هنر و ادبیات انقلاب اسلامی ـ۱۷| صف‌کشی در برابر ابتذال هنر در جشن‌‌های ۲۵۰۰ ساله

هنر و ادبیات انقلاب اسلامی ـ17| صف‌کشی در برابر ابتذال هنر در جشن‌‌های 2500 ساله

جشن فرهنگ و هنر شیراز و جشن‌های۲۵۰۰ساله با مخالفت همه هنرمندان اصیل مواجه می‌شود. این درست همان جایی است که روحانیت تشخیص می‌دهد باید با هنرمندان همراه شود.

خبرگزاری تسنیم،‌ سعید تشکری:

هنر و ادبیات انقلاب اسلامی گفت هفدهم

بسیاری معتقدند جدا شدن هنر و ادبیات مکتبی و غیرمکتبی، محصول بعد از وقوع انقلاب اسلامی است. اما باتوجه به اینکه غرب برای دور کردن جامعه ایرانی از عنصر مبارزه، برنامه درازمدتی داشته است، نمی‌توان این جدایی را حاصل تمام شدن دولت شاهنشاهی  دانست،  زیرا تفکر انقلاب اسلامی سال‌ها حاصل مبارزه است.‌ با اجرایی شدن تفکرات  راهبردی غرب،  یکی از این برنامه‌ها که در دهه 40 اتفاق افتاد «جشن هنر شیراز» است، و هنوز هم که هنوز است بسیاری از روشنفکران ما از آن به عنوان یک نوستالژی یاد می‌کنند، و معتقدند هنرها در این رویداد، رشد کردند.

جشن هنر شیراز، در سال 1346 تحت رهبری فرح پهلوی، شکل گرفت و در سه حوزه رقص، نمایش و موسیقی شروع به کار کرد و تا سال 1356 ادامه یافت. اما هرگز امکان برگزاری این رویداد هنری در شهرهای دیگر فراهم نشد. در این جشن ما با چند اتفاق بزرگ روبه‌رو شدیم. یکی از این اتفاقات، روی آوردن بخشی از هنرمندان به هنر آوانگارد  است که هرگز به امری عمیق و ریشه‌ای تبدیل نشد و در سطح باقی ماند و تبدیل به نوعی ادا و ژست و بیشتر ولنگ‌واری غربی شد. اما هنر آوانگارد اصولاً چگونه اثری است و ما چرا باز هم حرکتمان به طرف یک هنر مدرن، تبدیل به ژست شد؟ هنر آوانگارد، هنری است که در زمانه خودش قابل درک نیست. فرانسیس بیکن اولین‌بار که مفهومِ هنرِ شقاوت را مطرح کرد، نقاشی را هنر ماندگار و عکاسی را ثبت لحظه‌ها دانست که اگر به ترکیبی از این دو هنر دست یابیم، در واقع یک اثر آوانگارد خلق کرده‌ایم.

او با همین انگیزه، تابلوهایی خلق می‌کرد که یکی از نمونه‌های معروفش ترکیبی از یک در ماشین تصادفی بود، به عنوان حجم که پشتش یک بوم نقاشی بود از چهره فردی که گلوله خورده است و از این ترکیب نقاشی و حجم عکاسی می‌کرد که نمونه بارزی از هنر شقاوت و یک اثر آوانگارد است. اما در دوره پهلوی بیش از آن که ما با آثار آوانگارد روبه‌رو شویم، با نوعی ولنگ‌واری و شکستن تابوهای جامعه مواجه شدیم و نوعی رقابت بر سر این شکست پیش آمد. در همین راستا از  گروه‌های تئاتری مطرح دنیا، که ماهیت تئاتر تجربی و آوانگارد داشتند، مثل پیتربروک و گرتوفسکی دعوت شد تا به ایران بیایند.

در زمینه موسیقی باوجود چهره‌های اصیل موسیقی که در آن دوره جوان بودند، هیئت انتخابی بیشتر تمایل به تعزیه ایرانی داشت که توسط فرح غفاری اجرا می‌شد و تهی از هر نوع درون‌مایه تهاجمی بود؛ این در حالی است که بسیاری از هنرمندان آن دوره مثل اصغر الهی، از این عنصر تعزیه، یعنی شمرکُشی و نه حسین‌کشی، استفاده می‌کردند تا بگویند باید شمر را کشت یعنی پادشاه. اما در جشن هنری شیراز تعزیه‌هایی انتخاب می‌شد که در آن تنها نگاهی فرمیکال و عاری از محتوا به این هنر شیعی داشت.

این رویداد هنری از سال 1346 تا 1350 زیرساختی را برای جشن‌های 2500 ساله فراهم می‌کند که نقطه طلایی بحث ما است و با وجود اینکه در میان هنرمندان نامی همان روزگار امری مبتذل  تلقی می‌شود، تا سال 1356 ادامه دارد. در این سال‌ها ما نمایشی را در جشن هنر شیراز می‌بینیم که بازیگران حرکات ناشایست می‌کنند تا حدی که با فتوای روحانیون مواجه می‌شوند و حتی بخشی از هنرمندان روشنفکر با این نوع فسق و فجور در یک اثر هنری مخالفت می‌کنند.

آوانگاردترین اثر هنری آن دوره، رنگ کردن کوه‌های زاگرس با هلی‌کوپتر توسط پیتربروگ و اجرای یک نماش روی کوه بود که تماشاگرها با دوربین در پای کوه به تماشا می نشستند. جالب  اینجا است که یکی از بازیگران ایرانی گروه پیتربروک به جرم شرکت در تظاهرات علیه حکومت پهلوی در آمریکا، توسط ساواک دستگیر و به واسطه پیتربروک آزاد می‌شود. این رفتارهای متناقض باعث می‌شود تا در این دوران، هنرمندانی مثل بهرام بیضایی، اکبر رادی، محسن یلفانی و غلامحسین ساعدی باوجود ادعای روشنفکری، حاضر به شرکت در جشن هنر شیراز نشوند و بدنامی شرکت در این رویداد را برنتابند.

جشن‌های 2500 ساله در دوران محمدرضاشاه پهلوی، ویترین و عرصه ظهورِ همان نگاه باستان‌گرایی و نگاه ارتجاعی به ایران باستان است که در دوران رضا شاه از سوی حکومت به شدت تبلیغ می‌شد. در این جشن، ملکه و پادشاه با لباس شاهانه، به مزار کوروش کبیر می‌روند و به او پیغامی می‌دهند « تو بخواب، ما بیداریم» که این پیغام  تبدیل به جوک می‌شود و تا مدت‌ها هنرمندان درباره بیدار بودن پادشاه با پول نفت بادآورده، صحبت می‌کنند؛ سرمایه‌ای که بی‌سامان هزینه می‌شود و نمونه کوچکش خرید 400 هزار چلچله از اسپانیا و رها کردنش در شیراز است که روز بعد به دلیل تغییر زیست بوم این پرنده، شهر پر از لاشه چلچله‌ها می‌شود.

در این سال به دستور ساواک، همه گداها را در تهران و شهرهای دیگر، به نوانخانه‌ها انتقال دادند و برایشان غذای گرم و لباس تهیه کردند که این ماجرا دست‌مایه داستان‌ها و نمایشنامه‌ها شد. نمونه‌اش داستان «آشغال‌دونی» ساعدی و فیلم «دایره مینا» از داریوش مهرجویی است. بسیاری از هنرمندان مسلمان  این رویداد را  ما به ازا  دادند. آن را با رویداد امام حسین (ع) و  ماجرای سفید کردن دیوارهای شهر به دستور یزید که می‌خواهد سر اباعبدالله(ع) را ببرد و هیچ ردی نماند، مقایسه کردند.

بدین ترتیب، جشن فرهنگ و هنر شیراز و جشن‌های 2500 ساله، با مخالفت صریح و تمام قد همه هنرمندان مسئول  با فرقه‌های فکری مختلف مواجه می‌شود. این درست همان جایی است که روحانیت تشخیص می‌دهد باید حضور پیدا کند و با هنرمندان همراه شود. این همراهی با هنرمندان مسلمان  باعث می‌شود تا فیلسوفان دینی و روحانیت با یک جای خالی و ضرورت رو‌به‌رو شوند که منجر به طلوع داستان‌هایی است که دکتر شریعتی می‌نویسد و اثری چون «یک جلوش تا بی‌نهایت صفرها» و «داستان راستان»،  اثر شهید مطهری خلق می‌شود.

مهدی آذریزدی، قصه‌های قرآن را می‌نویسد و بسیار پرفروش می‌شود. در حقیقت فیلسوفان ما هم سرانجام به این نتیجه می‌رسند که باید داستان بنویسند. انگار که ما در این تکه از تاریخ به ضرورت پیدایش یک مکتب به عنوان مکتب هنر انقلاب اسلامی پی می‌بریم. مجله «مکتب اسلام» منتشر می‌شود و نویسندگان مذهبی در آن داستان‌هایی مبتنی بر فقه و شریعت می‌نویسند. حسینیه ارشاد دست به تولید هنر و هنر انقلابی می‌زند و نمایش‌هایی چون «اباذر»، با اجرایی ممتاز و سپس  «مثل کوفیان» و «اسم شب» از عباس فرح‌بخش را به روی صحنه می‌برند. در این دوره است که ادبیات کارگری بسیار رشد می‌کند. زندگی سخت مردم در شهرهای نفتی به داستان تبدیل می‌شود و در کانون پرورش فکری کودک و نوجوان، امیر نادری به ساختن فیلم‌های ضد استبدادی رو می‌آورد که سرلوحه آن «سازدهنی» است.

نگاه به تعارضات و تولید هنر با این محتوا در حقیقت از جلال شروع شد و متکثر شد و به افراد مختلفی رسید. «تات‌نشین‌های بلوک زهرا» الگوی خوبی برای سفرنامه‌نویسی شد و نویسندگان بسیاری برای گفتن از تعارضات در موضوعات مختلف، راهی سفر می‌شوند. یک سو نویسندگان روشنفکری مثل غلامحسین ساعدی به مناطقی می‌پردازند که اصلاحات ارضی شکست خورده و مردم در فضای نامساعدی زندگی می‌کنند و سوی دیگر داستان‌نویسانی مثل محمود گلابدره‌ای، داستان‌هایی با ژانر فکری کاملاً متفاوتی می‌نویسند.

یکی با گرایش چپ و دیگری با گرایش دینی، اما جفت این‌ها ستیزشان علیه مظاهر پادشاهی است. در فیلمسازی داریوش مهرجویی با فیلم «گاو» و «فصل گستاخی» وارد می‌شود و چندین فیلم می‌سازد که به «دایره مینا» می‌رسد و تیر خلاصی بر پیکر نظام نفتی آریامهری است؛ فیلمی بسیار شجاعانه درباره بخشی از مردم مشهد که در میدان امام رضا(ع)  خون می‌فروشند تا در ازای آن غذا بگیرند. در حقیقت هر چه جشن هنر شیراز و جشن‌های 2500 ساله با بیان کلیات سعی در نمایشی شیرین از وضعیت کنونی جامعه ایرانی دارند، هنرمندان با گرایشات مختلف به سراغ جزئیات می‌روند و با طرح جزئیات از یک شهر کلان، به فصل مشترکی می‌رسند و آن تولید آثاری علیه امپریالیسم است. این فصل مشترک درست نقطه مقابل شاه است که در جشن شیراز تلاش دارد هنر ایرانی و هنر جهان سومی را چیزی جز این مبارزه نشان دهد که در این تقابل، فیلمی مثل فیلم «حکومت نظامی» اثر گوستا گاوراس در زیرزمین‌ها نمایش داده می‌شود و همزمان سینماهای ایران فیلم‌های مبتذل ایتالیایی را نمایش می‌دهند.

این ستیز ادامه دارد. تا نمایش جنجال‌برانگیز «خوک، بچه، آتش» در جشن هنر شیراز اجرا می‌شود؛ نمایشی اروتیزم از کشور مجارستان. حضرت امام(ره) و دیگر مراجع علیه این نمایش فتوا می‌دهند و این فتوا موجب می‌شود بسیاری از هنرمندانی که اندک تمایلی به حضور در جشنواره دارند، آرام آرام از این ماجرا دوری کنند.

سرانجام با این همه انتقاد، به نقطه‌ای می‌رسیم که فلاسفه ما به داستان‌های دینی رو می‌آورند و داستان‌نویسی را به عنوان ضرورت زمان می‌پذیرند و شروع می‌کنند به تولید اثر و دهه 50 به همین جهت، دهه طلایی است و ما علیه استبداد پهلوی به یک ویترین رنگارنگ با گرایشات مختلف دست می‌یابیم. یکی از این گرایشات، مکتب هنر انقلاب اسلامی است که متولد می‌شود و در قالب نقاشی، خط، کاست و موسیقی‌های زیرزمینی، شروع به تولیدات مختلفی علیه شاه می‌کند تا جایی که احمد شاملو شعری علیه استبداد و حکومت پهلوی می‌سراید و خواننده‌ای آن را می‌خواند و تقریباً همه هنرمندان در تولیدات هنری‌شان به مطالبات علیه پادشاهی و استبداد پهلوی می‌پردازند و یک هم‌گرایی و هم‌گزینی اتفاق می‌افتد. اما چیزی که هنر انقلاب اسلامی و این مکتب را از این ماجرا جدا می‌کند، جنس و ماهیت تولیدات این مکتب است.

نمونه‌اش نمایش «ابوذر» است که در حسینیه ارشاد اجرا می‌شود و شخص دکتر شریعتی بعد از نمایش، صحبت می‌کند. این رویکرد جدید در حسینیه ارشاد باعث می‌شود تا ما به ازای آن در مشهد و سایر شهرها پا بگیرد و کانون بحث انتقاد دینی به کوشش شهید هاشمی‌نژاد در مشهد تأسیس شود و نخستین‌بار کاست نمایش دینی و روضه نمایش در کانون بحث انتقاد دینی تولید شود. این آثار آن قدر میان مردم گسترش پیدا می‌کند که ساواک دیگر امکان دسترسی و جمع کردن آن را ندارد؛ زیرا در میان کوچه و بازار با برچسب‌های غیر نمایشی، مثل روضه شیح احمد کافی، پخش می‌شود.

در این میان در جشن فرهنگ و هنر شیراز، یک نمایش بسیار تلخ و مبتذل ایرانی اجرا می‌شود، به نام «ویس و رامین» که در واقع ما به ازای نمایش «بچه، خوک، آتش» است و بدتر از آن اجرای نمایشی به نام «زارتان برابر تارزان» است. در این جشنواره آنقدر به این نوع آثار بی در و پیکر رو می آوریم که آثاری هم مثل آثار استاد خلج در حاشیه جشنواره قرار می‌گیرد؛ چرا که کارگاه نمایش، محلی برای اجرای نمایش‌های آوانگارد بی در و پیکر  می‌شود که برای هنرمندان قابل فهم نیست.

از سال1350 تا 1357 تلاش فیلسوفان و فارغ التحصیلان رشته فلسفه، در راستای تولید هنر، به تنوع هنری این سال‌ها دامن می‌زند. داریوش مهرجویی فارغ‌التحصیل رشته فلسفه است و تقریباً در تمامی فیلم‌هایش مثل «دایره مینا» و «پستچی» این نگاه فلسفی بارز می‌شود. بهرام بیضایی در فیلم «رگبار» و نادر ابراهیمی در داستان‌های فابل کلیله دمنه‌ای، نگاه فلسفی خودشان را در اثرشان حاکم می‌کنند و جالب توجه این است که هرچقدر حکومت تلاش می‌کند تا سلطه امپریالیسم را بر هنر جهان سوم و هنر ایرانی طرح کند، در جشنواره‌های جهانی این آثار ضد استبدادی و ضدامپریالیسم هستند که می‌درخشند و ترجمه می‌شوند تا جایی که طبل  رسوایی حکومت و صدای انقلاب، توسط کنفدراسیون جهانی دانشجویان به خارج از کشور می‌رسد. در آنجا، همه  آنچه که در جشن هنر شیراز و جشن‌های 2500ساله نمایش داده می‌شود، به سندی علیه خود پادشاه و ملکه تبدیل می‌شود که به میتینگ و شعار محدود نمی‌شوند؛ بلکه در قالب تولیدات هنری ظاهر می‌شود؛ مثل سربدارانی که مرحوم شریعتی می‌نویسد، مثل «دقیانوس» که مرحوم استاد محمد می‌نویسد، مثل فیلم‌هایی که محمدعلی نجفی در ایران کار می‌کند.

در این سال‌ها است که با تأسیس آیت فیلم و جنگ اطهر، شما وارد دنیایی از مکتب هنر انقلاب اسلامی می‌شوید که طفلی نوپاست. حسینیه ارشاد توقیف و تعطیل می‌شود، اما آثار و داستان‌هایی مثل «داستان راستان» به چاپ‌های متعدد می‌رسد. مناظره «دکتر و پیر» که یک پاسخ به فلسفه مارکسیسم هست، توسط شهید هاشمی‌نژاد به شکل یک داستان نوشته می‌شود و همه به این درک می‌رسند که برای مبارزه با مظاهرِ هنرِ غربی، باید هنر انقلابی تولید کنند. حالا ما در آستانه سال 1356 هستیم، با بسیاری از این طفل‌ها که به کودکانی تبدیل می‌شوند تا فریاد بکشند.

نقش جلال اکنون بیش از باقی هنرمندان خودش را نشان می‌دهد و‌ مرگ او ادامه جلال بودن را ترسیم می‌کند. شریعتی به مرگی مشکوک‌ در انگلستان در هتلی  می‌میرد .‌جامعه هر روز خبری مشکوک‌ را تجربه می‌کند. هر خبر و‌ حادثه به تولید یک اثر هنری افشاگرانه علیه پادشاه منجر می‌شود.‌ حکومت برای انجام رفُرم و آشتی خود را آماده می‌سازد. صف‌آرایی هنرمندان در طیف‌های مختلف در «10 شب گوته» ادامه این بیداری است.                  

ادامه دارد...

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران