به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، فرید اسحاق، اندیشمند برجسته آفریقای جنوبی، در حاشیه نخستین دوره جایزه جهانی امام خمینی (ره) که اخیرا در تهران برگزار شد، اندیشههای بنیانگذار انقلاب اسلامی را نماد مقاومت جهانی در برابر استکبار و بیعدالتی توصیف کرد و آن را الگویی جایگزین برای جوامع تحت ستم دانست.
در حاشیه نخستین دوره رویداد جایزه جهانی امام خمینی که با هدف ترویج و پاسداشت اندیشهها، ارزشها و مسیر فکری بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران برگزار میشود، گفتوگویی اختصاصی با فرید اسحاق، اندیشمند و پژوهشگر آفریقای جنوبی انجام شد.
این رویداد در تهران میزبان مهمانانی از کشورهای مختلف است که به بررسی تأثیرات جهانی اندیشه امام خمینی (ره) میپردازند.
فرید اسحاق در این مصاحبه به تأثیر انقلاب اسلامی بر جهان اسلام، ویژگیهای برجسته اندیشه امام خمینی (ره)، نقد استانداردهای دوگانه غرب در حقوق بشر و نقش جایزه جهانی امام خمینی در برابر یورش فرهنگی غرب پرداخت.
.
در ادامه، متن کامل این مصاحبه ارائه میشود:
تسنیم: آقای اسحاق، از وقتی که برای مصاحبه با تسنیم گذاشتید، سپاسگزارم. به عنوان مهمانی که در این رویداد شرکت کردهاید، نظرتان درباره نخستین دوره جایزه جهانی امام خمینی (ره) در ایران و تأثیر آن بر جهان اسلام چیست؟
اسحاق: یکی این جایزه است، و دیگری تأثیر امام خمینی (ره) در جهان اسلام است. پس این موضوع اهمیت دارد، یعنی ایده جایزه صلح بسیار مهم است. چون در گفتمان عادی، امام خمینی تنها به عنوان رهبر یک انقلاب دیده میشود. البته این انقلاب در بخشهای مختلف جهان، به ویژه در جنوب جهانی، به شیوههای گوناگونی تفسیر میشود. این با نحوه درک از امام در شمال جهانی متفاوت است. منظورم از شمال جهانی، ایالات متحده و دیگر کشورهای اروپایی است. پس شهرت یا اهمیت او در جنوب جهانی، شهرت یک انقلابی است که در برابر ستم داخلی ایران در دوران شاه و همچنین فراتر از آن مقاومت کرد.
اما او (امام خمینی) بسیار فراتر از آن بود. امام خمینی نماد مقاومت همه مردم، همه ملتهای استعمارزده و همه کسانی بود که تحت ستم زندگی میکنند. نه تنها چراغ راه و الهامبخش برای مردم تحت ستم بود، بلکه الگویی برای مقاومت در برابر ستم به شمار میرفت. به نوعی، مدل جایگزینی ارائه داد برای آنچه که بسیاری مبارزه برای رسیدن به صلح تعبیر میکنند. به همین دلیل شاید کمی عجیب به نظر برسد که اکنون جایزهای برای صلح به نام او تأسیس شده است.
اما چیزی که برای امام و انقلابی که رهبری کرد کاملاً روشن بود، این بود که صلح آرمان بشریت است. ولی رسیدن به صلح بر پایه نابودی بیعدالتی استوار است. پس نمیتوان از صلح سخن گفت بدون اینکه از مبارزه با بیعدالتی حرف بزنیم. در حالی که بسیاری میگویند: خب، بگذارید در صلح زندگی کنیم. همه میتوانیم در صلح زندگی کنیم. چرا نمیتوانیم در صلح زندگی کنیم؟ مسئله این نیست. نکتهای که امام خمینی بر آن تأکید داشت این بود که صلح تنها بر پایه عدالت میتواند بنا شود.
آرمان بشریت جنگیدن نیست. زندگی در حالت جنگ نیست. بلکه زندگی در حالت صلح است. اما صلح واقعی نمیتواند بر رنج و استثمار بنا شود.
البته واژههای خاصی در جریان انقلاب اسلامی ایران پدیدار شد. واژههایی مانند استکبار، استضعاف و اولویت دادن به مستضعفین روی زمین، همه اینها واژههایی بودند که در واژگان قرآن وجود داشتند. اما او (امام) همه اینها را زنده کرد و البته خود انقلاب. پس این نخستین دلیل مهم است برای اینکه جایزه صلحی به نام او نامگذاری شده است.
دومین دلیل این است که تا پیش از تأسیس جمهوری اسلامی در ایران و انقلابی که او رهبری کرد، بسیاری از مسلمانان در سراسر جهان آرزو داشتند و به دنبال یک موجودیت سیاسی بودند که بر پایه اسلام بنا شده باشد. مسلمانان همیشه، به ویژه در قرن گذشته، در قرن بیستم، میگفتند که اسلام با کمونیسم و سرمایهداری سازگار نیست. مسلمانان این احساس را داشتند که اسلام راهی جایگزین است، اما بیان سیاسی مشخصی به شکل یک دولت که بتواند این راه جایگزین را نمایندگی کند، وجود نداشت. هرچند در جریان انقلاب اندکی مسائل شعاری در کار بود اما واقعیت این است که انگیزه را در میان مسلمانان سراسر جهان زنده کرد مبنی بر این که نظام جایگزینی وجود دارد که در جمهوری اسلامی ایران مطرح شده است. همین احیای ایده این که در جهان معاصر میتواند حکومتی اسلامی وجود داشته باشد، جامعهای بر پایه ارزشهای اسلام. این دومین دستاورد بسیار مهم انقلاب بود که به رهبری امام خمینی در جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت.
تسنیم: به عنوان یک پژوهشگر و اندیشمند آفریقای جنوبی، کدام ویژگیهای خاص اندیشه امام خمینی شما را جذب کرد و توجهتان را به ایدئولوژی او جلب نمود؟ به نظر شما، مزایای ویژه اندیشه امام خمینی در مقایسه با مکاتب فکری غربی چیست؟
اسحاق: مهمترین ایده این بود که انقلابها و زندگی اجتماعی انسان کاملاً بر پایه دیالکتیک مادی (مادیگرایی) و نیروهای تاریخی صرف نیست، بلکه میتواند از منبعی ایدئولوژیک نیز برانگیخته شود که ریشه در متعالی دارد. در چیزی که فراتر از انسانها و تعاملات سیاسی آنان و درون تاریخ وجود دارد. این ایده خدایی متعال است که در تعیین سرنوشت زندگی مردم نیز نقش دارد، اما خدایی که میتواند به مؤمنان کمک کند تا ستمگران را سرنگون کنند و چشماندازی از جامعه نوین ارائه دهد. پس برای نخستین بار در دوران معاصر این ایده به شکل سیاسی بیان شد.
البته میراث امام خمینی به این (جنبه سیاسی) محدود نمیشود، هرچند این جنبه غالب است. او فقیه بود و تنها به خاطر مواضع سیاسی به او آیتالله نمیگفتند. علمای ارشد بسیاری وجود داشتند. پس او فقیه بود و فقیهی والامقام بود. متأسفانه این نقش بیش از دیگر زوایا برجسته شده بود. شاید چارهای دیگری نبود آن هم به دلیل سهمی که در زندگی مردم ایران و به ویژه در جهان اسلام جهانی، در برداشتهای انقلابیای که در میان بسیاری از مسلمانان در سراسر جهان شکلگرفت. به همین دلیل، این نقش بر همه نقشهای دیگر که او در حیات درونی تشیع ایفا کرده، برجسته شد.
متأسفانه به امام تنها از این زاویه نگریسته میشود. این مسئله واقعاً به خودِ جامعه تشیع بستگی دارد و در راس همه، به ایرانیان، که چگونه آن جنبههای غیرسیاسی - اگر اصطلاح بهتری نباشد - یعنی ابعاد غیرسیاسی زندگی و آموزههای او بازخوانی شود.
تسنیم: فلسفه غربی مدعی دفاع و ترویج مفاهیمی چون آزادی بیان، حقوق بشر، حقوق زنان، برابری و مانند آن است. اما در عمل، این ارزشها را فقط برای گروه یا جنسیت یا نژادی خاص به کار میگیرد؛ مثلاً سفیدپوستانی که در کشورهای غربی زندگی میکنند. نمونههای فراوانی از این استانداردهای دوگانه وجود دارد؛ از جمله نسلکشی و جنایتها در غزه، خاموشکردن صدای مردم، یا نقض آزادی بیان. اندیشههای امام خمینی (ره) در این زمینه چگونه جهان را تغییر داد؟
اسحاق: نخست، افسانهبودنِ تمام آن تعابیر است. منظورم حقوق بشر، آزادی مذاهب، برابری جهانی همه انسانها و مانند آن است. شاید مسئله فقط استانداردهای دوگانه نباشد. من اساساً معتقدم هرگز صداقتی در هیچیک از این آرمانهای غرب وجود نداشته است. اینها همیشه آرمانهایی بودهاند که مخصوص سفیدپوستان تعریف شده بودند و مشخصتر از آن، برای کسانی که ثروتمند بودند یا به پول دسترسی داشتند.
