عطر شببوی فروردین ما را از یاس کبود این شب‌ها غافل نکند


عطر شببوی فروردین ما را از یاس کبود این شب‌ها غافل نکند

خبرگزاری تسنیم: پروانه‌ها، گرداگردِ انتظارِ آمدن کسی بال می‌زنند؛ ستاره‌ها پیله غم بسته‌اند و تسلیت آسمانی خدا در زمین منعقد می‌شود، عطر غمگین یاس عالم را فراگرفته است، اما ای کاش عطر شب بوهای فروردین ما را از یاس کبود این شب‌ها غافل نکند... .

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، هزار سال پیش، بوی سوختن چوب فضای کوچه‌های بنی هاشم را پر کرده بود، هزار سال پیش، سرخ جامگان عهدشکن سرمست از عهدشکنی غدیر با تازیانه‌های کفر به آشیانه پروانه‌های بهشتی هجوم بردند و بوی خون و دود فضای کوچه را پر کرد.

هزار سال پیش، مردان عهد شکن، پیامبر مهربانی را در خاک سرد دفن کردند و سرخوش از نامردی‌های تاریخی، سقیفه را رقم زدند. هزار سال پیش، یاس آل الله از فدک دفاع کرد و ارزشی آسمانی به حقوقِ بیانِ زن بخشید و امروز هستی شال عزا بر سر کشید و آسمان شهر از غم عروجت دانه دانه اشک غم می‌ریزد.

اسفند؛ همان ماهی که در ضمیر پنهانش نشان از بهار دارد، امروز خزانی غم دار است، زیرا به ارزندگی بانوی آب و آیینه به برگ ریزانِ خزانی سرد، مبدل شد.

حسرتا! چه زود، دنیا در فراوانیِ اندوه از دست دادنت، پژمرد و داغدار شد! چه زود، شوق میزبانی مهتاب در سویدای دل‌ها، مُرد و لباس سیاه غم جایگزینش شد!

شعله‌های وحشی آتش نمی‌دانند که چگونه از آشیانه علی فرار کنند و سرگردان و گریزان با نگاهی شرمگین راه به سوی آسمان پیش می‌گیرند و از پشیمانی و سرنوشت شومی که برای آن‌ها رقم خورد چهره سیاه می‌کنند و شرمگین می‌شوند.
آه از غربت بی‌انتهای علی (ع) که چقدر مظلوم و تنها مانده است، علی (ع) مانده پرستوهای کوچکی که بهانه شبانه آن‌ها غم نبود مادر است.

امروز آسمان، پله‌های عروج را با یاس‌های بهشتی می‌آراید و بهشت، منتظر استقبال از خاتون عصمت و عفاف، می‌شود و خیل ملائک با تابوتی از نور برای بردن بانوی بهار به زمین هبوط می‌کنند.

خوب که نگاه می‌کنی می‌بینی که فرشتگان اسم شیرین فاطمه (س) را به شاخه‌ای از طوبی می‌آویزند و با کجاوه ای از نور به استقبال بانوی بهشت می‌روند و عرش با تمام بزرگی‌اش به تعظیم بانوی نور می‌پردازد.

انگار غربت، همزاد ازلی خاندان هدایت است؛ غربتی به طول عمر تاریخ، چه در «مدینه»، چه در «کربلا»؛ چه در «بیت الاحزان»، چه در «شام»! و سال‌هاست که در چنین روزی؛ غم و اندوه قبر بی نشانت، آبی بی‌کران آسمان را به سوک دعوت می‌کند.

انگار غمی بزرگ برجان حرم آل الله نشسته است که آسمان هم لباس ماتم پوشیده! امروز خیل عزاداران دور از قبر بی شمع و چراغت، دسته دسته با چشمی اشک بار برای عرض تسلیت به حریم امن بانوی نور می‌آیند و بغض کبوتران بازیگوش حرم در میان بغض زائران می‌شکند و گلدسته‌های راست قامت حرم فاطمه معصومه (س) سر خم می‌کنند.

کبوتران بازیگوش حرم امن فاطمه معصومه (س)، امروز بال می‌گیرند در آسمانی تب دار و پرواز را در حوالی سکوت و سیاهی عزا تجربه می‌کنند.

اصلا امروز از صبح بوی اتّفاق می‌آید؛ بوی سوختن دری چوبی که با رد خون گلگون شده است، بوی تلخی خاطره ای هزار ساله، مشام تاریخ را پر کرده است از ناکامی!

خاتون خوبی‌ها! از کدام مسیر بهشتی آمده‌ای که از ردّ گام‌های بهاری‌ات، تمام سنگریزه‌ها جوانه زده‌اند و هستی جان گرفته است؟ انگار ستاره‌ها بر مدار چشم‌های آسمانی‌ات می‌چرخند، پیشانی‌ات بهانه خورشید برای طلوع صبحگاهی است.

بانو! تو جام بهشتی مرگ را درست زمانی نوشیدی که که هجدهمین بهار زندگی‌ات خزانی زرد شد، تو امروز در تلخ‌ترین غربت تاریخ کوچیدی و با بال‌های گسترده عرشی‌ات از مرز مکان و زمان، از مرز بود و نبود عبور می‌کنی و فرشتگان برای دست بوسی‌ات به زمینیان فخر فروشی می‌کنند.

بانو تو از چشمه ماه جرعه‌ای شهادت نوشیدی که نفس تازه می‌کنی و آسمانی فراتر می‌خواهی برای بهشتی شدن؛ اما اینجا روی زمین، دردانه‌هایت کنار تابوت ارغوانی‌ات ناله می‌کنند، مویه می‌کنند؛ اینجا جغرافیای غربت زمین است که زین بین و حسن ین با چشمانی اشک بار بعض یتیمی خود را در گلو خفه می‌کنند و تنهای اول، مولای چاه‌های بی صدا با کاروانی از فرشتگان شمع به دست، تابوت یاس کبود را در غریب‌ترین جغرافیای زمین دفن می‌کنند.

گنبد طلایی فاطمه معصومه (س) را پرچمی سیاه عزادار کرده است، انگار کاشی‌های فیروزه ای حرم به سختی در فضای ملتهبِ از دست دادن مادر هستی، نفس می‌کشند، صدای سنج عزاداران در کوچه‌های شهر می‌پیچد و پیکر خورشید در تابوتی نمادین و پر از گل در حیاط حرم امن بانوی مهربانی تشییع می‌شود.

انگار غریب‌ترین بغض هستی بر قلب آسمان نشسته است بغضی که بند بند استخوان عالم را می‌لرزاند. ای بهترین بهانه خلقت! چگونه عالم اندوهگین نباشد وقتی جشن هجده سالگی‌ات را با هجده شمع خاموش و لباسی مشکی به سوگ نشسته‌ایم.

اصلا شب از ازل به خاطر کوچ زودهنگام تو سیاه‌پوش است و باران، بی بهانه تر ین بغض شکسته عرشیان است بر داغ بی‌کران و محسن معصومت.

صدای فرشته مرگ را بر قوس اندوهِ فاصله ای ناگزیر، می‌شنوی، رنجی پنهان در پرده پوشیِ اجابتِ فرمانی عظیم گم می‌شود؛ همه می‌دانند که بغض سکوت و خاموشی همه جا را فرا گرفته است؛ پروانه‌ها، گرداگردِ انتظارِ آمدن کسی بال می‌زنند؛ ستاره‌ها پیله غم بسته‌اند و تسلیت آسمانی خدا در زمین منعقد می‌شود، عطر غمگین یاس عالم را فراگرفته است، اما ای کاش عطر شب بوهای فروردین ما را از یاس کبود این شب‌ها غافل نکند... .

یادداشت از زهرا رئیسی

انتهای پیام /
 

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon