به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حجتالاسلام محسن قنبریان نوشت: انسانها لزوماً در جغرافیا زندگی نمیکنند؛ آنها در «جهانها» ساکناند. تفاوت میان یک شهروند پاریسی با یک ساکن کابل، بیش از آنکه در مختصات فیزیکی و اتمهای محیطی باشد، در «جهان اجتماعی» آنهاست؛ یعنی در آن منظومهی منسجم از افکار، امیال و پیوندهای نمادینی که کنشهای آنها را معنادار میکند. گاه کسی در میان ماست، اما در جهان دیگری تنفس میکند. این کلیدیترین بصیرتی است که برای درک زیستسیاسی امام جواد(ع) به آن نیاز داریم.
در دورانی که دستگاه خلافت عباسی، از حذف فیزیکی امامان ناامید شده بود، استراتژی خود را بر یک «حذف هستیشناختی» بنا کرد؛ انحلال معنای امامت در هاضمهی قدرت. اگر هارونالرشید با زندان و زنجیر به جنگ تنِ امام کاظم(ع) رفت، مأمون ــ که در نصوص دینی از او به «عفریت مستکبر» یاد شده ــ مسیری پیچیدهتر را برگزید. او دریافت که امام حتی در سیاهچال، جهان اجتماعی خود را میسازد و بر اذهان و قلوب حکم میراند. پس راهکار نه حذف «امام»، بلکه انحلال «امامت» بود.
مأمون در پی آن بود که دو رکن رکین امامت، یعنی «علم» و «عصمت» را در چنبرهی اشرافیت و علمزدگیِ دربار مستحیل کند. او میپنداشت اگر امام را به کاخ بیاورد و او را شریک سلطنت جلوه دهد، قداست و عصمتش در ذهن تودهها فرو میریزد و اگر او را با تهاجم علوم بیگانه و مناظرات بیپایان کلامی و پزشکی و فلسفی روبهرو کند، برتری علمیاش به چالش کشیده میشود. این طرح در زمان امام رضا(ع) با شکست مواجه شد؛ چرا که ایشان با هوشمندی، مرز میان «حضور در کاخ» و «امتزاج با قدرت» را حفظ کرد و لقب «عالم آل محمد» را از دل همان توطئهها بیرون کشید. اما با شهادت ایشان و برآمدن امامی که در سنین کودکی بود، مأمون دریچهی امیدی یافت. او گمان میکرد میوهی نارسِ امامت را راحتتر میتوان در سبد خلافت چید. چالشهای پیش روی امام جواد(ع) فراتر از تصور بود؛ از سویی تردیدِ بخشی از شیعیان در بلوغ فکری ایشان و از سوی دیگر، توطئهی شوم «افک» و تردید در نسبِ ایشان که حتی برخی نزدیکان را به لرزه انداخته بود. این تهمتها، نه یک بداخلاقی ساده، بلکه یک اتاق فکرِ دقیق برای ویران کردنِ شالودهی «جهان اجتماعی» امامت بود.
در چنین تنگنایی که دستگاه رسانهای عباسی، تصویرِ امام را مدیریت میکرد و ایشان را در محاصرهی کنیزان مطرب و تالارهای شاهانه قرار میداد تا سیمایی «آلودهدامن» یا «دنیاطلب» از وی بسازد، امام جواد(ع) به ابداعی دست زد که میتوان آن را «سیاستِ مجاوره و محاوره» نامید. این استراتژی، پاسخی بود به نامهی پر رمز و راز پدرش، امام رضا(ع)، که از خراسان به او نهیب زده بود: «از دربِ بزرگ رفت و آمد کن و همواره درهم و دینار به همراه داشته باش تا پیوندت با مردم گسسته نشود.» این دستور، نه صرفاً یک توصیهی اخلاقی برای بخشندگی، بلکه یک دستورالعملِ امنیتی-اجتماعی برای شکستنِ حصر رسانهای بود. مأمون میخواست امام را در قرنطینهی نخبگانی و تشریفات درباری حبس کند، اما امام با بازگشت به «درب بزرگ» و مواجهه با تودهها، «مجاوره» (همسایگی و پیوند نزدیک) را بسترسازِ «محاوره» (گفتوگوی تمدنساز) کرد.
امام جواد(ع) دریافت که در عصر انسداد، نمیتوان همیشه با مناظرات بزرگِ مروی و نیشابوری، جهان اجتماعی را مدیریت کرد. گاهی باید در کوچه و کنارِ بازیِ کودکان، مأمون را به چالش کشید؛ گاهی باید سرِ سفرهی عقد و در حضور قاضیالقضات، با پاسخ به فروعاتِ غریبِ فقهی، هژمونیِ علمیِ دربار را درهم شکست. این «ریز-کنشهای» هوشمندانه، بهمثابه ضرباتی بود که بر پیکرهی تصویرِ برساختهی عباسیان فرود میآمد. وقتی ایشان فردی متهم به ادعای نبوت را از بند نجات میدهد یا در رفتوآمدهای روزمره، گره از کارِ فرودستان میگشاید، در واقع در حالِ ترمیمِ آن پیوندِ قلبی و ذهنی است که خلافت قصدِ گسستناش را داشت.
اینجاست که تفاوت میان «حضور فیزیکی» و «حضور اجتماعی» آشکار میشود. امام جواد(ع) گرچه در محاصرهی رسانهای و کالبدیِ عباسیان بود، اما با استراتژیِ «مجاوره و محاوره»، اجازه نداد امامت به یک مقام تشریفاتی یا یک دانشِ انتزاعیِ محض تبدیل شود. او نشان داد که قدرت، حتی اگر بر جانها و نانها مسلط باشد، نمیتواند «جهانِ معناییِ» یک امت را مصادره کند، مشروط بر اینکه امام، «جواد» باشد؛ یعنی به جای گوشهگیری در «دربهای کوچکِ» مصلحتسنجی، به قلبِ تپندهی جامعه بازگردد و از همان بسترهای کوچکِ همسایگی، گفتمانی بسازد که هیچ فیلترِ حکومتی قادر به سانسور آن نباشد. زیستِ ایشان به ما میآموزد که برای صیانت از حقیقت، گاهی باید از شکوهِ مناظراتِ بزرگ گذشت و به فضیلتِ «حضور در میانِ خلق» بازگشت؛ چرا که جهانِ اجتماعی، نه در کاخها، بلکه در همین پیوندهای به ظاهر کوچک، اما عمیق و انسانی ساخته و پرداخته میشود.
انتهای پیام/