این ارزشها (مورد ادعای غرب) هرگز واقعاً اهمیتی نداشتند. نمونهاش استقلال ایالات متحده آمریکا است؛ جایی که یک قانون اساسی زیبا نوشتند، اما همزمان، بردهداری در درون آمریکا به اوج خود رسیده بود و هرگونه انسانیت از سیاهپوستان نفی و انکار میشد. برای آنان هیچ شأن انسانیای به رسمیت شناخته نمیشد. پس استانداردهای دوگانه چیزی نیست که فقط پس از بمباران برجهای دوقلو در نیویورک، یا امروز در ارتباط با اسرائیل آشکار شده باشد؛ یا در مقایسه میان اسرائیل از یک سو و اوکراین از سوی دیگر معلوم شده باشد. این پدیده نیست که به تازگی آشکار نشده باشد بلکه امروز تنها برجستهتر شده است.
بنابراین ایده غربیِ حقوق بشر، بر این اساس بنا شده که حقوق بشر چیزی است که برخی به برخی دیگر اعطا میکنند. حقوق بشر، هرچند «جهانی» نامیده میشود، هرگز بنا نبوده واقعاً جهانی باشد. اینها حقوقی هستند که قدرتها، یعنی قدرتهای خاص پس از جنگ جهانی دوم، آنها را به برخی دیگر از قدرتهای سفیدپوست اعطا کردند.
در اندیشه امام خمینی، یکی از ایدههای مسلط درباره این مفاهیم، درک متفاوتی از حقوق بشر است؛ حقوقی که از دیگر انسانها سرچشمه نمیگیرد، بلکه حقوقی است که از سوی خداوند به انسانها اعطا شده است چرا که همه انسانها، همگی فرزندان آدمند و آدم از خاک آفریده شده است. پس ایده عدالت نه از مبارزات انسانها برمیخیزد و نه از کمیتههایی که جایی در نیویورک یا برلین تشکیل میشوند و بعد به مردم «اعطا» شود؛ بلکه حقی الهی است که خداوند به همه انسانها بخشیده است.
ایده دومی که امام خمینی بر آن تأکید کردند، ایده کرامت ذاتی همه انسانها بود. خداوند میفرماید: من فرزندان آدم را گرامی داشتهام.
پس اگر خداوند فرزندان آدم را تکریم کرده است، هیچکس دیگر نمیتواند این کرامت، این تمایز را از دیگران سلب کند. این، دگرگونیای بنیادین در منشأ حقوق بشر بود. اما در عین حال این ایده نیز مطرح شد که درست است که حقوق به انسانها داده شده، اما خود انسانها بدون مسئولیت نیستند. انسانها مسئولیت دارند؛ مسئولیتی در برابر دیگر انسانها.
در نتیجه، این تصور از فرد بهعنوان موجودی کاملاً خودمختار که هر کاری بخواهد میتواند انجام دهد و آن را جزئی از حقوق خود بداند، به چالش کشیده شد. در برابر آن، این ایده مطرح شد که انسانها مخلوق خداوند هستند و بنابراین مسئولند. ما در قبال کل جامعه مسئولیت داریم. باید در ارتباط با مردم جامعه نیکرفتار و نیککردار باشیم، و افزون بر آن، در برابر خداوند پاسخگو هستیم که با حقوق خود چگونه زیست کنیم و در چارچوب این حقوقِ اعطاشده چه میکنیم؛ حقوقی که، همانطور که گفتم، نه از سوی جامعه، بلکه از سوی خداوند به ما داده شده است.
تسنیم: غرب یک حرکت گسترده برای یورش فرهنگی آغاز کرده است تا با ایجاد مجموعهای از نهادها، انتشار کتاب، ساخت فیلم و اعطای جوایز و نشانهایی مانند جایزه صلح نوبل، افکار عمومی را تحت تأثیر قرار دهد. به نظر شما رویدادهایی مانند جایزه جهانی امام خمینی چگونه میتوانند در برابر این تلاشهای غربی ایستادگی کرده و آنها را به چالش بکشند؟
اسحاق: نخستین نکته یا نکتهای که دستکم از همان ابتدا باید بپذیریم، این است که ایده جوایز فرهنگی، حتی ایده جوایز صلح، آنگونه که در نوبل میبینیم، یا انواع جایزهها مثل «شخصیت سال» و «مرد سال» و مانند آن، چیزی فراتر از یک امر صرفاً فرهنگی است. پای قدرت و پول در میان است. این در واقع ترویج فرهنگ هالیوودی است و جوایزی که همراه آن عرضه میشود. نام همه این جوایز مختلف را نمیدانم. یا جوایزی که به فیلمهای گوناگون داده میشود. اما همه اینها در نهایت به قدرت و پول گره خوردهاند.
در انگلیسی میگویند: پول را دنبال کن. ببین پول از کجا میآید و به کجا میرود. حتی اگر به مسئله جنگ نگاه کنید، اینکه چه کسی از جنگ سود میبرد. در این چارچوب، یورش فرهنگی فقط علیه مسلمانان و تمدنهای اسلامی نیست. این یورشی است علیه هر موجودیت، هر جامعه، هر ملتی که فرهنگ خود را ارزشمند میداند و حاضر نیست که فرهنگ خرید، مصرفگرایی و حرص و طمع را، فرهنگی مشروع و معتبر بپندارد.
به همین دلیل، ایدهی ایجاد یک جایزهی جایگزین شکل میگیرد؛ همانگونه که ایدهی ایجاد ساختارهای دیگر در جهان نیز مطرح میشود؛ برای مثال، ظهور بریکس بهعنوان نقطهی مقابل هژمونی ایالات متحده، در برابر سلطهی آمریکا و ناتو. یا ایجاد یک سازوکار جایگزین برای پول و ارز، خارج از قلمرو و سیطره دلار آمریکا.
بنابراین، در میان مردم جنوب جهانی یا ملتهای تحت ستم، یک جنبش گسترده برای ساختن بدیلها در جریان است. یکی از این بدیلها، جایزهی صلح امام خمینی است. اما من بحث را از اینجا آغاز کردم که معمولاً به رسمیت شناختنِ جایزهها با پول همراه است و اغلب و توسط کسانی عرضه میشود که بسیار ثروتمند هستند تا بهنوعی شما را جذب کنن؛، شما را به درون بکشند، به درون بزرگترین طرحهای سلطهای که خودشان مشغول پیش بردن آن هستند. این کارها برای تکریم کسانی است که در چارچوب همان پروژه هستند که آنها دنبال میکنند.
آنها گاهی هم، البته، اتفاق میافتد که نام یک انسان خوب را نیز انتخاب میکنند. گاهی واقعاً نام یک آدم خوب را برای دریافت جایزه میبرند؛ امااین کار برای ایناست که به آن جایزه نوعی مشروعیت و اعتبار بدهند. برای نمونه، به مورد نلسون ماندلا نگاه کنید. در کمیتهای جایزه نوبل، گاهی چیز اندکی جلوی انسان میاندازند و بعد میگویند: خب، باشد، این مرد، مرد خوبی است. چنین مطرح میشود که آنها خوب هستند چرا که به ما چیزی برای خوردن دادند. اما آنچه به شما میدهند برای این است که بخش بیشتری از آنچه که در اختیار دارند و میخورند و میان دیگران پخش میکنند را از شما بگیرند.
میدانید، این رویه شبیه رویه یک گروه گانگستری است، یا کسی که اینطرف و آنطرف میرود و غارت میکند، پولهای کلان را جمع میکند و برای خودش انباشته میسازد، اما در عین حال چند کیسه شیرینی هم میخرد و آنها را میان بچههای همان روستایی پخش میکند که بیشترین دزدیها را از آنجا انجام داده است. بچهها از شیرینیهایی که میگیرند خوشحال میشوند- چون کودکان اساساً جرایم بزرگتر را درک نمیکنند.
کار این نوع جوایز هم همین است. تمام این ثروت را از مردم دزدیدهاند، و بعد چیزی جلوی شما میاندازند تا به آن بپرید. و ما هم بسیار بسیار خوشحال میشویم. میگوییم: نلسون ماندلا جایزهی صلح گرفت، و خیلی خیلی هیجانزده میشویم، چون پیامدهای بزرگتر این ماجرا را بهطور کامل درک نمیکنیم. فقط مزهی همان شیرینی را دوست داریم که همان لحظه به ما دادهاند. و بنابراین، جایزهای مثل جایزهی صلح امام خمینی، که مخاطبش نوعی مخاطبِ جایگزین به شمار میرود، نشانه یا شکلی از مقاومت است که در برابر شیوه رایجی است که این جوایز صلح معمولاً به تودههای خفتهی جهان عرضه میشوند.
تسنیم: بسیاری از متخصصان، حتی خود متفکران غربی، اعتراف کردهاند که کارکرد و فلسفهی غرب بحرانهایی عمیق در علوم انسانی پدید آورده است. آنها معتقدند ایدئولوژی غربی در شکلدهی درست به زندگی انسان ناکام مانده و حتی تعادل جامعه را برهم زده است. در چنین شرایطی، بازخوانی اندیشههای امام خمینی چگونه میتواند این خلأها را در جهان پر کند و به انسان کمک کند تا زندگی بهتری داشته باشد؟
اسحاق: بهگمان من، چالش اصلی بازآفرینی است؛ بازآفرینیِ معنای انسان بودن در ذهن غربی است. آنها تصویری از انسان ساختهاند بهعنوان «هومو اکونومیکوس»؛ یعنی انسانی که تماماً یک موجود اقتصادی است. در این نگاه، ارزش انسان نه در کرامت ذاتی و الهیِ است، نه در هویتی بهعنوان انسان، انسانی که باید در این جهان نیکوکار باشد، انسانی که روح خدا را در خود دارد و تمام زندگیاش بخشی از بازگشت به سوی خدا و پاسخگو در برابر اوست.
این نظام، درست نقطهی مقابل این معناست؛ میگوید تو انسان هستی و ارزش انسانیتت را با میزان مصرفگراییات میسنجیم. ارزش اقتصادی تو چیست؟ جامعه چگونه میتواند از نظر اقتصادی تو را استثمار کند؟ پس اگر انسان را به موجودی تقلیل دهیم که فقط میخرد و خرج میکند، در نهایت کار عدهای هستند که همهی این منافع به آنها میرسد. به این صورت، نوع دیگری از استکبار شکل میگیرد. این فقط استکبار سیاسی نیست؛ بلکه روح انسانها را نابود میکند. البته انسان در حرص و آز، تنها خانهای را هم که دارد یعنی زمین را نابود میکند. به همین دلیل است که امروز با یک بحران عظیم زیستمحیطی روبهرو هستیم.
تسنیم: از نگاه شما بهعنوان یک متفکر اهل آفریقای جنوبی، کدام بخشهای اندیشهی امام خمینی در زمینهی زندگی انسانی و ارزشهای اخلاقی، جذابتر و برتر است؟
اسحاق: این ایده که اخلاق و وجود انسانی امری مستقل و خودبسنده نیست، بلکه موجودی است که در دل یک جامعه زندگی میکند؛ جامعهای کامل که خود بخشی از یک کیهان بزرگتر است و در برابر امر قدسی، در برابر خدا، مسئول و پاسخگوست.
اینکه چگونه زندگی میکنیم، این سیر و حرکت بهسوی خدا، باید در نوع جامعهای که میسازیم متجلی شود. نه اینکه انسانی را تصور کنیم که در گوشهای از مسجد بنشیند و فقط عبادت کند و تمام عمرش را در غاری کوچک در کوه بگذراند. بلکه انسانی مد نظر است که در جامعهی خود مسئولیت دارد؛ در برابر جامعهاش متعهد است و جامعهای که خود نیز در حال حرکت و گذار بهسوی خداست.
پس ما میخواهیم جامعهای بسازیم که به انسانها و همه موجودات زنده توجه و مراقبت داشته باشد، اما در آن، انسان تنها موجودی نیست که در مسیر بازگشت بهسوی خدا قرار دارد؛ بلکه کل جامعه نیز در فرآیند بازگشت بهسوی خداست. و به همین دلیل است که مسئولیتپذیری انسانها باید بطور پیوسته در این جهان فعال و تقویت شود، تا در جهانِ پسین، در برابر خالق و پروردگارمان، در وضعیت بهتری از پاسخگویی قرار گیریم.
انتهای پیام/