از وجود مطلق تنزل پیدا کرده است، از وجود جامع تنزل پیدا کرده است و آمده است پایین تا رسیده است به عالم طبیعت، در عالم طبیعت این وجودمقدس و آن وجود مقدس و اولیای بزرگ خدا. بنابراین، این که حدیث غدیر را ما حساب کنیم که می خواهد یک معنویتی را برای حضرت امیر یا یک شأنی برای حضرت امیر(ع) درست کند، نیست. حضرت امیر است که غدیر را به وجود آورده است، مقام شامخ اوست که اسباب این شده است که خدای تبارک و تعالی او را حاکم قرار بدهد.(1)
پی نوشت ها:
1.صحیفه امام، ج20، صص 111-113.

عید غدیر در سیره ائمه معصوم (ع) نگاهی به عید غدیر در دل و دیده معصومین
واقعه غدیر حادثه ای تاریخی نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود، غدیر تنها نام یک سرزمین نیست. یک تفکر است، نشانه و رمزی است که از تداوم خط نبوت حکایت می کند. غدیر نقطه تلاقی کاروان رسالت با طلایه دارای امامت است و اهمیت دادن به غدیر، اهمیت دادن به رسالت پیامبر(ص)است. آیه ای از قرآن که به صراحت، این روز را روز اکمال دین و خشنودی پروردگار دانسته، رمزی از عید بودن غدیر خم است.سابقه غدیر و عید گرفتن این روز مقدس، به زمان پیامبر(ص) می رسد و در دوران ائمه دیگر نیز این سنت ادامه داشته. در این مجال کوتاه مروری خواهد شد بر سیر و سیره بعضی از معصومین در قبال این عید بزرگ اسلامی.
پیامبر اعظم(ص)و غدیر
روزی پیامبر (ص)به امیر مؤمنان(ع) فرمود: «ای علی، خداوند آیه "یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک..."را درباره ولایت تو بر من نازل کرد. اگر آنچه به من امر شده تبلیغ نکنم، عملم باطل است و کسی که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، کردارش باطل است».
در روز غدیر هم بعد از خطبه یک ساعته ای که ایراد فرمود، جمله معروف «هر که من مولای او هستم، علی مولای اوست» را سه بار تکرار کرد تا در گوش مسلمانان و تاریخ بماند. پس از آن که علی(ع)را به جانشینی خود تعیین کرد، در همان روز، این عید را اعلام نمود و مراسمش را به پا داشت، در خیمه اش نشست و با خوشحالی از تبریک گویندگان استقبال کرد و به آنها فرمود:«به من تبریک بگویید... به من تبریک بگویید، زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است.»
در کلام دیگری هم فرمودند:«روز غدیر خم، برترین اعیاد امت من است، روزی که خدای متعال به من فرمان داد تا برادرم علی پسر ابوطالب را به عنوان پرچمی هدایت گر برای امتم تعیین کنم که پس از من به وسیله او راه نمایی و هدایت شوند. غدیر خم روزی است که خداوند در آن دین را کامل ساخت و نعمت را بر امتم تمام کرد و اسلام را به عنوان دین برای مردم پسندید.»

امام علی(ع) و غدیر
در دوره خلافت و حاکمیت امام علی(ع)، یک بار عید غدیر با جمعه مصادف شد. امام در آن روز طی خطبه ای مفصل به مردم فرمود:«خداوند متعال امروز دو عید بسیار بزرگ (جمعه و غدیر)را در یک زمان برای شما قرار داده است؛ دو عیدی که هر یک فلسفه وجودی دیگری را تکامل می بخشد... توحید و ایمان به یگانگی خداوند پذیرفته نمی شود مگر به نبوت پیامبر محمد(ص)و شریعت محمد(ص) پذیرفته نمی شود مگر با قبول ولایت امر کسی که خدا فرمان ولایتش را داده است... امروز روز روشنگری و اظهار عقیده از جایگاه بلند است، امروز روز تکامل دین و روز وفای به عهد است، روز ذلت و خواری شیطان، روز استدلال و برهان، روز هدایت و امتحان بندگان، روز آشکار شدن کینه های نهفته در دل ها ... نیکی در این روز ثروت را می افزاید و عمر را طولانی می کند. ابراز عاطفه و محبت به هم در این روز، موجب رحمت و لطف خدا می شود. تا می توانید در برخوردها و ملاقات ها ابراز شادمانی و سرور کنید...)
حضرت زهرا(س)و غدیر
از حضرت زهرا پرسیدند:«آیا پیامبر(ص) پیش از رحلتش درباره امامت امیرمؤمنان چیزی فرمود؟»آن حضرت جواب داد: «شگفتا! آیا روز غدیر خم را فراموش کردید؟!» در جای دیگری نیز می فرماید: «خداوند پس از غدیر خم برای کسی حجت و عذری باقی نگذاشت.»
امام حسن(ع)و امام حسین(ع)و غدیر
امام حسن(ع) و امام حسین(ع)در روز عید غدیر در کوفه مهمانی می دادند و این مجالس که در زمان حیات امام علی(ع) هم برقرار بود باعث شد مردم کوفه به عید غدیر عادت کنند. هم چنین امام حسن(ع) در ماجرای مصالحه با معاویه برای این که به او یاد آوری کند که حق با اوست، ماجرای غدیر خم را شاهد گرفت. امام حسین(ع)نیز در مراسم حج، بنی هاشم و دیگران را جمع می کرد و ماجرای غدیر را یادآوری می کرد.
امام صادق(ع) و غدیر
یکی از یاران امام صادق(ع)از او پرسید:«غیر از عید فطر و قربان، مسلمانان عید دیگری هم دارند؟» فرمود:«بلی و این عید از آن دو عید دیگر بافضیلت تر است... و آن روز هیجدهم ماه ذی الحجه، عید غدیر خم است...
در این روز روزه بگیرید بر محمد و آلش به خاطر این نعمت الهی صلوات بفرستید... یقین بدانید انبیا وقتی وصی خود را نصب می کردند، امر می کردند که آن روز را جشن بگیرند.»
در جای دیگری نیز فرمودند:«با فضیلت ترین، بزرگ ترین و شریف ترین روز عید نزد خداوند، روزی است و بر پیامبرش محمد(ص)این آیه را نازل فرمود: الیوم اکملت لکم دینکم...» ایشان هم چنین روزه عید غدیر خم را برابر با صد حج و عمره مقبول نزد خداوند می دانست و آن را «عید بزرگ خدا»می شمرد.

امام رضا(ع)و غدیر
امام رضا(ع) شنید که بعضی از مردم روز غدیر را انکار می کنند، فرمود:«پدرم از پدرش روایت کرد که روز غدیر در میان اهل آسمان مشهورتر است تا میان اهل زمین... به درستی که دراین روز خداوند گناه شصت سال از مردان و زنان مؤمن را می آمرزد و دو برابر آنچه در ماه رمضان از آتش دوزخ می رهاند؛ در این روز آزاد می کند...اگر مردم ارزش این روز را می دانستند، بی تردید فرشتگان در هر روز ده بار با آنان مصافحه می کردند.»
امام حسن عسگری(ع) و غدیر
یکی از شیعیان از امام عسگری(ع) پرسید:«این سخن پیامبر که فرمود:"من کنت مولاه فهذا علی مولاه" یعنی چه؟» حضرت جواب داد:«خداوند اراده فرمود که این جمله، نشان و پرچمی باشد تا حزب خدا هنگام اختلاف ها با آن شناخته شود.»
امام زمان(عج)و غدیر
در دعای ندبه که منسوب به آن حضرت است چنین آمده: «...فلما انقضت ایامه اقام ولیه علی بن ابی طالب صلواتک علیهما و آلهما هادیا اذ کان هم المنذر و لکل قوم هاد فقال و الملاء امامه من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه...»
هنگامی که دوران عمر پیامبر سپری شد، جانشین خود را علی پسر ابوطالب که صلوات خدا بر آن ها و خاندان شان باد، را به هدایت امت برگزید، چون او منذر و هدایت گر همه بود. پس پیامبر به مردمی که در مقابلش بودند گفت: هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست، خدایا هر که علی را دوست دارد دوستش بدار و هر که با او دشمن است دشمنش بدار...

غدیر، روز یأس کفّار و اکمال دین‏
غدیر یکى از روزهاى بسیار مهم در تاریخ زندگى پیامبر اسلام(ص)، بلکه مهمترین حادثه در تاریخ اسلام است. زیرا روزى است که پیامبر اسلام(ص) امیرالمؤمنین على را رسماً براى جانشینى خود تعیین کرد. روزى که کفّار در میان امواج یأس فرو رفتند، زیرا آن‏ها انتظار داشتند که آئین اسلام قائم به شخص باشد و با از میان رفتن پیامبر اوضاع به حال سابق برگردد و اسلام به تدریج برچیده شود، چنان که در جنگ احد وقتى که پیامبر(ص) مجروح شد و عدّه‏اى شایع کردند که آن حضرت کشته شد. شیوع این خبر باعث ایجاد امید و اثر مثبت در کفار و مشرکان و تزلزل در میان مسلمانان گردید به گونه‏اى که عدّه‏اى به سرعت از میدان جنگ خارج شدند، آیه‏اى نازل شد که آن آیه حکایت از این حقیقت دارد که دین اسلام قائم به شخص نیست بلکه آئینى است که تا ابد جاودان خواهد ماند. از این رو فرمود: «و ما محمّد الّا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم و من ینقلب على عقبیه فلن یضرّاللّه شیئاً و سیجزى اللّه الشاکرین؛(1) محمّد(ص) تنها فرستاده خداست.
پیش از او هم فرستادگانى بودند که از دنیا رفتند اگر او بمیرد یا کشته شود باید شما سیر قهقرایى کنید و به آئین بت پرستى برگردید به آن‏ها که به عقب برگردند و به دوران کفر و بت‏پرستى باز گردند تنها به خود زیان مى‏رسانند نه به خدا زیرا با این عمل تنها سعادت خود را از بین برده و گرفتار شقاوت مى‏شوند و خدا کوشش شاکران را پاداش مى‏دهد.»
در واقع خدا با نزول این آیه به همه جهانیان از جمله به مسلمانان توجه مى‏دهد که اسلام قائم به فرد و شخص نیست از این رو همگان باید بدانند اسلام ماندنى است، در مکّه نیز وقتى عبداللّه پسر پیامبر از دنیا رفت. مشرکان به دلیل این که فرزند پسر را تداوم بخش برنامه‏هاى پدر مى‏دیدند. تصور مى‏کردند با رحلت پیامبر اکرم(ص) برنامه‏هاى او به خاطر نداشتن فرزند ذکور تعطیل خواهد شد، خداوند سوره کوثر را بر آن حضرت نازل کرد تا این سوره پاسخى باشد به مشرکان و کفار و این که دشمن پیامبر ابتر است و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهد شد بلکه به بقاء خودش ادامه خواهد داد.
یکى از مراحلى که قرآن یأس کفار را اعلام مى‏کند روز غدیر است. زیرا هنگامى که مشرکان مشاهده کردند مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر در میان مسلمانان بى‏نظیر بود به عنوان جانشینى آن حضرت انتخاب شد و از مردم براى او بیعت گرفت، یأس وناامیدى نسبت به آینده اسلام آن‏ها را فرا گرفت و دریافتند که این دین و آئین ریشه‏دار و پایدار است. از این رو قرآن فرمود: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم و اخشون... .(2)»
امروز کفار از دین شما ناامید شدند، اول باید دید طمع کافر چه بود و حد و مرز آن چه اندازه بوده است تا معلوم شود که امروز چه حادثه‏اى اتفاق افتاد که توانست مخالفان اسلام را با تمام گستردگى آن و دشمنى آنان با کمال شدتش مأیوس و نا امید کند وقتى اسلام ظهور کرد، کافران اعم از مشرکان و یهودیان و مسیحیان به مبارزه با آن برخاستند زیرا آیین و دین خود را بر حق مى‏دانستند و روى تعصب و رسوبات جاهلى شرک را صحیح مى‏دانستند و سرانشان براى منافع مادیشان در حفظ آن مى‏کوشیدند و به یکدیگر مى‏گفتند بروید بت‏ها را حفظ کنید، براى آن‏ها در مقابل مشکلات صبر کنید که بت‏پرستى و حفظ بت‏ها امرى است که روى آن تصمیم گرفته شده است همان طورى که خداوند درباره امور مهم مى‏فرماید: انّ ذلک من عزم الامور؛(3) یعنى کارى است که باید درباره آن تصمیم گرفت.
یهودیان و مسیحیان هم دین خود را الهى و برحق مى‏دانستند و مى‏گفتند: «لن یدخل الجنة الامن کان هوداً او نصاراً».(4)
از این رو گاهى رسول خدا را دیوانه و گاهى ساحر و گاهى کاهن و گاهى شاعر مى‏خواندند در واقع آن‏ها بر دو کار تصمیم گرفته بودند.
1- آیین خود را حفظ کنند از این رو مى‏گفتند بروید و دین خود را حفظ کنید.
2- از طرفى تلاش مى‏کردند تا اسلام را به هر وضعى است نابود کنند: «یریدون ان یطفئوا نور اللّه بافواههم؛(5) تلاششان این بود که نور خدا را خاموش کنند و براى خاموش کردن نور الهى هم مشرکین نقش داشتند و هم کافران اما خداوند نورش را تمام مى‏کند، آن‏ها مى‏خواستند دین شما را از شما بگیرند، شایان ذکر است، در واقع دشمنى و مخالفت مشرکان و کافران مخالفت اقلیمى و براى آب و خاک نیست بلکه براى خاموش کردن چراغ دین است و آن‏ها از هر فرصتى براى این منظور استفاده مى‏کنند بنابراین با این که کافران و مشرکان مى‏خواستند با به سازش کشاندن پیامبر و برافروختن شعله جنگ و خاموش کردن نور الهى، دین را از بین ببرند اما در روز عید غدیر حادثه مهمى رخ داد که کافران مأیوس شدند و آن نصب على(ع) به عنوان ولى و جانشین پیامبر(ص) بود زیرا آن‏ها على(ع) را شناخته بودند که او کیست و چه مى‏کند و چه مى‏گوید، از این رو با روى کار آمدن على(ع) آن طمع خام به یأس مبدّل شد.
منشأ یأس کفّار آن است که با نصب على(ع) دین داراى ولى و قیّم شد. دین از این که به شخص قائم باشد خارج و به معصوم متکى شد، در عصر پیامبر حفظ دین بر عهده پیامبر(ص) است و بعد از ارتحال آن حضرت بر عهده اهل بیت (ع) خواهد بود.
بعد از بیان این مطلب به مسلمانان فرمود: از کفار نترسید و از من بترسید یعنى خطرى از ناحیه کفّار شما را تهدید نمى‏کند و اگر خطرى است از ناحیه خودتان هست. زیرا خداى سبحان وضع هیچ قومى را دگرگون نمى‏کند چز آن که خودشان در خویشتن خویش دگرگونى ایجاد کنند «انّ اللّه لا یغیّر ما بقوم حتى یغیّروا ما بانفسهم(6)».
و ملتى اگر این تحول در آن‏ها ایجاد شده و خدا ترس شدند همگان از آن‏ها مى‏ترسند و آن هم عالم شدن است «انّما یخشى اللّه من عباده العلماء »(7).
فقط عالمان از میان بندگان الهى خدا ترسند. و انسان خداترس مطیع خدا و مطیع خدا از روحیه بسیار بالایى برخوردار خواهد بود و انسان هایى که داراى روحیه مقاوم باشند در مقابل دشمن پیروزند به ویژه اگر رهبرى عادل و دین‏شناسى هدایت مردم را برعهده بگیرد. در تفسیر على ابن ابراهیم آمده است که یأس کفار براى آن است که ولایت امیرالمؤمنین على ابن ابیطالب نازل شده است.(8)

اجراى عدالت توسط رهبر سبب یأس دشمن
حضرت على (ع) در نهج البلاغه فرمود: اگر والى رهبر سیاسى نصب شد که رابطه او با مردم بر اساس قسط و عدل باشد. هم مردم حقشان را اداء کنند و هم والى قسط و عدل را رعایت کند چنین نظامى ماندنى است و دشمنانى که طمع در نابودى و براندازى آن نظام را داشته باشند ناامید و مأیوس خواهند شد.
واعظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حق الوالى على الرّعیه و حقّ الرعیة على الوالى فریضة فرضها الله سبحانه على کلٍّ فجعلها نظاماً لالفتهم و عزّاً لدینهم فلیست تصلح الرعیة الّا بصلاح الولاة و لا تصلح الولاة الّا باستقامة الرعیة فاذا ادّت الرعیة الى الوالى حقّه و ادى الوالى الیها حقّها عزّ الحق بینهم و قامت مناهج الدین و اعتدلت معالم العدل و جرت على اذلالها السنن، فصلح بذلک الزمان و طمع فى بقاء الدولة و یئست مطامع الاعداء؛(9).
در بیان حقوق الهى بزرگترین حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است، حق واجبى که خداى سبحان بر دو گروه لازم شمرده و آن را عامل پایدارى پیوند ملت و رهبر و عزت دین قرار داد.
پس رعیت اصلاح نمى‏شود جز آن که زمامداران اصلاح گردند و زمامداران اصلاح نمى‏شوند جز آن که رعیت و مردم درست کار باشند.
آنگاه که مردم حق رهبرى را ادا کنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت مى‏یابد و راه‏هاى دین پدیدار و نشانه‏هاى عدالت بر قرار و سنت پیامبر(ص) پایدار گردد پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزویش مأیوس مى‏شود.»

الیوم اکملت لکم دینکم
در روز غدیر بانصب على ابن ابیطالب (ع) دین کامل شد زیرا رهبرى پیدا کرد که هم دین شناس است و هم عادل و معصوم است و هم دین را در همه ابعاد زندگى فردى و اجتماعى اجرا مى‏کند. امام باقر(ع) فرمودند: بنى الاسلام على خمسة اشیاء على الصلاة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایة. قال زراره و اىّ شى‏ء من ذلک افضل فقال: الولایة افضل، لانّها مفتاحهن و الوالى هو الدلیل علیهنّ؛(10)
دین داراى پنج پایه است: 1- نماز 2- زکات 3- حج 4- روزه 5 - ولایت از آن حضرت سئوال شد کدام یک از این پنج پایه ارزش مندتر است فرمود: ولایت با فضیلت‏ترین و با ارزش‏ترین آن هاست و براى این که کسى خیال نکند که ولایتى که افضل بناهاى اسلام است به معناى محبت و اعتقاد به حقانیت اهل بیت و یا ولایت تکوینى است فرمود: ولایت کلید و مفتاح همه آن‏ها و والى دلیل بر آن‏ها ست. یعنى ولایت به معناى حکومت و زعامت سیاسى است و آن که زعامت سیاسى جامعه را برعهده دارد والى مسلمین است. او چون دین شناس و دین باور و متین و مفسّر دین و مجرى حدود آن و مدافع حریم است. کلید دین است. و اگر دین داراى ولى و قیمى با اوصاف گذشته باشد مقوّم دین و موجب کمال دین است، ناگفته نماند که دین اسلام در زمان پیامبر(ص) نیز کامل بود زیرا در آن زمان قیّم و شارح و مبیّن دین و عامل و مجرى حدود و مدافع آن شخص آن حضرت بوده است و بعد از ارتحال آن حضرت این شئون برعهده خلیفه آن حضرت است و این خلیفه باید با مستخلف عنه سنخیّت و هماهنگى داشته باشد و لذا جانشین رسول خدا از مقام عصمت برخوردار بود تا بتواند با برخوردارى از این ویژگى به تفسیر معصومانه وحى و اجراى آن بپردازد. مراد از کمال دین
واژه کمال در لغت مقابل نقص به کار مى‏رود و هنگامى چیزى بدان متصف شود که هدف مورد نظر را بر آورده نماید بنابراین تعیین (دقیق حد و مرز معناى آن وابسته به هدفى است که از متعلق آن مد نظر است.
هنگامى که این واژه براى دین به کار مى‏رود اول باید هدف آورنده آن را شناخت قدر جامع و مشترک همه ادیان الهى که همان دین پذیرفته شده در نزد خداى سبحان است، اسلام است، ان الدین عندالله الاسلام؛(11).
و اگر کسى غیر از آن دینى را انتخاب کند پذیرفته نخواهد شد و من یتبغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه ؛(12).
و معناى دین در واقع تسلیم و انقیاد و فرمان بردارى در برابر خداى سبحان و فرمان‏هاى اوست و به عبارت دیگر دین در لغت به معناى خضوع و انقیاد در برابر برنامه و مقررات معیّن مى‏آید و در قرآن به معناى مجموعه معارف و احکام و مقرراتى اطلاق شده که از جانب خداى سبحان نازل گشته تا برنامه زندگى بندگان باشد و مردم نیز باید در برابر آن مقررات و معارف تسلیم و منقاد باشند و دین در قرآن به کمال وصف شده است و حضرت امیرالمؤمنین(ع) نیز آن را به کمال وصف کرده است. از جمله در خطبه 86 فرمود :و انزل علیکم الکتاب تبیانا لکل شى‏ء و عمّر فیکم نبیّه ازماناً حتى اکمل له و لکم فیما انزل من کتابه دینه الذى رضى لنفسه و انهى الیکم على لسانه؛(13).
خداى سبحان کتاب و قرآن را بر شما نازل کرد که بیان گر همه چیز است و تمام امورى که به هدایت و سعادت و نجات انسان‏ها مربوط است در آن بیان شده است و پیامبر را آن مقدار در میان شما عمر داده که براى شما و او دینى را که مورد رضاى اوست و در کتاب آسمانى اش نازل کرده کامل نماید و برزبان پیامبرش اعمالى را که بر شما لازم بود رسانده است.
بر اساس این فراز از خطبه نهج البلاغه خداى سبحان به پیامبرش فرصت داده که همه گفتنى‏ها را بگوید و دین و آیین خدا را کامل گرداند و آن چه که هدف اصلى از بعثت آن حضرت است یعنى مسئله انسان سازى و سعادت بشر در تمام زمینه هاست در بردارد. از جمله مسئله رهبرى دین بعد از خودش را نیز معرفى کرده است. در خطبه 183 نیز فرمود: القرآن آمرزاجر و صامت ناطق حجة الله على خلقه اخذ علیه میثاقهم و ارتهن علیهم انفسهم اتمّ نوره و اکمل به دینه .
قرآن امر کننده و باز دارنده است، خاموش گویا و حجت خدا بر خلق است، خداوند پیمان عمل به آن را از بندگانش گرفته و آنان را در گروه دستورات قرآن قرار داده است، نور خدا را در میان بندگان به وسیله آن کامل ساخت و دین و آیینش را با آن به حد کمال رساند. در خطبه 18 نیز در جواب کسانى که آراى متفاوت ارائه مى‏نمایند فرمود: ام انزل الله دیناً تاما فقصّرالرسول عن تبلیغه و ادائه و الله سبحانه یقول: ما فرطنا فى الکتاب من شى‏ء و فیه تبیان لکلّ شى‏ء.
آیا خدا دین کاملى نازل کرده است ولى پیامبر در تبلیغ و اداء آن کوتاهى نموده است حال آ نکه خداى متعال مى‏فرماید: ما چیزى در قرآن فروگذار نکردیم و در قرآن بیان همه چیز آمده است.
بدیهى است هیچ مسلمانى این احتمال را درباره پیامبر نمى‏دهد که او در تبلیغ و اداء رسالت خود کوتاهى کرده باشد چرا که در تبلیغ و اداى وحى معصوم است بنابراین در تبلیغ رسالت و وحى الهى کوتاهى نکرده است. با توجه به این که دین خدا کامل است و در روز غدیر به کامل بودن خبر داده است لازم است بدانیم که کمال دین تنها به بیان احکام الهى نیست بلکه این دین به مبیّن و شارح معصوم و مجرى معصوم دارد که هم دین را به طور صحیح بیان کند و هم از تحریف و ایجاد بدعت در دین جلوگیرى نماید و هم آن را به طور صحیح و کامل اجراء نماید و این، تحقق پیدا نمى‏کند جز این که پیامبر مسئول این وظیفه مهم را مشخص نماید و از ین رو در روایات کمال دین را به ولایت امیرالمؤمنین (ع) مى‏داند و این امر در روز عید غدیر خم تحقق پیدا کرده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «یوم غدیر خم افضل اعیاد امتى و هو الیوم الذى امرنى الله تعالى ذکره فیه بنصب اخى على ابن ابیطالب (ع) علماً لامتى یهتدون به من بعدى و هو الیوم الذى اکمل الله فیه الدین و اتمّ على امتّى النعمة و رضى بهم الاسلام دیناً؛(14) روز غدیر خم از با فضیلت‏ترین عیدهاى امت من است و آن روزى است که خداى سبحان به من امر کرد تا برادرم على را به عنوان نشانه امتم منصوب کنم تا آنها بعد از من به وسیله وى هدایت شوند و این روز همان است که دین در آن کامل شده ونعمت بر امتم تمام گردید. و اسلام به عنوان دین براى آنها پسندیده شده است» و در حدیث دیگرى امام رضا(ع) فرمود: «و امرالامامة من تمام الدین؛(15) تمام و کمال دین به امر امامت است.» سرّ آن همان است که گفته شد، امام هم این را تبیین مى‏کند و هم از تحریف آن جلوگیرى مى‏نماید و هم نمى‏گذارد در دین بدعت ایجاد شود و هم دین را درست اجرا مى‏کند.

و اتممت علیکم نعمتى
خدا در روز عید غدیر نعمت خود را بر امت مسلمان به اتمام رساند و آئین اسلام به تکامل نهایى خود رسید. زیرا بدون تعیین جانشینى براى پیامبر و بدون روشن شدن وضع آینده مسلمانان این آئین به تکامل نهایى نمى‏رسد. براساس این آیه دین نعمتى است که روابط انسان را با خلق و خالق و نظام هستى تنظیم مى‏کند و زمینه عبادت و عبودیت را براى او فراهم مى‏سازد و با انتخاب جانشین براى پیامبر این نعمت ویژه و مطلق الهى به مرحله پایانى خود مى‏رسد و با نصب على(ع) به عنوان جانشین، اسلام نیز به کمال لازم خود رسیده است.
و رضیت لکم الاسلام دینا
اسلام را به عنوان دین نهایى براى شما پذیرفتم یعنى روز غدیر روزى بود که اسلام با تکمیل برنامه هایش به عنوان آیین نهایى از طرف خداوند پذیرفته شده است و با توجه به این که در این روز على(ع) به عنوان جانشین پیامبر منصوب شد روشن مى‏شود که نعمت الهى بدون جهت یافتن با رهبرى الهى تمام و مرضىّ خدا نیست.
خداى سبحان در سوره نور که پیش از سوره مائده بر پیامبر نازل شده است فرمود: «وعدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فى الارض کمااستخلف الذین من قبلهم و لیمکنّن لهم دینهم الذى ارتضى لهم ولیبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً؛(16).
خدا به آنهایى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند وعده داده است که آنها را خلیفه خدا در روى زمین قرار دهد، همان طور که پیشینیان آنان را چنین کرد و نیز وعده داد آئینى را که براى آن پسندیده است مستقر و مستحکم گرداند و بعد از ترس به آن‏ها آرامش بخشد.»
بر اساس این آیه خداى متعال به مؤمنان و کسانى که عمل صالح انجام دهند وعده داده است که آئینى را که پسندیده است در روى زمین مستقر مى‏سازد و زمانى اسلام در زمین مستقر و ریشه‏دار شد که با ولایت توأم شده است.
اگر در این آیه به مؤمنان وعده داده است که سه ویژگى به افراد با ایمان اعطاء مى‏کند و آن خلافت در روى زمین و امنیت و آرامش براى پرستش پروردگار و استقرار دینى که مورد رضاى خدا مى‏باشد با وعده‏ها در روز عید غدیر با نصب على (ع) و با نزول آیه اکمال دین جامه عمل پوشیده است زیرا در این روز نمونه کامل فرد با ایمان و عمل صالح یعنى على ابن ابیطالب (ع) به جانشینى پیامبر مبعوث شده است.
نتیجه‏گیرى
با توجه به مجموع مطالبى که در رابطه با آیه اکمال دین مطرح شده روشن مى‏شود که امامت و ولایت از ارکانى است که با تحقق آن، هم کفار مأیوس مى‏شوند و هم دین کامل مى‏گردد و هم نعمت خدا به پایان مى‏رسد و هم دین اسلام به عنوان دین پسندیده مرضىّ خدا قرار مى‏گیرد. بنابراین پذیرش امامت و ولایت به عنوان امرى اعتقادى از اهمیت فوق العاده‏اى برخوردار است که همگان باید آن را بپذیرند و به آن ایمان پیدا کنند.
پی‌نوشت‌ها:

1. سوره آل عمران، آیه 144.
2. سوره مائده، آیه 3.
3. سوره لقمان، آیه 17.
4. سوره بقره، آیه 111.
5. سوره توبه، آیه 32.
6. سوره رعد، آیه 11.
7. سوره فاطر، آیه 28.
8. تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 587.
9. نهج البلاغه، خطبه 216.
10. اصول کافى، ج 2، ص 18.
11. سوره آل عمران، آیه 19.
12. همان، آیه 85.
13. نهج البلاغه، خطبه 86.
14. تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 589.
15. همان.
16. سوره نور، آیه 55.


تأملی درحدیث غدیر
غدیر پیوند ناگسستنی بامسئله ولایت دارد.این ویژگی سبب شده است که روز اعلام رسمی ولایت امیرمومنان (صلوات اله علیه) ازسوی نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله) راعیدغدیرنام گذاری نموده اند. حادثه ای که در 18 ذی حجه درصحرای غدیراتفاق افتاد حادثه ی بس عظیمی بود که تاریخ علی رغم بدعملی های عده ای نتوانسته است آن رامخفی نمیاید. درک صحیح وواقع بینانه از این واقعه مستلزم وقوف به سخنان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در روز مذکور است، ازینرو فرازهای از این سخنرانی دراین نوشتار بررسی گردیده است.

راز عظمت روز غدیر
روزغدیرخم به فرمایش نبی اکرم(صلی الله علیه وآله) افضل اعیاد است0 ایشان فرمودند:«یوم غدیرخم افضل اعیادامتی،وهوالیوم الذی امرنی الله تعالی بنصب اخی علی بن ابی طالب علما لامتی یهتدون به من بعدی»(1).«روزغدیرخم برترین عید امت من است0 وآن، روزی است که خداوند تبارک و تعالی مرا فرمان داد تا برادرم علی بن ابی طا لب را به عنوان جانشین خود معرفی کنم که امتم بعد از من به وسیله ی اوهدایت یابند(2)». ونیز شیخ صدوق رحمه الله از حسن بن راشد روایت کرده است که گفت: به امام صادق (صلوات اله علیه)عرض کردم:«جعلت فداک، للمسلمین عید غیر العیدین؟ قال(صلوات اله علیه)نعم یا حسن،اعظمهاواشرفها،قال:قلت له: و ای یوم هو؟ قال(صلوات اله علیه)یوم نصب امیرالمومنین(صلوات اله علیه)علماللناس(3) ...» فدایت شوم آیا برای مسلمانان غیرازعیدفطروعیدقربان عید دیگری هست؟ فرمودند:آری، عیدی هست که از آن دو عید بالا تر وارزشمندتر است،عرض کردم:آنچه روزی است ؟ امام(علیه السلام) فرمود:روزی که امیرالمومنین(صلوات اله علیه)به خلافت منصوب شد وراهنمای الهی برای مردم گردید. وهمچنین فرات بن احنف از امام صادق (صلوات اله علیه)سوال کرد:آیا برای مسلمانان عیدی برتر از عید فطر وعید قربان وجمعه وروزعرفه هست؟امام(صلوات اله علیه)فرمود:«نعم افضلها واعظمهاواشرفهاعندالله منزلة،وهوالذی اکمل الله فیه الدین وانزل علی نبیه محمد(صلی الله علیه وآله):الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا وانه الیوم الذی نصب فیه رسول الله علیا للناس علما(4) »«آری عیدی که منزلت آن نزد خداوند بر تر وبالا تر و ارزشمندترازهمه آن است، وآن روزی است که خداوند در آن، دین راکامل فرمود وبرپیامبرش حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) این آیه شریفه را نازل کرد: امروز دین شما را برایتان کامل نمودم ونعمتم را بر شما تمام کردم وراضی شدم که اسلام دین شما باشد 0وآن روزی است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) علی (صلوات اله علیه) را به عنوان نشانه هدایت برای مردم نصب کرد»0 درهر سه روایت امیر المومنین علی(صلوات اله علیه)به(علم)توصیف شده است، به این معنی که امیرحق(صلوات اله علیه)علم ونشانه وشاخص برای مردم است، مردم خودرا به این نشانه مطابقت دهند، اگرتطابق داشت، شیعه وامت پیامبر(صلی الله علیه وآله)است، وبه راه راست هدایت وبه مطلوب نهائی خواهدرسید، واگر تطابق نداشت ودنبال این نشانه نرفت،ازامت پیامر(صلی الله علیه وآله)محسوب نمی گردد وسرانجام به هدف نهائی نخواهدرسید.آنچه درروزغدیرسال دهم هجری اتفاق افتاد،آن قدرمهم وعظیم بود،که آن روز رابرای همیشه عیداکبراسلام قرار داد،وسایر رازش دراین باشد که درآن روزنصب علم هدایت شود،که نایب اصلی خلقت هدایت به خالق است،وهمین مطلب ونکته مارا واداشت که به تحلیل هرچندکوتاه خطبه غدیربپردازم.
آغازسفر
پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) درسال دهم هجری، به قصدانجام دادن اعمال حج، ازمدینه به مکه سفر کرد؛ سفرپیامبر، پیشتربه اطلاع مسلمانان و نواحی مختلف رسیده بود0 از این رو، جماعت ها وگروه های بسیاری برای اینکه اعمال حج را درحضورپیامبر(صلی الله علیه وآله) انجام دهند، وآداب ومناسک حج را ازخود پیامربیاموزند، به مکه آمدند، وهمراه پیامبر(صلی الله علیه وآله)حج گزاردند0
پس ازپایان اعمال حج وسخنرانی های چندی که پیامبر(صلی الله علیه وآله)درمکه ایراد کرد، کاروانها عازم بازگشت به مدینه شدند. اکنون نیزجماعت های بسیاری با پیامبربودند، همه آمدند0 نزدیک ظهر دوشنبه هجدهم ذی حجه، همینکه به صحرای کوهستانی جحفه«منطقۀ غدیرخم» رسیدند، دراین محل، جبریل- فرشتۀ وحی- برپیامبرنازل شد(6)، واین آیه را براو فروخواند:« یاایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک،وان لم تفعل فما بلغت رسالته،والله یعصمک من الناس (7)».ای فرستادۀ خدا! دستوری که خدابرای توفرستاده است به مردم برسان. اگرنه، تبلیغ رسالت نکرده ای! خداوند خود، تورا ازشرمردم نگاه خواهد داشت0حضرت مسیرحرکت خودرابه طرف راست راه وبه سمت غدیرتغییردادند وفرمودند:(ایهاالناس،اجیبواداعی الله،انارسول الله(8))ای مردم، دعوت کنندۀ خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم0
این بود که پیامبر(صلی الله علیه وآله) پس ازنزول آیة بالا،درصحرای غدیر درنگ کرد.وپس از ادای نمازظهر دستور داد منبری ازجهاز(پالان)شترساختند؛آنگاه فرمودتا همه آن جمعیت انبوه گردآمدند0مورخان نوشته اند،که درآنروزصدوبیست هزارتن درپای آن منبرحضورداشتند(9).

پیامبروامیرالمومنین(علیهماالسلام) برفرازمنبر
مردم ناظر بودند که پیامبر(صلی الله علیه وآله)ازمنبرغدیربالارفتند، وبرفراز آن منبرایستادند؛ سپس امیرالمومنین (صلوات اله علیه) را فرا خواندند، تا بر فراز منبر بر سمت راستش بایستد. قبل از شروع خطبه، امیر المومنین (صلوات اله علیه) برفراز منبر یک پله پایین تر در طرف راست حضرت ایستادند و دست راست پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر شانة آن حضرت بود، سپس حضرت پیامبر نگاهی به راست و چپ جمعیت نمودند و منتظر شدند تا مردم کاملاً جمع شوند . زنان در قسمتی از مجلس نشستند که پیامبر (صلی الله علیه وآله) را به خوبی می دیدند. پس از آماده شدن مردم، پیامر اکرم (صلی الله علیه وآله) سخنرانی تاریخی و آخرین خطابه ی رسمی خود را برای جهانیان آغاز کردند(10).
سخنرانی تاریخی پیامبرعزیزاسلام درروز غدیرخم، در یازده بخش قابل ترسیم است .

1 ) بنده خدا و تسلیم اویم
حضرت در اولین بخش سخن، به حمد و ثنای الهی پرداختند و صفات، قدرت و رحمت حق تعالی را ذکر نمودند، بعد از آن به بندگی خود در مقابل ذات الهی شهادت دادند و فرمودند: به او، ملائکه اش، کتابهایش و پیامبرانش ایمان می آورم، دستور او را گوش می دهم و اطاعت می نمایم و به آنچه او را راضی می کند مبادرت می ورزم ودر مقابل مقدرات او تسلیم می شوم(11).
2 ) ابلاغ رسالت الهی
در بخش دوم، سخن را متوجه مطلب اصلی نمودند و تصریح کردند که باید فرمان مهمی درباره علی بن ابیطالب ابلاغ کنم، و اگر این پیام را نرسانم رسالت الهی را نرسانده ام وترس از عذاب او دارم. این بخش ازسخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله)به سه مطلب مهم اشاره دارد.
(1) رسول خدا(صلی الله علیه وآله)ابلاغ ولایت رامستند به دستورخداوندمی سازد، ومی فرماید: خداوند به من چنین وحی کرده است :
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ (12)»
(2) ولایت امیرالمومنین(صلوات اله علیه)رابه ولایت هارون ازموسی تشبیه می سازد، ومی فرماید: جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و مرا مأمور کرد که در این اجتماع بپا خیزم و بر هر سفید وسیاهی اعلام کنم که«أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبی طالِبٍ أَخی وَوَصِیّی وَخَلیفَتی وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدی، الَّذی مَحَلُّهُ مِنّی مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسى إِلاَّ أَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدی وَهُوَ وَلِیُّکُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ(13)». علی بن ابیطالب برادر من و وصی من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من است ، نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسی است جز اینکه پیامبری بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش است.(3) ولایت امیرحق(صلوات اله علیه)راباآیه شریفه ی55 سوره مائده تتمیم می سازد،ومی فرماید: خداوند در این مورد آیه ای از کتابش بر من نازل کرده است :« إنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُهُ وَالَّذینَ امَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُم راکِعونَ» (14)« صاحب اختیارشما خدا و رسولش هستند وکسانی که ایمان آورده و نماز را بپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند ».و علی بن ابیطالب است که نماز را بپا داشته و در حال رکوع زکات داده و در هر حال خداوند عزوجل را قصد می کند. خداوند از من راضی نمی شود مگر آنچه در حق علی بر من نازل کرده ابلاغ نمایم .

3 ) دوازده امام (علیهم السلام) تا آخر دنیا
در سومین بخش، امامت 12 امام بعداز خود را تا آخرین روز دنیا اعلام فرمودند تا همة طمع ها یکباره قطع شوند برای درک عمیق از اهمیت مسئله فرمودند : ای مردم، این آخرین باری است که در چنین اجتماعی به پا می ایستم . پس بشنوید و اطاعت کنید و در مقابل امر خداوند پروردگارتان سر تسلیم فرود آورید .از نکاتی مهم دراین فراز از سخنرانی حضرت، می توان به امورذیل اشاره کرد:
(1) عمومیت ولایت آنان بر همه ی انسانها ودر طول زمانها و در همه مکانها و نفوذ کلماتشان در جمیع امور بود،که دراین صورت اعلام فرمودند: خداوند عزوجل صاحب اختیار شما و معبود شما است، بعد از خدواند و رسولش و پیامبرش که شما را مخاطب قرار داده، و بعد از من علی صاحب اختیار شما و امام شما به امر خداوند است. (2) امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزی که خدا و رسولش را ملاقات خواهید کرد.(3) نیابت ائمه علیهم السلام از خدا و رسولش در حلال و حرام و جمیع امور دنیاوآخرت از نکات بسیار مهم خطبه بود . که آن را با کلماتی دقیق بیان فرمودند:«حلال نیست مگر آنکه خدا و رسولش و آنان (امامان) حلال کرده باشند، و حرامی نیست مگر آنچه خداورسولش وآنان(امامان) بر شما حرام کرده باشند. خداوندعزوجل حلال و حرام را به من شناسانده است، و آنچه پروردگارم از حلال و حرامش به من آموخته به او سپرده ام».(4) پس از بیان این همه عظمت، مردم را از مخالفت بر حذر داشتند و فرمودند ای مردم، او از طرف خداوند امام است و هر کس ولایت او را انکار کند خداوند هرگز توبه اش را نمی پذیرد و او را نمی بخشد. ای مردم، به خدا قسم پیامبران و رسولان پیشین به من بشارت داده اند،و به خدا قسم من خاتم پیامبران و مرسلین و حجت بر همه مخلوقین از اهل آسمانها و زمین ها هستم. هر کس در این مطالب شک کند، مانند کفر جاهلیت کافر شده است . و هر کس در چیزی از این گفتار من شک کند در همه آنچه برمن نازل شده شک کرده است، و هر کس در یکی از امامان شک کند بر همه امامان شک کرده است، و شک کننده در باره ما در آتش است. بدانید که جبریل از جانب خداوند این خبر را برای من آورده است و می گوید:« هر کس باعلی دشمنی کند وولایت او را نپذیرد لعنت وغضب من براوباد (15) ». در اینجا حضرت می خواستند حساس ترین قسمت سخنرانی راکه برنامه ای عملی نیز همراه داشت بیان کنند. لذا برای آمادگی مردم فرمودند به خدا قسم، باطن قرآن را برای شما بیان نمی کند و تفسیرش را برایتان روشن نمی کند مگر این شخصی که من دست او را می گیرم و اورا به سوی خود بالا می برم وبازوی او را می گیرم و با دو دستم اورا بلند می کنم و به شما می فهمانم که : هر کس من صاحب اختیار اویم این علی صاحب اختیار اوست، واو (علی بن ابیطالب) برادر و جانشین من است و ولایت او از جانب خداوند عزوجل است که بر من نازل کرده است.سپس تصویر زیبایی از ارتباط دو رکن اعظم اسلام ارائه نمودند و فرمودند: ای مردم، علی و پاکان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اکبر است. هریک از این دو از دیگری خبر می هد وبا آن موافق است. آنها از یکدیگر جدا نمی شوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند. بدانید که آنان امین های خداوند بین مردم و حاکمان او بر زمین هستند .دراین مرحله با قاطعیتی تمام هر گونه تعرض به مقام صاحب غدیر را حرام شمردند وفرمودند. بدانید امیر المومنین جزاین برادرم نیست بدانید که«امیر المومنین» بودن بعداز من برای احدی جز اوحلال نیست.

4 تصریح رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به خلافت وامامت امیرالمومنین (صلوات اله علیه)
در بخش چهارم خطبه، پیامبر پس از مقدمه چینی هایی قبل و ذکر مقام خلافت و ولایت امیر المومنین(صلوات اله علیه)،برای آنکه تا آخر روزگار راه هر گونه شک و شبه بسته باشد و در این راه تلاشی در نطفه خنثی شود،آنچه به طور لسانی فرموده بودند به صورت عملی انجام دادند. ابتدا به امیر المومنین(صلوات اله علیه) که برفرازمنیرکنارشان استاده بودند، فرمودند: «نزدیکتربیا».آن حضرت نزدیکترآمدندو پیامبر(صلی الله علیه وآله) ازپشت سر،دو بازوی او را گرفتند. دراین هنگام امیر المومنین (صلوات اله علیه)دست خود را باز کردند تا دستهای هر دو به سوی آسمان قرار گرفت. در این حال پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمودند:« مَن کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله(16)».هرکس من نسبت به او از خودش صاحب اختیار تر بوده ام این علی هم نسبت به او صاحب اختیارتر است. خدایا دوست بدار هرکسی علی را دوست بدارد، و دشمن بدار، هر کس او را دشمن بدارد، ویاری کن هر کس او را یاری کند، و خوار کن هر کس اوراخوارکند.توجه داشته باشیم که «مولا» و «وال» هردوازیک ریشه اند(ول ی) چطورمی شود دریک کلام بهم پیوسته یکی به معنی صاحب اختیارمی آیدودیگری به معنی دوستی؟درجمله اول که(من کنت مولاه فهذاعلی مولاه)است، نمی تواند(مولاه)به معنی دوستی باشد، چون قرینه حالیه دلالت می کندبراینکه(مولا)دراین جمله به معنی صاحب اختیاراست، یعنی امکان نداردکه حضرت پیامبر(صلی الله علیه وآله)درآن صحرای داغ انبوه جمعیت رامتوقف کندوآن همه زمینه سازی که قبلاکرده بود، بیاید حضرت علی(صلوات اله علیه)رابعنوان دوست خودمعرفی کند، عقل هم این رانمی پذیرد. امادرجمله دوم(وال من والاه وعاد من عاداه)اینجا(وال) به معنی دوستی است، چون قرینه لفظیه که(عاد من عاداه)باشد براین مطلب دلالت می کند.دراین قسمت ازخطبه، نزول وحی درباره کمال دین با ولایت امیرالمومنین(صلوات اله علیه)رااعلام نمودندوفرمودند:پروردگارا، توهنگامی روشن شدن این مطلب ومنصوب نمودن علی دراین روز، این آیه را درباره او نازل کردی:
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا(17) »
« امروز دین شما را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین شما راضی شدم »
«وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاَمِ دِیناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ (18)»
«هر کس دینی غیر اسلام انتخاب کند هرگز از او قبول نمی شود ودر آخرت از زیان کاران خواهد بود »
پروردگارا تو شاهدی که من ابلاغ نمودم .

5 کمال دین
در بخش پنجم حضرت صریحآً فرمودند:« ای مردم، خداوند دین شما را باامامت اوکامل نمود.پس هر کس اقتدا نکند به او و به کسانی که جانشین او از فرزندان من واز نسل او هستند تا روز قیامت و روز رفتن به پیشگاه خدای عزوجل، چنین کسانی اعمالشان در دنیاوآخرت از بین رفته ودرآتش دائمی خواهند بود(19)». اگرهمه به این سفارشهای نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله) وموارد مکرردیگری (که رسول خدا(صلی الله علیه وآله)،حضرت علی(صلوات اله علیه) راپیشوامعرفی فرموده بود)عمل کرده بودند،اسلام جهانگیر می شد، ودین خدا بشریت رابه راه می آورد، وعدالت ودادگری،آفاق تاآفاق گیتی رامی گرفت.
6 هشداربه متمردین
مرحله ششم از سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله)جنبه غضب الهی را نمودار کرد . حضرت با تلاوت آیات عذاب و لعن از قرآن کریم فرمودند:(منظور از این آیات عده ای از اصحاب من هستند که مأمور به چشم پوشی از آنها هستم، ولی بدانندکه خداوندمارا بر معاندین و مخالفین وخائنین ومقصرین حجت قرار داده است وچشم پوشی از آنان در دنیا مانع از عذاب آخرت نیست).
دراین مرحله به خلقت نورانی خود و اهل بیت اشاره کردند و فرمودند: ای مردم، نوراز جانب خداوند عزوجل در من نهاده شده و سپس در علی بن ابیطالب و بعددرنسل او تا مهدی قائم،که حق خداوند و هر حقی که برای ما باشد می گیرد. سپس به امامان گمراهی که مردم را به جهنم می کشانند اشاره کرده فرمودند: ای مردم، بعد ازمن امامانی خواهند بود که به آتش دعوت می کنند و روز قیامت کمک نمی شوند. ای مردم خداوند و من از آنان بیزار هستیم. ای مردم، آنان و یارانشان و تابعین شان و پیروانشان در پایین ترین درجه آتش اند و چه بد است جایی متکبران ! سپس اشاره ای رمزی به ماجرای سقیفه نمودند که نطفه آن توسط منافقان در حجة الوداع با امضا ی صحیفه ملعونه(20) در مکه منعقد شده بود، و فرمودند: «بدانیدکه آنان اصحاب صحیفه هستند، پس هر یک از شما در صحیفه خود نظر کنید ». وقتی پیامبر (صلی الله علیه وآله) نام «اصحاب صحیفه» را آورد اکثر مردم منظور حضرت را نفهمیدند برایشان سؤال انگیز شد ، و فقط مجریان سقیفه و عده کمی که توسط آن حضرت از ماجرا مطلع بودند، مقصود حضرت را فهمیدند. احساس رساندن آن پیام بزرگ توسط بزرگ پیامبران، سنگینی آنرا ازدوش حضرت برداشته بود.این بود که کلمات حاکی از این رضایت قلبی بر لسان مبارک آن حضرت جاری شد و فرمودند: من رسانیدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غائب، و بر همه کسانی که حضور دارند یا ندارند، به دنیا آمده اند یا نیا مده اند، پس حاضران به غایبان، و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند. در اینجاباصراحت بیشتری درباره سقیفه فرمودند « به زودی امامت را بعد ازمن به عنوان پاداشاهی و با ظلم و زور می گیرند. خداوند غاصبین و تعدی کنندگان را لعنت کند».

7 ) ولایت و محبت اهل بیت ( علیهم السلام )
در بخش هفتم، حضرت تکیه سخن را بر اثرات ولایت و محبت اهل بیت (علیهم السلام) قرار دادند و سوره حمد را – که همه روزه تمام مسلمانان آن را می خوانند – قرائت کرد ند و فرمودند: « این سوره درباره من نازل شده، و به خدا قسم درباره ایشان(امامان) نازل شده است.بطور عموم شامل آنهاست و بطور خاص درباره آنان است ». وبیان کرده اند که اصحاب صراط مستقیم در سوره حمد شیعیان اهلبیت (علیهم السلام) هستند. سپس آیاتی از قرآن درباره اهل بهشت تلاوت فرمودند و آنها را به شیعیان و پیروانی آل محمد تفسیر فرمودند.آیاتی هم درباره اهل جنهم تلاوت کردند که آنها را به دشمان آل محمد معنی کردند. از جمله فرمودند: بدانید که دوستان ایشان کسانی اند که با سلامتی و در حالی امن وارد بهشت می شوند،وملائکه باسلام به ملاقات آنان می آیندومی گویند: «السلام علیکم، طبتم، فادخلوهاخالدین(21) » «سلام بر شما، پاکیزه شدید، پس برای همیشه داخل بهشت شوید».
8 ) بشارت به ظهورمهدی(عجل الله فرجه)
دربخش هشتم مطالب اساسی درباره حضرت بقیة الله اعظم حجت ابن الحسن المهدی(ارواهنا فداه) فرمودند و مفصلاً اوصاف و شئون خاصی حضرت را مطرح کردند وآینده ای پر از عدل و داد(22) به دست امام زمان( عج) را به جهانیان مژده دادند.
وفرمودند:بدانید که آخرین امامان، مهدی قائم از ماست. اوست غالب بر ادیان، اوست انتقام گیرندۀ از ظالمین، اوست فاتحی قلعه ها و منهدم کننده آنها، اوست غالب بر هر قبیله ای از اهل شرک و هدایت کننده آنان. بدانید که اوست گیرنده انتقام هر خونی از اولیاء خدا. اوست یاری دهنده دین خدا. اوست که بعنوان حجت باقی می ماند و بعد از او حجتی نیست.بدانید او کسی است که غالبی بر او نیست. ولی خدا بر زمین و حکم کننده او بین خلقش وامین او بر نهان وآشکارش است.

9) پیمان وفاداری با غدیر
در بخش نهم مسئله بیعت را مطرح کردند و ارزش و پشتوانه آنرا چنین بیان فرمودند: بدانید که من بعد از پایان خطابه ام شما را به دست دادن با من و بعنوان بیعت با او واقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا می خوانم. بدانید که من با خدا بیعت کرده ام و علی بامن بیعت کرده است، ومن از جانب خداوند برای او از شما بیعت می گیرم.دراین باره به قرآن استناد کردند و فرمودند:خداوند می فرماید:
إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَن نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَى‏ نَفْسِهِ وَمَن أَوْفَى‏ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً (23) .کسانی که با تو بیعت می کنند در واقع با خدا بیعت می کنند، دست خداوند بر روی دست آنان است. پس هر کس بیعت را بشکند این شکستن بر ضررخوداوست، وهر کس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به اواجرعظیمی عنایت خواهد کرد.

10) احکام الهی جاویدانه است
در دهمین بخش،حضرت درباره احکام الهی سخن گفتند،که مقصود بیان چند پایه مهم عقیدتی بود. یکی پیش بینی آینده ای مسلمین درمشکلات که فرمودند: اگرزمانی طویلی بر شماگذشت وکوتاهی نمودید یا فراموش کردید، علی صاحب اختیار شما است وبرای شما بیان می کند. خداوند عزوجل او را بعد از من به عنوان امین برخلقش منصوب نموده است. سپس مسئله ای ثابت بودن احکام الهی تا ابد را باعباراتی بلند بیان فرموده اند: ای مردم،هرحلالی که شمارابدان راهنمایی کردم وهرحرامی که شمارا ازآن نهی نمودم، هرگزازآنها برنگشته ام وتغییر نداده ام. این مطلب را به یادداشته باشیدوآن راحفظ کنیدو به یکدیگر سفارش کنید، وآن را تبدیل نکنیدو تغییر ندهید. نکته دیگر مسائل جدیدی بود که درآینده برای مسلمانان پیش می آمدکه دراین باره فرمودند: مأمورم که از شما بیعت بگیرم و با شمادست بدهم براینکه قبول کنیدآنچه ازطرف خداوندعزوجل درباره امیر المومنین علی و جانشینان بعد ازاوآورده ام که آنان از نسل من و اویند، (وآن موضوع )امامتی است که فقط در آنها بپا خواهد بود، وآخرایشان مهدی است تا روزی که خدایی مدبر قضا و قدر را ملاقات کند. دیگرآنکه بالاترین امربه معروف و نهی از منکر را تبلیغ پیام غدیراعلام کردندوفرمودند: بدانید بالاترین امر به معروف آن است که سخن مرا بفهمید و آنرا به کسانی که حاضر نیستند برسانیدواو را از طرف من بقبولش امر واز مخالفتش نهی نمایید، چراکه این دستوری از جانب خداوند عزوجل واز نزد من است، وهیچ امر به معروف و نهی از منکری نمی شود مگر با امام معصوم.
11 ) بادوازده امام(علیهم السلام) بیعت کنید!
در آخرین مرحله ای خطابه، بیعت لسانی انجام شد.حضرت، خطاب به حاضرین فرمودند: پس همگی چنین بگویید: «ما شنیدیم واطاعت می کنیم وراضی هستیم وسر تسلیم فرود می آوریم درباره آنچه از جانب پرودگارما و خودت برما رساندی، درباره امر امامت امام ما علی امیر المومنین وامامانی که ازصلب اوبه دنیامی آیند. براین مطلب باقلبهای مان وبا جانمان وبازبانمان وبادستانمان با تو بیعت می کنیم. بر این عقیده زنده ایم و باآن می میریم(وروزقیامت)باآن محشور می شویم. تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمی کنیم و شک نمی کنیم و انکار نمی نمایم و تردید به دل راه نمی دهیم و از این قول برنمی گردیم و پیمان را نمی شکنیم. تو مارا به موعظه ای الهی نصیحت نمودی درباره علی امیر المومنین و امامانی که گفتی بعد از او از نسل تو و فرزندان اویند، یعنی حسن و حسین وآنانی که خداوند بعد از آن دومنصوب نموده است ». کلمات نهایی پیامبر دعا برای اقرار کنندگان به سخنانش و نفرین بر منکرین اوامر آن حضرت بود، و با حمد خداوند خطابه حضرت به پایان رسید.
تبریک وتهنیت غدیرو ولایت
پس ازاتمام خطبه، صدای مردم بلندشدکه: «آری، شنیدیم وطبق فرمان خداورسول باقلب وجان وزبان ودستمان اطاعت می کنیم». بعدبسوی پیامبروامیرالمومنین ازدحام کردندوبرای بیعت سبقت می گرفتند و باایشان دست بیعت می دادند. این ابرازاحساسات وفریادهای شفعی که ازجمعیت برمی خواست، شکوه وابهت بی مانندی به آن اجتماع بزرگ می بخشید.دراین حال پیامبر(صلی الله علیه وآله)می فرمود:«الحمدلله الذی فضلنا علی جمیع العالممین».ونیزپیامبر(صلی الله علیه وآله)به منادی خوددستوردادند تابین مردم گردش کندو این خلاصه غدیررا تکرارکند: « مَن کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله»(24)،تاغدیربعنوان تابلوی ابدی ولایت بردلهانقش ببندد. همه آمدند باپیامبر(صلی الله علیه وآله)وامیرالمومنین علی(صلوات اله علیه)دست بیعت دادند وبه امیرالمومنین تبریک وتهنیت گفتند. ولی ابوبکروعمرباوجودکه بیعت کرده بودند، به پیامبرعزیزاسلام می گفتند: آیااین امرازطرف خداونداست یاازطرف رسولش(یعنی: ازجانب خود می گویی)؟حضرت فرمودند: ازطرف خداورسولش است، آیاچنین مسئله بزرگی بدون امرخداوند می شود؟ ونیزفرمود: «آری حق است ازطرف خداورسولش که علی امیر المومنین است(25)».

نتیجه:
ازسخنان زیبای پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله)درروزغدیرخم، به این نتیجه می رسیم که هیچ جای شک وشبه دررابطه با خلافت وجانشینی پیامر(صلی الله علیه وآله)بعداز خودش باقی نمانده است، وامیرمومنان حضرت علی (صلوات اله علیه)خلیفه وجانشین برحق پیامبر(صلی الله علیه وآله)، ولی امروصاحب اختیار، امام وپیشوا ورهبرامت است. وبعدازاو یازده امام معصوم(علیهم السلام)که ازنسل وفرزندان اوست، امامت ورهبری جامعه اسلامی رابه عهده خواهدداشت. وبرماست که از پیامبروامامان مان پیروی کنیم، وحادثه غدیررابه مردم بشناسانیم، وپیام آنرابه فردا هابرسانیم وازسنگرغدیرسقیفه رانشانه رویم، تاپرچم ولایت رابربلندای تاریخ برفرازداریم ولبخندرضایت برلبان مبارک صاحب غدیربنشانیم .

پی‌نوشت ها :
1 . بحارالانوار،ج37،ص109.
2 . هدایت عبارتست ازدلالت ونشان دادن هدف،بوسیله نشان دادن راه، واین خود یک نحوایصال ورساندن بمطلوب وهدف است.وسنت خدای متعال براین جریان یافته که اموررا ازمجرای اسباب به جریان اندازد،ودرمسئله هدایت هم وسیله ای فراهم می کند، تامطلوب وهدف برای هرکه اوبخواهد روشن گشته،و بنده اش درمسیرزندگی به هدف نهائی برسد. این وسیله،امیر به حق، حضرت علی(صلوات اله علیه)ویازده فرزنداوست که بنده گان خدا رادرمسیرزندگی به هدف اصلی ونهائی می رساند.(ترجمه تفسیرالمیزان:ج1،ص56)
3 . ثواب الاعمال،ص170و171
4 . بحارانوار،ج37،ص170.
5 . اصول کافی: ج 1،ص 320و321
6. الغدیر:ج1ص9،10. بحارالانوار:ج،2ص 360،تا390،
7 . مرآةالعقول:ج3،ص216
8 . الغدیر:ج1،ص12
9 . الغدیر:ج1،ص10و11.فروغ ابدیت:ص937
10 .الغدیر:ج1،ص12.بحارالانوار:ج21،ص387،ج37،ص209.اثبات الهداة:ج2،ص282
واحقاق الحق:ج21ص،53 و57.
11 . اولین بخش خطبه غدیر
12 . سوره مائده آیه 67
13. خطبه غدیر
14 . سوره مائده آیه 55
15 . خطبه غدیر. و مرآةالعقول ج3 ،ص 218
16 . خطبه غدیر. و مرآةالعقول: ج3،ص219
17 . سوره مائده آیه 3
18 . سوره آل عمران آیه 853
19 . خطبه غدیر
20 . مرادازصحیفه ملعونه:اون طوماراست که منافقین پس ازانجام حج وشنیدن سخنان رسولخدا(صلی الله علیه وآله)درغدیرخم نوشتندوپیمان بستندکه اگرپیامبرخدا(صلی الله علیه وآله)ازدنیارفت هرگزنگذارندخلافت به علی بن ابیطالب(صلوات اله علیه)منتقل شود.سپس آن نامه رامهرکردندوطبق آنچه درکتاب سلیم بن قیس آمده به دست ابی عبیده جراح سپردند تاآنرادرکعبه بکذارد.(راوی خطبه میگوید:)بیشترمردم معنای صحیفه وماجرای آنرانفهمیدند.
21 . خطبه غدیر
22 . ونریدان نمن علی الذین استضعفوافی الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثین(قصص:6).
امیرمومنان(صلوات اله علیه)می فرماید:پیامراسلام(صلی الله علیه وآله)فرمود:عمرجهان به پایان نمی رسدمگرآنکه مردازنسل حسین امورامت مرادردست میگیردودنیاراپرازعدل میکندهمچنانکه پرازظلم شده است.(دلائل الامامة،240)
23 . سوره فتح آیه 10
24 . خطبه غدیر . بحارالانوار: ج21،ص387. امالی شیخ صدوق: ص57. بحارالانوار : ج28،ص90
25 . الغدیر: ج1،ص58، 271، 274.
منابع ومأخذ
1 – بحارالالنوار، ا لشیخ محمدبا قرا لمجلیسی(ره)، ا لطبعۀ الاولی، ببیروت- لبنان
2- ترجمه تفسیرالمیزان، ازعلامه سید محمد حسین طباطبای ، مترجم: سیدباقرموسوی همدانی، دفترانتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزۀعلمیه قم، چاپ بیست یکم.
3- ثواب الاعمال، شیخ صدوق، مترجم: علی اکبرغفاری، تاریخ انتشار زمستان 1366 چاپ دوم.
4– اصول کافی، ثقۀ الاسلام کلینی، دفترنشر، فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام)، تهران.
5 – الغدیر، علامه امینی، الناشر، دارالکتاب العربی، الطبعۀ الخامسۀ، بیروت – لبنان.
6 – مرآۀالعقول، علامه محمدتقی مجلیسی، الناشر، دارالکتب الاسلامیه، الطبعۀ الخامسۀ، تهران
7 – فروغ ابدیت، آیۀ الله جعفرصبحانی، ناشر، موئسسه بوستان کتاب، (دفترتبلیغات اسلامی حوزۀ علمیه قم) چاپ بیست ویکم، 1385
8– اثبات الهداۀ، شیخ المحدثین الحرالعاملی، منشورات، موئسسۀ الاعلمی للمطبوعات، الطبعۀ الاولی، بیروت- لبنان.
9 – احقاق الحق، الشیخ القاضی نورالله الشوشتری، الطبعۀ الاولی، مطبعۀ الخیام- قم.
10 – دلائل الامامۀ، محمد بن جریر بن رستم طبری، منشورات الراضی، الطبعۀ الثالثه، قم.
11 – امالی شیخ صدوق، للشیخ الجلیل الاقدم ابی جعفرمحمد بن علی بن الحسین ابن با بویه القمی، منشورات موئسسۀ الاعلمی للمطبوعات، الطبعۀ الخامسۀ،بیروت- لبنان.

حضرت علی(علیه السلام) و غدیر از منظر ولایت شخصیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اوج

شخصیت امیرالمؤمنین (علیه الصلاة والسلام) ترکیبی از عناصری است که هر کدام به تنهایی یک انسان عالی مقام را اگر بخواهد به اوج آن برسد، به زانو در می آورد. زهد امیر المؤمنین (علیه السلام) و بی اعتنایی او نسبت به شهوات زندگی - و زخارف دنیایی یکی از این عناصر است. علم آن بزرگوار و دانش وسیع او که بسیاری از بزرگان مسلمین و همه ی شیعه بر آن اتفاق دارند که بعد از نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) کس دیگری غیر از امیرالمؤمنین (علیه السلام) از آن برخوردار نبوده است، یکی دیگر از این عناصر است. فداکاری آن بزرگوار در میدانهای مختلف- چه میدانهای نظامی، و چه میدانهای اخلاقی و سیاسی- یکی از این عناصر است. عبادت آن بزرگوار، یکی دیگر از این عناصر است، عدل و دادگری امیر المؤمنین (علیه السلام) که پرچم برافراشته ی شاخصی برای عدل اسلامی است، یکی دیگر از این عناصر است. رأفت آن بزرگوار نسبت به ضعیفان – اعم از فقرا، کودکان، غلامان و کنیزان، زنان و از کار افتادگان – یک وادی عظیم و یکی دیگر از ابعاد شخصیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. پیش قدمی آن بزرگوار در همه ی کارهای خیر که انسان در تاریخ زندگی آن حضرت بر خورد می کند، یکی دیگر از این عناصر است. حکمت و فصاحت آن بزرگوار نیز بخشی از این عناصر است. شمارش رئوس این مطالب هم به آسانی ممکن نیست، و درهمه ی اینها درحد اعلاست. (1)
الگوی نظامی اسلامی
معنویت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و دین و اخلاق و فضیلت او از یک طرف، آن بینش عمیق و شجاعت و فداکاری و عواطف رقیق انسانی در کنار صلابت و استحکام معنوی و روحی از طرف دیگر؛ همه ی اینها ناشی از عصمت است؛ چون خداوند متعال او را به مقام عصمت برگزیده است و گناه و اشتباه در کار او وجود ندارد؛ اگر چنین کسی در رأس جامعه باشد، اوج مطلوب همه ی رسالت هاست؛ این معنای غدیر است. در غدیر چنین کاری اتفاق افتاد... شما می بینید که مدت کوتاه کمتر از پنج سال حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان نمونه و الگو و چیزی که بشریت آن را هرگز فراموش نخواهد کرد در طول قرن ها همچنان می درخشد و باقی مانده است؛ این نتیجه ی درس و معنا و تفسیر واقعه ی غدیر است.
... بزرگترین خطر برای نظام و حکومتی مثل نظام و حکومت ما که با نام اسلام به وجود آمده، این است که ما فراموش کنیم الگوی حکومت ما، امیر المؤمنین (علیه السلام) است؛ به الگوی رایج دنیا و تاریخ نگاه کنیم و خود را با آنها مقایسه کنیم؛ به روش حکومت های منحرفی که درطول تاریخ، روز به روز به بشریت ضربه زده اند نگاه کنیم؛ اگر یک جنبه اززندگی انسان را رونقی بخشیدند، جنبه ی دیگری را دچار ضایعات جبران ناشدنی کردند. همت جمهوری اسلامی باید این باشد که خود را به آن الگویی که در غدیر معرفی شد و در دوران پنج ساله ی حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نمونه ی آنها نشان داده شده، نزدیک کند... امروز در جمهوری اسلامی اگر بخواهیم سعادت این کشور تأمین شود و مردم عزیز ایران با توانایی هایی که خدای متعال در جوهر این کشور و این ملت قرار داده، به تمنیات و آرزوهای مشروع خود برسند، باید همان خط را دنبال کنیم و دین و دنیای خود را از روی آن حکومت، الگو بگیریم. (2)

جامعه ی علوی
آن روز که در این کشور، ولایت، ولایت آمریکا و صهیونیست ها و اعداء الله بود و نظام اجتماعی، تحت تأثیر افکار و فرهنگ و رفتار و خواست و اراده و عاطفه ی دشمنان خدا قرار داشت، ما چه طور حق داشتیم بگوییم:
«الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین»؟
بله، بخش بزرگی از مردم در دلهای خود، محبت متمسک بودند و به ولایت اعتقاد داشتند؛ اما ولایت بیش از این است. امروز ملت ما می تواند خدا را بر تمسک به ولایت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) حمد کند. راه انقلاب ما، راه ولایت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)، راه حکومت علوی راه اسلام بوده است. حضرت علی (سلام الله علیه) برترین و بزرگترین پیشاهنگ و منادی و سردار و مجاهد راه اسلام است. او برای اسلام زندگی کرد، برای اسلام شهید شد و نور پرتو مشعل وجود او امروز، درراه اسلام پرتو افشانی کرده است. ما می خواهیم دنیا و نزدگی و نظام ما به گونه ای بشود که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در راه آن مبارزه، زندگی، جهاد و حکومت کرد. ما می خواهیم در نظام ما، عدل اسلامی کامل حکم فرما بشود. هر کسی که دراین نظام زندگی می کند، باید مجاهدت نماید، تا اگر در رأس جامعه امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) قرار می داشت، جامعه و نظام مالایق ایشان می بود. ما باید این طور حرکت کنیم. باید کاری کنیم که نظام و کشور و جامعه ی ما، یک جامعه ی علوی بشود. اسم اسلام و اسم ولایت، کافی نیست. به خصوص کسانی که مسوولیتی بر دوش دارند و مأموریتی از نظام الهی و اسلامی برعهده ی آنهاست – چه در دستگاه قضایی، چه در دستگاه اجرایی، چه در دستگاه قانون گذاری، چه در دستگاه انتظامی، و چه در نهادها و دستگاه های مختلف – زبان و بازو و راه و و سبک کار امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) باشد.(3)

غدیر و جامعیت اسلام
مسأله ی «غدیر» یک مساله ی تاریخی صرف نیست؛ نشانه ای از جامعیت اسلام است. اگر نبی مکرم – که در طول ده سال، یک جامعه ی بدوی آلوده به تعصبات و خرافات را با آن مجاهدت های عظیمی که آن بزرگوار انجام دادند و به کمک اصحاب با وفایش به یک جامعه ی مترقی اسلامی تبدیل کردند – برای بعد از این ده سال، فکری نکرده بودند و نقشه ای در اختیار امت نگذاشته بودند، این کار ناتمام بود. این که در آیه ی مبارکه ی سوره ی مائده می فرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی» تصریح به همین معناست که این نعمت – نعمت اسلام، نعمت هدایت نعمت نشان دادن صراط مستقیم به جامعه بشریت – آن وقتی تمام می شد که نقشه ی راه برای بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم معین باشد؛ این یک امر طبیعی است. این کار را پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در غدیر انحام دادند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) را که از لحاظ شخصیت ایمانی، چه شخصیت اخلاقی، چه انقلابی و نظامی، چه شخصیت رفتاری با اقشار مختلف افراد- یک فرد ممتاز و منحصر به فردی بودند، منصوب کردند و مردم را به تبعیت از او موظف کردند. (4)
غدیر، نیازی برای تمام ادوار
یک مطلب راجع به غدیر عرض کنیم. مسأله‌ى غدیر، صرفا یک مسأله‌اى که ما جمع شیعه به آن اعتقاد داریم و یک عده از مسلمان‌ها هم به آن اعتقاد ندارند، این نیست. در نگاه تاریخى به اسلام و در تحلیل تاریخى حوادث صدر اسلام، موضوع غدیر - یعنى نصب جانشین - یک ضرورتى بود که اگر آن‌چنان که تدبیر شده بود - تدبیر رحمانى و الهى، و تدبیر نبوى - عمل مى‌شد، بدون تردید مسیر تاریخ بشر عوض مى‌شد و امروز ما در جایگاه بسیار جلوترى از تاریخ طولانى بشریت قرار داشتیم. این‌که یک مکتب و نظام فراگیر نیازهاى زندگى بشر، به وسیله‌ى پیامبر خاتم در جامعه فرصت پیاده شدن پیدا کند، که این خود یک معجزه‌ى بزرگ بود، که پیغمبر توانست این نظام فکرى و عملى را واقعیت ببخشد و بر روى زمین واقعیت، آن را بنا کند؛ آن هم در دشوارترین جاها. خود این‌که در دشوارترین جاها توانسته این بنا پیاده شود و قرار بگیرد، نشان‌دهنده‌ى این بود که در همه‌ى نقاط زندگى بشر و جغرافیاى انسانى آن روز دنیا و بعد از آن، این بنا قابل تحقق است. این شکل علمى را در مقام عمل، در دشوارترین صورت، پیغمبر توانست تحقق ببخشد. اگر این حادثه اتفاق مى‌افتاد که حفظ و گسترش کمى و گسترش کیفى در این موجود خلق شده‌ى الهى - یعنى جامعه‌ى اسلامى نبوى - مى‌توانست به قدر ده، دوازده نسل، پى‌درپى حراست و حفاظت بشود، آن وقت مسلم بود که این حرکت در طول تاریخ بشر، شکست‌ناپذیر مى‌ماند. معنایش این نبود که بشر، دوران انتظارى نخواهد داشت و خود در طول این دوازده نسل، به نهایت مطلوب خود خواهد رسید. اگر آن‌طورى که پیغمبر معین کرده بود، امیرالمؤمنین، بعد امام حسن، بعد امام حسین، بعد ائمه‌ى دیگر، یکى پس از دیگرى مى‌آمدند، باز به گمان بیشتر، بشر نیاز به یک دوران انتظار داشت تا بتواند آن جامعه‌ى آرمانى را تحقق ببخشد. اما در آن صورت اگر این تعاقب معصومین، این دست‌هاى امین و کارآمد، مى‌توانستند این حادثه‌ى ایجاد شده‌ى در واقعیت را حفظ کنند، آن وقت مسیر بشر، مسیر دیگرى مى‌شد.
امروز بشر عینا همان نیازهایى را دارد که پنج‌هزار سال پیش، این نیازها را داشت؛ نیازهاى اصولى بشر، هیچ تفاوتى نکرده است. آن روز هم بشر از نفوذ قدرت‌هاى ستمگر رنج مى‌برد؛ امروز هم شما - شماها چشمتان باز است - اگر دنیا را از نفوذ قدرت‌هاى ستمگر و ویرانگر نگاه کنید، خواهید دید که بشر دارد رنج مى‌برد. آن روز هم نیاز بزرگ بشر عدالت بود و برترین رنج او بى‌عدالتى؛ امروز هم شما نگاه کنید، در دنیا بزرگترین مشکل بشر، بى‌عدالتى است. خطاست اگر خیال کنیم که این آزادى فردى - که لیبرال دمکراسى غرب به بشر هدیه داده - این نیاز بشر بوده که قبلا نبوده؛ چرا؛ به این شکل‌هایى که امروز آزادى‌هاى فردى هست، در بسیارى از دوره‌هاى تاریخ و در بسیارى از مناطق تاریخ وجود داشته است. همین محدودیت‌هایى که امروز به شکل پنهان اراده‌ى انسان‌ها را به زنجیر مى‌کشند، اینها یک روز به صورت آشکار بوده است. این تور احاطه‌کننده‌ى بر اراده، حرکت و حیات انسان، امروز ریزتر بافته شده، از خیوط و نخ‌هاى باریکترى استفاده شده و با مهارت بیشترى به آب انداخته مى‌شود. آن روز این مهارت‌ها نبود؛ اما آشکارتر و قلدرمآبانه‌تر بود. پس نیازهاى بشر تفاوتى نکرده است. اگر آن دست به دست شدن امانت نبوى و گسترش کمى و کیفى متناسب و درست، انجام مى‌گرفت، امروز بشر این نیازها را گذرانده بود (نیازهاى فراوان دیگرى ممکن بود براى بشر پیش بیاید که امروز ما آن نیازها را حتى نمى‌شناسیم) آن نیازها ممکن بود باشد؛ اما دیگر این‌قدر ابتدایى نبود. امروز ما و جامعه‌ى بشرى، همچنان در دوران نیازهاى ابتدایى بشرى قرار داریم. در دنیا گرسنگى هست، تبعیض هست - کم هم نیست؛ بلکه گسترده است، به یک جا هم تعلق ندارد؛ بلکه همه جا هست - زورگویى هست، ولایت نابحق انسان‌ها بر انسان‌ها هست؛ همان چیزهایى که چهار هزار سال پیش، دو هزار سال پیش به شکل‌هاى دیگرى وجود داشته است. امروز هم بشر گرفتار همین چیزهاست و فقط رنگ‌ها عوض شده است. «غدیر» شروع آن روندى بود که مى‌توانست بشر را از این مرحله خارج کند و به یک مرحله‌ى دیگرى وارد کند. آن وقت نیازهاى لطیف‌تر و برترى، و خواهش‌ها و عشق‌هاى به مراتب بالاترى، چالش اصلى بشر را تشکیل مى‌داد. راه پیشرفت بشر که بسته نیست! ممکن است هزارها سال یا میلیون‌ها سال دیگر بشریت عمر کند؛ هر چه عمر کند، پیوسته پیشرفت خواهد داشت. منتها امروز پایه‌هاى اصلى خراب است؛ این پایه‌ها را پیغمبر اسلام بنیانگزارى کرد و براى حفاظت از آن، مسأله‌ى وصایت و نیابت را قرار داد؛ اما تخلف شد. اگر تخلف نمى‌شد، چیز دیگرى پیش مى‌آمد. «غدیر» این است. در طول دوران دویست‌وپنجاه ساله‌ى زندگى ائمه (علیهم‌السلام) - که عمر دوران ظهور ائمه از بعد از رحلت پیغمبر تا زمان وفات حضرت عسکرى، دویست‌وپنجاه سال است - هر وقت ائمه توانسته‌اند و خودشان را آماده کرده‌اند تا این‌که به همان مسیرى که پیغمبر پیش‌بینى کرده بود، برگردند؛ اما خوب، نشده است دیگر. حالا ماها در این برهه‌ى از زمان، به میدان آمده‌ایم و همتى هست به فضل و توفیق الهى و ان‌شاءالله که به بهترین وجهى ادامه پیدا کند.(5)

غدیر ،صحنه معرفی تثبیت ارزشها
آنچه که در ماجراى غدیر از دیدگاه مطالعه کنندگانى از قبیل ما مى‏شود فهمید، مضمون این نصب الهى در باب کیفیّت اداره کشور و گزینش انسانهاى صالح براى مسؤولیتهاى بزرگ است. البته کسانى که اهل بینش عالىِ عرفانىِ حق شناسانه هستند و دلشان با منابع نور و معرفت متّصل است، اى بسا حقایق دیگرى را هم در این ماجرا مى‏فهمند. آنچه ما در این ماجرا احساس مى‏کنیم، این است که با نصب امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاة والسّلام در روز غدیر، پیغمبر اکرم صلّى‏اللَّه علیه و آله و سلّم به دستور پروردگار، این حقیقت را از اسلام آشکار کرد که مسؤولیت بزرگِ اداره جامعه در نظام اسلامى، چیزى نیست که نسبت به معیارهاى اسلامى، بشود درباره آن از موردى صرف نظر کرد. در این کار بزگ، صددرصد باید معیارها و ارزشهاى اسلامى در نظر گرفته شود.
بالاتر از امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاةوالسّلام کیست؟ همه خصوصیاتى که از نظر اسلام، ارزش است و البته از نظر عقل سالمِ توأم با انصاف هم، همانها ارزش محسوب مى‏شود، در امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاة والسّلام جمع بود. ایمان او، اخلاص او، فداکارى و ایثار او، تقواى او، جهاد او، سبقت او به اسلام، بى‏اعتنایى او به هر چه غیرِ خدا و هر چه غیرِ از هدف خدایى، بى‏اعتنایى او به زخارف مادّى، بى‏ارزش بودن دنیا درنظر او، علم او، معرفت او و اوج انسانیّت در او از همه ابعاد، خصوصیّاتى است که در زندگى امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاة والسّلام واضح است. ادّعاى این حرفها، مخصوص شیعه هم نیست. همه مسلمین و مورّخین و محدّثینى که درباره امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاة والسّلام خواسته‏اند به انصاف حرف بزنند، همین خصوصیّات و بیش از اینها را بیان کرده‏اند.
پیغمبر اکرم صلّى‏اللَّه علیه و آله و سلّم، در آن روز در مقابل چشم کسانى که این خصوصیّات را در امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاة والسّلام مى‏شناختند، او را به منصب ولایت نصب کرد. معناى این نصب، اهمیت دادن به آن معیارهاست. این همان نکته‏اى است که باید در نظام و جامعه اسلامى، تا قیام قائم مورد نظرِ همه باشد. اگر مسلمین در طول تاریخ نتوانسته‏اند از مواهب اسلامى به طور کامل بهره ببرند، به دلیل نقیصه بزرگِ ناشى از نشناختن معیارها بوده است.
عزیزند. آن کس که در دل خود ایمان دارد و در عمل خود، آنچه را لازمه ایمان است رعایت مى‏کند، حقیقتاً عزیز است. بحمداللَّه، احساس عزّت هم در دل ملت ما هست و این از برکات رعایت همان ارزشهایى است که در غدیر تثبیت شد.(6)

غدیر ،امکان ساز استمرار حرکت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)
عید غدیر، عید بسیار بزرگ و خاطره عظیم تاریخى است؛ لیکن در مضمون عید غدیر درسهایى وجود دارد که هرگاه ملت اسلام این درسها را به گوش جان بشنود، حقیقتاً از این روز بهره خواهد برد.
در واقعه غدیر، درسهاى بزرگى وجود دارد: اوّلاً این واقعه جزو وقایع مسلّم تاریخ اسلام است. این‏طور نیست که فقط شیعه حدیث غدیر را نقل کرده باشد. در بین علما و محدّثان اهل سنّت، تعداد بسیارى این حدیث را نقل کرده‏اند و همان‏طور که شیعه این حادثه را بیان کرده است، آنها هم بیان کرده‏اند. فهم علما و دانشمندان - همانند فهم خود حضّار آن حادثه - از این عمل پیغمبر، که دست امیرالمؤمنین را بلند کرد و فرمود:«من کنت مولاه فهذا على مولاه» این‏ بود که پیغمبر، امیرالمؤمنین را براى جانشینىِ خود نصب کرد. نمى‏خواهیم وارد مسأله شیعه و سنّى و اختلافات و درگیریهاى اعتقادى شویم - دنیاى اسلام تا امروز هرچه از دعواى شیعه و سنى کشیده، بس است! - ولى معرفتى که در این کلام عمیق پیغمبر وجود دارد، باید درست فهمیده شود؛ پیغمبر امیرالمؤمنین را منصوب کرد.
پیغمبر براى این مبعوث شده بود که مردم را تعلیم دهد و تزکیه کند؛ «یعلّمهم الکتاب و الحکمة و یزکّیهم»؛ یا در جاى دیگر «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة». باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‏خاکى و این جامعه بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‏مند شود. هدف همه نبوّتها و بعثتها این است. هرکدام از انبیا به نبوّت مبعوث شدند، این اقدام بزرگِ تعلیم و تربیت را تا آن حدّى که امکانات زمان اجازه مى‏داد، پیش بردند؛ اما دین خاتم و نبىّ خاتم باید این حرکت عظیم الهى را ابدیّت بخشد؛ چون پیغمبرِ دیگرى مبعوث نخواهد شد تا بشر به آن سر منزل نهایى خود در این عالم - که زندگى در کره خاکى و در خانواده بشرى، باید همراه با صلح و صفا و عدالت و با بهره‏مندى از خیرات عالم باشد - نزدیک شود و بالأخره به آن برسد. چگونه مى‏شود بشریت را به آن سرمنزل نهایى نزدیک کرد؟ آن وقتى که این تربیت مستمر باشد. باید تعلیم و تربیت مستمرّى ازموضع حکومت و قدرت سیاسى - آن هم قدرت سیاسىِ کسى مثل پیغمبر؛ یعنى معصوم - این جامعه بشرى را بتدریج پیش ببرد و تربیت کند و ناهنجاریها را در میان آنها کاهش دهد تابشریت بتواند به آن نقطه‏اى که شروع زندگى سعادتمندانه همه انسانهاست - که ما آن دوره را، دوره حضرت ولىّ‏عصر ارواحنافداه مى‏دانیم - برسد. دوره ولىّ‏عصر ارواحنافداه، دوره آغاز زندگى بشر است؛ دوره پایان زندگى بشر نیست. از آن‏جا حیات حقیقى انسان و سعادت حقیقى این خانواده عظیم بشرى تازه شروع خواهد شد و استفاده از برکات این کره خاکى واستعدادها و انرژیهاى نهفته در این فضا، براى انسان - بدون ضرر، بدون خسارت، بدون نابودى و ضایع کردن - ممکن خواهد شد. درست است که امروز بشر از چیزى استفاده مى‏کند، اما به یک چیز دیگر ضرر مى‏زند. امروز نیروى اتم را کشف مى‏کند، اما نیروى اتم را براى نابودى انسان به کار مى‏برد؛ نفت را از اعماق زمین استخراج مى‏کند، اما این نفت درراه تضییع و تخریب محیط زیست انسان به کار مى‏رود؛ کمااین‏که در این صد سال اخیر این‏گونه بوده است. بشر نیروهاى محرّکه و انرژیهاى پنهان و قوّه بخار و سایر نیروها را کشف مى‏کند،اما انسانها را به انواع و اقسام گرفتاریهاى جسمانى از ناحیه این مشکلاتى که زندگى مادّى براى انسانها به وجود مى‏آورد، آلوده مى‏کند. به بشر سرعت و سهولت داده مى‏شود؛ اماخیلى چیزها از او گرفته مى‏شود. از آن طرف هم تخریب ارزشهاى اخلاقى است که امروز انسان دچار آنهاست؛ لیکن در دوران ظهور حضرت بقیةاللَّه ارواحنافداه قضیه این‏گونه نیست.
بشر از خیرات عالم، از انرژیهاى پنهان و از نیروهاى نهفته در طبیعت، استفاده بى‏ضرر و بى خسارت مى‏کند؛ استفاده‏اى که مایه رشد و پیشرفت انسان است. همه پیغمبران آمده‏اند تا ما رابه آن نقطه‏اى برسانند که زندگى بشر تازه شروع مى‏شود. پیغمبر خاتم اگر بخواهد انسانها را به مقتضاى دین خاتم به این‏جا برساند، باید چه کار کند؟ باید این تربیتى که او ارزانى انسانها کرده است، مستمر و طولانى باشد و چندین نسل را پى‏درپى شامل شود. خود پیغمبر اکرم که از دنیا خواهد رفت - «انّک میّت و انّهم میّتون» - پس باید کسى را نصب کند که بعد ازخود او دقیقاً همان راه و همان جهت و همان شیوه‏ها را مورداستفاده قرار دهد، و او على‏بن‏ابى‏طالب است. معناى نصب غدیر این است.
اگر آن روز امّت اسلامى، نصب پیغمبر را درست و با معناى حقیقىِ خودش درک مى‏کرد و تحویل مى‏گرفت و دنبال على‏بن‏ابى‏طالب علیه‏السّلام راه مى‏افتاد و این تربیت نبوى استمرارپیدا مى‏کرد و بعد از امیرالمؤمنین هم انسانهاى معصوم و بدون خطا، نسلهاى بشرى را مثل خودِ پیغمبر، پى‏درپى زیر تربیت الهىِ خویش قرار مى‏دادند، بشریت بسیار زود به آن نقطه‏اىمى‏رسید که هنوز به آن نقطه نرسیده است. علم و فکر بشرى پیشرفت مى‏کرد؛ درجات روحى انسانها بالا مى‏رفت؛ صلح و صفا در بین انسانها برقرار مى‏شد و ظلم و جور و ناامنى وتبعیض و بى‏عدالتى از بین مردم رخت برمى‏بست. این‏که فاطمه زهرا سلام‏اللَّه‏علیها - که در آن زمان عارف‏ترین انسانها به مقام پیغمبر و امیرالمؤمنین بود - فرمود اگر دنبال على راه مى‏افتادید، شما را به چنین سرمنزلى هدایت مى‏کرد و از چنین راهى مى‏برد، به همین خاطر است. ولى بشر زیاد اشتباه مى‏کند.
در تاریخ، اشتباهات بزرگ همیشه سرنوشت انسانها را با مشکلات بزرگ دچار کرده است. ماجراى سیر انسان در دوران نبوت نبىّ خاتم صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله‏وسلّم، ماجراى بسیار پُرحادثه و داستان بسیار مهم و حامل فلسفه بسیار عمیقى است. در سال امیرالمؤمنین - که امسال و سالهاى دیگر هم متعلّق به ایشان است - شایسته است که این فلسفه مورد مدّاقه قرار گیرد. امروز هم بشر باید همان حرکت و تلاش را انجام دهد. جوامع بشرى هرچه با عدالت و معنویت همراه شوند و هرچه انسانها از رذایل اخلاقى، خودخواهیها، بداندیشیها، بددلیها، شهوترانیها و خودپرستیها دور شوند، آن آینده نزدیکتر خواهد شد. بشر در طول تاریخ در کجراهه‏هایى قرار گرفته و به راه افتاده که او را از سرمنزل نهایىِ خودش بسیار دور کرده است.(7)

رابطه ی مدیریت جامعه و غدیر
مسأله‌ى غدیر و تعیین امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) به عنوان ولى‌امر امت اسلامى از سوى پیامبر مکرم اسلام (صلّى‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) یک حادثه‌ى بسیار بزرگ و پُرمعناست؛ در حقیقت دخالت نبى مکرم در امر مدیریت جامعه است. معناى این حرکت که در روز هجدهم ذى‌الحجه سال دهم هجرت اتفاق افتاد، این است که اسلام به مسأله‌ى مدیریت جامعه به چشم اهمیت نگاه مى‌کند. این‌طور نیست که امر مدیریت در نظام اسلامى و جامعه‌ى اسلامى، رها و بى‌اعتنا باشد. علت هم این است که مدیریت یک جامعه، جزو اثرگذارترین مسائل جامعه است. تعیین امیرالمؤمنین هم - که مظهر تقوا و علم و شجاعت و فداکارى و عدل در میان صحابه‌ى پیغمبر است - ابعاد این مدیریت را روشن مى‌کند. معلوم مى‌شود آنچه از نظر اسلام در باب مدیریت جامعه اهمیت دارد، اینهاست. کسانى که امیرالمؤمنین را به جانشینىِ بلافصل هم قبول ندارند، در علم و زهد و تقوا و شجاعت آن بزرگوار و در فداکارى او براى حق و عدل، تردید ندارند؛ این موردِ اتفاق همه‌ى مسلمین و همه‌ى کسانى است که امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) را مى‌شناسند. این نشان مى‌دهد که جامعه‌ى اسلامى از نظر اسلام و پیغمبر، چه نوع مدیریت و زمامدارى و حکومتى را باید به عنوان هدفِ مطلوب دنبال کند.
مشکل جوامع بشرى هم در مهمترین مقاطع، در همین نقطه بوده است؛ یعنى جوامع بشرى هرگاه از زمامداران باتدبیر و باتقوا و پرهیزگار و شجاع برخوردار بوده‌اند، توانسته‌اند قدمهایى جلو بروند. آن وقتى‌که جوامع دچار مدیرانى شدند که براى آنها پرهیزگارى و پاکدامنى معنا نداشت، ترجیح منافع مردم بر منافع خودشان مطرح نبود، ترس از خدا و محاسبه‌ى الهى برایشان مطرح نبود - انسانهاى ضعیف، انسانهاى دلبسته‌ى به منافع و شهوات شخصى - مشکلات برایشان به‌وجود آمد؛ چه مشکلات مادى و چه مشکلات اخلاقى و معنوى. این‌که مى‌بینید ملل اسلامى و کشورهاى اسلامى در برهه‌یى از تاریخ، مقهور قدرتهاى ظالم و متجاوز شدند، علت همین بود. اگر آن روزى که استعمار و لشکرکشى‌ها و کشورگشایى‌هاى غربى در مناطق اسلامى شروع شد، زمامداران مسلمان از دین، از پاکدامنى، از غیرت و از شجاعت برخوردار بودند، قضیه این‌طور نمى‌شد. اگر پایبند به شهوات و پایبند به تسلط خودشان بر مقام و قدرتِ چند روزه نبودند، موضوع این‌طور نمى‌شد. ضعف مسلمانان و جوامع اسلامى، اغلب ناشى شده است از ضعف مدیران جوامع و زمامداران آنها؛ البته هر دو روى هم اثر مى‌گذارند. مدیریتهاى ناتوان و نااهل، نظام اخلاقى و سیاسى را در جامعه سست مى‌کنند و انسانها را به ضعف مى‌کشانند؛ آن وقت در چنین جامعه‌یى به‌طور طبیعى باز زمامداران از انسانهاى نااهل‌تر و ضعیف‌تر رنج مى‌برند و مبتلاى به آنها مى‌شوند.
امروز وقتى به دنیاى اسلام نگاه مى‌کنید، مى‌بینید که بیدارى مسلمانان در همه‌ى نقاط مسلمان‌نشین عالم و در کشورهاى اسلامى به برکت بیدارى ملت ایران است، و ملت ایران به برکت رهبرى امام بزرگوار - که جان خود را به میدان آورد، سینه‌ى خود را در مقابل تیرهاى دشمن سپر کرد و صادقانه حرف زد و صادقانه عمل کرد - پا در این میدان عظیم گذاشت. دنیایى که مى‌خواهد ملل مسلمان را ذلیل ببیند، ملت ایران به برکت رهبرىِ شجاعانه و مخلصانه‌یى که امام بزرگوار نشان داد، عزت خودشان را بر اینها تحمیل کردند. ولایت امام (رضوان‌اللَّه‌علیه) پرتوى از چشمه‌ى فروزنده‌ى خورشیدىِ غدیر بود؛ لذا توانست این همه آثار را به‌وجود بیاورد، ملت را بیدار کند، ایران را بازسازى معنوى و مادى بکند.(8)

معنا و تفسیر واقعه‌ى غدیر
امامت، یعنى همان اوج معناى مطلوب اداره‌ى جامعه در مقابل انواع و اقسام مدیریّتهاى جامعه که از ضعفها و شهوات و نخوت و فزون‌طلبىِ انسانى سرچشمه مى‌گیرد. اسلام شیوه و نسخه‌ى امامت را به بشریّت ارائه مى‌کند؛ یعنى این‌که یک انسان، هم دلش از فیض هدایت الهى سرشار و لبریز باشد، هم معارف دین را بشناسد و بفهمد - یعنى راه را درست تشخیص دهد - هم داراى قدرت عملکرد باشد - که «یا یحیى خذ الکتاب بقوّة» - هم جان و خواست و زندگى شخصى برایش حائز اهمیت نباشد؛ اما جان و زندگى و سعادت انسانها براى او همه چیز باشد؛ که امیرالمؤمنین در کمتر از پنج سال حکومت خود، این را در عمل نشان داد. شما مى‌بینید که مدّت کوتاهِ کمتر از پنج سال حکومت امیرالمؤمنین، به عنوان یک نمونه و الگو و چیزى که بشریّت آن را هرگز فراموش نخواهد کرد، در طول قرنها همچنان مى‌درخشد و باقى مانده است. این نتیجه‌ى درس و معنا و تفسیر واقعه‌ى غدیر است.(9)
نصب امیرالمؤمنین ، درسی از غدیر
در واقعه‌ى غدیر، درسهاى بزرگى وجود دارد: اوّلاً این واقعه جزو وقایع مسلّم تاریخ اسلام است. این‌طور نیست که فقط شیعه حدیث غدیر را نقل کرده باشد. در بین علما و محدّثان اهل سنّت، تعداد بسیارى این حدیث را نقل کرده‌اند و همان‌طور که شیعه این حادثه را بیان کرده است، آنها هم بیان کرده‌اند. فهم علما و دانشمندان - همانند فهم خود حضّار آن حادثه - از این عمل پیغمبر، که دست امیرالمؤمنین را بلند کرد و فرمود:«من کنت مولاه فهذا على مولاه» این بود که پیغمبر، امیرالمؤمنین را براى جانشینىِ خود نصب کرد. نمى‌خواهیم وارد مسأله‌ى شیعه و سنّى و اختلافات و درگیریهاى اعتقادى شویم - دنیاى اسلام تا امروز هرچه از دعواى شیعه و سنى کشیده، بس است! - ولى معرفتى که در این کلام عمیق پیغمبر وجود دارد، باید درست فهمیده شود؛ پیغمبر امیرالمؤمنین را منصوب کرد.
........اگر آن روز امّت اسلامى، نصب پیغمبر را درست و با معناى حقیقىِ خودش درک مى‌کرد و تحویل مى‌گرفت و دنبال على‌بن‌ابى‌طالب علیه‌السّلام راه مى‌افتاد و این تربیت نبوى استمرار پیدا مى‌کرد و بعد از امیرالمؤمنین هم انسانهاى معصوم و بدون خطا، نسلهاى بشرى را مثل خودِ پیغمبر، پى‌درپى زیر تربیت الهىِ خویش قرار مى‌دادند، بشریت بسیار زود به آن نقطه‌اى مى‌رسید که هنوز به آن نقطه نرسیده است. علم و فکر بشرى پیشرفت مى‌کرد؛ درجات روحى انسانها بالا مى‌رفت؛ صلح و صفا در بین انسانها برقرار مى‌شد و ظلم و جور و ناامنى و تبعیض و بى‌عدالتى از بین مردم رخت برمى‌بست. این‌که فاطمه‌ى زهرا سلام‌اللَّه‌علیها - که در آن زمان عارف‌ترین انسانها به مقام پیغمبر و امیرالمؤمنین بود - فرمود اگر دنبال على راه مى‌افتادید، شما را به چنین سرمنزلى هدایت مى‌کرد و از چنین راهى مى‌برد، به همین خاطر است. ولى بشر زیاد اشتباه مى‌کند.(10)

عیداللَّه‌الاکبر
غدیر در آثار اسلامى ما به «عیداللَّه‌الاکبر»، «یوم العهد المعهود» و «یوم المیثاق المأخوذ» تعبیر شده است. این تعبیرات که نشان دهنده‌ى تأکید و اهتمامى خاص به این روز شریف است، خصوصیتش در مسأله‌ى ولایت است. آن عاملى که در اسلام ضامن اجراى احکام است، حکومت اسلامى و حاکمیت احکام قرآن است، والّا اگر آحاد مردم، ایمان و عقیده و عمل شخصى داشته باشند، لیکن حاکمیت - چه در مرحله‌ى قانونگذارى و چه در مرحله‌ى اجرا - در دست دیگران باشد، تحقّق اسلام در آن جامعه، به انصاف آن دیگران بستگى دارد. اگر آنها افراد بى‌انصافى بودند، مسلمانان همان وضعى را پیدا مى‌کنند که شما امروز در کوزوو، دیروز در بوسنى و هرزگوین، دیروز و امروز در فلسطین و در جاهاى دیگر شاهدش بوده‌اید و هستید - ما هم در ایرانِ مسلمانِ عریق و عمیق خودمان، سالهاى متمادى همین را مشاهده مى‌کردیم - اما چنانچه حکّام، قدرى با انصاف باشند، اجازه خواهند داد که این مسلمانان به قدر دایره‌ى خانه‌ى خودشان - یا حدّاکثر ارتباطات محلّه‌اى - چیزهایى از اسلام را رعایت کنند؛ ولى اسلام نخواهد بود!
« و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن‌اللَّه»؛ مسأله‌ى حکومت، اساس قضایاى همه‌ى پیغمبران بوده است. حال بعضى کسان دوست دارند که حرفهاى موهوم و رد شده و غلط را در قالبهاى على‌الظّاهر نو بیان کنند! آنها مى‌گویند که اگر دین، حکومت پیدا کند، قداست خود را از دست مى‌دهد! قداست یعنى چه؟ آیا قداست یعنى این‌که کسى یک چیز بى‌خاصیت، یک نام، یا یک حیثیّت اعتبارى و بى‌حقیقت را به خود ببندد؟ این قداست خواهد شد؟! قداستِ حقیقى این است که حقیقتى در میان مردم، بر زندگى و بر روابط مردم، بر امور دنیا و آخرت مردم، اثر خوب بگذارد و زندگى را اصلاح کند. این، دین است؛ اگر دینى توانست این کار را بکند، قداست متعلّق به آن است.
حال به فرض، زید و عمروى که در موضع حکومت در این دین قرار گرفته‌اند، به‌وسیله‌ى عدّه‌اى مورد تهمت، اهانت و دشنام هم قرار بگیرند؛ مانعى ندارد. افراد، انسانها، من و هزاران هزار امثال من، فداى بقاى دین؛ چه اهمیتى دارد؟! دین باید اجرا شود، دین باید تحقّق پیدا کند و این در غدیر، رسماً و به‌عنوان یک حقیقت قانونى در اسلام، مشخص شد. البته از اوّلِ هجرت، پیغمبر اکرم صلى‌اللَّه‌علیه و آله و سلّم حاکم بود؛ اما خیلیها امید بسته بودند که وقتى این شخص که آورنده‌ى اسلام است و این رشته‌اى که افراد و دلها را به هم متّصل کرده است، از میان مردم خارج شد، چیزى باقى نمانَد! با نصب ولى، با نصب حاکم و تعیین کسى که مى‌توانست رشته‌ى این کار شود، جلوِ این پندار در عالم قانونگذارى گرفته شد. اساس قضیه هم این است که قانونى وجود داشته باشد؛ لذا فرمود: «الیوم یَئس الّذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم»؛ از امروز به بعد که ولایت، معیّن و تکلیف حکومت و سرپرستى و اداره و زمامدارى کشور، معلوم شد، دیگر از دشمن خارجى نترسید. «واخشونى»؛ حالا از من بترسید.(11)

مفهوم حقیقی غدیر
اگر ما هم بخواهیم حقیقتاً از متمسکین به ولایت امیرالمؤمنین باشیم، باید خودمان و محیط زندگیمان را به عدل نزدیک کنیم. بزرگ‏ترین نمونه این است که هرچه بتوانیم، استقرار عدل کنیم. چون دامنه عدالت نامحدود است.
هرچه بتوانیم عدل را در جامعه بیشتر مستقر کنیم، شباهت ما به امیرالمؤمنین و تمسک ما به ولایت آن بزرگوار بیشتر خواهد شد.
امروز مردم دنیا تشنه عدالت‏اند. این پیام به گوش مردم دنیا هم مى‏رسد. امروز شما در اوضاع دنیا نگاه کنید. با همه پیشرفت علم و با این همه تحقیقات علمى که دانشمندان و علما در مسائل کون و حیات انجام داده‏اند و با این همه اکتشافات و اختراعات و ترقى در علم که محیّرالعقول است، در ناحیه اخلاق، افتخار قدرتهاى برتر امروز دنیا به زورگویى، تجاوز، ظلم و بى‏اعتنایى به آراى انسانهاست. حتى امروز وقاحت به قدرى در میان این قدرتمداران زیاد است که اعتراف هم مى‏کنند و مى‏گویند افکار عمومى مردم دنیا مانعِ حمله ما به عراق نیست، این یعنى یک حرکت صددرصد حیوانى. کسى که در عمل و حرکت خود اخلاق، عدالت، فضیلت و حقوق مردم را درنظر نمى‏گیرد، حیوان است. وگرنه روح انسانى این معیارها و ارزشها را رعایت مى‏کند و زندگى انسانى قائم به این ارزشهاست. عالم و آسمان و زمین قائم به عدالت است؛ «بالعدل قامت السّموات والارض». آن وقت عدالت را این‏طور زیر پا بگذارند! البته‏ قدرتمندان در بلندگوها مى‏گویند و فریاد مى‏زنند و تُنِ صداى آنها فضاى دنیا را پُر مى‏کند، اما حقایق عالم از بین نمى‏رود. حقیقت عالم این است که ظلم نمى‏تواند استقرار پیدا کند و پایدار بماند و پایدار نخواهد ماند. ملتها، انسانها، اراده‏ها، خواستها و قدرت معنویت و فضیلت کار خود را خواهد کرد. امیدواریم خداوند متعال روزى را به بشرِ زمان ما نشان بدهد که رشحه‏اى از عدالت علوى و معنا و مفهوم حقیقى غدیر در دنیاى اسلام و در همه بشریت پرتوافکن باشد و مردم را بهره‏مند کند.(12)

پیوند، ارتباط و اتصال، معناى ولایت
دو مطلب در غدیر هست: یکى تعیین امیرالمؤمنین على‌بن‌ابى‌طالب علیه‌الصّلاةوالسّلام است و دیگرى آن معیارهایى است که نبى اکرم صلّى‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم در بیان علت و فلسفه‌ى تعیین امیرالمؤمنین در خطبه‌ى غدیر بیان مى‌فرماید. این حرکت بزرگ و تاریخ‌ساز، یعنى نصب امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام متکى به ملاکهایى است و این کار، مفهومى دارد. اگرچه ولایت یک امر سیاسى است، اما همه‌ى مضمون ولایت در سیاست خلاصه نمى‌شود. این ولایت، پرتوى از ولایت ذات مقدّس پروردگار است. این ولایت، ناشى از حضور ولایت الهى در وجود امیرالمؤمنین است، همچنان‌که در وجود پیامبر مکرّم اسلام بود. این ولایت، فرعى از آن اصل و میوه‌اى از آن ریشه است. لذا از آن به «ولایت» تعبیر شده است. ولایت در حقیقت به معناى پیوند، ارتباط و اتصال است. آن کسى که منصوب به این مقام است، برخلاف حکام و فرمانروایان عالم، فقط یک فرمانروا یا یک سلطان و یک حاکم نیست بلکه یک ولى است، به مردم نزدیک است، به آنها پیوسته است و مورد اتکاى دل و جان مردم است.
این معنا در امیرالمؤمنین و در ائمه‌ى معصومین علیهم‌السّلام وجود دارد. بعد از دوران حضور ائمه هم اگر پرتوهاى ضعیفى از این حقیقت در جایى پیدا شود، ولایت در آن‌جا شکل مى‌گیرد. حقیقت و معناى واقعىِ امر این است. لذا نبى‌اکرم در بیان صفات امیرالمؤمنین مى‌فرماید: «اعدلکم فى الرعیة»، او عادل‌ترین شما در بین مردم است. هم عدالت درونى و معنوى و فردى امیرالمؤمنین مراد است و هم عدالت رفتارى و عدالت اجتماعى او. اینها چیزهایى است که در زبان به آسانى مى‌شود بیان کرد، اما در تحقق و تبلور در عمل است که انسان به عظمت این حقیقت و کسانى که تجسم این حقیقت بوده‌اند، پى مى‌برد. عدالت به معناى واقعى کلمه در وجود امیرالمؤمنین، در رفتار او، در تقواى او و در توجه او حضور دارد. در رفتار بیرونى او هم عدالت تجسم پیدا مى‌کند. امروز بعد از گذشت قرنها، اگر بخواهیم عدالت را تعریف کنیم و آن را در ضمن مثال و نمونه بیان کنیم، هیچ مثالى رساتر و گویاتر از رفتار امیرالمؤمنین علیه‌السّلام نمى‌توانیم پیدا کنیم. این است که نبى‌اکرم او را به امر پروردگار و با نصب الهى به مردم معرفى و به مقام ولایت منصوب مى‌کند. این یک حقیقت اسلامى است. این کجا و این‌که کسى معتقد باشد که هر ظالمى با هر شیوه و رفتار بازیگرانه‌اى توانست زمام قدرت را در دست بگیرد، مردم باید از او اطاعت کنند، کجا؟! این اسلام است یا آن؟!(13)

قضیه‌ى غدیر، یک قضیه‌ى مسلّم است
در مورد اصل واقعه‌ى غدیر، خوب است همه‌ى افرادى که به مسائل تاریخ اسلام علاقه‌مندند، بدانند که قضیه‌ى غدیر، یک قضیه‌ى مسلّم است. مشکوک نیست؛ فقط شیعیان نیستند که آن را نقل کرده‌اند؛ بلکه محدثّان سنّى - چه در دوره‌هاى گذشته و چه در دوره‌هاى میانى و بعدى - این ماجرا را نقل کرده‌اند؛ یعنى همین ماجرایى که در سفر حجّةالوداع پیامبر اکرم در غدیر خم اتفاق افتاد. از کاروان بزرگ مسلمانان که در این سفر با پیامبر حج گزارده بودند، بعضى جلو رفته بودند. پیامبر پیکهایى را فرستاد تا آنها را به عقب برگردانند و ایستاد تا آنهایى که عقب مانده‌اند، برسند. اجتماع عظیمى در آن‌جا تشکیل شد. بعضى گفته‌اند نود هزار، بعضى گفته‌اند صدهزار و بعضى هم گفته‌اند صدوبیست هزار نفر در آن اجتماع حضور داشتند. در آن هواى گرم، مردم ساکن جزیرةالعرب - که بسیارى از آنها هم اهل بیابانها و روستاها بودند و به گرما عادت داشتند - طاقت نمى‌آوردند روى زمین داغ بایستند. لذا عباهایشان را زیر پاهایشان مى‌گذاشتند تا طاقت بیاورند و بایستند. این نکته در روایت مربوط به اهل سنّت هم آمده است. در چنین شرایطى، پیامبر اکرم از جاى برخاست، امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام را از زمین بلند کرد و جلوِ چشم خلایق نگه داشت و فرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه، الّلهم وال من والاه و عاد من عاداه». البته این جملات، قبل و بعد هم دارد؛ اما مهمترین قسمتش این است که پیامبر در این‌جا مسأله‌ى ولایت - یعنى حاکمیت اسلامى - را به طور رسمى و صریح مطرح مى‌کند و امیرالمؤمنین را به عنوان شخص، معیّن و مطرح مى‌نماید. این را همان‌طور که لابد شنیده‌اید و من هم عرض کردم، برادران اهل سنّت ما در کتابهاى معتبر - نه یکى، نه دوتا؛ در دهها کتاب معتبر - نقل کرده‌اند. مرحوم علّامه‌ى امینى اینها را جمع کرده است، و غیر از ایشان هم کتابهاى زیادى در این خصوص نوشته‌اند. بنابراین، این روز، اولاًّ روز ولایت است؛ ثانیاً روز ولایت امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام است.
....در غدیر، مسأله‌ى ولایت، به عنوان یک امر رسمى از سوى پیامبر مطرح شد و امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام به عنوان مصداق آن تعیین گردید؛ که البته تفاصیل زیادى دارد و شما آن را مى‌دانید. و اگر کسانى هم از تفاصیل آن اطّلاعى ندارند - بخصوص جوانان - بهتر این است که در نوشته‌ها و کتابهاى استدلالى و علمى آن را دنبال کنند. کتابهایى هم در این زمینه نوشته شده و مفید است.(14)

از برکات غدیر
اگر ملتها، قطع ‌نظر از مذاهب ‌و ادیانی‌که‌ بر آنها حاکم ‌است‌، بخواهند راه‌ سعادت ‌را پیدا کنند، باید به‌ ولایت ‌اسلامی ‌برگردند.
البته ‌این ‌ولایت ‌اسلامی‌ به‌ شکل ‌کامل‌، در یک ‌جامعه‌ی ‌اسلامی ‌عملی ‌است‌؛ چون ‌ولایت ‌بر اساس‌ ارزشهای ‌اسلامی ‌ـ یعنی ‌عدالت ‌اسلامی‌، علم ‌اسلامی‌ و دین ‌اسلامی‌ ـ است‌؛ اما به ‌شکل ‌غیر کامل‌، در همه‌ی ‌ملتها و در میان ‌همه‌ی ‌جوامع ‌عملی ‌است‌. اگر می‌خواهند کسی‌ را به ‌عنوان ‌رهبر و حاکم‌ بر جامعه‌ انتخاب ‌کنند، سراغ ‌آن ‌کسی ‌که ‌سرمایه‌داران ‌معرفی می‌کنند، نروند؛ سراغ ‌پارساترین ‌و پاکترین‌ و بی‌اعتناترین ‌انسانها به ‌دنیا بروند؛ آن‌ کسی‌ که ‌قدرت ‌را سرمایه‌ی ‌شخصی‌ خود به ‌حساب‌ نمی‌آورد و از آن ‌برای ‌سود شخصی‌خویش‌ استفاده ‌نمی‌کند.
این‌، رشحه‌یی ‌از رشحات‌ ولایت ‌در اسلام‌ است ‌و دمکراسیهای ‌جاری ‌عالم ‌از آن ‌بی‌نصیبند. این‌، از برکات ‌اسلام ‌است‌. لذا از اول ‌انقلاب ‌هم ‌همین ‌عنوان ‌ولایت ‌و ولایت ‌فقیه ‌ـ که ‌دو مفهوم‌ است‌؛ یکی‌ خود مفهوم ‌ولایت‌، یکی ‌این ‌که ‌این ‌ولایت ‌متعلق ‌به ‌فقیه ‌و دین ‌شناس ‌و عالم ‌دین ‌است ‌ـ از طرف ‌کسانی ‌که ‌در حقیقت ‌تحمل ‌این ‌بافت ‌ارزشی ‌کامل ‌را نمی‌توانستند و نمی‌توانند بکنند، مورد تعرض ‌شدید قرار گرفت‌. امروز هم‌ همین‌طور است‌. خوشبختانه ‌مردم‌ این ‌راه ‌را شناخته‌اند. این‌، از برکات‌ غدیر و اسلام ‌و زندگی‌ امیرالمؤمنین ‌و نیز حکومت‌ کوتاه ‌آن ‌بزرگوار است‌.(15)

درس فراموش نشدنی غدیر
...... با مطرح کردن امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاةوالسّلام و با نصب آن بزرگواربراى حکومت، معیارها و ارزشهاى حاکمیّت، معلوم شد. پیغمبر، در قضیه غدیر، کسى را در مقابل چشم مسلمانان و دیدگان تاریخ قرار دادند که از ارزشهاى اسلامى، به طور کامل برخوردار بودند. یک انسان مؤمن؛ داراى اعلاى تقوا و پرهیزکارى؛ فداکار در راه دین؛ بى‏رغبت نسبت به مطامع دنیوى؛ تجربه شده و امتحان داده در همه میدانهاى اسلامى: میدانهاى خطر؛ میدانهاى علم و دانش؛ میدان قضاوت و امثال اینها. یعنى با مطرح شدن امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاةوالسّلام به عنوان حاکم و امام و ولىّ اسلامى، همه مسلمانان در طول تاریخ بایدبدانند که حاکم اسلامى، باید فردى در این جهت، با این قواره‏ها و نزدیک به این الگو و نمونه باشد. پس، در جوامع اسلامى، انسانهایى که از آن ارزشها نصیبى ندارند؛ از فهم اسلامى،از عمل اسلامى، از جهاد اسلامى، از انفاقو گذشت، از تواضع و فروتنى در مقابل بندگان خدا و آن خصوصیّاتى که امیرالمؤمنین علیه الصّلاة و السّلام داشتند، بهره‏اى نداشته باشند،شایسته حکومت کردن نیستند. پیغمبر، این معیار را در اختیار مسلمانان گذاشتند. و این، یک درس فراموش نشدنى است.(16)
مسؤولیت مسولان کشور در قبال غدیر
امروز ما - هم مسؤولانمان، هم مردممان - در قبال مسأله‌ى غدیر مسؤولیم. مسؤولان کشور باید سعى کنند اعمال و رفتار و حرکات و سکنات و برنامه‌ریزیهایشان را به گونه‌اى تنظیم کنند که با هدفهاى اسلام - که همان هدفهاى غدیر است - تطبیق کند. اگر چه همه‌ى دنیا، بخصوص کمپانیهاى صهیونیستى و قدرتمندان و زرسالاران عالم، ناراحت شوند و هجمه‌ى تبلیغاتى کنند، باکى نیست. امروز پایه‌ى انقلاب مستحکم است و این توفانها نمى‌تواند این بناى شامخ را متزلزل کند. از چه چیزى مى‌ترسند؟ ملاحظه‌ى چه چیزى را مى‌کنند؟ بعضى کسان در برنامه‌ریزیهایشان، در اجرایشان، در تصمیم‌گیریهایشان، در حرف‌زدنهایشان و در موضعگیریهایشان، دائماً مواظبند که نکند فلان رادیوى گوشه‌ى دنیا - که به فلان دستگاه جاسوسى وابسته است - علیه این صحبت یا علیه این شخص حرفى بزند! خوب؛ بزند.
امروز پیام اسلام، پیام جذّابى است. پیام ما، پیام عدالت است؛ پیام ما، پیام نجات انسانها و نجات جوانهاست. وقتى ما اسم جوان را مى‌آوریم، فقط به جوانهاى جامعه‌ى خودمان نگاه نمى‌کنیم. امروز نسل جوان در دنیا غرق در بدبختى و نابسامانى است. رنجها، فشارهاى روحى و عصبى و ابهام آینده، امروز نسلهاى جوان را در سرتاسر دنیا بر اثر دورى از معنویت، زیر فشار قرار مى‌دهد.
مسؤولان، به نام اسلام، براى اسلام، با پیام اسلام، شجاعانه، قدرتمندانه و بدون ملاحظه‌ى این و آن، هم موضعگیرى کنند، هم حرف بزنند و هم عمل کنند. مردم عزیزمان و بخصوص جوانها هم به برکت غدیر، بدانند این راهى که اسلام و قرآن و خطّ غدیر ترسیم کرده، یک راه روشن است؛ راهى است که با استدلال و فلسفه‌ى مستحکمى ترسیم شده و روندگان بسیار بزرگ و عظیم‌المنزلتى پیدا کرده است. امروز هم خوشبختانه این راه در دنیا مطرح است و دیگر ما در تنهایى و عزلت نیستیم. امروز ما در مرکز و محور توجّه مردم جهان - بخصوص کشورهاى اسلامى - هستیم. راه، راه خوش‌عاقبت و روشنى است؛ با تلاش مسؤولان و با امید و پشتیبانى قشرهاى مختلف مردم بایستى قدم به قدم این راه را طى کنیم و پیش برویم. این راه گرچه کوتاه‌مدت نیست، اما همان راهى است که بالاخره به نجات بشریت منتهى خواهد شد. همان راهى است که ان‌شاءاللَّه زمینه‌هاى ظهور مهدى موعود صلوات‌اللَّه‌علیه‌وعجّل‌اللَّه‌فرجه را فراهم خواهد کرد.(17)

ولایت، شاخصه‌ى نظام اجتماعى و سیاسى براى اسلام
روز عید غدیر «عید ولایت» نامیده مى‌شود. نامگذارى درستى است؛ روزى است که مفهوم ولایت اسلامى به وسیله‌ى پیامبر اکرم صلى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم یک مصداق روشن و عینى پیدا کرد.
براى کسانى که مى‌خواهند از الگوى انسان طراز اسلام، نمونه‌اى ذکر کنند، بهترین نمونه همان کسى است که آن روز نبىّ مکرّم اسلام صلى‌اللَّه علیه و آله و سلّم، او را به الهام الهى و به دستور پروردگار عالم، براى منصب عظیم ولایت، معیّن فرمود. معناى ولایت و مفهوم عظیمى که در روز عید غدیر، مصداق مشخّصى پیدا کرد، یکى از نکات اساسى است که براى جامعه‌ى اسلامى ما و صاحبان فکر، نقطه‌ى حسّاسى است و جا دارد روى آن تأمّل کنند.
وقتى که در نظامى، ولى‌اللَّه - کسى مثل پیغمبر اکرم یا امیرالمؤمنین - در رأس نظام قرار دارد، آن جامعه، جامعه‌ى ولایت است؛ نظام، نظام ولایت است. ولایت، هم صفتى است براى منصبى که نبىّ اکرم و جانشینان او از سوى پروردگار، حائز آن بوده‌اند، هم خصوصیتى است براى آن جامعه‌ى اسلامى که در سایه‌ى آن حکومت، زندگى مى‌کند و از پرتو آن بهره مى‌گیرد. من این نکته را بارها عرض کرده‌ام، امروز هم مى‌خواهم بر روى همان نکته تکیه کنم؛ براى این‌که مسائل زندگى، مسائل سرنوشت‌ساز و وظیفه‌ى مهم ملت اسلام، وابسته به همین نکات اساسى و زیربنایى است.
آن نکته این است که ولایت که عنوان حکومت در اسلام و شاخصه‌ى نظام اجتماعى و سیاسى براى اسلام است، یک معناى دقیق و ظریفى دارد که معناى اصلى ولایت هم همان است و آن عبارت است از پیوستگى، پیوند، درهم‌پیچیدن و در هم تنیدگى. این، معناى ولایت است. چیزى که مفهوم وحدت، دست به دست هم دادن، با هم بودن، با هم حرکت کردن، اتّحاد در هدف، اتّحاد در راه و وحدت در همه‌ى شؤون سیاسى و اجتماعى را براى انسان، تداعى مى‌کند. ولایت، یعنى پیوند. «والذین آمنوا و لم یهاجراو مالکم من ولایتهم من شى‌ء حتى یهاجروا» یعنى این. پیوند افراد جامعه‌ى اسلامى، با هجرت حاصل مى‌شود؛ نه فقط با ایمان. ایمان کافى نیست.
پیوند ولایت که یک پدیده‌ى سیاسى، یک پدیده‌ى اجتماعى و یک حادثه‌ى تعیین کننده براى زندگى است، با تلاش، با حرکت، با هجرت، با در کنار هم بودن و با هم کارکردن حاصل مى‌شود؛ لذاست که در نظام اسلامى، «ولىّ» از مردم جدا نیست. ولایت که معنایش پیوند و پیوستگى و با هم بودن است، یک جا هم به معناى محبّت مى‌آید، یک جا هم به معناى پشتیبانى مى‌آید که همه‌ى اینها در واقع مصادیق به هم‌پیوستگى، وحدت و اتّحاد است، والاّ معناى حقیقى، همان اتّحاد و یگانگى و با هم بودن و براى هم بودن است. معناى ولایت، این است.
اگر با این دید به جامعه‌ى اسلامى نگاه کنید، ابعاد این وحدت اجتماعى و وحدت سیاسى و وحدت معنوى و روحى و وحدت عملى، ابعاد عجیبى مى‌یابد که بسیارى از معارف اسلامى را براى ما معنى مى‌کند. به سمت مرکز عالم وجود حرکت کردن انسان، در جهت ولایت اللَّه حرکت کردن است. همه‌ى ذرّات عالم، خواه و ناخواه در چنبر ولایت الهى، در دایره‌ى ولایت اللَّه قرار دارند و انسانهاى آگاه، مختار، تصمیم گیرنده و داراى حُسن انتخاب، عملاً هم ولایت الهى را برمى‌گزینند و در آن راه حرکت مى‌کنند؛ محبت الهى را کسب مى‌کنند و خود از محبّت پروردگار، پر مى‌شوند.(18)

غدیر،عید ولایت و سیاست و دخالت مردم در حکومت
امام راحلِ بزرگوارِ ما، بزرگترین حق را از این ناحیه به گردن امّت اسلامى دارد که آحاد مردم را به مسؤولیت خودشان که دخالت در امر حکومت است، متنبّه و واقف کرد. از این روست که در نظام اسلامى، هر کس متدیّن به عقیده و شریعت اسلامى باشد، در امر حکومت داراى مسؤولیت است. هیچ کس نمى‏تواند خود را از موضوع حکومت کنار بکشد. هیچ کس نمى‏تواند بگوید: «کارى انجام مى‏گیرد؛ به من چه!؟» در موضوع حکومت و مسائل سیاسى و مسائل عمومى جامعه در نظام اسلامى، «به من چه» نداریم! مردم برکنار نیستند. بزرگترین مظهر دخالت مردم در امور حکومت، غدیر است. خودِ غدیر این را به ما آموخت و لذاست که عید غدیر، عید ولایت است، عید سیاست است، عید دخالت مردم در امر حکومت است، عید آحاد ملت و امّت اسلامى است. این عید، مخصوص شیعه هم نیست. جا دارد و حق آن است که همه امّت اسلامى، این روز را براى خودشان عید بدانند. غدیر، عید امیرالمؤمنین علیه الصّلاة والسّلام هم هست و شیعیان آن حضرت، به طور ویژه از این عید استفاده مى‏کنند.(19)
غدیر متعلق به همه‌ى دنیاى اسلام
اگرچه ارتباط قلبى ما شیعیان با واقعه‌ى غدیر، ارتباط مستحکم و برجسته‌اى در دنیاى اسلام است، ولى حقیقت این است که مسأله‌ى غدیر در محتوا و روح حقیقى خود فقط متعلق به شیعیان نیست بلکه به همه‌ى دنیاى اسلام تعلق دارد. چون حادثه‌ى غدیر برخاسته از روح و مضمون حقیقى اسلام است. این‌که خداى متعال به پیغمبر اکرم - با آن همه مجاهدتها - حدود هفتاد روز قبل از وفاتش بفرماید که «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته»، آنچه را که به تو دستور دادیم، به مردم برسان و اگر نرسانى، رسالت خود را انجام نداده‌اى، نشاندهنده‌ى این است که روح و مضمون حقیقى اسلام در واقعه‌ى غدیر وجود دارد.(20)
غدیر مخصوص شیعه نیست
به حادثه‌ى تاریخى و عظیم غدیر که ما امروز آن را عید گرفته‌ایم، نباید فقط به چشم یک خاطره‌ى فرقه‌اى نگاه کرد. غدیر در حقیقتِ معناى خود، مخصوص شیعه نیست. اگرچه شیعیان به میمنت نصب مولاى متّقیان به مقام امامت و ولایت، در این روز عید مى‌گیرند و شکرگزارى مى‌کنند؛ اما در حقیقت، روز غدیر امتداد خطّ همه‌ى رسالتهاى الهى و اوج این خطّ روشن و نورانى در طول تاریخ است. اگر به مضمون رسالتهاى الهى نگاه کنیم، مى‌بینیم که در طول تاریخ نبّوتها و رسالتها، این خطّ روشن دست به دست گشته، تا به نبىّ مکرم خاتم رسیده و در پایان حیات آن بزرگوار، تجسّم و تبلور آن به شکل حادثه‌ى غدیر خود را نشان داده است.(21)
غدیر مسأله ا‌ى اسلامى
غدیر یک مسأله‌ى اسلامى است؛ یک مسأله‌ى فقط شیعى نیست. در تاریخ اسلام، پیامبر اکرم یک روز سخنى بر زبان رانده و عملى انجام داده است که این سخن و این عمل، از ابعاد گوناگون داراى درس و معناست. نمى‌شود ما بگوییم که از غدیر و حدیث آن، فقط شیعه استفاده کند؛ اما بقیه‌ى مسلمانان از محتواى بسیار غنى‌اى که در این کلام شریف نبوى وجود دارد و مخصوص یک دوره هم نیست، بهره نبرند. البته چون در قضیه‌ى غدیر، نصب امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام به امامت و ولایت وجود دارد، شیعه دلبستگىِ بیشترى به این روز و این حدیث دارد؛ ولى مضمون حدیث غدیر، فقط مسأله‌ى نصب آن حضرت به خلافت نیست؛ مضامین دیگرى هم دارد که همه‌ى مسلمانان مى‌توانند از آن بهره ببرند.(22)
منابع و مأخذ:
1) رهبر معظم انقلاب اسلامی، حدیث ولایت، ج7، ص 12 – 11.
2) بیانات مقام معظم رهبری به مناسبت عید سعید غدیر خم، 12/12/80.
3) رهبر معظم انقلاب اسلامی، حدیث ولایت، ج6، صفحه های 197 تا 201.
4) برگزیده بیانات مقام معظم رهبری در عید سعید غدیر 18/10/85.
5) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام) 29/10/1384
6) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام به مناسبت عید غدیر خم1/12/1381
7) فرازی از بیانات مقام معظم رهبرى‏ در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضا (ع) در مشهد مقدّس6/10/1379
8) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم پاکدشت، در سالروز عید سعید غدیر 10/11/1383
9) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ زائران حضرت على‌بن‌موسى‌الرضا(ع) در روز عید سعید غدیر خم 12/12/1380
10) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب در سالروز عید سعید غدیر خم 24/12/79
11) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی به‌مناسبت عید سعید غدیر 16/01/1378
12) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام به مناسبت عید غدیر خم1/12/1381‏
13) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام به مناسبت عید غدیر خم 01/12/1381
14) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضا (ع) در مشهد مقدس 06/01/1379
15) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب ‌در دیدار با مسؤولان ‌و کارگزاران ‌نظام ‌جمهوری ‌اسلامی ‌ایران‌، به مناسبت‌عید سعید غدیر4/10/1370
16) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلابدر دیدار با مسؤولان ‌و کارگزاران ‌نظام‌ جمهوری‌ اسلامی ‌ایران‌، به مناسبت‌عید سعید غدیر 4/10/1370
17) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب در سالروز عید سعید غدیر خم 24/12/1379
18) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسؤولان و کارگزاران نظام به مناسبت عید سعید غدیر 27/01/1377
19) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب‏ در دیدار کارگزاران نظام، به مناسبت «عید غدیر»18/2/1375
20) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام به مناسبت عید غدیر خم 01/12/1381
21) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ زائران حضرت على‌بن‌موسى‌الرضا (علیه السلام) در روز عید سعید غدیر خم12/12/1380
22) فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضا (علیه السلام) در مشهد مقدس 06/01/1379

غروب سرخ غدیر
امیر المومنین علیه السلام و شبهه خاموشی گزیدن از مطالبه خلافت

از جمله تحلیل های انحرافی مطرح شده درباره مواضع سیاسی و اجتماعی حضرت علی علیه السلام پس از رحلت پیامبر (ص)، تفسیرهایی غیر علمی از برخی عملکردهای ایشان می باشد که از آن ها به «سکوت» تعبیر می شود.
نخستین هدف القا کنندگان شبهه «سکوت» این است که مواضع آن حضرت علیه السلام را به واگذاری حق خلافت و دست شستن از اقامه آن تفسیر کنند(!؟) به گونه ای که مخاطب تصوّر نماید که آن حضرت علیه السلام نه تنها در قبال غصب خلافت، هیچ گونه ابراز مخالفت و یا عکس العملی از خود نشان نداند؛ بلکه، گمان نماید که آن حضرت علیه السلام، حتی از حمایت ها و اقدامات دیگران در این زمینه نیز به شدّت جلوگیری نموده اند!؟
دامنه این شبهات تا آن جا گسترش یافته است که با سوء برداشت از
معنای لغوی واژه «سکوت» با شبهه « خاموشی گزیدن امیرالمومنین علیه السلام از طرح حقّ خلافتشان» مواجه می گردیم.
جهت بررسی و تحلیل این شبه، نخست لازم است بدانیم که القا کنندگان آن، با سوء برداشت از کدام حادثه تاریخی قائل به این تحلیل انحرافی شده اند. (1)
* بررسی حوادث تاریخی پیش آمده پس از سقیفه بنی ساعده نشان می دهد:
«وقتی ابوسفیان از جریان سقیفه و بیعت ابوبکر مطّلع شد، با انگیزه های قومی و نژادی فریاد زد... و سپس به علی علیه السلام گفت: دست خود را بگشا تا با تو بیعت کنم و به خدا سوگند اگر بخواهی مدینه را برایت پر از مردان جنگی و اسب و خواهم کرد... علی بن ابی طالب علیه السلام با ردّ این پیشنهاد، نشان داد که در مکتب سیاسی او، صحیح نیست که جهت رسیدن به هدف، از هر وسیله ای استفاده نماید. علی علیه السلام در این تردید نداشت که حق از آن اوست؛ ولی رسیدن به آن را از هر جا جایز نمی دانست و لذا با پی بردن به نیّت ابوسفیان صریحاً به وی جواب رد داد، چرا که قصد ابوسفیان ایجاد اختلاف و فساد و فتنه انگیزی در میان مسلمانان بود و لذا علی علیه السلام این عمل ابوسفیان را به عنوان فتنه انگیزی یاد می نماید.» (2)
با توجّه به این که این واقعه، مشهورترین موردی است که امیرالمومنین علیه السلام حمایت از خلافتشان را رد نموده اند؛ چنین به نظر می رسد که القا کنندگان این شبهه، به همین واقعه نظر داشته و واکنش امام علیه السلام را شاهدی بر صحّت ادّعای خود گرفته اند. در حالی که واکنش امیرالمومنین علیه السلام، تنها در مقابل پیشنهاد حمایت نظامی توسّط ابوسفیان و به جهت خنثی سازی اهداف(3) او بوده است. (4)
بنابراین: تحلیل صحیح از واکنش امیر المومنین علیه السلام در قبال غصب خلافت را نمی توان از این قبیل ماجراها به دست آورد.

واکنش های امیر المومنین علیه السلام در قبال غصب خلافت
به راستی، اگر مبنای پاسخ امیرالمومنین علیه السلام به ابوسفیان، خاموشی گزیدن در قبال غصب خلافت بود، چرا در مقابل حمایت های یارانش، چنین عکس العملی را از خود نشان ندادند و بلکه فراتر از آن، اگر امام علیه السلام قصد سکوت و عدم موضع گیری در قبال غصب خلافت را داشتند، اقدامات خود آن حضرت علیه السلام جهت اعاده حق غصب شده اش - که با طرح حقّ خلافت نیز همراه بود- چه معنایی می دهد؟
«علی علیه السلام بیعت ابوسفیان را نپذیرفت... از جانب دیگر، به شدّت از بیعت با حاکمیت جدید(ابوبکر) هم پرهیز کرد و به این وسیله مخالفت خود را نشان داد.» (5)
«فراهم کردن نیرو و متحد کردن یارانش، از اقدامات دیگر او بود. علی علیه السلام هنگامی که با ابوبکر بیعت شد، به تلاش در
جمع آوری یاران و انسجام آنان پرداخت و در این راه، شخصیت معنوی و روحی همسرش فاطمه علیها السلام- دختر رسول الله صلی الله علیه و آله- نیز با او همراه بود.» (6)
«از این مرحله به بعد است که مبارزه حضرت به صورت جدی تر در مقابل حاکمیت جدید پدیدار می گردد و حالتی ویژه به خود می گیرد و طبعاً خانه فاطمه دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عنوان کانون این مخالفت در می آید و فاطمه علیها السلام در این کشمکش، نقش پشتوانه پر قدرت علی علیه السلام را ایفا می کند و حتی در بعضی موارد پیشتاز ابراز مخافت می شود تا جائی که از درگیر شدن با دشمن نیز نهراسید.» (7)
«علی بن ابی طالب علیه السلام جهت اعاده حق خویش حتی مردم را به بیعت خود فرا می خواند.
از جمله این حرکت ها، رفتن حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام به مجالس انصار است که از آنها طلب یاری می کردند.»(8)
«امام علی علیه السلام برای آنکه بر مسلمین اتمام حجت شود تا بعدها کسی سکوت امام را دلیل بر انصراف ایشان از رهبری اسلامی تلقی ننماید و نیز برای اعتراض به دستگاه حاکم، به در خانه های مسلمانان مدینه آمد و آنها را به یاد سفارشات پیامبر صلی الله علیه و اله در زمینه خلافت بعد از خود انداخت و از آنها برای ارجاع رهبری به مسیر اصلی اش کمک خواست.» (9)
«آن حضرت... در همان روزهای نخست، دست زن و فرزندان خود را گرفت و به خانه های انصار رفت تا حق از دست رفته خود را بازیابد. این اصرار در حدی بود که او را متهم کردند که حریص بر خلافت است.» (10)
«بنابراین مسلّم است که امیرمومنان علیه السلام ، به مقابله با جنبش ارتجاعی و بازگشت جاهلی برخاست.» (11)
«اگر فعالیت های امام علیه السلام در این باره نبود، چه بسا آیندگان درباره خلیفه بلافصل بودن امیرمومنان علیه السلام شک می کردند، و این احتمال قوت می گرف که رسول خدا صلی الله علیه و آله اصرار خود بر خلافت امیرمومنان علیه السلام را نسخ (12) کرده است.» (13)
«او به نیکی دریافته بود که سکوت مطلق ممکن است با توجه به حجم گسترده تبلیغات دستگاه کودتا در افکار عمومی به عنوان تأیید حادثه سقیفه قلمداد شود و برای مردم آن روزگار و همیشه تاریخ، دلیلی بر حقانیت حاکمان کودتا شمرده شود. پس می بایست
سکوت را شکست.» (14)
« در این مسئله، یاران نزدیک حضرت، او را همراهی می کردند و بعضی از صحابه نزدیک پیامبر چون: ابوذر، سلمان، خالدبن سعید، ابوایّوب انصاری، عثمان بن حنیف، براء بن عازب، در مسجد مدینه، رسماً حمایت گسترده ای از حق علی ابن ابی طالب علیه السلام کردند.» (15)
«سخنان آنان به گونه ای صریح و گویا بود که ابوبکر سه روز از خانه بیرون نیامد، تا سرانجام در روز سوم، شماری بسیار از هواخواهانش- با شمشیر کشیده- او را از خانه بیرون آوردند و به منبر نشاندند و دیگران را با شمشیر تهدید کردند که دیگر حق ندارند مانند آن سخنان را به زبان آورند. پس از آن بود که احدی جرئت نکرد سخن بگوید.» (16)
تمام شواهد تاریخی حاکی از آن است که آن حضرت علیه السلام جهت اعاده حق غصب شده خویش از انجام هر گونه اقدامی که برای ایشان امکان پذیر بود و شرایط زمانی اجازه آن را می داد، کوتاهی نفرمودند. همچنین، شواهد تاریخی حاکی از احتجاج های کوبنده ایشان می باشد:
« ابوبکر در همان روزهای نخست خلافت، برای امام علیه السلام پیام فرستاد که خواسته خلیفه رسول خدا صلی الله و علیه و آله را برای بیعت اجابت کند.
امام علیه السلام به قاصد فرمود: چه زود به رسول خدا صلی الله و علیه و آله دروغ بستید؛ او و اطرافیانش خوب می دانند که خدا و رسولش جز مرا خلیفه نکرد. (17)
چون امام علیه السلام را به مسجد بردند، در ابتدای برخورد با ابوبکر، به وی فرمود: ... آیا دیروز به امر رسول خدا صلی الله و علیه و آله با من بیعت نکردی؟ (18)
امام علیه السلام خطاب به مسلمانان حاضر در مسجد، همه آن چه را پیامبر صلی الله و علیه و آله در روز غدیر خم فرموده بود، یادآور شد و آنان را به خدا سوگند داد که آیا آن سخنان را شنیده اند یا نه.
حاضران جواب مثبت دادند و حتی ابوبکر نیز تأیید کرد. (19) برابر گفته زید بن ارقم ، دوازده بدری (20) به صحت سخن امام علیه السلام گواهی دادند و بحث در مسجد بالا گرفت و سرو صدا بلند شد. عمر از ترس این که مردم به امام علیه السلام متمایل شوند، مجلس را بر هم زد و مردم از مسجد رفتند.(21)» (22)
این سندهای تاریخی نشان می دهند که آن حضرت علیه السلام در سخت ترین شرایط، یعنی در زمانی که می خواستند ایشان را با تهدید به قتل، وادار به انجام بیعت با ابوبکر نمایند، به نصوص خلافت خویش استناد جسته و با طرح مباحث امامت و ارائه مکتب خلافت، سعی در بازگرداندن حق غصب شده خویش داشته اند.
«علی علیه السلام پیوسته در دوران خلافت خلفا از بیان این مطلب که خلافت، حق طلق (23) اوست خود داری نمی کرد.» (24)
« علی علیه السلام از اظهار و مطالبه حق خود و شکایت از ربایندگان آن خودداری نکرد، با کمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتحاد اسلامی(25) را مانع آن قرار نداد.» (26)
«این که علی بن ابی طالب علیه السلام از حقانیت خود هیچ نگفته باشد نظری بر خلاف واقعیت تاریخی است.» (27)
دقت و توجه در نقل های مطرح شده، به وضوح ثابت می کند که آن حضرت علیه السلام هرگز از حق خود نمی گذرند و هیچ گاه از آن صرفنظر نمی کنند و به هیچ روی آن را به خلفا واگذار نمی نمایند؛ چه رسد به آن که در این زمینه، خاموشی گزینند!؟
حال، اگر در آن مقطع از تاریخ، شاهد بیدار سازی های پیاپی و مکرری از سوی امام علیه السلام نمی باشیم، دلایل آن را در جای دیگری (غیر از سکوت در برابر غصب خلافت) باید جُست.
به راستی باید پرسید:
«آیا مردمان آن روزگار، همه آن چه رسول خدا صلی الله وعلیه و آله در منزلت پسر عمویش علی علیه السلام بیان فرموده بود، یکسره فراموش کرده بودند تا انتظار رود علی علیه السلام یکایک آنان را به رعایت حق خویش بیدار سازد؟
کناره گیری آنها از علی بن ابی طالب علیه السلام از بی اطلاعی کامل ایشان به مرتبه معنوی آن جناب نبود تا با سخنرانی و اظهار مظلومیت، هوشیار شوند و به طرفداری از او قیام نمایند. رسالت او مانند وظیفه رسول خدا صلی الله و علیه و آله در اوایل بعثت نبود که ناچار باشد به منظور زمینه سازی برای بعثت و نشر اسلام، در جستجوی یاور باشد.
در روزگار پس از پیامبر صلی الله علیه و آله، آن که می خواست علی بن ابی طالب علیه السلام را پیشوای خود قرار دهد، به قدر لازم او را می شناخت و آن که پیرو دیگری بود، چنان نبود که با اندرز علی علیه السلام ، یکباره به حمایت از وی برخیزد و از انگیزه های مخالفتش کاسته گردد.»(28)
تحلیل صحیح از مواجهه امیرالمومنین علیه السلام با غصب خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام به جهت انجام وظایفی که در جایگاه تصدی مقام امامت و در مسیر حفظ دین اسلام، از جانب خدای متعال بر عهده داشتند، نوع و شیوه خاصی از برخورد با غصب خلافت و غاصبان آن را - به ویژه پس از حمله به خانه فاطمه علیها السلام-(29) در پیش گرفتند که اصطلاحاً بدان «سکوت» گفته می شود.
سکوت امام علیه السلام ، نه به معنای واگذاری حق خویش به خلفا و گذشتن از آن؛ و نه به معنای عدم طرح خلافت و صرفنظر نمودن از آن، بلکه تنها و تنها به معنای انصراف از « قیام با شمشیر» در مقابل غاصبان خلافت- آن هم (حدوداً) پس از بیست روز مقاومت سرسختانه در مقابل کودتاچیان و تلاش گسترده برای براندازی حکومت نامشروع ابوبکر- می باشد.
«به هر سان، امام علی علیه السلام برای بازگردانیدن خلافت به جایگاه راستینش بسیار کوشید، اما کوتاهی مسلمانان سبب شد که حضرت نتواند به موفقیت دست یابد.
اگر حضرت به مخالفت خود ادامه می داد، نه تنها کنار زدن ابوبکر امکان نداشت، بلکه جان خود را به خطر می انداخت.» (30)
«نکته سومی نیز وجود داشت و آن جو وحشتی بود که دستگاه حاکم بر جامعه اسلامی مسلط ساخته بود.» (31)
برای مثال:
« در پی بیعت سقیفه نشینان با ابوبکر، برخی به مخالفت برخاستند. با اشاره عمر، گروهی حباب بن منذر را به زیر لگد گرفتند و در دهانش خاک ریختند و بینی او را شکستند.
سعد [بن عباده] را تا آستانه مرگ کتک زدند.
هر کس فریادی بر می آورد، دهانش را پر از خاک می کردند. در مسیر بازگشت مهاجران به سوی مسجد، یاران عمر هر که را می یافتند پیش می کشیدند و دستش را به نشانه بیعت به دست ابوبکر می مالیدند و روانه اش می کردند.
در آن معرکه، بادیه نشینان قبیله أسلم وارد مدینه شدند و چون سرکرده مهاجران، از قبل به ایشان وعده داده بود که
اگر ما را یاری کنید به شما آذوقه فراوان می دهیم؛ با چماق، بر سر و روی مردم می زدند تا به اجبار، با خلیفه جدید بیعت کنند.
عمر بارها می گفت: زمانی به پیروزی اطمینان یافتم که أسلمیان وارد مدینه شدند.
آنها با مهاجران پیوند داشتند و جمعیت ایشان چنان انبوه بود که راه کوچه ها برای عبور تنگ آمد.» (32)
«حقیقت آن است که کوشش های آمیخته با خشونت برخی صحابیان سالخورده و سرشناس برای عهده داری جانشینی پیامبر صلی الله و علیه و آله، گویای تصمیمی عمیق بر کنارگذاری خاندان پیامبر از حکومت بود و داماد پیامبر علی بن ابی طالب علیه السلام، از این حقیقت به خوبی آگاه بود و شاید همین امر، وی را از دفاع جدی از حق خود بازداشت... زیرا ریاست خواهی مخالفان خود را در اوج می دید و کمترین دفاع، آنان را به رفتارهایی به مراتب پرخشونت تر و مخاطره انگیزتر وا می داشت.» (33)
بنابراین:
« حضرت با در نظر گرفتن واقعیت های سیاسی موجود در جامعه مسلمین، صبر پیشه کردن را جایز دانسته؛ چرا که برای هر اقدامی نیاز به نیروهای کارآمد و معتقدی داشت
که او در آن هنگام از آن بی بهره بود.» (34)
«حضرت محمد صلی الله و علیه و اله وقوع چنین ایامی را به علی بن ابی طالب علیه السلام خبر داده بود و به وی گفته بود که: امت پس از من به تو خیانت می کند. اگر یارانی یافتی قیام کن و گرنه سکوت اختیار کن.» (35)
«مقصود ما از سکوت امام علیه السلام، ترک مبارزه مسلحانه است و گرنه حضرت هرگز از ادعای خود که حکومت اسلامی حق قطعی وی بوده، دست برنداشته و در تمام دوران حکومت خلفا و پس از آن نیز دائماً به آن اشاره می کند.»(36) «شک نیست که اگر فرزند ابوطالب بیش از آن چه کرد، مردم را به دفاع از خویش فرا می خواند، مخالفان وی، در پایمال کردن حق او و خاندان نبوی بیشتر می کوشیدند.»(37) در شرایطی که ترسیم گردید، هر گونه جهاد مسلحانه،جز کشته شدن امیر المومنین علیه السلام و پایمال شدن خون آن حضرت علیه السلام، حاصلی در پی نداشت.
بدیهی است که وقوع چنین حادثه ای، بهترین فرصت برای تحقق آمال صحابیان سالخورده! و پیشکسوتی! بود که سالیان متمادی ، «ریاکارانه و منافقانه» گرد رسول خدا صلی الله و علیه و اله حلقه زده بودند.
در پی شهادت فرزند ابوطالب علیه السلام - که به شهادت رسیدن معدود
یاران با وفای ایشان را نیز به همراه داشت-، مهاجرین منافق که با نقابی از تقدس، چهره واقعی خود را پنهان می داشتند، نه تنها قادر بودند تا با «عوام فریبی»، خون امام علیه السلام را پایمال کنند؛ بلکه از آن پس، به راحتی می توانستند دین مبین اسلام را از محتوای واقعی آن تهی ساخته و مرحله تحریف دین را با سرعتی هر چه تمام تر طی نمایند؛ به گونه ای که پس از اندک زمانی، هیچ اثری از تعلیم حقیقی اسلام باقی نمی ماند.(38)
از سوی دیگر، حزب بنی امیه به رهبری ابوسفیان، با مشاهده جای خالی حافظ اصلی دین اسلام (علی بن ابی طالب علیه السلام) و شیعیان باوفایش، آغازگر جنگی خانمان سوز برای تصاحب دوباره قدرت می گردید و در نهایت، پس از تصاحب حکومت، به راحتی جامعه مسلمانان را به سر منزل ارتداد و بت پرستی فرود می آورد.
به عبارت دیگر، با گذشت اندک زمانی از شهادت امیر المومنین علیه السلام، دین اسلام به طور کامل «محو و نابود» می گردید.
لذا، با یک نگاه واقع بینانه به شرایط حساس آن مقطع از تاریخ، در خواهیم یافت که «حفظ اسلام از خطر نابودی و ارتداد» منوط به «حفظ جان امیرالمومنین علیه السلام» گردیده بود.
دلیل پرهیز امام علیه السلام از جهاد شهادت طلبانه، سر حمایت ها و دفاع خون بار حضرت زهرا علیها السلام از جان امیرالمومنین علیه السلام و نیز پیشتازی حضرت زهرا علیها السلام در عرصه مبارزه با طاغوت حاکم را در همین نکته می توان جستجو نمود.
پی‌نوشت‌ها:
1- برای مثال، ر.ک: مقاله مندرج در کیهان فرهنگی ، شماره 184، بهمن 80، ص 34.
2- جلال درخشه: مواضع سیاسی حضرت علی علیه السلام در قبال مخالفین، ص 42.
3- یعنی: ربودن قدرت سیاسی- آن هم به طور کامل- و یا اخذ سهمی از آن برای حزب بنی امیه.
4- جهت آشنایی دقیق تر با انگیزه ابوسفیان و اهداف او در این زمینه، به کتاب «تحلیل نیم قرن سیاستهای تبلیغی امویان در شام»، ص 48-50، تألیف: فهیمه فرهمند پور؛ و یا به بخش پایانی مقاله « واقع بینی در سیره امیرالمومنین علیه السلام و موضع گیری دشمنان»، تألیف: عبدالرضا خلیلی، مندرج در روزنامه جام جم، مورخ 4 آذر 1381، مراجعه فرمایید.
5- جلال درخشه: مواضع سیاسی حضرت علی علیه السلام در قبال مخالفین، ص 43.
6- اصغر قائدان: تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی طالب علیه السلام ، ص 83.
7- جلال درخشه: مواضع سیاسی حضرت علی علیه السلام در قبال مخالفین، ص 44.
8- همان منبع، ص 45.
9- علی محمد میر جلیلی: امام علی علیه السلام و زمامداران، ص 79-80.
10- رسول جعفریان: تاریخ و سیره سیاسی امیرمومنان علی بن ابی طالب علیه السلام ، ص 18.
11- مصطفی دلشاد تهرانی: میراث ربوده، ص 89.
12- [ پایان دادن به اعتبار یک فرمان و دستور العمل ]
13- سید حسن فاطمی: مقاله «سقیفه» مندرج در دانشنامه امام علی علیه السلام ، ج 8، ص 446.
14- حشمت الله قنبری همدانی: اسرار و آثار سقیفه بنی ساعده ، ص 85.
15- جلال درخشه: مواضع سیاسی حضرت علی علیه السلام در قبال مخالفین، ص 43- 44.
16- سید حسن فاطمی: مقاله «سقیفه» مندرج در دانشنامه امام علی علیه السلام، ج 8 ، ص 458؛ به نقل از: احتجاج طبرسی، ج 1 ، ص 186- 199.
17- به نقل از : کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 583.
18- به نقل از : همان منبع، ج 2، ص 865.
19- به نقل از: همان منبع، ج 2، ص 589.
20- [شرکت کننده در جنگ بدر].
21- به نقل از: احتجاج طبرسی، ج 1، ص 185.
22- سید حسن فاطمی: مقاله «سقیفه» مندرج در دانشنامه امام علی علیه السلام ، ج 8 ، ص 456.
23- [ انحصاری، منحصر به فرد]
24- استاد شهید مرتضی مطهری: سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، ص 22.
25- ر.ک: علی لبّاف: درسنامه قرائت های وحدت اسلامی.
26- استاد شهید مرتضی مطهری: سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، ص 20.
27- یوسف غلامی: پس از غروب، ص 191.
28- همان منبع، ص 194.
29- این حادثه در سومین هفته خلافت ابوبکر رخ داده است.
30- سید حسن فاطمی: مقاله «سقیفه» مندرج در دانشنامه امام علی علیه السلام ، ج 8، ص 449.
31- جلال درخشه: مواضع سیاسی حضرت علی علیه السلام در قبال مخالفین، ص 49- 50.
32- یوسف غلامی: بحران جانشینی پیامبر صلی الله علیه واله، ص 34-35.
33- یوسف غلامی: پس از غروب، ص 191-192.
34- جلال درخشه: مواضع سیاسی حضرت علی علیه السلام در قبال مخالفین، ص 49.
35- یوسف غلامی: بحران جانشینی پیامبر صلی الله و علیه و اله، ص 65.
36- علی محمد میر جلیلی: امام علی علیه السلام و زمامداران ، ص 160.
37- یوسف غلامی: پس از غروب، ص 194-195.
38- ر. ک: علی لبّاف: پژوهش هایی در نیم قرن نخستین خلافت، بخش یکم.

نگاهی به حدیث ولایت و آیه تبلیغ
از جمله رویدادهای تاریخی که زبان به زبان نقل شده است، این است که پیامبر (ص) در سال دهم هجری (632 م) حجة الاسلامی به جا آورد که در تاریخ به حجة الوداع معروف است.و در انجام مراسم آن حج‏به رهبری پیامبر (ص)، دهها هزار تن از مسلمانان شرکت کردند.
از رویدادهای مشخص این سفر حج آن است که پیامبر (ص) در راه بازگشت از سفر حج کنار آبی معروف به غدیر خم (بین مکه و مدینه) توقف کرد، و هزاران تن از حاجیان را نیز متوقف ساخت، تا به ایشان ابلاع کند که از ثقلین پیروی کنند که در آینده نزدیکی آن را جایگزین خود خواهد ساخت.و آن دو گرانقدر قرآن و عترت پیامبر است، و این دو هرگز جدا نگردند تا این که در کنار حوض (روز قیامت) بر او وارد شوند.و دیگر این که علی (ع) (بزرگ عترت) نسبت‏به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است، همان طوری که پیامبر (ص) نسبت‏به افراد مؤمن از خودشان سزاوارتر بود، و هم این که سرپرست مؤمنان است چنان که پیامبر (ص) سرپرست مردم با ایمان بود.
پیامبر (ص) در روز غدیر خم خطبه‏ای طولانی ایراد فرمود، که اندکی از فرموده‏های او را اصحاب به خاطر سپردند، و تمام یا بعضی از این نکات از جمله مطالبی است که در خاطره شماری از اصحاب باقی مانده بود.موردی پیش آمد که امام علی (ع)، وقتی که در کوفه بود، اصحاب حاضر در انجمن خود را سوگند داد تا آنچه را که روز غدیر از پیامبر (ص) شنیده بودند گواهی دهند (این داستان مربوط به حدود بیست و فت‏سال‏پس از رویداد غدیر است)، علی رغم این که شمار اصحاب باقی مانده تا آن زمان، اندک بود.و اندکی از همان اصحاب در کوفه بودند.بسیاری از ایشان گواهی دادند که پیامبر (ص) روز غدیر، سرپرستی علی (ع) را به اطلاع مردم رسانده است.
از ابو الطفیل (یکی از اصحاب پیامبر (ص) ) نقل شده است که گفت: «علی (ع) فرمود: شما را به خدا سوگند! هر کس روز غدیر خم حضور داشته است [برای شهادت] از جا بلند شود.و هیچ کس از جا برنخاست که بگوید: به من خبر دادند و یا این که به من رسید، هر مردی که از جا بلند شد گفت، با گوشهایم شنیدم، و با قلبم دریافتم.هفده تن از جمله، خزیمة بن ثابت، سهل بن سعد، عدی بن حاتم، عقبة بن عامر، ابو ایوب انصاری، ابو سعید خدری، ابو شریح خزاعی، ابو قدامه انصاری، ابو لیلی (یا ابو یعلی)، ابو هیثم بن تیهان و مردانی از قریش از جا بلند شدند، علی (ع) فرمود: آنچه شنیده‏اید بگویید! گفتند: گواهی می‏دهیم که با پیامبر خدا (ص) از حجة الوداع برمی‏گشتیم، هنگام ظهر فرا رسید، پیامبر خدا (ص) در مقابل مردم ظاهر شد و دستور داد شاخه‏های درختان را زدند و روی آنها جامه‏هایی افکندند [تا سایبانی ترتیب داده شد] .و بعد ندای نماز در داد و ما بیرون شدیم.آن گاه فرمود شما چه می‏گویید؟ گفتند: آنچه لازمه گفتن بود شما تبلیغ کرده‏اید، عرض کرد: بارخدایا تو گواه باش (سه مرتبه) .سپس فرمود: نزدیک است دعوت حق را لبیک گویم.براستی که هم من و هم شما مسؤولید.و بعد گفت: ای مردم، من در میان شما دو شی‏ء گرانقدر می‏گذارم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم.اگر شما بدانها چنگ بزنید هرگز گمراه نمی‏شوید.پس ببینید، پس از من با آنها چگونه رفتار خواهید کرد.و البته که آنها از یکدیگر هرگز جدا نمی‏شوند تا این که در کنار حوض بر من باز گردند.مرا خدای مهربان دانا از این مطلب آگاه ساخته است.و بعد فرمود: البته خداوند سرپرست من و من سرپرست افراد با ایمانم.آیا شما نمی‏دانید که من از خود شما بر شما سزاوارترم؟ عرض کردند: آری می‏دانیم (سه مرتبه این حرف را تکرار کرد) .آن گاه، یا امیر المؤمنین! دست تو را گرفت و آن را بلند کرد و گفت: هر کس را که من صاحب اختیارم، پس این علی صاحب اختیار اوست.بارخدایا هر کس او را دوست می‏دارد، دوست‏بدار، و هر که او را دشمن بدارد دشمنش بدار! پس علی (ع) فرمود: راست گفتید و من خود از جمله شاهدان آن مطلبم‏» . (1)
حافظ محمد بن عبد الله، معروف به حاکم نیشابوری در صحیح خود، المستدرک، به سند خود از زید بن ارقم نقل کرده است که او گفت: «همین که پیامبر خدا (ص) از حجة الوداع بازگشت و در محل غدیر خم فرود آمد، دستور برپا کردن سایبانها را صادر کرد، سایبانها درست‏شد.فرمود: گویا من دعوت حق را لبیک گفته‏ام.در میان شما دو شی‏ء گرانقدر، به جا گذاشتم، یکی از آنها بزرگتر از دیگری است: کتاب خدای متعال و عترتم.پس بنگرید چگونه در باره آنها پس از من رفتار خواهید کرد، زیرا که آن دو هرگز جدا نمی‏شوند تا کنار حوض بر من باز گردند.و بعد فرمود: همانا خداوند بزرگ سرپرست من و من سرپرست تمام مؤمنانم.آن گاه دست علی (ع) را گرفت و گفت: هر کسی را که من سرپرستم این علی سرپرست اوست، بار خدایا دوست‏بدار هر که او را وست‏بدارد، و دشمن بدار هر کس که او را دشمن بدارد» (2).
و به طریق دیگری روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود: «...ای مردم، من در میان شما دو امر قرار می‏دهم که اگر از آنها پیروی کنید، هرگز گمراه نشوید.و آنها کتاب خدا و اهل بیت، و عترت منند.آن گاه فرمود: آیا می‏دانید که من نسبت‏به مؤمنان سزاوارترم از خودشان (سه مرتبه) ؟ گفتند: آری، و بعد رسول خدا (ص) اضافه کرد: هر کسی را که من سرپرستم، پس این علی (ع) سرپرست اوست‏» (3).
ملاحظه می‏کنید که این احادیث‏سه مطلب را می‏رساند:
1) پیامبر (ص) برای امت‏خود، دو شی‏ء گرانقدر و یا دو امر را به جای گذارده است که از یکدیگر جدایی ناپذیرند، و پیروی از آنها باعث ایمنی از گمراهی است.این دو گرانقدر عبارتند از: کتاب خدا و عترت پیامبر (ص) .
2) پیامبر (ص) نسبت‏به افراد با ایمان از خودشان سزاوارتر است و خدا سرپرست پیامبر (ص) و پیامبر (ص) سرپرست مؤمنان است.
3) علی (ع) در جهت‏سرپرستی مؤمنان مانند پیامبر (ص) است.
و این هر سه مورد از جابر بن عبد الله انصاری، عامر بن ضمره و حذیفة بن اسید و امام امیر المؤمنین علی (ع) و دیگران نقل شده است.
دو مورد اول و آخر را امام علی (ع) و ام سلمه همسر پیامبر (ص) نقل کرده‏اند، ام سلمه می‏گوید: «پیامبر خدا (ص) دست علی (ع) را در غدیر خم گرفت و آن را بحدی بلند کرد، که سفیدی زیر بغلش نمودار شد.آن گاه فرمود، هر کسی که من سرپرست اویم، پس علی سرپرست اوست.سپس فرمود: ای مردم، من در میان شما پس از خود دو شی‏ء گرانقدر، کتاب خدا و عترتم را می‏گذارم.و آنها هرگز از هم جدا نمی‏شوند تا کنار حوض بر من باز گردند» .و در حدیث ثقلین گذشت که امام علی (ع) به همین مضمون روایت را نقل کرده بود.
دو مورد آخری را شمار زیادی از اصحاب از جمله ابو سعید خدری، ابو قدامه عرنی، حذیفة بن اسید، عامر بن ضمره و زید بن ارقم، نقل کرده‏اند.و از آن جمله براء بن عازب است که امام احمد و ابن ماجه در سنن خود به سند خویش از عدی بن ثابت از براء نقل کرده‏اند که گفت:
با رسول خدا (ص) از حجة الوداع برگشتیم، در قسمتی از راه که آمدیم، پیاده شد، دستور نماز جماعت داد و بعد دست علی (ع) را گرفت و فرمود: «آیا من نسبت‏به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: چرا.فرمود: آیا من نسبت‏به هر مؤمنی از خودش سزاواتر نیستم؟ گفتند: آری.آن گاه فرمود: این (علی (ع) ) سرپرست کسی است که من سرپرست اویم.بار خدایا دوست‏بدار هر کسی را که او را دوست‏بدارد، و دشمن بدار هر که را که او را دشمن بدارد..» . (4)
.و از جمله کسانی که این دو مورد را نقل کرده‏اند سعد بن ابی وقاص است.حاکم در «المستدرک‏» از او نقل کرده است، گفت:
«...پیامبر خدا (ص) روز غدیر خم پس از سپاس و ستایش خدا در باره علی (ع) گفت: آیا می‏دانید که من نسبت‏به مؤمنان سزاوارتر از خودشان هستم؟ گفتیم: آری.فرمود: بار خدایا هر کسی را که من سرپرست اویم، پس علی (ع) سرپرست اوست.دوست‏بدار، هر که او را دوست‏بدارد، و دشمن بدار هر کس او را دشمن بدارد..» . (5)
امام احمد در مسند خود از عبد الرحمان بن ابی لیلی روایت کرده است که او گفت:
«علی (ع) را در محوطه‏ای دیدم که مردم را سوگند می‏داد و می‏فرمود: شما را به خدا هر کس که شنیده است روز غدیر خم پیامبر خدا (ص) می‏فرمود: «هر کس را که من سرپرست او هستم، پس علی سرپرست اوست.» برخیزد و گواهی دهد.عبد الرحمان گوید: «دوازده تن از مجاهدان جنگ بدر از جا بلند شدند بطوری که گویی همه در نظر ما یک تن بودند» .گفتند: ما گواهی می‏دهیم که از پیامبر خدا (ص) شنیدیم که روز غدیر خم می‏فرمود: آیا من به مؤمنان سزاوارتر از خودشان نیستم و زنان من مادران ایشان نیستند؟ پس گفتیم: چرا یا رسول الله.فرمود (پیامبر خدا (ص) ) : «هر کس را که من سرپرست اویم پس علی (ع) سرپرست اوست.بار خدایا دوست‏بدار هر کس را که او را دوست‏بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد» (6).
محتوای حدیث آخر را که عبارت از این سخن پیامبر (ص) در روز غدیر خم است: «هر کس را که من سرپرستم پس علی (ع) سرپرست اوست‏» دهها تن از اصحاب نقل کرده‏اند (7).ترمذی در صحیح خود از زید بن ارقم روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود: «هر کس را که من سرپرست اویم پس علی (ع) سرپرست اوست‏» (8).
حافظ محمد بن ماجه در سنن (صحیح خود) از سعد بن ابی وقاص نقل کرده است که او گفت:
«معاویه در یکی از سفرهای حج‏خود بود» ، سعد نزد او آمد و در باره علی (ع) صحبت می‏کردند. معاویه، او را دشنام داد، سعد خشمگین شد و گفت: آیا درباره مردی چنین می‏گویی که من از پیامبر خدا (ص) درباره او شنیدم که می‏فرمود: هر کس که من سرپرست اویم پس علی سرپرست اوست؟ ... (9)
طبیعی است هر کسی که هر سه حدیث و یا دو حدیث آخری و یا حدیث اول و آخر را نقل کرده است، راوی آخرین حدیث هم هست.و این جا هیچ برخوردی بین این روایات وجود ندارد.در حقیقت راوی لازم می‏بیند در یک جا بعضی از روایاتی را که از پیامبر (ص) و یا هر کس دیگری شنیده نقل کند و بعد در جای دیگر تصمیم می‏گیرد قسمت‏بیشتری از آنچه شنیده است نقل کند، و در مورد سوم تصمیم به نقل تمام شنیده‏های خود می‏گیرد، و در هیچ موردی از این موارد اختلاف و برخورد با مورد دیگر وجود ندارد.و به این ترتیب است که ما ابو طفیل عامر بن واثله را می‏بینیم که روایت می‏کند، هفده تن از اصحاب به سوگند امام علی (ع) در کوفه پاسخ مثبت دادند و شهادت دادند که روز غدیر خم سخنانی از پیامبر خدا (ص) شنیده‏اند که محتوای هر سه حدیث را در برداشت، بطوری که در آغاز این بحث نقل کردیم.و روایت دیگری را در احادیث‏سوگند مشاهده می‏کنیم که امام احمد در مسند خود از ابو طفیل نقل کرده است که تنها شامل محتوای دو حدیث آخر بود.او گفته است:
«علی (ع) در محوطه‏ای مردم را جمع کرد و بعد به ایشان گفت: شما را به خدا قسم می‏دهم هر فرد مسلمانی که از پیامبر خدا چیزی را شنیده است که روز غدیر خم‏می‏فرمود از جا بلند شود.پس سی تن از جا بلند شدند.و ابو نعیم گوید: افراد زیادی بلند شدند که دیده بودند، آن وقتی که (پیامبر خدا (ص) ) دست علی (ع) را گرفته بود و به مردم فرمود: آیا می‏دانید که من نسبت‏به مؤمنان سزاوارتر از خودشان هستم؟ گفتند: آری یا رسول الله.فرمود: هر کسی را که من سرپرست اویم پس این سرپرست اوست.بار خدایا دوست‏بدار هر که او را دوست‏بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد. (ابو طفیل) گوید: پس از آن جا بیرون آمدم در حالی که گویی در دلم چیزی بود.پس زید بن ارقم را دیدم و به او گفتم: من از علی (ع) شنیدم که چنین و چنان می‏گفت.زید گفت: چه چیزی را انکار می‏کنی؟ من هم از پیامبر خدا (ص) شنیدم که درباره وی چنین می‏گفت. (10)
در حقیقت پیامبر (ص) راجع به ولایت علی (ع) در غیر محل غدیر خم نیز سخن گفته است. ترمذی در صحیح خود از عمران بن حصین نقل کرده است که چهار نفر از علی (ع) نزد پیامبر خدا (ص) شکایت کردند، پیامبر (ص) خشمگین شد و به آن کسانی که از علی شکایت داشتند فرمود:
«چه می‏خواهید از علی؟ چه می‏خواهید از علی؟ چه می‏خواهید از علی؟ براستی که علی از من است و من از اویم.و او پس از من سرپرست هر فرد با ایمان است‏» (11).
امام احمد در مسند خود (ج 4 ص 437) این حدیث را با اندک تفاوتی در عبارت نقل کرده است و در آن جا گفته است که پیامبر (ص) فرمود: «علی را به حال خود بگذارید، علی را به حال خود واگذارید، علی را به حال خود واگذارید.همانا علی از من است و من از او هستم.و او سرپرست هر مؤمنی است‏» .و امام احمد از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده اسلمی نقل کرده است که گفت: «با علی (ع) در نبرد یمن شرکت کردم و از او سختگیری مشاهده کردم، وقتی که خدمت پیامبر خدا (ص) رسیدم از علی نام بردم و نکوهش کردم، دیدم چهره پیامبر خدا (ص) دگرگون شد و فرمود: ای‏بریده، آیا من سبت‏به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟ عرض کردم: چرا یا رسول الله.فرمود: هر کس را من سرپرست اویم پس علی (ع) سرپرست اوست‏» . (12)
و امام احمد نیز در مسند خود (ج 5 ص 356) نقل کرده است: «چنین حرفی درباره علی درست نیست زیرا او از من است و من از اویم، و او سرپرست‏شما پس از من است.» .
البته حدیث غدیر ثابت و قطعی است تردیدی در آن راه ندارد، زیرا که بیش از صد صحابی و بیش از بیست و چهار تن از مورخان بزرگ و بیست و هفت تن از پیشوایان حدیث و بیست و یک مفسر قرآن، آن را نقل کرده‏اند.و همین تعداد از علمای علم کلام، و تعدادی از نویسندگان هر عصر روایت کرده‏اند (13).
معنای حدیث غدیر
پس از آگاهی از صدور ابلاغیه غدیر از جانب پیامبر (ص)، اکنون وقت آن رسیده است تا راجع به محتوای این ابلاغیه، سخن بگوییم.و برای این که آن را درک کنیم لازم است‏بدانیم:
1- آیا فرقی بین کلمه مولا و ولی وجود دارد، چون در بعضی روایات کلمه ولی و در بیشترین روایات کلمه مولا آمده است؟
2- و اگر هر دو کلمه به یک معنی دلالت کنند پس کلمه مولا به چه معنی است؟
3- مقصود پیامبر (ص) از کلمه «اولی‏» در این گفتارش: «آیا من نسبت‏به مؤمنان «اولی‏» سزاوارتر از خودشان نیستم؟ » چیست؟

ولی و مولا
دو کلمه ولی و مولا تقریبا به یک معنی آمده‏اند با این تفاوت که کلمه ولی به‏اشیاء و اشخاص نسبت داده می‏شود، مثلا گفته می‏شود: ولی وقف، همان طوری که می‏گویند: خداوند ولی مؤمنان است.اما کلمه مولا جز به اشخاص نسبت داده نمی‏شود، مثلا گفته می‏شود مولای مؤمنان ولی گفته نمی‏شود مولای وقف.
اما معانیی که کلمه مولا به آن معانی آمده و اهل لغت تعدادی از آن معانی را نقل کرده‏اند:
1- دوست.2- همسایه.3- مهمان.4- شریک.5- پسر.6- پسر عمو.7- پسر خواهر.8- داماد.9- خویشاوند.10- عمو.11- رفیق.12- نعمت دهنده.13- نعمت داده شده.14- از دست رفته.15- آزاد کننده.16- صاحب.17- مالک.18- آقا، غیر آزاد کننده و یا صاحب.19- بنده.20- پیرو.21- همپیمان.22- یاور.23- سزاواتر به چیزی.24- شخصی که دخل و تصرف در کاری می‏کند.25- عهده‏دار کار.26- جانشین.
علی رغم این که کلمه مولا گاهی در هر یک از این معانی به کار می‏رود، پانزده معنای اول از آن معانی است که به هنگام اطلاق، تبادر آنها به ذهن بعید است.جز به قرینه‏ای روشن، ذهن به آن معانی توجه نمی‏کند.و معنای این مطلب آن است که اگر کلمه مولا بدون هیچ قرینه‏ای به کار برده شود، شنونده نسبت‏به درک معنای آن تنها بین یازده معنای آخر مردد می‏ماند.و آشکارترین معنا در بین یازده معنی دو معنای آقا و بنده است.
به هر حال از کلمه مولی در حدیث غدیر خم هیچ یک از پانزده معنای اول منظور نشده است. بنابراین هیچ کدام از معانی همسایه، مهمان، شریک، پسر، خواهرزاده، عمو، داماد و رفیق را قصد نداشته است.زیرا علی (ع) همسایه، وارد، شریک و یا پسر، یا خواهرزاده و یا داماد و یا رفیق برای همه کسانی که پیامبر خدا (ص) همسایه یا وارد، یا شریک او و یا پسر، یا خواهرزاده و یا داماد و یا رفیق آنها بوده باشد، نبوده است و پیامبر (ص) عموی کسی نبوده است، زیرا که او برادری از پدر و مادر نداشته است.و از کلمه مولا خویشاوند را نیز اراده نفرموده است زیرا که خبر دادن از خویشاوندی، نابخردانه است‏شایسته پیامبر (ص) نیست که مردم را جمع کند تا خویشاوندی را به‏اطلاع برساند.زیرا که هر مسلمانی می‏داند که علی (ع) پسر عموی پیامبر (ص) است و خویشاوند هر یک از آن دو تن نیز، خویشاوند دیگری است.و دوست نیز مورد نظر نبوده است‏به این دلیل که این معنی هم مناسب مقام نمی‏باشد زیرا مطلب مهمی نیست که پیامبر (ص) هزاران تن از مردم را جمع کند تا به ایشان اعلام نماید که علی (ع) را دوست‏بدارد هر کسی که پیامبر خدا را دوست می‏دارد، و این چیزی نیست که منحصر به علی (ع) باشد.چون همه اصحاب پاک مانند ابو بکر، عمر، عثمان، ابوذر، سلمان، عمار و دیگران، دوست می‏داشتند کسانی را که پیامبر (ص) آنها را دوست داشت.علاوه بر آن که پیامبر (ص) می‏خواسته است‏بگوید که او سرپرست همه مسلمانان است در صورتی که پیامبر دوست همه مسلمانان نبوده است، زیرا مسلمانان سرکش را دوست نمی‏داشت.
مقصود پیامبر (ص) معنای نعمت داده شده نیز، نبوده است، زیرا پیامبر (ص) از طرف مردم و یا حداقل از طرف گروهی قابل ذکر، نعمتی دریافت نکرده بود.و نعمت دهنده مادی هم مورد نظر نبوده است، زیرا که پیامبر (ص) به تمام مسلمانان نعمت مادی نداده بود.پیامبر (ص) می‏خواست‏بگوید که علی (ع) مانند اوست در این جهت که او سرپرست همه مسلمانان از تمام نسلهاست.و قصد پیامبر (ص) دهنده نعمت معنوی نبوده، علی رغم این که پیامبر (ص) با هدایت مسلمانان به دین خدا به تمام آنها نعمت معنوی داد و همچنین علی (ع) با جهاد بی‏نظیر خود در راه اعلای کلمة الله نسبت‏به همه ولینعمت‏بود.قصد پیامبر (ص) آن نبود، زیرا در آن مقام نبود تا از جریانی خبر دهد که در گذشته اتفاق افتاده است، بلکه در این مقام بود که به علی (ع) مقام و منصبی مرحمت کند.و طبیعی است که مقصود پیامبر (ص) از کلمه مولا، از دست رفته نبود، به دلیل نادرستی و سفیهانه بودن آن، و نه معنی آزاد کننده، زیرا که پیامبر (ص) آزاد کننده مسلمانان نبود زیرا اکثریت قاطع مسلمانان برده نبودند.و یازده معنای آخری نیز درست نیست، از جمله، طبیعی است که معنای رب مورد نظر نبوده است، زیرا که آن کفر است، همچنین معانی: بنده، و پیرو، صحیح نیست چون که پیامبر (ص) بنده و پیروکسی از مردم نبود.و معنای مالک مقصود حضرت نبوده است، زیرا که پیامبر مالک مسلمانان نبوده است، و معنای همقسم و همپیمان مورد نظر نبوده است، چون پیامبر (ص) همپیمان و همقسم تمام مسلمانان نبوده است، و اگر همپیمان معنوی هم باشد باز هم درست نیست، زیرا آن گرامی با گنهکاران مسلمان هماهنگ معنوی نبود و چقدر هم تعداد ایشان زیاد بود!
قصد معنی ناصر، صحیح نیست‏به این جهت که پیامبر (ص) همان طوری که یاد آور شدیم می‏خواهد بگوید که او (ص) سرپرست همه مسلمانان از تمام نسلهاست در صورتی که پیامبر (ص) یاور برای تمام نسلها نیست.و آن که می‏تواند یاری کننده تمام نسلها باشد تنها خداست.و با این همه، پیامبر (ص) یاور همه مسلمانان نیست‏بلکه یاور مسلمانان خالص است و کمک او به مسلمانان عاصی و تبهکار نمی‏رسد.و در این صورت جز پنج معنی از یازده معنی باقی نمی‏ماند و آنها عبارتند از: آقای غیر آزاد کننده، یا مالک، سزاوارتر به چیزی، انجام دهنده کاری، عهده‏دار امری، و جانشین.
معنای آخری (جانشین سرپرست) درست نیست مگر وقتی که یکی از آن چهار معنی مورد نظر باشد، زیرا آن معنای مستقلی نیست.اما (آقا - سرور) در صورتی صحیح است که مقصود از آن زمامدار و یا متبوع باشد، زیرا که پیامبر (ص) متبوع و زمامدار همه مسلمانان بوده است.و سه معنای آخری: سزاوارتر به چیزی، متصرف در کاری و عهده‏دار امری، در معنی به هم نزدیکند و با معنای متبوع و زمامدار هماهنگی دارند، از آن جا که مقصود از متبوع و زمامدار کسی است که با دستور خداوند این چنین بوده باشد، پس اگر غرض از مولا، سزاوارترین فرد نسبت‏به هر مؤمنی باشد که او سزاوارتر به تصرف در امر مسلمانان است، در نتیجه همان معنای زمامدار و کسی خواهد بود که به فرمان خدا باید پیروی شود، و همچنین عهده‏دار امری و متصرف در کار [که ملازم با معنای اولی به تصرف است] .

اولی
مقصود پیامبر (ص) از کلمه «اولی‏» در این عبارت: «الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ » چیست؟ البته اهل لغت تصریح کرده‏اند که کلمه «اولی‏» به دو معنی آمده است: 1- سزاوارتر 2- مناسب‏تر، لایق‏تر.بدیهی است که مقصود پیامبر، معنای «سزاوارتر» بوده است نه معنای مناسب‏تر، چون زشت می‏نماید که گفته شود، پیامبر نسبت‏به مؤمنان از خودشان لایق‏تر و مناسب‏تر است.
براستی پیامبر (ص) خواسته است تا به مسلمانان حقی را یاد آور شود که خداوند به او مرحمت فرموده و به وسیله وحی در قرآن کریم آن حق را اعلان کرده است:
«پیامبر (ص) نسبت‏به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است، و همسرانش مادران ایشانند. .» . (14)
این آیه گویای آن است که پیامبر (ص) نسبت‏به اداره امور مسلمانان، بیشتر از آن حقی که خود آنان در اداره امور خویش دارند، حق دارد.از آن جاست که اطاعت و فرمانبرداری وی بر ایشان واجب است.و قرآن مجید این حق را در چندین آیه مورد تاکید قرار داده است، از آن جمله:
«هیچ مرد و یا زن با ایمانی حق ندارند، هنگامی که خدا و پیامبرش مقرر فرمودند کاری انجام شود، نسبت‏به کار خود اختیار کنند، و هر کس از خدا و پیامبر (ص) نافرمانی کند، دچار گمراهی آشکار شده است‏» (15).
هنگامی که تمام این مطالب را دریافتیم، فهمیدن مقصود پیامبر (ص) از عبارات روز غدیر برای ما آسان می‏شود.پس اگر ما تنها آخرین محتوا را از عبارت پیامبر (ص) یعنی: «هر کسی را که من مولای اویم، علی (ع) مولای اوست‏» .بگیریم، چیزی جز معنای زمامدار و یا کسی که به فرمان خدا و یا به فرمان آن که حق دارد از طرف خدا اداره امور مسلمانان را به او واگذار کند، فرمانش مطاع است از آن برنمی‏آید.وپیامبر (ص) بطور واضح بیان می‏کند که علی (ع) در آن جهت همانند اوست.و هر گاه این مضمون را با مضمون دوم، یعنی عبارت: «آیا من نسبت‏به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟ » (که تعدادی از روایات به این مضمون آمده است) در نظر بگیریم، بطور کامل، هدف روشن خواهد شد، زیرا به مقتضای نص قرآن، پیامبر (ص) سبت‏به هر مؤمنی سزاوارتر از خود اوست و پیامبر (ص) هم می‏خواسته است، همین مطلب را به مسلمانان یاد آوری کند.و از طرفی چون در پی سؤال خود این عبارت را آورده است: «هر کسی که من سرپرست اویم پس این علی سرپرست اوست.» ، پس مقصود این بوده است که علی (ع) همچون پیامبر (ص) از طرف خداوند، حق اداره امور مسلمانان را دارد.و هر گاه کسی حق داشته باشد در این مورد تردید کند، محتوای بخش اول حدیث: «همانا من در میان شما دو شی‏ء گرانقدر، کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم را می‏گذارم.اگر به آنها چنگ بزنید هرگز گمراه نمی‏شوید، پس توجه کنید که پس از من درباره آنها چگونه رفتار خواهید کرد، و آنها هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا این که کنار حوض بر من باز گردند.» ، هر نوع شک و تردید را از بین می‏برد و حقیقت را بطور خالص آشکار می‏سازد، بنابراین از عترت (و در راس ایشان از علی (ع) ) باید همان طوری که از قرآن پیروی می‏شود، پیروی گردد.و پیروی از عترت مانند پیروی قرآن بر هر مسلمانی واجب است.و احادیثی که به این مضمون آمده‏اند فراوان و متعددند. و صدور این روایات از پیامبر (ص) یقینی است.و معنای تمام آنها این است که پیروی علی (ع) و اطاعت از او مانند اطاعت از پیامبر (ص) است.و پیروی او به فرمان خدا بر هر مسلمانی واجب است.
و از این رو علی (ع) سرپرست هر مؤمنی است که پیامبر (ص) سرپرست او بوده است.و اگر فرمایش پیامبر (ص) را به بریده و دیگران به خاطر بیاوریم که در چند حدیث فرمود: علی (ع) از من است و من از علی هستم.و او پس از من سرپرست هر مؤمنی است‏یا او پس از من سرپرست‏شماست، دیگر مجالی برای هیچ گونه گفتگو پیرامون مقصود پیامبر (ص) از دو کلمه، مولا و ولی، باقی نمی‏ماند.این بود محتوای بیانات پیامبر (ص) . بیاناتی که قبلا نقل کردیم این بود که اطاعت از علی (ع) اطاعت‏خدا و پیامبر و نافرمانی علی (ع) نافرمانی خدا و پیامبر (ص) و جدایی از او، جدایی از خدا و پیامبر و دشنام بر او، دشنام بر خدا و پیامبر است.
پى نوشت ها:
1- ینابیع المودة، قندوزی ص 42.این روایت را از امام سمهودی، نور الدین علی بن عبد الله شافعی نقل کرده و او از ابو نعیم در حلیة الاولیاء روایت کرده است.
2- ج 3، ص 109 «ینابیع المودة‏» .
3- ینابیع المودة ص 110.
4- امام احمد آن را در مسند خود ج 4 ص 281 و ابن ماجه در سنن خویش ج 1 ص 45 نقل کرده‏اند.
5- ج 3 ص 116.
6- مسند امام احمد ج 1 ص 119.
7- از جمله ابو لیلی انصاری، حبشی بن حناده، ابو ایوب خالد بن زید انصاری، سهل بن سعد، طلحة بن عبید الله، عبد الله بن عباس، عبد الله بن عمر بن الخطاب، عبد الله بن مسعود، خلیفه سوم عثمان بن عفان، عدی بن حاتم، عطبة بن بشر مازنی، عقبة بن عمر جهنی، عمار بن یاسر، ابو هیثم تیهان، حبیب بن بدیل بن ورقاء خزاعی، خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین، عبد الله بن بدیل خزاعی، قیس بن ثابت، قیس بن سعد بن عبادة، هاشم مرقال زهری و گروه زیاد دیگر.
8- ج 5 ص 297 (شماره حدیث 3797) .
9- ج 1 ص 45 (شماره حدیث 121) .
10- سنن ابن ماجه ج 4 ص 370.
11- ج 5 ص 296 (شماره حدیث 3796) .
12- ج 5 ص 347، و حاکم در مستدرک ج 3 ص 110 مثل آن را نقل کرده است.
13- هر کس مایل است‏به تفصیل از روایتها و نام راویان و نویسندگان حدیث آگاهی یابد باید کتاب الغدیر مرحوم امینی را بخواند که کتاب بی‏نظیری در این باره است.و شماره‏هایی که در اینجا ذکر شد از ج 1 ص 6- 8 آن کتاب گرفته شده است.
14- سوره احزاب (33) آیه 6.
15- همان سوره، آیه 36.

سخنرانی امام موسی صدر در لبنان در آستانة عید سعید غدیر خم
ابـلاغ پــیام در غدیر خم

در این لحظات و در این روزها با آن دسته از برادرانمان همگام و همنوا هستیم که حج گزارده‏اند و واجب خود را ادا کرده‏اند و خشنودی خداوند سبحان را به دست آورده‏اند. کسانی که عید قربان را ارج نهاده‏اند و آن را حقیقتاً جشن گرفته و گرامی‏ داشته‏اند، آن گونه که خداوند متعال می‏پسندد.
در این روزها با برادرانی همنوا هستیم که از هر کجا به زیارت خانة خدا شرفیاب شده‏اند. این زیارت گوارایشان باد. به ویژه که در این سال حادثه‏ای بزرگ و پرمعنا رخ داد؛ یعنی دیدار با مراجع بزرگوارمان جناب سید محسن حکیم (ادام الله ظله).
همچنین در این روزها و لحظات همنوا با برادرانی زندگی می‏کنیم که در طول تاریخ اسلام حج گزارده‏اند و این مراسم را گرامی داشته‏اند؛ همه کسانی که فریضة حج را به جا آورده‏اند و این روزها را ارج نهاده‏اند و این رسالت و امانت را پاس داشته‏اند تا این که به دست ما رسیده است. در پیشاپیش آنها قافلة پیامبر(ص) است که در سال دهم هجری به همراه پیامبر حجة‌الوداع را انجام دادند.
همان گونه که می‏دانید، پیامبر در آخرین سال زندگی خود به حج رفت و رفتار پیامبر در آن سال و در آن حج رنگ و بوی وداع داشت و مسؤولیت‏های بزرگ مسلمانان را به آنان گوشزد می‏کرد. به اصطلاح هنرمندان و نقاشان، آخرین روتوش‏ها و اصلاحات را به فرمان خداوند در شریعت مقدس اعمال کرد؛ به گونه‏ای که شریعت در حجة‌الوداع تمام و کامل گردید. چندین بار در جاهای مختلف؛ هنگام احرام، در منی، در عرفات، در مزدلفه، سخنانی گفت که نشانگر آن بود که این حج و این سال، سال وداع پیامبر با امت خویش است.

ابلاغ پیام در غدیر خم
احکام و رویدادهای حجةالوداع در کتاب‏ها موجود است. در پایان این حج، پیامبر همراه همة مسلمانانی که با ایشان در آن سال حج گزارده بودند، از مکه خارج شده و به طرف مدینه حرکت کردند. در روز هجدهم ماه ذی الحجه، روز غدیر، همگی به «جحفه» رسیدند. جحفه برای بسیاری از مسلمانانی که همراه پیامبر بودند، آخر راه بود؛ چون راه آنها از یکدیگر جدا می‏َشد: اهل شام از یک راه می‏رفتند، اهل یمن از راهی دیگر و مسلمانان عراق از راه سوم. ولی در جحفه همه با پیامبر بودند و به گفتة مورخان، جمعیت آنان بیشتر از صدهزار نفر بوده است.
جحفه نام بیابانی بزرگ و وسیع است. پیامبر در آن بیابان به برکة آبی رسید که در فصل زمستان در آن آب جمع می‏شد و در دیگر فصل‏ها از آن آب استفاده می‏کردند. پیامبر نزدیک این برکه که به غدیر«خم» معروف بود، فرود آمد و به مسلمانان نیز فرمان داد فرود آیند و جمع شوند.در روزی گرم از روزهای تابستان که خورشید در وسط آسمان است و زمین پاها را می‏َسوزاند... حتی بسیاری از مسلمانان که کفش به پا نداشتند، نمی‏توانستند بر روی زمین بایستند و از شدت گرمای تابستان برخی از لباس‌هایشان را زیر پایشان گذاشته بودند. همه ایستادند و فهمیدند که پیامبر به خاطر امر مهمی آنان را فراخوانده است. این اجتماع، آخرین اجتماع مسلمانان با پیامبر بود و سخنان پیامبر در این اجتماع مهمترین سخنانی بود که پیامبر با آن، امت خود را وداع می‏گوید: «ای مردم، نزدیک است که فراخوانده شوم و من نیز آن را می‏پذیرم»:یعنی زمان مرگ من نزدیک است. به شما خبر می‏دهم که به زودی از میان شما خواهم رفت. پیامبر در اجتماع مسلمانان و در آخرین دیدار خود با آنان می‏خواهد وداع کند و سخنی بگوید. این سخن یقیناً مهم است و وصیتی بزرگ خواهد بود، این طور نیست؟ کسی که می‏خواهد از میان خانواده‏اش برود، آخرین سخنان را که مهم و اساسی است به آنان می‏گوید تا پس از مرگش برای آنان سودمند باشد. «یا ایها الرّسول بلغ ما اُنزِل الیک مِن ربک و اِن لَم تفعل فَما بلغت رِسالتک: ای پیامبر، آنچه را از خداوند به تو نازل گشته است، به مردم برسان و اگر چنین نکنی، رسالتت را به انجام نرساند‌ه‌ای...»: بنابراین امری عظیم در کار است که اگر رها شود، به معنای عدم ابلاغ رسالت است.دراین امر مهم، پیامبر باید از آزار و اذیت مردم در امان بماند: «و الله یعصمک الناس»: یعنی مسأله‏ای در کار بود که می‏توانست طمع و هوا و هوس مردم را برانگیزد. کسانی بودند که به خاطر دنیا اسلام آورده بودند و اسلام را راهی برای رسیدن به خواسته‏ها و شهوت‏های خود می‏دانستند. کسانی بودند که خود را برای به دست گرفتن رهبری جامعة پس از پیامبر آماده کرده بودند و بی‏تردید در چنین موقعیتی ممکن بود اعلام این مسأله توسط پیامبر، آنان را بی‏اعتبار کند و آرزوها و خواب‏هایی را که دیده بودند، بر باد دهد؛ از این رو پیامبر نیاز به مصونیتی از جانب خداوند داشت.
صدها و هزاران نفر از راویان، محدثان، مفسران، علمای رجال، اصحاب پیامبر و تابعان این حدیث را نقل کرده‏اند و از نظر سندی جای هیچ گونه تردیدی در آن نیست. به اتفاق مفسران و تاریخ‏نویسان و راویان و فقیهان و صحابه و تابعان این دیدار آخرین پیامبر با امت، بی‏تردید رخ داده است و متن حدیثی که احمد بن حنبل پیشوای حنبلیان در مسند خود نقل کرده، همان حدیثی است که در کتاب‏های ما وجود دارد. در این مسأله هیچکس اختلاف ندارد.پیامبر در این روز پس از آن که از مرگ خود خبر داد، از آنان خواست به ادای رسالت از سوی او گواهی دهند. همه گفتند: آری، تو رسالت خود را ابلاغ کردی و آن را به طور کامل انجام دادی و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکردی. پس از آن پیامبر فرمود: آیا من به شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟ همه گفتند: آری. اما چرا پیامبر چنین سؤالی از آنان پرسید؟ چرا چنین گفت؟ برای این که معنای سخن بعدی خود را روشن کند. سپس پیامبر دست علی را بلند کرد؛ به گونه‏ای که زیر بغل هر دو آشکار شد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه: هر که من مولای او هستم، این علی مولای اوست.» سپس دستان خود را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله: خدایا هر که او را دوست دارد، دوست بدار و هر که او را دشمن دارد، دشمن بدار و هر که او را یاری کند، یاری رسان و هر که او را خوار کند، خوار ساز.» مردم نیز آمین گفتند.مردم از این روایت متواتر چه فهمیده و چگونه به آن عمل کرده‏اند؟ اینها دو سؤالی هستند که دوست دارم در این روز مبارک به آنها پاسخ دهم. این روزهای جاویدان، همواره در تاریخ ما باقی خواهد ماند. جهان دگرگون شده، ولی این روز تغییری نکرده است. حاکمان بسیاری آمده‏ و رفته‏اند، ولی این روز همچنان باقی است. اوضاع جامعه، مشکلات، انتخابات و دیگر شرایط باعث نمی‏شود که ما این روز را فراموش کرده و نسبت به آن کم‏توجه شویم. ما با خداوند خود پیمان می‌بندیم که از کسانی خواهیم بود که این سخن و این خطبه را شنیدند و فهمیدند و به آن عمل کردند. این طور نیست؟ در اینجا سه نکته وجود دارد:
1ـ شنیدن پیام: ما و همه مسلمانان بدون استثنا این پیام را شنیده‏ایم. هرکس که تاریخ و لغت و تفسیر و حدیث را بررسی کند، این ندای پیامبر در گوشش طنین‏انداز می‏شود که: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه».2ـ فهم پیام: آیا معنای سخن پیامبر را درست فهمیدیم؟ ان‌شاءالله. برخی سخن پیامبر را به گونة دیگری فهمیدند. آنها گفته‌اند که میان امیرمؤمنان علی(ع) و قهرمانان عرب، قبایل عرب، عشایر و خانواده‏ها حس انتقام‏جویی و خونخواهی وجود داشت.
فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) در خطبة خود، با اشاره به آیة «کلما او قدواْ نَارًا للحرب أَطْفَأَهَا اللّهُ: هر بار که آتشی برای پیکار برافروختند، خدا آن را خاموش ساخت.» (مائده، 64)، فرموده اند: «و کلما فغر فاغر من قریش قذف بابن عمه فی لهباتها: و هنگامی که اوضاع شدت می‏ِیافت، [پیامبر] پسر عمویش را در شعله‏های آن می‏افکند.» فاطمة زهرا می‏گوید که وقتی اوضاع سخت می‏شد و شعلة حوادث زبانه می‏کشید و گروهی طغیان می‏کردند، پیامبر پسر عمویش امیرمؤمنان علی(ع) را در میان شعله‏های سرکش می‏افکند و او همواره آنها را خاموش می‏ساخت.
بنابراین معنای درست حدیث و خطبه غدیر این است که مقام و منصبی که پیامبر به فرمان خداوند در روز غدیر به علی عطا کرد، همان مقام و منصبی است که خود ایشان به حکم آیه «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» در طول زندگی دارا بوده و معنایی که ازاین آیه می‏فهمیم، همان معنایی است که از حدیث غدیر می‏فهمیم؛ یعنی موضوع آیه شریفه توسعه یافت. آیه می‏گوید: پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و سیرة پیامبر و خطبه ایشان می‏گوید: «علی به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»
معنای روشن و قطعی حدیث این است که اطاعت از پیامبر واجب است؛ یعنی اگر نفس شما چیزی بخواهد، ولی علی(ع) چیز دیگری بخواهد، باید خواسته نفس را رها کنید و خواسته علی را مقدم بدارید، همان گونه که قبلاً نیز به سخن محمد عمل می‏کردید. مسأله محبت و دوست داشتن امر مسلمی است که هیچکس با آن مخالف نیست و مسلمانان همگی اهل بیـت را دوست دارند. بحث در ولایت و مولویت و اولی الامر و ولی و اولی بودن از دیگران است که یک بحث اساسی است.
3ـ عمل به پیام: آیا ما به آنچه می‌فهمیم، عمل می‏کنیم؟ قرآن کریم می‏گوید: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ ءامَنواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ: خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده‏اند، آنان را از تاریکی‏ها به سوی روشنایی به در می‏برد. [ولی] کسانی که کفر ورزیده‏اند، سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند، که آنان را از روشنایی به سوی تاریکی‏ها به در می‏برند.» (بقره، 257)
معنای «ولی» و «اولیا» چیست؟ یعنی کسی که به انسان فرمان می‏دهد، او را نهی می‏کند، برمی‏انگیزد، بازمی‏دارد و... ولی و مولا در برابر برده است. موقعیت مولا چگونه بود؟ تصور کنید. در زمان‏های قدیم برخی از مردم برده بودند و برخی ارباب. مفهوم نوکر و اربابی چیست؟ یعنی غلام و کنیز فرمان مولا را اطاعت می‏کردند. اگر برده تجارتی می‏کرد، جایی می‏رفت، چیزی می‏خواست یا برخوردی می‏کرد، همه چیز باید به فرمان مولا می‌بود. یعنی خاستگاه فعالیت‏ها و گرایش و فعل و ترک‏های برده، فرمان مولاست. بنده باید از مولا اطاعت کند، باید از خداوند سبحان اطاعت کند. وظیفه بنده همین است و موقعیت مولا آن را اقتضا می‏کند.قرآن می‏خواهد بگوید: شما در کارها و رفتارها و خواب و بیداری و همه برخوردهایتان باید فرمان‌بر خدا و پیامبر و علی باشید؛ یعنی اگر خواستی کاری را انجام بدهی، باید ببینی آیا خدا و پیامبر و اولوالامر از آن خوشنودند یا نه؟ اگر از آن خوشنود بودند، انجام دهی و اگر نبودند، انجام ندهی؛ خواه آن را دوست داشته باشی یا نه. خداوند می‏خواهد که شما تابع خواست و اراده و هوس و خودخواهی خویش نباشید. از شما می‏خواهد در برابر او آزاد نباشید.
در اینجا ماجرای امام صادق(ع) و «بشر» را برای شما نقل می‌کنم. امام روزی از جلو خانه‌ای می‌گذشت که صدای غنا و ساز و آواز و لهو و لعب شنید. امام نزدیک در خانه ایستاد و از خدمتکار پرسید آیا صاحب خانه بنده است یا آزاد؟ خدمتکار گفت صاحب خانه آزاد است، نه بنده و خود بنده‏هایی دارد. او «بشر»، مردی ثروتمند و بی‏نیاز است. امام فرمود: آری اگر بنده بود از مولای خود سرپیچی نمی‏کرد. سپس این آیه را خواند: «أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ ءامَنوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ: آیا برای کسانی که ایمان آورده‏اند، هنگام آن نرسیده که دل‌هایشان به یاد خدا نرم [و فروتن] گردد.» (حدید، 16)
بنابراین بحث در خصوص عمل کردن است. ای برادران! کافی نیست که تنها بگوییم ولیّ ما خدا و پیامبر است و کسانی که ایمان آورده‏اند و نماز برپامی‏دارند و در حال رکوع زکات می‏دهند. ولیّ شما خداست، یعنی چه؟ ولیّ شما پیامبر است، یعنی چه؟ ولیّ شما امام است، یعنی چه؟ خوردن، آشامیدن و رفتار کردن شما بر اساس مصالح و خواست و هوس تان است؛ یعنی بر اساس اراده و آزادی خود رفتار می‏کنید. در این صورت فرق میان شما و غیر شما چیست؟ شما می‏گویید علاوه بر آنکه مانند دیگران به ولایت خدا و ولایت پیامبر ایمان دارید، به ولایت علی نیز ایمان دارید. پذیرفتن ولایت خدا چه تأثیری بر شما دارد؟ پذیرفتن ولایت پیامبر و علی چه تأثیری بر شما دارد؟ انجام واجبات و دوری از محرمات کافی نیست، زیرا این‌ها اطاعت پروردگار است. اطاعت از پیامبر و اولی الامر چه می‏شود؟باید کارها، حرکت‏ها و گام‏های ما برخاسته از ولایت و الهام گرفته از آن باشد. در این صورت است که زندگی ما با زندگی دیگران متفاوت خواهد بود. و گرنه اینکه «علی ولی خداست» چه سودی دارد؟ اگر پنجاه هزار بار با زبان بگویی: «اشهد أن علیا ولیّ الله» ولی قلب تو چنین شهادتی ندهد، اگر با زبان بگویی ولیّ تو خدا و محمد و علی است، ولی دست تو نگوید که ولی او خدا و پیامبر است، اگر گوش و چشم و پا و قلب و اعضای بدن تو نگویند ولیّ ما خدا و پیامبر و کسانی که ایمان آورده‏اند، هستند، دیگر ولایت چه معنایی دارد؟ آیا اسم ولایت اثر دارد؟ اسم هیچ اثری ندارد برادران. دین در شکل کنونی آن، یعنی دین اسمی و زبانی، دین نیست و هیچ سودی ندارد و انسان را به سعادت و موفقیت نمی‏رساند.
ما امروزه چه بهره‏ای از دین می‏بریم؟ در عصر ما دین چه کارکردی دارد؟ آیا دین سرنوشت را تعیین می‏کند؟ سرنوشت شما به دست خودتان است؟ اینکه امروز شما ثروتمند یا فقیر، سربلند یا سرافکنده، کارمند یا بیکار هستید، به دست چه کسی است؟ امنیت کشور به دست شماست؟ آینده فرزندانتان در دست شماست؟ آینده خودتان چطور؟ تجارت شما؟ دارایی شما؟ باغ و بستان شما؟ خانه‏های شما؟ ناموس و آبروی شما به دست شماست یا به دست کافران جهان؟
دین در جهان معاصر چه سخنی و چه پیامی دارد؟ نماز خواندن و روزه گرفتن پیام دین نیست، پیام و محتوای درست دین هنگامی است که زندگی شما را دین رهبری کند، آینده شما را دین تأمین کند، آبرو و ناموس شما را دین حفظ کند، جامعه شما بر پایه دین تشکیل شود، خط مشی شما را دین رقم زند، و گرنه دین هیچ تأثیری نخواهد داشت. ما تنها کالبد و شبح دین را داریم و شبح هیچکس را نمی‏ترساند و صورت و ظاهر هیچ کاری از پیش نمی‏برد، باید دین را در درون خود پیاده کنیم. نگویید دیگران به دین عمل نمی‏کنند، شما به دیگران چه کاردارید؟
می‏خواهم از تک تک شما بپرسم: کدام یک از حرکت‏ها و اقدامات شما برخاسته از دین است؟ آیا غیر از این است که کارهای ما از روی عادت است؟ نماز، روزه، فعالیت، نشست و برخاست، طرفداری، دشمنی، محبت، رفاقت، مهربانی، خشونت و... کدام یک از اینها به خاطر دین است؟ آیا برای دین خشمگین می‏شوید یا برای خودتان، خانواده‏تان، دوستانتان؟ آیا به خاطر دین چیزی را دوست دارید یا به خاطر هوا و هوس؟... مشکل ما اینجاست.
اگر اختیار دیگران را نداریم، اختیار خودمان را که داریم. آیا اختیار خودمان را نداریم؟ امتحان کنیم، تجربه کنیم، تمرین کنیم. از همین امروز تلاش کنیم و چند قدم برداریم و حس کنیم که در ورای این گام‏ها خدا و رسول خدا و ولیّ خدا هستند. گام به گام پیش رویم. بیایید حداقل ما دگرگون شویم. این چه اسلامی است که ما با آن زندگی می‏کنیم؟ باید اثر ولایت در وجود ما جاری شود. باید دلهای ما به دست خدا دگرگون شود؛ چرا که: «الله ولیّ الذین آمنوا: خدا ولیّ کسانی است که ایمان آورده‏اند.» باید خدا را ولیّ خود قرار دهیم، به گونه‏ای که محرک و انگیزه ما در زندگی باشد؛ یعنی او ما را برانگیزد و وا دارد. در این صورت است که می‏توانیم خود را مسلمان بخوانیم، و گرنه شکل دین چیزی جز عادت و بازیچه نیست.
ما نماز می‏خوانیم و عبادت می‌کنیم، اما کسانی هستند که بیش از ما عبادت می‌کنند، ولی برای خدا نیست و برای غیر خداست. افرادی به عبادت‏های دشواری می‏پردازند. برخی از متصوفه ریاضت‏های روحی انجام می‏دهند. کافرانی هستند که مثلاً یکی از آنها چهل سال بر روی یک پا می‏ایستد. نماز یعنی چه؟ برخی از ما با نماز کاسبی می‏کنیم و نماز استیجاری می‏خوانیم. برای یک سال نماز، صد و بیست لیره می‏دهند. برخی از کسانی که می‏میرند، پنجاه یا شصت سال نماز وصیت می‏کنند. پول آن چقدر می‏شود؟ آیا اسلام ما و دین ما این است؟
اسلام باید محرّک ما و همة وجود ما باشد. ما باید در کارخانة اسلامی ساخته شویم. باید هر یک از ما به انسان جدیدی تبدیل شود؛ انسانی که از خدا و پیامبر و اولی الامر اطاعت کند، انسانی که ولی او خداست. اسلام این است، تشیع این است، دین این است، ولایت این است.
کدام یک از حرکت‏های دنیای معاصر، برخاسته از دین است؟ کدام یک از موج‏های جامعه، کدام یک از تمدن‏های جهان، کدام تحول تاریخی، کدام یک از سیره‏ها و روش‏های ما، کدام یک از لباس پوشیدن ما رنگ و بوی دین دارد؟ دین از صحنة زندگی ما غایب است، در زندگی عادی ما اصلاً حضور ندارد، تنها شبح و شکل و رنگ آن باقی مانده است. اگر نمی‏خواهیم خود را بسازیم و اگر بر اساس دین حرکت نمی‏کنیم، دیگر چرا آبروی دین را می‏بریم؟ چرا دین را نادرست جلوه می‏دهیم؟ دین صحیح این است که هر یک از ما به محمد کوچک و علی کوچک تبدیل شود و کار و تلاش کند. دین این است و غیر آن لغو و پوچ. راه به هیچوجه بسته نیست. می‏توانیم از همین حالا شروع کنیم و به تدریج بکوشیم تا دیگران را برای خدا دوست بداریم، با دیگران برای خدا دشمنی کنیم، اندکی برای خدا کار کنیم، برای خدا از کسی طرفداری کنیم، اندکی صدایمان را برای خدا بالا ببریم و همه این امور این گونه پیش رود.
صحبت‏های من روشن است برادران؟ بحث پیچیده‏ای نیست. خدا و پیامبر و امام علی، چه تأثیری در زندگی ما دارند؟ چه تغییری در زندگی ما پدید ‏آورده‏اند؟ چرا آنان را اولیا می‏نامیم؟ اولیا یعنی چه؟ فرق میان شما که به خدا و محمد و علی ایمان دارید و دیگر شهروندانی که ولایت علی را قبول ندارند یا به ولایت محمد ایمان ندارند، چیست؟ فرق کسی که به خدا ایمان دارد با دیگری که به خدا ایمان ندارند، چیست؟ مثل دیگران راه می‏رویم و رفتار می‏کنیم، مثل دیگران می‏خوریم و می‏پوشیم، مثل دیگران طرفداری می‏کنیم، بیزاری می‏جوییم و دوست می‌داریم. پس فرق ما با دیگران چیست؟ اگر چنین باشد، اسلام ما صورت و شبح و شکلی بیش نیست و چنین چیزی جایز نیست.
شاید خودمان را دلخوش کنیم، دیگران را دلخوش کنیم که ما مسلمانیم، خدا را شکر. به قول ترک‌ها: «مسلمان است، خدا را شکر». منظورم این است که باید به اسلام خود عمق و ریشه بدهیم. قلب اسلام ما ضعیف می‏زند. آیا وقتی با گناه یا کار زشتی روبه‌رو می‏شوید و می‏دانید که خداوند از آن خوشنود نیست، حرارت بدنتان بالا می‏رود یا نه؟ در حالی که اگر بشنوید کسی به شما دشنام می‏دهد... ببینید به کجا رسیده‏ایم و چگونه دچار نوعی جمود شده‏ایم. به مجرد آن که به شما یا یکی از افراد خانواده‏تان دشنام دهند، خون در رگهایتان می‏دود، رنگ چهره‏تان قرمز می‏شود، خشمگین می‏شوید و دنیا برایتان دگرگون می‏شود. این نوع تأثیر درست است، ولی اگر کسی در برابر شما به خدا ناسزا بگوید، آیا آن را نشنیده نمی‏گیرید؟ اگر کسی در برابر شما خدا را نافرمانی کند، چه می‏کنید؟ آیا تغییری در خود حس می‏کنید؟ نه، به هیچ وجه! اینجا دیگر چنین تأثیری در ما به وجود نمی‏آید، پس در ما چیزی به نام اسلام وجود ندارد، یا به عبارت دیگر تنها نام اسلام در ما وجود دارد و از اسلام حقیقی بی‏بهره‏ایم.[در حدیثی از پیامبر آمده است:] «سیأتی زمان علی امتی لایبقی من الاسلام الا اسمه و من القرآن الا رسمه؛ روزگاری بر امت من می‏رسد که از اسلام جز نام آن و از قرآن جز نشان آن نمی‏ماند.» و الآن همان روزگار است. قرآن تنها شکل‌ها و خطوطی است در کتابی که در گوشه اتاق گذاشته شده است. مگر نه این است که امام علی(ع) فرمود: «من قرآن ناطقم»؟ آیا شما نیز می‏خواهید تجسم قرآن باشید؟ اخلاقتان قرآنی باشد؟ کارهایتان قرآنی باشد؟ دل‌هایتان قرآنی باشد؟ باید اینچنین باشید و این همان چیزی است که او می‏خواهد.
بنابراین در برابر ما سه مرحله وجود دارد: شنیدن خطبة غدیر، فهم آن و عمل به آن. در این صورت است که: «هر کس روز غدیر را درک کند، در حالی که آن را شناخته و به آن ایمان پیدا کرده باشد، گویا فرشتگان با او دست داده‏اند.» کی فرشتگان با ما دست می‏دهند؟ کی به راه راست درمی‏آییم؟ زمانی که پشت سر امام علی(ع) حرکت کنیم. هر گاه علی وارد قلب‌هایمان شود و هر گاه وجود ما و دستان و پاهای ما را به حرکت درآورد، آنگاه به عزت و سربلندی می‏رسیم. نگویید نمی‏توانیم، همه شما توانایی دارید. شروع کنید و پس از آن خداوند گشایش می‏رساند. پس هر یک از شما ابتدا خود به عمل بپردازد و سپس فرزندانش را فراخواند و یقین داشته باشد که پیروز است: «کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ: بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار، به اذن خدا پیروز شده‏اند.» (بقره، 249)
خداوند به ما توفیق دهد و از ما بپذیرد.
*به نقل از کتاب «مسیرة الأمام السید موسی الصدر»، ترجمه ‌احمد ناظم‌(با اندکی تلخیص)

از عهد الست تا عهد غدیر
اشاره: عید غدیر،بزرگ ترین عید پیروان اهل بیت(ع) و فرصت مناسبی برای یاد آوری پیمان مقدسی است که همه ما در برابر امامان معصوم(ع) و به ویژه امام عصر(ع) داریم؛ پیمان اطاعت و پیروی بی چون و چرا از آنان و آمادگی برای انجام رسالت بزرگی که در زمینه سازی ظهور بر عهده داریم. در این مقاله مروری داریم بر پیشینه عهد و پیمان بشر با اولیای الهی از ابتدای آفرینش تا عصر ظهور.
1.نخستین پیمان:
داستان آفرینش انسان و آغاز حیات او بر کره خاک با یک عهد و پیمان شکل می گیرد. عهد و پیمانی که بر پذیرش پروردگاری خداوند متعال و نفی و پرستش شیطان بسته شد و همه انسان ها بر وفای به آن هم داستان شدند.(1)
پیامبران الهی و جانشینان آن ها، این عهد و پیمان را در طول تاریخ، بارها به انسان ها یادآوری کردند تا آنان نسبت به عهدی که با خدای خود داشتند، دچار فراموشی نشوند.(2) از سوی دیگر،برای این که مردم در وفای به پیمانی که بر عهده داشتند، دچار مشکل نشوند و در تشخیص راهی که به اطاعت و بندگی خدا و مخالفت با شیطان می انجامد ، گرفتار سر در گمی نگردند، به آنان گوشزد شد اطاعت خدا را اطاعت رسول اوست و هر کس بیشتر در طریق اطاعت رسول گام بردارد، در اطاعت خدا از دیگران پیشی گرفته است.(3)

2.استمرار پیمان:
با پایان یافتن عصر رسالت، نه تنها از بار عهد و پیمانی که آدم خاکی با خدای خود داشت، کاسته نشد، بلکه بسیار شدیدتر از دوران حیات پیامبر اعظم (ص) از او خواسته شد به عهد و پیمان خود وفا کند؛ زیرا او در وفاداری به این پیمان بازخواست خواهد شد.(4)
این بار عهد آدمی با خدای خود در صورتی دیگر متجلی شد و اطاعت امیرمومنان و امامان پس از او هم سنگ اطاعت خدا و رسول او گردید.(5) و برای این که هیچ کس در شناسایی شخصی که پس از پیامبر اکرم(ص) باید با او عهد اطاعت بسته می شد، به اشتباه نیفتد، دراجتماعی عظیم از مسلمانان، نوشیدن عهد آدمی به آگاهی همگان رسید و اعلام شد هر کس پیمان ولایت نبی خاتم(ص) را پذیرفته است، از این پس باید به پیمان ولایت امیر مؤمنان علی(ع) گردن نهد.(6)ازهمین رو بود که این روز را روز «عهد معهود» نامیدند.(7)

3.شکسته شدن پیمان:
انسان ها مأمور شدند پس از رحلت نبی خاتم(ص)، با وصی او تجدید عهد کنند و دست در دست او بگذارند تا به فرموده حضرت زهرا(س)، آن ها را به راحتی و ملایمت به راه هدایت و رستگاری رهنمون شود،(8) چنین نشد و بد عهدی و عهد شکنی از همان نخستین روزهای عروج رسول خدا(ص) آغاز شد. بدین ترتیب، پیمانی که جماعت مسلمانان در روز غدیر بر طاعت ولی خدا بسته بودند، به راحتی شکست و جز جمع اندکی، همه امت اسلامی از اطراف امام و حجت عصر پرآکنده شدند.(9)
از آن پس، اگر چه در دوره هایی از دوران 250 ساله امامت شیعه، شاهد روی آوردن مردم به ائمه معصومین(ع) و مرجعیت علمی آن ها هستیم، ولی هیچ گاه عهدی که مردم در برابر امامان خود داشتند، به تمامی، پاس داشته نشد و این سخن امامان معصوم(ع) که فرموده بودند: «مردم تنها به سه چیز تکلیف شده اند: شناخت امامان، تسلیم شدن به ایشان درآن چه بر آن ها وارد می شود و رجوع به آن ها در آن چه درآن اختلاف دارند»،(10) هیچ گاه محقق نشد و سرانجام بد عهدی ها و عهدشکنی های امت اسلام به مقتول و مسموم شدن یازده امام و غیبت آخرین امام انجامید. بدین ترتیب، جامعه اسلامی از برکات حضور امام معصوم(ع) در میان خود محروم گشت. این همان اتفاقی بود که پیش از این درکلام امام محمد باقر(ع) پیش بینی شده بود: «هنگامی که خداوند تبارک و تعالی، از آفریدگانش خشمگین شود، ما [اهل بیت] را از مجاورت با آن ها دور می سازد».(11)

ضرورت تجدید پیمان:
آری، غیبت امام از جامعه به دراز کشیدن آن، نتیجه بدعهدی و پیمان شکنی مردم نسبت به حجت های الهی و جانشینان به حق رسول خدا(ص) است. تا زمانی که مردم چنان که باید و شاید، به پیمانی که در برابر امامان معصوم(ع) برعهده دارند، وفا نکنند و با همه وجود، آماده پذیرش اوامر و نواهی آن ها نشوند، ظهور محقق نخواهد شد، چنان که امام عصر(ع) فرمود: «اگر شیطان ما، که خداوند توفیق طاعتشان دهد،در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل می شدند، میمنت دیدار ما از ایشان به تأخیرنمی افتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می گشت؛ دیداری بر مبنای شناخت راستین و صداقتی از آن ها نسبت به ما».(12)
با توجه به همین اهمیت وفا به عهد و پیمان و تأثیر آن در ظهور امام عصر(ع) بوده است که از ما خواسته اند هر بامداد، عهد و پیمان اطاعتی را که نسبت به امام خود بر دوش داریم، به یاد آوریم و آن را تجدید کنیم: «بار خدایا! من در بامداد این روز و تمام دوران زندگانی ام، عهد، عقد و بیعتی را که نسبت به او (امام مهدی (ع) ) بر گردن دارم، تجدید می کنم که هرگز از آن بر نگردم و بر آن پایدار بمانم».(13)
پی نوشت ها:
1.ر.ک:سوره یس (36)، آیه 60و61 و سوره اعراف(7)، آیه172.
2.ر.ک:سوره نمل (16)، آیه 36 و سوره انبیا(21)،آیه 25.
3.ر.ک:سوره نساء (4)، آیه 80 و سوره حشر (59)، آیه7.
4.ر.ک:سوره اسراء (17)، آیه 3 و محمدباقر مجلسی،بحارالأنوار، ج24،ص187، ح1.
5.ر.ک:سوره مریم (19)، آیه 87 و بحارالأنوار، ج24، ص323، ح58.
6.فضل بن حسن طبرسی، الإحتجاج، ج 1، صص 146 و 160.
7.ر.ک: بحارالأنوار، ج37، ص 164، ح 40.
8.ر.ک: همان، ج43، ص158؛ و سید جعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا(س)، ص 151.
9.ر.ک:بحارالأنوار، ج 28، ص 259، ح42.
10.حدیث از امام باقر(ع)، الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 1،ص 390، ح 1.
11.ر.ک: همان، ص343، ح31.
12.بحارالأنوار، ج53، ص177.
13.همان، ج 99، ص111.

غدیراز منظر عالمان اهل سنت
چکیده: یکی از حوادث مهم و بزرگ تاریخ اسلام، حادثه غدیر است. این حادثه ی بزرگ که در اواخر عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رخ داده است، منشأ بسیاری از حوادث، تحوّلات، گرایش‌ها، فرهنگ‌ها، عقاید و ایده‌ها گردید. در طول1400سال گذشته، محققان و اندیشه مندان بسیاری، به پژوهش و تجزیه‌ و تحلیل و بررسی این واقعه ی تاریخی پرداخته‌اند. پایه ی همه این بررسی‌ها بر فرض صحت و تحقق حادثه غدیر استوار است. آیا حادثه ی غدیر ساخته و پرداخته شیعیان است؟ آیا حادثه ی غدیر در گفتار دیگران آمده است؟ و ده‌ها سؤال دیگر.
در این گفتار مختصر، به یکی از جوانب، یعنی غدیر از منظر عالمان و منابع اهل سنت پرداخته می‌شود.
مقدّمه
با بعثت پیامبراکرم، حضرت محمد صلی الله علیه و آله تحولی بزرگ در جهان بشریت ایجاد شد؛ تحولی که از جنبه ‌های مختلف، جهان را تحت تأثیر قرار داد و در زمانی کوتاه از منطقه ی مکه و مدینه، (از زادگاه اصلی خود) خارج شد و سراسر جهان را فراگرفت و به عنوان یک فرهنگ برجسته، مورد توجه جهانیان قرار گرفت.
بی‌تردید تحولی که ظهور اسلام در جهان بشریت ایجاد کرده است،در نوع خود بی ‌نظیر بوده است؛ همان‌طوری که ادیان بزرگ گذشته نیز در ظرف زمانی خود، تحولی بزرگ ایجاد کرده‌اند. امتیازات و برجستگی‌ های دین اسلام سبب شد تا تحولات آن نیز بیشتر و گسترده‌تر باشد و با فاصله‌ای کوتاه، مورد توجه و قبول انسان‌های علاقه‌مند قرار گیرد و از محدوده ی جزیرة‌العرب خارج شده، به امپراتوری ایران و رم برسد.
لحظه‌ لحظه ی حیات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله خاطره و تحول است. اولین خاطره، نزول قرآن ‌کریم بود که با آیه ی شریفه «إقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ ‌الَّذِی خَلَق» آغاز شد و سپس هر روز شاهد حوادث و تحولات بسیاری بوده‌ایم که شمارش آن از این گفتار خارج است. هر یک از آن حوادث، فرهنگی بسیار ارزشمند در بردارد و شایسته است محققان درباره ی آن تحقیق کنند و آثار نو و جدید آن را معرفی نمایند.
یکی از این حوادث مهم و باارزش و ماندگار- که در اواخر عمر آن حضرت صلی الله علیه و آله رخ داده است- حادثه غدیرخم بود که منشأ بسیاری از حوادث بعدی گردیده است. گویی حادثه ی غدیر، حادثه‌ای بس عظیم و بزرگ بوده است که با درخشش آن، تحولی بزرگ در انقلاب کبیر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ایجاد شده است.
تا قبل از حادثه غدیر، بسیاری تصور می‌کردند با رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله، رشد و توسعه و گسترش اسلام در ابعاد متعدد، بسته خواهد شد و همچون ادیان بزرگ گذشته، دین اسلام نیز به نقطه ی پایان خواهد رسید و دوران رکود و انحطاط آن آغاز خواهد شد و دین جدید که دوران شکوفایی خود را در زمان حیات آن حضرت آغاز نموده است، بعد از سال‌ها به یک دین متروک و کهنه تبدیل خواهد شد؛ ولی حادثه ی غدیر، افق جدیدی در برابر دین اسلام گشود. آری اگر این حادثه تحقق نمی‌یافت، دین اسلام نیز مانند ادیان گذشته به سر حد کمال نمی‌رسید و نمی توانست به عنوان یک دین جاودانی معرفی گردد، زیرا بدخواهان و دشمنان برای رحلت آن رسول‌ خدا، لحظه ‌شماری می‌کردند و خیال می‌کردند با رحلت آن حضرت، دین اسلام نیز چون ادیان گذشته، به نقطه ی پایان خواهد رسید و آن‌ گاه، دوران قهقرایی و رکود را طی خواهد کرد و با گذشت زمان، بسیاری از احکام آن ازبین خواهد رفت و جز نام، چیزی از دین جدید باقی نخواهد ماند.
با اعلام عمومی جمله ی معروف «من کنت مولاه فعلی مولاه» توسط پیامبراسلام صلی الله علیه و آله که بعد از اجتماع عمومی مسلمانان جهان در مجمع و کنگره بین‌الملی حج انجام گرفت، سرفصل جدیدی در دین اسلام گشوده شد و دین اسلام وارد مرحله ی تازه و نویی شد که در ادیان گذشته، سابقه نداشت؛ چه اینکه با حرکت این رودخانه بزرگِ فرهنگ غنی اسلام، همه ی انسان‌ها از آن سیراب خواهند شد.
آری، حادثه غدیر، کامل‌کننده حادثه بزرگ بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و به همان‌ اندازه تأثیرگذار و باارزش است. اگر حادثه غدیر نمی‌بود، خاتمیت دین اسلام مورد اشکال و ایراد بود؛ زیرا لازمه ی خاتمیت دین، استمرار آن است. دینی که در یک نقطه ی زمانی به پایان برسد، نمی‌تواند دین کامل، فراگیر و دائمی باشد؛ قطاری که نقطه ی پایان داشته باشد و در یک مسیر خاص و زمان خاص حرکت کند، نمی‌تواند همه مسافران را به مقصد برساند؛ رودخانه‌ای که در یک زمان و مکان خاص جاری باشد، نمی‌تواند همه ی مزارع و دشت‌ها را سیراب کند.
اگر شیعه اصرار بر ترویج فرهنگ غدیر دارد، تنها برای حمایت از یک فرد یا افرادی خاص نیست. شاید بعضی خیال کنند شیعه به علت تعصب بی‌جا، از یک فرد یا افرادی حمایت می‌کند و دلباخته ی آنان است. جدای از دلباختگی و علاقه‌مندی، به اعتقاد محققان و دانشمندان شیعه، اسلامِ بدون غدیر، ابتر و ناقص است.
حادثه غدیر، از زوایا و ابعاد گوناگون قابل بحث و تحقیق است؛ زیرا این حادثه ی بزرگ، آغاز و منشأ بسیاری از حوادث بعدی بوده است. ما در این گفتار به بررسی یکی از این زوایا می‌پردازیم: «غدیر از منظر عالمان و منابع اهل سنت».
برخی از جوانان خیال می‌کنند حدیث غدیر تنها توسط محدثان و عالمان شیعه مطرح شده است و گویی این ساخته و پرداخته عالمان شیعه است و در منابع حدیثی اهل سنت مطرح نشده است؛ تا جایی ‌که برخی خیال کرده‌اند حدیث غدیر افسانه‌ای بیش نیست و شیعیان آن را طراحی کرده‌اند. برای رفع این ابهام، محققان شیعه زحمات بسیاری متحمل شده‌اند که از جمله آنان، علامه امینی مؤلف کتاب گرانسنگ الغدیر است؛ لذا با توجه به آنچه گذشت، از این فرصت استفاده می‌شود و گزارش مختصری در مورد حدیث غدیر در منابع اهل‌ سنت با استفاده از منابع معتبر و اصلی آنان تقدیم می‌گردد.
امید است این اثر ناچیز، در نزد خداوند متعال و مولی‌ الکونین علی علیه السّلام مورد قبول واقع شود.

الف) موقعیت جغرافیایی غدیرخم
«غدیر خم» نام ناحیه‌ای است در میان مکه و مدینه که بر سر راه حجاج قرار دارد. غدیر خم نام محلی است که به سبب وجود برکه‌ای در این محل- که در آن آب باران جمع می‌شده است- به «غدیرخم» شهرت یافته است. غدیر در 3 تا 4کیلومتری جحفه واقع شده و جحفه در 64 کیلومتری مکه قرار دارد که یکی از میقات‌های پنج‌گانه است. در جحفه راه اهالی مصر، مدینه، عراق و شام از یکدیگر جدا می‌شود. غدیرخم به علت وجود مقداری آب و چندین درخت کهنسال، محل توقف و استراحت کاروان ‌ها واقع می‌ شد،اما با این همه، دارای گرمایی طاقت‌ فرسا و شدید بود(دائرة‌المعارف ویکی ‌پدیا، ذیل کلمه«غدیر»/ ابن‌خلکان، 1397، ج5،ص231/ لسان‌العرب، ذیل کلمه«غدیر»).
فاصله مکه تا مدینه حدود 500 کیلومتر است. در 270کیلومتری مکه، سرزمین رابغ قرار دارد که در گذشته بیابان بوده است، ولی امروزه شهرکی است و در کنار جحفه، یکی از میقات‌های حج قرار دارد. فاصله ی جحفه تا مکه، حدود 250کیلومتر و تا رابغ 26کیلومتر است. در رابغ برکه ی آبی قرار دارد که بدان غدیرخم می‌گویند؛ از این‌رو به آن غدیرخم گفته‌اند که آب آن قابل استفاده نیست؛ زیرا خم به معنی هر چیز فاسد و بدبوست؛ لذا چون آب آن بدبو و غیرقابل استفاده بود، بدان غدیر خم گفته‌اند(حموی، 1979م، ج2، صص111 و389/ طریحی، 1408ق، ج1، ص704).

ب) حدیث غدیرخم
در آغاز لازم است گزارش مختصری از حدیث خم ارائه شود.
در سال دهم هجری، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تصمیم گرفت مراسم باشکوه حج را با مسلمانانی که از نقاط مختلف جزیرة‌العرب آمده بودند، برگزار کند. بسیاری از مسلمانانی که توانایی انجام فریضه ی حج را داشتند، برای حج خانه خدا مشرف شدند. مراسم باشکوه و بی‌ نظیر حج در آن سال با حضور به یاد ماندنی آن حضرت صلی الله علیه و آله و جمع بسیاری از مسلمانان برگزار شد. از آنجایی که این حج، آخرین حج آن رسول ‌خدا بود، به حجةالوداع معروف شد.
بعد از پایان مراسم حج، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و بسیاری از مسلمانانی که از شهرهای دیگر مشرف شده بودند، تصمیم به بازگشت نمودند و با انبوهی از مسلمانان حجگزار از مکه خارج شدند. در بازگشت، به منطقه جحفه رسیدند و وارد سرزمین رابع شدند. در رابع برکه ی آبی است که به آن غدیرخم می‌گویند.
در روز پنج‌شنبه، 18ذی‌الحجه، جبرئیل امین بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شد و آیه شریفه «یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ مَا أنزِلَ إلَیکَ مِن رَّبِّکَ وَ إن لَّم تَفعَل فَمَا بَلَّغتَ رِسَالَتَهُ وَاللهَ یَعصِمُکَ مِنَ ‌النَّاسِ إنَّ اللهَ لاَیَهدِی القَومَ ‌الکَافِرِینَ» (مائده: 67) را تلاوت کرد(2)(ر.ک. به: واحدی نیشابوری، 1388ق، ص135/ حاکم حسکانی، [بی‌تا]، ج1، ص200/ ابن‌کثیر، 1992م، ج2، ص15/ خطیب بغدادی، [بی‌تا]، ج8، ص290).
از ظاهر این آیه ی شریفه فهمیده می‌شود: مأموریت بزرگی به پیامبر صلی الله علیه و آله محول شده است و در ابلاغ آن باید تسریع کند و از هیچ کوششی دریغ نورزد؛ این پیام آن‌ قدر بزرگ و مهم است که مساوی با رسالت و بعثت آن حضرت شمرده شده است و ابلاغ نکردن آن، برابر با عدم اجرای رسالت نبوت به حساب آمده است. گویی تمام زحمات 23ساله آن پیامبر همام به ابلاغ این پیام مهم وابسته است.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله برای ابلاغ این پیام بزرگ به کاروان‌ها دستور توقف داد و کاروان‌ها و همراهان آن حضرت در منطقه ی غدیرخم (مکانی که مصر، عراق، مدینه و حضر موت و تهامه از هم جدا می‌شد) فرود آمدند. از نظر استراتژیکی این منطقه بهترین محل برای ابلاغ پیام به همه ی همراهان آن حضرت بود؛ زیرا بعد از این نقطه، مسیر قبایل و کاروان‌ها از هم جدا می‌شد. اجتماع بزرگی در آن بیابان ایجاد شد. همه ی مردم در تعجب و شگفتی بودند که چه مطلب و حادثه ی مهمی رخ داده است که آن حضرت دستور به توقف و اجتماع مسلمانان داده است.
از جهاز شتران، منبری برای آن حضرت درست کردند. نزدیک ظهر، آن حضرت بر بالای منبر رفت و خطبه خواند. حضرت بعد از حمد خداوند، از شرِّ نفس و بدی اعمال به خداوند پناه برد و بر یگانگی خداوند و رسالت محمد- بنده ی خدا- شهادت داد و از نزدیک شدن رحلت خود و اجابت دعوت حق سخن گفت و در ادامه فرمود: من در میان شما دو میراث گرانبها به امانت می‌گذارم. یکی از آن‌ دو که بزرگ تر است، کتاب خداست و دیگری که کوچک تر است، عترت و خاندان من است و سپس فرمود: «أیّهاالنّاس من اولی النّاس بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا: الله و رسوله اعلم. قال: إنَّ الله مولای و أنا مولی المؤمنین و أنا اولی بهم من انفسهم فمن کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»: ای مردم چه کسی نسبت به مؤمنان از خود آنان سزاوارتر است؟ گفتند: خدا و رسولش بهتر می‌دانند. فرمود: خدا مولا و سرپرست من است و من مولا و سرپرست مؤمنانم و من نسبت به مؤمنین از خود آنان سزاوارترم؛ پس هرکس، من مولا و سرپرست او هستم، علی مولا و سرپرست اوست (حضرت، این جمله را سه بار تکرار کرد و در حدیث امام احمد حنبلی آمده است حضرت این جمله را چهاربار تکرار کرد).
1. سپس فرمود: خدایا! دوستی کن با هر کس که با علی دوستی کند و دشمنی کن با هر کس که با علی دشمنی کند؛ و آن ‌گاه در حق آن حضرت دعا کرد (طبرانی، [بی‌تا]، ج5، ص166/ امینی، 1379، ج1، ص1/ یعقوبی، [بی‌تا]، ج2، ص110/ نسائی، [بی‌تا]، ج5، ص45/ مسعودی، [بی‌تا]، ص221/ ابن‌ عساکر، 1995م، ج13، ص69 و ج18، ص138).
2. هنگامی ‌که خطبه ی پیامبر صلی الله علیه و آله پایان یافت، جبرئیل امین دوباره نازل شد و آیه ی شریفه «الیَومَ أکمَلتُ لَکُم دِینَکُم و أتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإسلاَمَ دیناً» (مائده: 3) را قرائت کرد: امروز دین را بر شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضی شدم اسلام، دین شما باشد.
بعد از پایان خطبه، آن حضرت در خیمه‌ای نشست و فرمود: علی علیه السّلام در خیمه‌ای دیگر بنشیند؛ حضرت رو به اصحاب فرمود: به دیدار علی علیه السّلام بشتابید و مقام ولایت را به او تبریک بگویید. بر این اساس، اصحاب و مسلمانان، گروه ‌گروه، نزد علی علیه السّلام شتافتند و با آن حضرت بیعت کردند؛ از جمله ی آنان عمر بن خطاب، ابوبکر، عثمان، طلحه و زبیر بودند. عمر نیز جمله معروف «بخ بخ یابن ابی‌ طالب اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه» را بیان کرد.(3)
پس از پایان تهنیت و تبریک و بیعت صحابه با علی علیه السّلام، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مراسمی، تاجگذاری علی علیه السّلام را انجام داد و عمامه خود را که «سحاب» نام داشت، بر سر آن حضرت نهاد و فرمود:
3. «یاعلی! العمامه تیجان‌العرب»: عمامه تاج عرب است. آن‌ گاه فرمود: فرشتگانی که در روز بدر و حنین به یاریم آمدند، این ‌گونه عمامه داشتند (ابن خلکان، 1379ق، ج1، ص60 و ج2، ص232/ امینی، 1379ق، ج1، ص267/ حاکم حسکانی، [بی‌تا]، ج3، ص109/ بیهقی، [بی‌تا]، ج10، ص14).

ج) حادثه غدیرخم در منابع اهل سنت
قبل از بررسی حدیث غدیر در منابع اهل سنت و از منظر عالمان سنی، شایسته است اصل حادثه غدیر مورد بررسی تاریخی قرار گیرد تا مشخص شود آیا چنین حادثه‌ای در سال دهم هجری در منطقه ی غدیر خم رخ داده است یا خیر؟ زیرا بسیاری از منتقدان، اصل حادثه ی غدیر را قبول ندارند و آن را ساخته و پرداخته ی عالمان شیعه می‌دانند؛ و حدیث غدیر نیز وابسته به اصل حادثه غدیر است. وقتی اصل حادثه مورد اشکال و ایراد باشد، خود حدیث غدیر نیز مبنایی نخواهد داشت(هیثمی، 1405، ص64/ طبری، 1415ق، ج6، ص416/ ابن‌حزم، [بی‌تا]، ج4، ص224).
حادثه غدیر خم، توسط بسیاری از عالمان بزرگ اهل سنت ذکر شده و در کتب معتبر آنان نیز بیان شده است و ما از باب نمونه، به تعدادی از این منابع معتبر اشاره می‌کنیم:
1. ابوداوود طیالسی متوفای 204ه‍.ق در کتاب مسند ابوداوود حادثه غدیرخم را مطرح کرده، داستان عمامه‌گذاری حضرت‌ علی علیه السّلام را بیان داشته است(طیالسی، [بی‌تا]، ص23).
2. امام احمد بن حنبل متوفای 241ه‍.ق در کتاب مسند و کتاب «فضائل الصحابه» حادثه ی غدیر را ذکر کرده است (احمد بن حنبل، [بی‌تا]، ج1، صص84، 88 و118).
3. بلاذری (احمد بن یحیی) متوفای 279ه‍.ق از مورخان بزرگ اهل‌سنت در کتاب انساب‌الاشراف، با چند سند، از براء بن عازب و ابوهریره و زید بن ارقم و ابن ‌عباس و بریدة بن الحصیب و ابوسعید خدری در ضمن پنج حدیث معتبر، حدیث غدیر را نقل کرده است(بلاذری، [بی‌تا]، ص108-113).
4. ابن‌ ماجه (محمد بن یزید قزوینی)متوفای 275ه‍.ق از فقها و محدثان بزرگ اهل سنت و یکی از نویسندگان صحاح سته در کتاب سنن ابن‌ ماجه به سندش از براء بن عازب روایت می‌ کند: با پیامبر صلی الله علیه و آله در حج‌الاسلام بودیم، در بین راه، پیامبر صلی الله علیه و آله فرود آمد و دستور به نماز جماعت داد. سپس دست علی علیه السّلام را گرفت و فرمود: «هذا ولی من انا مولاه» (ابن ماجه، [بی‌تا]، ج1، ص43).
5. حاکم نیشابوری (محمد بن محمد نیشابوری) متوفای 405 ه‍.ق از محدثان و فقهای بزرگ اهل ‌سنت، در کتاب معروف المستدرک، با چند سند معتبر از زید بن ارقم، حادثه ی غدیر خم را بیان کرده و در پایان نوشته است: این حدیث صحیح است؛ و به عنوان شاهد، چهار حدیث دیگر نیز در تأیید آن نقل می‌ کند(حاکم نیشابوری، [بی‌تا]، ج3، ص109).
6. واحدی (ابوالحسن علی‌ بن احمد واحدی)، متوفای 468ه‍.ق از مفسران بزرگ اهل سنت، در کتاب اسباب ‌النزول می‌ نویسد: آیه شریفه «اَلیَوم أکمَلتُ لَکُم دِینَکُم...» در حجةالوداع، در سال دهم هجری نازل شد؛ او در ذیل آیه «یَا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ...» به سند خودش از ابو سعید خدری روایت می‌کند که این آیه در روز غدیر خم در مورد علی علیه السّلام نازل شده است(واحدی نیشابوری، 1388، صص126 و135).
7. نسائی (ابی‌ عبدالرحمن احمد بن شعیب نسائی) متوفای303ه‍.ق از محدثان بزرگ اهل‌ سنت و یکی از نویسندگان صحاح سته و مؤلف کتاب السنن الکبری به سندش از زید بن ارقم و ابوطفیل، حادثه ی غدیر را بیان کرده است(بیهقی، [بی‌تا]، ج5، صص45، 130 و132).
وی همچنین در کتاب خصائص امیرالمؤمنین، حادثه غدیر را نقل کرده است(نسایی، [بی‌تا]، صص93 و96).
8. یاقوت حموی متوفای626ه‍.ق از مورخان بزرگ اهل ‌سنت در کتاب معجم ‌البلدان در ذیل کلمه «خم» به حادثه غدیر اشاره کرده، می‌نویسد: خم، بیابانی است در بین مکه و مدینه در نزدیکی جحفه که در آن برکه [غدیر] قرار دارد و پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا خطبه خواند(حموی، 1979م، ج2، ص389).
9. بیهقی(احمد بن الحسین) متوفای458ه‍.ق از محدثان بزرگ اهل ‌سنت، در کتاب السنن‌ الکبری حادثه غدیر را نقل کرده و موضوع عمامه‌گذاری آن حضرت را بیان کرده است(بیهقی، [بی‌تا]، ج10، ص14).
10. هیثمی(نورالدین هیثمی) متوفای 807 ه‍.ق از محدثان و فقهای بزرگ و معروف اهل‌ سنت در کتاب مجمع‌ الزوائد و منبع‌ الفوائد،واقعه غدیر را با چند سند معتبر از رباح‌ الحارث، زید بن ارقم، ابوطفیل، سعید ابن وهب، زید بن یثیع، عبدالرحمن بن ابی ‌لیلی، ابوهریره، ابن‌ عمر، ملک ‌بن حویرث، ابن جناده و... نقل کرده است(هیثمی، [بی‌تا]، ج9، ص104-109).
11. نووی متوفای قرن هشتم هجری در کتاب شرح صحیح مسلم در توضیح جمله «ماء یدعی خمّا بین مکه والمدینه» به واقعه ی غدیر اشاره کرده است(نووی، [بی‌تا]، ج15، ص180).
12. احمد بن ابی‌ یعقوب متوفای284ه‍.ق از مورخان بزرگ اهل ‌سنت، در کتاب تاریخ یعقوبی، حادثه غدیر را ذکر کرده است(یعقوبی، [بی‌تا]، ج2، 112).
13. مسعودی متوفای 345ه‍.ق از مورخان بزرگ در کتاب التنبیه و الاشراف حادثه غدیر را بیان کرده است(مسعودی، [بی‌تا]، ص221).
14. حاکم حسکانی متوفای قرن پنجم از مفسران بزرگ اهل سنت در کتاب شواهد التنزیل در ذیل آیه شریفه «بَلِّغ مَا أنزِلَ إلَیکَ» و آیه شریفه «الیَومَ أکمَلتُ...» حادثه غدیر را نقل کرده است(حاکم حسکانی، [بی‌تا]، ج1، ص200-239).
15. جلال‌الدین السیوطی متوفای911ه‍.ق از محدثان و مفسران بزرگ اهل ‌سنت در تفسیر الدُّر المنثور از ابوسعید خدری روایت کرده که آیه ی شریفه «بَلِّغ مَا أنزِلَ إلَیکَ» در غدیر خم در مورد علی ‌بن‌ ابی طالب علیه السّلام نازل شده است(سیوطی، [بی‌تا]، ج2، صص259 و298).

سایر منابع:
حادثه غدیر خم در بسیاری از کتب اهل سنت مطرح شده و ما از باب نمونه پانزده مورد را بیان کردیم و در ادامه سایر منابع را به اختصار مطرح می‌ کنیم:
16. ابو جعفر اسکافی متوفای 220ه‍.ق در کتاب المعیار و الموازنه، صص71، 210، 214 و311.
17. ابن ابی‌ شیبه متوفای 235ه‍.ق در کتاب المصنف، ج7، صص495 و502.
18. عمرو بن ابی ‌عاصم متوفای 287ه‍.ق در کتاب السنه، ص593.
19. ابن حیان متوفای 739ه‍.ق در صحیح ابن حیان، ج15، ص376.
20. سلیمان‌ بن احمد طبرانی متوفای 360ه‍.ق در المعجم الصغیر، ج1، ص64 و در کتاب المعجم‌ الکبیر، ج1، ص308، ج2، صص275 و369، ج4، ص17 و ج5، صص192،170،166 و204.
21. ابن ابی ‌الحدید متوفای 656ه‍.ق در شرح نهج‌ البلاغه، ج2، صص 59 و288 و ج3، ص208.
22. زرندی حنفی (جمال‌الدین محمد بن یوسف) متوفای 750ه‍.ق در کتاب نظم درر المسمطین، ص93.
23. جمال‌ الدین زیعلی متوفای 762 در نصب‌الرایه، ج6، ص 499 و کتاب سیر اعلام النبلاء، ج1، ص75.
24. ابن الدمیاطی متوفای 643ه‍.ق در کتاب المستفاد من ذیل تاریخ بغداد، ج2، ص129.
25. ابوالمحاسن متوفای 765ه‍.ق در کتاب الاکمال فی سند الامام احمد، ص664.
26. ابن ‌حجر عسقلانی متوفای 852ه‍.ق در کتاب تهذیب‌ التهذیب، ج2، ص155، ج7، ص296، ج8، ص106 و کتاب لسان ‌المیزان، ج1، ص387، ج2، صص312 و379 و ج5، ص100 و کتاب تعجیل‌ المنفعه، ص464 و کتاب‌الاصابه، ج2، صص14 و140 و ج3، صص481 و484 و ج4، صص227، 301 و467.
27. حاجی خلیفه متوفای 1067ه‍.ق در کتاب کشف‌ الظنون، ج2، ص1672.
28. حافظ اصفهانی متوفای 430ه‍.ق در کتاب ذکر اخبار اصبهان، ج1، صص107، 126 و 235.
29. عبدالرحیم ‌بن حسین عراقی متوفای 806ه‍.ق در کتاب الاربعین العشاریه، ص130.
30. هیثمی (علی‌ ابن ابوبکر) متوفای 807ه‍.ق در کتاب موارد الظمان الی زوائد ابن حیان، ص544.
31. متقی هندی (علاءالدین علی ‌المتقی بن‌ حسام‌ الدین) متوفای975 در کتاب کنزالعمال، ج13، صص104، 105، 134 و157.
32. قرطبی (محمد بن احمد) متوفای 671ه‍.ق در تفسیر قرطبی، ج6، ص61.
33. ابن‌ کثیر (اسماعیل) متوفای744ه‍.ق در کتاب تفسیرالقرآن‌ العظیم، ج2، ص15.
34. ابی ‌عاصم(عمرو بن ابی ‌عاصم) متوفای 287ه‍.ق در کتاب اسنه، صص593 و630.
35. المناوی(محمد بن عبدالرئوف) متوفای 1331در کتاب فیض‌ القدیر، ج6، ص282.
36. شوکانی(محمد)، متوفای1250ه‍.ق در فتح‌ القدیر، ج2، ص60.
37. خطیب بغدادی(ابوبکراحمد بن علی) متوفای 463ه‍.ق در تاریخ بغداد، ج3، ص94 و ج7، ص389.
38. ابن‌ عساکر(ابوالقاسم) متوفای 571ه‍.ق در کتاب تاریخ مدینه دمشق، ج13، صص69 و70 و ج18، ص138.
39. ابن‌ اثیر(علی) متوفای630ه‍.ق در کتاب اسدالغابه، ج1، صص308 و367 و ج2، ص232.
40. ابن‌ النجار بغدادی(ابو عبدالله محمد بن محمود) متوفای643ه‍.ق در کتاب ذیل تاریخ بغداد، ج3، ص10.
41. ابن‌ سعد (محمد بن سعد) متوفای 230ه‍.ق در طبقات الکبری، ج5، ص320.
42. عصفری (خلیفه بن خیاط) متوفای 240ه‍.ق در تاریخ خلیفه، ص361.
43. بخاری (ابو عبدالله محمد بن اسماعیل بخاری) متوفای 256ه‍.ق در کتاب تاریخ ‌الکبیر، ج1، ص375.
44. عقیلی(محمد بن عمرو عقیلی) متوفای 322ه‍.ق در کتاب الضعفاء الکبیر، ج3، ص271.
45. ابن‌ خلدون متوفای 808ه‍.ق در کتاب العبر معروف به تاریخ ابن ‌خلدون، ج1، ص197.
46. ابن‌ مزاحم منقری متوفای212ه‍.ق در کتاب واقعة الصفین، ص338.
47. ابن قتیبه دینوری در کتاب الاستغاثه، ج2، ص63.
48. ذهبی متوفای 747ه‍.ق در کتاب میزان ‌الاعتدال، ج2، صص396 و640، ج3، ص294.
منابعی که ذکر شد، تنها بخشی از منابع معتبر اهل‌سنت بود که حادثه غدیر در آن مطرح شده است. دانشمندان بزرگ سنی که حادثه ی غدیر را بیان کرده‌اند، از گروه‌های مختلف بوده‌اند: برخی از آنان محدث، بعضی مورخ، گروهی مفسر، جمعی سیره ‌نویس و تعدادی از اهل لغت و بخشی از فقهای بزرگ بوده‌اند؛ لذا حادثه غدیر فقط از یک طبقه و یک گروه، نقل شده است. از این مطلب به دست می‌آید که: حادثه غدیر، علی‌رغم دشمنی‌ های فراوان گروهی از افراد لجوج و کم‌ خرد، آن ‌قدر حادثه ی مهم و مورد توجه عام و خاص بوده است که گروه ‌های مختلفی از علما آن را بیان کرده‌اند. با نیم‌ نگاهی بدان درمی‌یابیم، حادثه ی غدیر از حوادث مسلَّم تاریخ اسلام است که انکار آن جز از روی عناد و غرض ‌ورزی، هیچ دلیل دیگری نخواهد داشت؛ زیرا درخشش حادثه غدیر همچون آفتاب عالم ‌تابی است که جز نابینایان و نااهلان و خفاشان، کسی نمی‌تواند آن‌ را انکار کند. ما در این گفتار به بیش از پنجاه منبع معتبر و دست اول از منابع اهل سنت- که حادثه ی غدیر در آن مطرح شده است- اشاره کردیم.
آیا با این فرض می ‌توان گفت حادثه غدیر، افسانه‌ای بیش نیست؟ و این مسئله، ساخته و پرداخته ی شیعیان است؟ چه اینکه این مسئله از چنان وضوح و روشنی‌ای برخوردار است که بسیاری از دانشمندان برجسته و بزرگ اهل‌سنت آن را از روایات متواتر دانسته‌اند و بعضی از این دانشمندان، این حادثه را با چندین روایت و چندین سند، از صحابه بزرگ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده‌اند که در بخش بعدی، مطرح خواهد شد.
پی نوشت:
استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری*
1.تاریخ وصول:1386/11/18؛تاریخ تصویب نهایی:1387/1/26.
2.ای رسول ما!آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شد،به مردم برسان و اگر این کار را انجام ندهی،رسالت خود را به انجام نرسانده ای و خداوند تو را از مردم ایمن نخواهد کرد. همانا خداوند گروه کافر را هدایت نمی کند.
3.خوشا به حالت ای فرزند ابوطالب! تو مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن هستی.


داستان غدیر

حمد و ثنای اللهی

حمد و سپاس خدایی را که در یگانگی خود بلند مرتبه، و در تنهایی و فرد بودنش نزدیک است. در قدرت و سلطه خود با جلالت و در ارکان خود عظیم است. علم او به همه چیز احاطه دارد در حالی که در جای خود است، و همه مخلوقات با قدرت و برهان خود تحت سیطره دارد. همیشه مورد سپاس بوده و همچنان مورد ستایش خواهد بود. صاحب عظمتی که از بین رفتنی نیست. ابتدا کننده و بازگرداننده اوست و هر کاری به سوی او باز می گردد. به وجود آورنده بالا برده شده ها (آسمان ها و افلاک) و پهن کننده گسترده ها (زمین)، یگانه حکمران زمین ها و آسمان ها، پاک و منزّه و تسبیح شده، پروردگار ملائکه و روح، تفضّل کننده بر همه آنچه خلق کرده، و لطف کننده بر هر آنچه به وجود آورده است.
هر چشمی زیر نظر اوست ولی چشم ها او را نمی بینند. کَرم کننده و بردبار و تحمّل کننده است. رحمت او همه چیز را فرا گرفته و با نعمت خود بر همه آنها منت گذارده است. در انتقام گرفتن خود عجله نمی کند و به آنچه از عذابش که مستحقّ آنند مبادرت نمی ورزد. باطن ها و سریره ها را می فهمد و ضمایر را می داند، و پنهان ها بر او مخفی نمی ماند و مخفی ها بر او مشتبه نمی شود. او راست احاطه بر هر چیزی و غلبه بر همه چیز و قوّت در هر چیزی و قدرت بر هر چیزی، و مانند او شیئی نیست. اوست به وجود آورنده شی (چیز) هنگامی که چیزی نبود. دائم و زنده است، و به قسط و عدل قائم است. خداوندی جز او که با عزت و حکیم است نیست. بالاتر از آن است که چشمها او را درک کنند ولی او چشمها را درک می کند و او لطف کننده و آگاه است. هیچکس نمی تواند با دیدن به صفت او راه یابد، و کسی به چگونگی او از سر و آشکار دست نمی یابد، مگر به آنچه خود خداوند عزوجل راهنمایی کرده است.
گواهی می دهم به او که اوست خدا، خدایی که قُدس و پاکی و منزّه بودن او روزگار را پر کرده است. او که نورش ابدیّت را فرا گرفته است. او که دستورش را بدون مشورتِ مشورت کننده ای اجرا می کند و در تقدیرش شریک ندارد و در تدبیرش کمک نمیشود. آنچه ایجاد کرده بدون نمونه و مثالی تصویر نموده و آنچه خلق کرده بدون کمک از کسی و بدون زحمت و بدون احتیاج به فکر و حیله خلق کرده است. آنها را ایجاد کرد پس به وجود آمدند و خلق کرد پس ظاهر شدند. پس اوست خدایی که جز او خدایی نیست. صنعت او محکم و کار او زیباست.
عادلی که ظلم نمی کند و کرم کننده ای که کارها به سوی او باز می گردد. شهادت می دهم اوست خدایی که همه چیز در مقابل عظمت او تواضع کرده و همه چیز در مقابل عزّت او ذلیل شده و همه چیز در برابر قدرت او سر تسلیم فرود آورده و همه چیز در برابر هیبت او خاضع شده اند. پادشاه پادشاهان و گرداننده افلاک و مسخّر کننده آفتاب و ماه، که همه با زمان ِتعیین شده در حرکت هستند. شب را بر روی روز و روز را بر روی شب می گرداند، که به سرعت در پی آن می رود. در هم شکننده هر زور گوی با عناد، و هلاک کننده هر شیطان سر پیچ و متمرّد. برای او ضدّی و همراه او معارضی نبوده است. یکتا و بی نیاز است.
زاییده نشده و نمی زاید، و برای او هیچ همتایی نیست. خدای یگانه و پرودگار با عظمت. می خواهد پس به انجام می رساند، و اراده می کند پس مقدّر می نماید، و می داند پس به شماره می آورد. می میراند و زنده می کند، فقیر می کند و غنی می نماید، می خنداند و می گریاند، نزدیک می کند و دور می نماید، منع می کند و عطا می نماید. پادشاهی از آن ِاو و حمد و سپاس برای اوست. خیر به دست اوست و او بر هر چیزی قادر است. شب را در روز و روز را در شب فرو می برد. نیست خدایی جز او که با عزّت و آمرزنده است. اجابت کننده دعا، بسیار عطا کننده دعا، بسیار عطا کننده، شمارنده نَفَس ها و پرودگار جن ّو بشر، که هیچ امری بر او مشکل نمی شود، و فریاد دادخواهان او را منضجر نمی کند، و اصرارِ اصرار کنندگانش او را خسته نمی نماید. نگهدارنده صالحین و موفّق کننده رستگاران و صاحب اختیار مومنان و پروردگار عالمیان.
خدایی که از آنچه خلق کرده مستحق است که او را در هر حالی شکر و سپاس گویند. او را سپاس بسیار می گویم و دائماً شکر می نمایم، چه در آسایش و چه در گرفتاری، چه در حال شدت و چه در حال آرامش. و به او و ملائکه اش و کتاب ها و پیامبرانش ایمان می آورم. دستور او را گوش می دهم و اطاعت می نمایم و به آنچه او را راضی می کند مبادرت می ورزم و در مقابل مقدرات او تسلیم می شوم به عنوان رغبت در اطاعت او و ترس از عقوبت او، چرا که اوست خدایی که نمی تواند از مکر او در امان بود و از ظلم او هم ترس نداریم (یعنی ظلم نمی کند).

فرمان الهی برای مطلبی مهم
برای خداوند بر نفس خود به عنوان بندگی او اقرار می کنم، و شهادت می دهم برای او به پروردگاری، و آنچه به من وحی نموده ادعا می نمایم از ترس آنکه مبادا اگر آنجام ندهم عذابی از او بر من فرود آید که هیچکس نتواند آن را دفع کند، هر چند که حیله عظیمی بکار بندد و دوستی او خالص باشد. نیست خدایی جز او. زیرا خداوند به من اعلام فرموده که اگر آنچه در حق علی بر من نازل نموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده ام، و برای من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا کفایت کننده و کریم است. خداوند به من چنین وحی کرده است: ای پیامبر ابلاغ کن آنچه از طرف پرودگارت بر تو نازل شده – درباره علی، یعنی خلافت علی بن ابی طالب – و اگر انجام ندهی رسالت او را نرسانده ای، و خداوند تو را از مردم حفظ می کند.
ای مردم ! من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل کرده کوتاهی نکردم، و من سبب نزول این آیه را برای شما بیان می کنم: جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام - که او سلام است - مرا مامور کرد که در این اجتماع بپا خیزم و بر هر سفید و سیاهی اعلام کنم که: علی بن ابی طالب برادر من و وصی من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند هارون به موسی است جز اینکه پیامبری بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش است. و خداوند این آیه از کتابش را بر من نازل کرده است:
صاحب اختیار شما خدا و رسولش هستند و کسانی که ایمان آورده و نماز را بپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند. و علی بن ابی طالب است که نماز را بپا داشته و در حال رکوع زکات داده و در حال خداوند عزوجل را قصد می کند. من از جبرئیل در خواست کردم از خدا بخواهد تا مرا ابلاغ این مهم معاف بدارد، زیرا از کمی متقین و زیادی منافقین و فساد ملامت کنندگان و حیله های مسخره کنندگان ِاسلام اطلاع دارم، کسانی که خداوند در کتابش آنان را چنین توصیف کرده است که با زبانشان می گویند آنچه در قلبهایشان نیست، و این کار را سهل می شمارند در حالی که نزد خداوند عظیم است. همچنین به خاطر اینکه منافقین بارها مرا اذیت کرده اند تا آنجا که مرا اُذُن «گوش دهنده بر هر حرفی» نامیدند، و گمان کردند که من چنین هستم به خاطر ملازمت بسیار علی با من و توجه من به او و تمایل او و قبولش از من، تا آنکه خداوند عزوجل در این باره چنین نازل کرد:
از آنان کسانی هستند که پیامبر را اذیت می کنند و می گویند او اُذُن «گوش دهنده به هر حرفی» است، بگو: گوش است - بر ضد کسانی که گمان می کنند او اُذُن است- و برای خود خیر است، به خدا ایمان می آورد و در مقابل مومنین اظهار تواضع و احترام می نماید، و برای کسانی از شما که ایمان آورده اند رحمت است؛ و کسانی که پیامبر را اذیت می کنند عذاب درد ناکی در انتظارشان است. اگر من بخواهم گویندگان این نسبت اُذُن را نام ببرم می توانم، و اگر بخواهم به شخص آنها اشاره کنم می نمایم، و اگر بخواهم با علائم آنها را معرفی کنم می توانم، ولی به خدا قسم من در کار آنان با بزرگواری رفتار کرده ام. بعد از همه اینها، خداوند از من راضی نمی شود مگر آنچه در حق علی بر من نازل کرده ابلاغ نمایم. ای پیامبر برسان آنچه - در حق علی- از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهی رسالت او را نرسانده ای، و خداوند تو را از مردم حفظ می کند.
اعلان رسمی ولایت و امامت دوازده امام علیهم السلام
ای مردم! این مطلب را درباره او بدانید و بفهمید، و بدانید که خداوند او را برای شما صاحب اختیار و امامی قرار داده که اطاعتش را واجب نموده است بر مجاهدین و انصار بر تابعین آنان به نیکی، و بر روستایی و شهری، و بر عجمی و عربی، و بر آزاد و بنده، و بر بزرگ و کوچک، و بر سفید و سیاه، بر هر یکتاپرستی حکم او اجرا شونده و کلام او مورد عمل و امر او نافذ است. هر کس با او مخالفت کند ملعون است، و هر کس تابع او باشد و او را تصدیق نماید مورد رحمت الهی است. خداوند او را و هر کس را که از او بشنود و او را اطاعت کند آمرزیده است.
ای مردم ! این آخرین باری است که در چنین اجتماعی بپا می ایستم. پس بشنوید و اطاعت کنید و در مقابل امر پروردگارتان سر تسلیم فرود آورید، چرا که خداوند عزوجل صاحب اختیار شما و معبود شماست، و بعد از خداوند رسولش و پیامبرش که شما را مخاطب قرار داده، و بعد از من علی صاحب اختیار شما و امام شما به امر خداوند است، و بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزی که خدا و رسولش را ملاقات خواهید کرد. حلالی نیست مگر آنچه خدا و رسولش و امامان حلال کرده باشند، و حرامی نیست مگر آنچه خدا و رسولش و امامان بر شما حرام کرده باشند. خدای عزوجل حلال و حرام را به من شناسانده است، و آنچه پرودگارم از کتابش و حلال و حرامش به من آموخته به او سپرده ام.
ای مردم ! علی را (بر دیگران) فضیلت دهید. هیچ علمی نیست مگر آنکه خداوند آن را در من جمع کرده است، و هر علمی را که آموخته ام در امام المتقین جمع نموده ام ، و هیچ علمی نیست مگر آنکه آن را به علی آموخته ام. اوست امام مبین که خداوند در سوره یس ذکر کرده است: و هر چیزی را در امام مبین جمع کردیم.
ای مردم ! از علی به سوی دیگری گمراه نشوید، و از او روی بر مگردانید و از ولایت او سر باز نزنید. اوست که به حق هدایت نموده و از آن نهی می نماید، و در راه خدا سرزنش ملامت کننده ای او را مانع نمی شود. علی اول کسی است که به خدا و رسولش ایمان آورد و هیچکس در ایمان به من بر او سبقت نگرفت. اوست که با جان خود در راه رسول خدا فداکاری کرد. اوست که با پیامبر خدا بود در حالی که هیچکس از مردان همراه او خدا را عبادت نمی کرد. از طرف خداوند به او امر کردم که درخوابگاه من بخوابد، او هم در حالی که جانش را فدای من کرده بود در جای من خوابید.
ای مردم ! او را فضیلت دهید که خدا او را فضیلت داده است، و او را قبول کنید که خداوند او را منصوب نموده است.
ای مردم ! او از طرف خداوند امام است، و هر کس ولایت او را انکار کند خداوند هرگز توبه اش را نمی پذیرد و او را نمی بخشد، حتمی است بر خداوند که با کسی که با او مخالفت نماید چنین کند و او را به عذابی شدید تا ابدیت تا آخر روزگار معذب نماید. پس بپرهیزید از اینکه با او مخالفت کنید و گرفتار آتشی شوید که آتشگیره آن مردم و سنگ ها هستند و برای کافران آماده شده است.
ای مردم ! به خدا قسم پیامبران و رسولان پیشین ب ه من بشارت داده اند، و من به خدا قسم خاتم پیامبران و مرسلین و حجت بر همه مخلوقین از اهل آسمان ها و زمین ها هستم. هر کس در این مطالب شک کند مانند کفر جاهلیت اول کفار شده است؛ و هر کس در چیزی از این گفتار من شک کند در همه ی آنچه بر من نازل شده شک کرده است، و هر کس در یکی از امامان شک کند در همه آنها شک کرده است، و شک کننده درباره ما در آتش است.
ای مردم ! خداوند این فضیلت را بر من ارزانی داشته که منّتی از او بر من و احسانی از جانب او به سوی من است. خدایی جز او نیست. حمد و سپاس از من بر او تا ابدیت و تا آخر روزگار و در هر حال.
ای مردم ! علی را فضیلت دهید که او افضل مردم بعد از من از مرد و زن است تا مادامی که خداوند روزی را نازل می کند و خلق باقی هستند. معلون است ملعون است. مورد غضب است مورد غضب است کسی که این گفتار مرا رد کند و با آن موافق نباشد. بدانید که جبرئیل از جانب خداوند این خبر را برای من آورده است و می گوید: «هرکس با علی دشمنی کند و ولایت او را نپذیرد لعنت و غضب من بر او باد». هر کس ببیند برای فردا چه پیش فرستاده است. از خدا بترسد که با علی مخالفت کنید و در نتیجه قدمی بعد از ثابت بودن آن بلغزد، خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است.
ای مردم ! علی «جنب الله» است که خداوند در کتاب عزیزش ذکر کرده و درباره کسیکه با او مخالفت کند فرموده است: ای حسرت بر آنچه درباره جنب خداوند تفریط و کوتاهی کردم.
ای مردم ! در قرآن تدبر نمایید و آیات آن را بفهمید و در محکمات آن نظر کنید و به دنبال متشابه آن نروید. به خدا قسم، باطن آن را برای شما بیان نمی کند و تفسیرش را برایتان روشن نمی کند مگر این شخصی که دست او را می گیرم و او را به سوی خود بالا می برم و بازوی او را می گیرم و با دو دستم او را بلند می کنم و به شما می فهمانم که هر کس من صاحب اختیار اویم این علی صاحب اختیار اوست و او علی بن ابی طالب برادر و جانشین من است، و ولایت او از خداوند عزوجل است که بر من نازل کرده است.
ای مردم ! علی و پاکان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اکبر است. هر یک از این دو از دیگری خبر می دهد و با هم موافق هستند. آنها از یکدیگر جدا نمی شوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند. بدانید که آنان امین های خداوند بین مردم و حاکمان او در زمین هستند. بدانید که من ادا نمودم، بدانید که من ابلاغ کردم، بدانید که من شنوانیدم، بدانید که من روشن نمودم، بدانید که خداوند فرموده است و من از جانب خداوند عزوجل می گویم، بدانید که امیرالمومنینی جز این برادرم نیست. بدانید که امیرالمومنین بودن بعد از من برای احدی جز او حلال نیست.

بلند کردن امیرالمومنین (علیه السلام) بدست رسول خدا (صلی الله علیه و اله)
سپس پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستش را بر بازوی علی علیه السلام زدند و آن حضرت را بلند کردند. و این در حالی بود که امیرالمومنین علیه السلام از زمانی که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم بر فراز منبر آمده بودند یک پله پایین تر از مکان حضرت ایستاده بودند و نسبت به صورت حضرت به طرف راست مایل بود که گویی هر دو در یک مکان ایستاده اند. پس پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم با دستشان ایشان را بلند کردند و هر دو دست را به سوی آسمان باز نمودند و علی علیه السلام را از جا بلند نمودند تا حدی که پای ایشان موازی زانوی پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم رسید. سپس فرمودند:
ای مردم ! این علی است برادر من و وصی من و جامع علم من، و جانشین من در امتم بر آنان که به من ایمان آورده اند، و جانشین من در تفسیر کتاب خداوند عزوجل و دعوت به آن و عمل کننده به آنچه او را راضی می کند، و جنگ کننده با دشمنان خدا و دوستی کننده بر اطاعت او و نهی کننده از معصیت او. اوست خلیفه رسول خدا، و اوست امیرالمومنین و امام هدایت کننده از طرف خداوند، و اوست قاتل ناکثین و قاسطین و مارقین به امر خداوند. خداوند می فرماید: سخن در پیشگاه من تغییر نمی پذیرد.
پرودگارا، به امر تو می گویم: خداوندا دوست بدار هر کس علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر کس علی را دشمن بدارد، و یاری کن هر کس علی را یاری کند و خوار کن هر کس علی را خوار کند، و لعنت نما هر کس علی را انکار کند و غضب نما بر هر کس که حق علی را انکار نماید. پرودگارا، تو هنگام روشن شدن این مطلب و منصوب نمودن علی در این روز، این آیه را درباره او نازل کردی: امروز دین شما را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین شما راضی شدم .
فرمودی: دین نزد خدا اسلام است و فرمودی: هر کس دینی غیر از اسلام انتخاب کند هرگز از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود. پرودگارا، تو را شاهد می گیرم که من ابلاغ نمودم.

تاکید بر توجه امت به مسئله امامت
ای مردم ! خداوند دین شما را با امامت او کامل نموده، پس هر کس اقتدا نکند به او و به کسانی که جانشین او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قیامت و روز رفتن به پیشگاه خداوند عزوجل، چنین کسانی اعمالش در دنیا وآخرت از بین رفته و در آتش دائمی خواهند بود. عذاب از آنان تخفیف نمی یابد و به آنها مهلت داده نمی شود.
ای مردم ! این علی است که یاری کننده ترین شما نسبت به من و سزاوارترین شما به من و نزدیک ترین شما به من؛ خدای عزوجل و من از او راضی هستیم. هیچ آیه رضایتی در قرآن نازل نشده مگر درباره او، هیچگاه خداوند مومنین را مورد خطاب قرار نداده مگر آنکه ابتدا او مخاطب بوده است، و هیچ آیه مدحی در قرآن نیست مگر درباره او، و خداوند در سوره «هَلْ اَتی» شهادت به بهشت نداده مگر برای او، و این سوره جز او را مدح نکرده است.
ای مردم ! او را یاری دهنده دین خدا و دفاع کننده از رسول خداست، و اوست با تقوای پاکیزه هدایت کننده هدایت شده. پیامبرتان بهترین پیامبر و وصیتان بهترین وصی و فرزندان او بهترین اوصیاء هستند.
ای مردم ! نسل هر پیامبری از صلب خود او هستند ولی نسل من از صلب امیرالمومنین علی است.
ای مردم ! شیطان آدم را با حسد از بهشت بیرون کرد. مبادا به علی حسد کنید که اعمالتان نابود شود و قدم هایتان بلغزد. آدم به خاطره یک گناه به زمین فرستاده شد در حالی که انتخاب شده خداوند عزوجل بوده، پس شما چگونه خواهید بود در حالی که شمایید و در بین شما دشمنان خدا هستند. بدانید که با علی دشمنی نمی کند مگر با تقوی و به او ایمان نمی آورد مگر مومن مخلص. به خدا قسم سوره والعصر درباره علی نازل شده است: قسم به عصر، انسان در زیان است مگر علی که ایمان آورد وبه حق و صبر راضی شد.
ای مردم ! من خدا را شاهد گرفتم و رسالتم را به شما ابلاغ نمودم، و بر عهده رسول جز ابلاغ روشن چیزی نیست.
ای مردم ! از خدا بترسید آن گونه که باید ترسید و از دنیا نروید مگر آنکه مسلمان باشید.

اشاره به کارشکنی های منافقین
ای مردم ! ایمان آورید به خدا و رسولش و به نوری که همراه او نازل شده است، قبل از آنکه هلاک کنیم وجوهی را و آن صورت ها را به پشت بر گردانیم یا آنان را مانند اص حاب سبت لعنت کنیم.
ای مردم ! نور از جانب خداوند عزوجل در من نهاده شده و سپس در علی بن ابی طالب و بعد در نسل او تا مهدی قائم، که حق خداوند و هر حقی که برای ما باشد می گیرد، چرا که خداوند عزوجل ما را بر کوتاهی کنندگان و بر معاندان و مخالفان و خائنان و گناهکاران و ظالمان و غاضبان از همه عالمیان حجت قرار داده است.
ای مردم ! شما را می ترسانم و انذار می نمایم که من رسول خدا هستم، و قبل از من پیامبران بوده اند.آیا اگر من بمیرم یا کشته شوم شما عقب گرد می نمایید؟ هر کس به عقب بر گردد به خدا ضرری نمی رساند، و خداوند به زودی شاکرین و صابرین را پاداش می دهد. بدانید که علی است توصیف شده به صبر و شکر، و بعد از او فرزندانم از نسل او چنین اند.
ای مردم ! با اسلامتان بر من منت مگذارید، بلکه بر خدا منت نگذارید، که اعمالتان را نابود می نماید و بر شما غضب می کند و شما را به شعله ای از آتش و مس گداخته مبتلا می کند. پرودگار شما در کمین است.
ای مردم ! بعد از من امامانی خواهند بود که به آتش دعوت می کنند و روز قیامت کمک نمی شوند.
ای مردم ! خداوند و من از آنان بیزار هستیم .
ای مردم ! آنان و یارانشان و تابعینشان و پیروانشان در پایین ترین درجه آتش اند و چه بد است جای متکبران. بدانید که آنان اصحاب صحیفه هستند، پس هر یک از شما در صحیفه خود نظر کند.
راوی گوید: وقتی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نام «اصحاب صحیفه» ر ا آورد اکثر مردم منظور حضرت را نفهمیدند و برایشان سوال انگیز شد، و فقط عده کمی مقصود حضرت را فهمیدند.
ای مردم ! من امر خلافت را به عنوان امامت و وراثت آن در نسل خودم تا روز قیامت به ودیعه می سپارم، و من رسانیدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غایب و بر همه کسانی که حضور دارند، به دنیا آمده اند یا نیامده اند. پس حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند. و به زودی امامت را بعد از من به عنوان پادشاهی و با ظلم و زور می گیرند. خداوند غاصبین و تعدی کنندگان را لعنت کند. و درآن هنگام است- ای جن وانس- که میریزد برای شما آنکه باید بریزد و می فرستد بر شما شعله ای از آتش و مس گداخته و نمی توانید آن را از خود دفع کنید.
ای مردم ! خداوند عزوجل شما را به حال خود رها نخواهد کرد تا آنکه خبیث را از پاکیزه جدا کند، و خداوند شما را بر غیب مطاع نمی کند.
ای مردم ! هیچ سرزمین آبادی نیست مگر آنکه در اثر تکذیب (اهل آن آیات الهی را) خداوند قبل از روز قیامت آنان را هلاک خواهد کرد و آن را تحت حکومت امام مهدی خواهد آورد، و خداوند وعده خود را عملی می نماید.
ای مردم ! قبل از شما اکثر پیشینیان هلاک شدند ، و خداوند آنها را هلاک نمود و اوست که آیندگان را هلاک خواهد کرد. خدای تعالی می فرماید: آیا ما پیشینیان را هلاک نکردیم؟ آیا در پی آنان دیگران را نفرستادیم؟ ما با مجرمان چنین می کنیم. وای بر مکذبین در آن روز
ای مردم ! خداوند مرا امر و نهی نموده است، و من هم به امر الهی علی را امر و نهی نموده ام، و علم امر و نهی نزد اوست. پس امر او را گوش دهید تا سلامت بمانید، و او را اطاعت کنید تا هدایت شوید و نهی او را قبول کنید تا در راه درست باشید، و به سوی مقصد و مراد او بروید، و راه های بیگانه شما را از راه او منحرف نکند.

«غدیر» بزرگترین عید اسلامى
اشاره: شاید برخى گمان کنند که عید غدیر تنها اختصاص به شیعیان دارد و در کلمات پیامبر اکرم، صلى‏الله‏علیه وآله، اشاره‏اى به لزوم بزرگداشت آن نشده است. اما باید گفت که عید غدیر نیز چون عید فطر و قربان از اعیاد اسلامى، بلکه از بزرگترین اعیاد است، و نخستین کسى هم که این روز را به عنوان عید اسلامى معرفى کرد، خود پیامبر اسلام، صلى‏الله‏علیه وآله، بود. آنچه در پى خواهد آمد تحقیقى است در زمینه سابقه تاریخى عید غدیر که امیدواریم مورد استفاده خوانندگان عزیز واقع شود.
پیامبر اکرم پس از آنکه على‏بن‏ابیطالب را در روز غدیر به جانشینى خود تعیین کرد، در همان روز این عید را اعلام نمود و مراسم آن را بپا داشت، و در خیمه‏اش نشست و با کمال خوشحالى و سرور از تبریک گویندگان استقبال کرد و به آنها مى‏فرمود:
به من تبریک بگویید... به من تبریک بگویید، زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است. (1)
ما در تاریخ پیامبر، شادیهاى او روزى را نمى‏یابیم که پیامبر گفته باشد: به من تبریک بگویید، حتى روز ازدواجش و روز هجرتش از مکه به مدینه و رهایى از چنگال مشرکان، و روز فتح مکه و پیروزى مسلمانان نفرمود به من تبریک بگویید، ولى روز غدیر مکرر مى‏فرمود: به من تبریک بگویید، چرا؟ به خاطر آنکه پیامبر عظمت این روز را بخوبى درک مى‏کرد و از شرافت این خاطره و برترى داشتن این عید بر سایر اعیاد آگاه بود.
بر همین اساس پیامبر فرمود:
روز عید غدیر خم بهترین اعیاد امت من است، و آن روزى است که خداوند تعالى به من فرمان داده با منصوب کردن على بن ابیطالب به عنوان رهبرى که امتم پس از من به وسیله او هدایت‏یابند; آن روز را یاد کنیم. آن روزى است که خدا دین را در آن روز کامل و نعمت را تمام گردانید و اسلام را به عنوان یک دین براى مردم پسندید. (2)
پیامبر در این حدیث، اولا: روز غدیر را یک عید اسلامى جاوید در ردیف سایر اعیاد اسلامى اعلام کرده; ثانیا: عید غدیر را مطلقا برتر از اعیاد اسلامى شمرده است.
پس از رحلت پیامبر، خود امیرالمؤمنین نیز روز غدیر را به عنوان یک عید اسلامى تلقى کرد (3) و در سالى که روز غدیر با جمعه مصادف بود خطبه‏اى ایراد نمود و در ضمن آن فرمود:
خداوند بزرگ در این روز بزرگ در این روز براى شما گروه مؤمنان دو عید بزرگ که قوام هریک به دیگرى است جمع کرده تا احسانش را نزد شما کامل گرداند و شما را بر راه هدایت آگاه و مطلع کند... از این رو جمعه را مرکز تجمع براى پاکسازى گذشته‏ها قرار داده است... بنابراین هیچ توحیدى را جز بر اساس اعتراف به رسالت پیامبر نمى‏پذیرد، و هیچ آیینى را جز توام با ولایت کسى که به ولایت او فرمان داده قبول نمى‏کند، و اسباب اطاعت او جز با تمسک به ریسمان او و ریسمان اهل ولایت او منظم نمى‏گردد، لذا در روز غدیر آنچه را که بیانگر اراده‏اش در مورد برگزیدگانش بود بر پیامبرش نازل فرمود، و او را به تبلیغ آن و ترک همنشینى با منحرفان و منافقان و بى‏اعتنایى به آنان مامور ساخت و ضامن نگهدارى او از شر آنان شد.
آنگاه حضرت امیر، علیه‏السلام، مردم را به اجراى مراسم عید دعوت نمود و فرمود:
خدا شما را رحمت کند، پس از پایان یافتن اجتماعتان، به سوى توسعه بر زن و فرزند، و نیکى با برادران و شکر نعمتهاى الهى بازگردید، و همه با هم مجتمع باشید تا خدا یگانگى شما را حفظ کند و با یکدیگر نیکى کنید تا خدا الفت و دوستى و صداقت‏شما را نگهدارد، و به یکدیگر هدیه دهید (4) همانگونه که خدا پاداش شما را در این روز، چند برابر اعیاد گذشته یا اعیاد آینده - جز در موارد مثل آن - قرار داده است. نیکى در این روز (یعنى: روز عید غدیر) ثروت را زیاد و عمر را افزون مى‏کند، و مهربانى به یکدیگر باعث رحمت و عطوفت‏خداوند است. با سعى و کوشش خویش و در حد توانایى خود، از آنچه خدا به شما بخشیده، براى برادران و زن و فرزندانتان آماده کنید و شادى را در میان خود آشکار سازید و با گشاده‏رویى با یکدیگر برخورد کنید. (5)
بعد از على، علیه‏السلام، امام حسن و امام حسین، علیهماالسلام، نیز روز غدیر را زنده نگاه مى‏داشتند و هر سال، آن روز را به عنوان عید تلقى مى‏کردند و با کمال مسرت و شادى، براى قبول تهنیت و تبریک شاد باش جلوس مى‏نمودند، و به وسیله نماز و روزه و دعا به خدا تقرب مى‏جستند، و در نیکویى و احسان و اطعام تاکید مى‏نمودند، تا تشکر نعمت‏خدا را در چنین روزى که امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، به خلافت و امامت منصوب شده به جاى آورده باشند. آنها در این روز صله رحم مى‏کردند، و خانواده خویش را در وسعت ارزاق قرار مى‏دادند و به ملاقات برادران مى‏رفتند و شیعیان خود را نیز به تمام این کارها دعوت مى‏نمودند. (6)
اکنون به روایات زیر توجه کنید:
1. ابوالحسن لیثى مى‏گوید:
امام جعفر صادق، علیه‏السلام، به بعضى از دوستان و شیعیانش که در حضور او بودند فرمود:
آیا مى‏دانید روزى که خدا اسلام را در آن روز براى ما و شیعیانمان عید غدیر قرار داده چه روزى است؟
عرض کردند: خدا و رسول و فرزند پیامبر داناترند، آیا روز عید فطر است؟
امام فرمود: نه!
گفتند: آیا روز عید قربان است؟ امام فرمود:
نه! البته این دو روز، بزرگ و با شرافت هستند اما روز منار دین بزرگتر است، و آن روز هیجدهم ذى الحجه است که پیامبر خدا، صلى‏الله‏علیه‏وآله، هنگامى که از حجة الوداع بازگشت و به غدیر خم رسید...».
2. فرات بن احنف مى‏گوید:
از امام جعفر صادق، علیه‏السلام، پرسیدم: فدایت‏شوم، آیا مسلمانان عیدى بالاتر از عید فطر و عید قربان و روز جمعه و روز عرفه دارند؟
امام فرمود: آرى! بالاترین و بزرگترین و شریف ترین اعیاد روزى است که خدا دین را در آن روز کامل گردانید، و این آیه را بر پیامبرش محمد، صلى‏الله‏علیه‏وآله، نازل فرمود: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا.
سؤال کردم: آن چه روزى است؟
فرمود: انبیاى بنى اسراییل وقتى وصیت و امامت را به نفر بعد از خودشان واگذار مى‏کردند، آن روز را عید قرار مى‏دادند، و این روز هم روزى است که پیامبر، صلى‏الله‏علیه، على، علیه‏السلام، را رهبر مردم قرار داد، و در آن روز چیزهایى نازل شد، و دین کمال یافت و نعمت‏بر مؤمنان تمام گردید.
عرض کردم: در این روز چه کارى شایسته است انجام دهیم؟
امام، علیه‏السلام، فرمود: این روز، روز عبادت و نماز و روز شکر و سپاس خدا، و مسرت به خاطر ولایت ما بر شما از جانب خداست، من دوست دارم این روز را روزه بگیرید. (7)
3. عبدالرحمن بن سالم از پدرش نقل مى‏کند که گفت:
از امام صادق، علیه‏السلام، پرسیدم: آیا مسلمانان غیر از روز جمعه و عید قربان و عید فطر، عید دیگرى دارند؟
فرمود: آرى عیدى بزرگتر!
گفتم: فدایت‏شوم، کدام عید است؟
فرمود: روزى که پیامبر خدا امیرالمؤمنین را به خلافت نصب کرد و فرمود: هر کس که من مولاى او هستم على مولاى او است.
پرسیدم: آن روز چه روزى است؟
فرمود: به روز چه کار دارى؟ (8) سال همیشه در گردش است ولى آن روز، روز هجدهم ذى‏الحجه است.
عرض کردم: چه کارى سزاوار است در آن روز انجام دهیم؟
فرمود: خدا را یاد کنید و به روزه و عبادت بپردازید و محمد و آل محمد، صلى‏الله‏علیه وآله، را یاد نمایید، زیرا پیامبر خدا به امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، وصیت کرد که مسلمانان این روز را عید بگیرند و انبیا چنین مى‏کردند; به اوصیا خود همین سفارش را مى‏نمودند و آن روز را عید مى‏گرفتند. (9)
بر اساس همین روایات است که مى‏بیند شیعیان از زمان ائمه اطهار تا کنون در تمام کشورها هر سال روز غدیر را عید مى‏گیرند، و به وسیله نماز، تلاوت قرآن و خواندن دعاهاى ماثور به خدا تقرب مى‏جویند، و خدا را بر کامل ساختن دین و تمام نمودن نعمت‏به وسیله امامت على، علیه‏السلام، سپاسگزارى مى‏کنند، و به ملاقات یکدیگر مى‏روند، و با چهره‏اى گشاده با نیکى و احسان و مسرور ساختن خویشاوندان و همسایگان به خدا تقرب مى‏یابند، و اگر یکى ازآنها برادر دینى خود را در این روز ملاقات کند، با او مصافحه مى‏کند و مى‏گوید:
الحمد لله الذى جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمة الطاهرین (10)
و هر سال دراین عید سعید، شیعیان به سوى مرقد پیشواى بزرگ، امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، در نجف اشرف روانه مى‏شوند، و جمعیتى که نزد قبر مقدس آن حضرت براى زیارت اجتماع مى‏کنند از نیم میلیون کمتر نیست، که از هر ناحیه‏اى به آنجا وارد مى‏شوند (11) تا عمق محبت و دوستى،و استحکام اعتقاد به پیشواى راستینشان امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، را نسبت‏به خویش تاکید کنند، و شرافت‏حضور نزد مقام مبارک وى را براى خود ثبت نمایند. آنها پراکنده نمى‏شوند تا ضریح مقدس را در بر گرفته و پیشواى خود را زیارت کنند، و بر او سلام داده، و چنانکه گویى آن حضرت در برابر آنها حاضر است‏به او تهنیت گویند (12) و زیارتى خوانند که از بعضى از ائمه اطهار وارد شده است که ضمن آن به موقعیتهاى ارزنده و سوابق عظیم حضرت در اسلام و جهاد و تلاش وى در تاسیس ارکان دین، و خدمت‏به پیامبر در روز غدیر به عنوان خلیفه پیامبر، گواهى داده مى‏شود. (13)
آرى! این است‏برنامه شیعیان در هر سال، و پیوسته گویندگانشان در هر زمان و مکانى حدیث غدیر را به طور مسند یا مرسل و بصورت اجمال یا تفصیل بیان مى‏کنند.
بررسى در مساله غدیر، ما را به این نتیجه مى‏رساند که تنها شیعیان، روز غدیر را به عنوان عید تلقى نکرده‏اند - هرچند شیعیان بیشتر از دیگران به آن اهمیت مى‏دهند - لکن مسلمانان غیر شیعه نیز آن را عید مى‏گرفته‏اند.
علامه امینى در کتاب الغدیر (ج‏1، ص‏267) مى‏نویسد بیرونى - که یکى از اهل تسنن است - روز غدیر را از روزهایى دانسته که:
اهل اسلام آن را یکى از اعیاد شمرده‏اند (14)
ابن طلحه شافعى در کتاب مطالب السئول (ص‏53) هنگامیکه از عید غدیر سخن مى‏گوید چنین تصریح مى‏کند: امیرالمؤمنین روز غدیر خم را در ضمن اشعارش یاد کرده است و از آنجا که پیامبر اکرم، صلى‏الله‏علیه‏وآله، در روز غدیر این مقام بلند را از میان همه مردم به على، علیه‏السلام، داد، این روز به صورت یک عید بزرگ در آمد.
آنگاه شافعى در صفحه‏56 اضافه مى‏کند که: لفظ «مولى‏» هر معنایى را در بر داشته باشد، از سوى پیامبر براى على قرار داده شده، و این خود مقامى والا و منزلتى عظیم است که پیامبر آن را به على، علیه‏السلام، اختصاص داده است‏بدین جهت این روز، روز عید و روز سرور دوستان او است.
علامه امینى مى‏گوید: این بیان شافعى دلالت دارد بر اینکه تمامى مسلمین این روز را عید مى‏گیرند چه مسلمانانى که حضرت على را خلیفه بلافصل پیامبر مى‏دانند و چه مسلمانى که او را خلیفه چهارم به شمار مى‏آورند، و خلاصه باید گفت، امت اسلامى در شرق و غرب، همگى در این عید با یکدیگر توافق دارند مخصوصا با توجه به اینکه مصریان و اهل مغرب و عراق در قرون گذشته به این روز توجه داشته و آن را روز نماز و دعا و خطبه و سرودن اشعار مى‏دانسته‏اند.
پى نوشت ها:
1. ر. ک: ابو سعید نیشابورى، شرف المصطفى.
2. براى توضیح بیشتر ر. ک: الامینى، عبدالحسین، الغدیر، ج 1، ص‏283.
3. روزى که قدرت به دست آن حضرت آمد.
4. و در حدیث‏شریف از حضرت رضا، علیه‏السلام، روایت‏شده است که فرمود: «یک درهم را در این روز به برادران مؤمن بدهى برابر است‏با هزار درهم که در اوقات دیگر بدهى‏» و در حدیث دیگر وارد شده است: «که برابر است‏با صد هزار درهم در غیر این روز.» 5. الامینى، عبدالحسین، همان، ج‏3، ص 284;الطوسى، محمد بن الحسن، مصباح المجتهد، ص 524.
6. الموسوى‏العاملى، السید عبدالحسین شریف الدین، المراجعات، ص‏197.
7. الامینى، عبدالحسین، همان، ج 1، ص 285.
8. گویا که راوى پرسید: در کدام روز از روزهاى هفته است؟
9. الکلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، ج 1، ص 204; الامینى، عبدالحسین، همان، ج 1، ص 285.
10. نص مذکور، در حدیث‏شریف وارد شده است.
11. و در حدیث‏شریف از حضرت امام رضا، علیه‏السلام، روایت‏شده که فرمود: «هر کجا که باشى سعى کن که روز غدیر نزد قبر حضرت امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، حاضر شوى.
12. روشن است که امام مرده و زنده ندارد، و همیشه زنده است و آیه: ولا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء ... و آیات دیگر بر این معنى دلالت دارند.
13. اگر فرصت تنگ نبود نمونه‏اى از جملات این زیارت را براى شما نقل مى‏کردم تا از لابلاى آن لذت ایمان و شیرینى ولایت و سعادت روح و حرارت شوق را بچشد. زیارت مزبور در کتب ادعیه و زیارات نقل شده است.
14. بیرونى، ابوریحان،الاثار الباقیة، ص 334.

معاونت سیاسی شورای سیاست گذاری ائمه جمعه

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon