ماجرای تشرف حاج علی بغدادی به محضر امام زمان(عج) + فیلم

ماجرای تشرف عالم بغدادی به محضر امام زمان(عج) + فیلم

"حاج علی بغدادی، پسر حاج قاسم کرادی بغدادی از تجّار و فردی عامی بود، وقتی از علما و سادات بزرگ کاظمین و بغداد از حال او جویا شدم، او را به خیر و صلاح، صدق و امانت و مجانبت از عادات سوء اهل عصر خود مدح کردند".

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، تشرف به محضر امام زمان(عج) توفیقی است که در طول تاریخ نصیب برخی از خواص و علما شده است. مرحوم حاج میرزا حسین نوری(ره) در معرفی حاج علی بغدادی(ره) می‌‏نویسد: حاج علی بغدادی، پسر حاج قاسم کرادی بغدادی از تجّار و فردی عامی است. وقتی از علما و سادات عظام کاظمین و بغداد از حال او جویا شدم، او را به خیر و صلاح و صدق و امانت و مجانبت از عادات سوء اهل عصر خود مدح کردند. مرحوم علامه نوری که خود حاج علی بغدادی را از نزدیک دیده و حکایت او را از زبانش شنیده، چنین می‏‌نویسد: در ماه رجب سال گذشته که مشغول تألیف کتاب «جنة‏المأوی» بودم عازم نجف اشرف برای زیارت در ایام  مبعث شدم، سپس به کاظمین رفتم و پس از زیارت، به خدمت آقا سید حسین کاظمینی(ره) که در بغداد ساکن بود رفتم و از ایشان تقاضا کردم جناب حاج علی بغدادی را دعوت کند تا ملاقاتش با حضرت بقیةالله‏(عج) را نقل کند، ایشان قبول کرد و حاج علی بغدادی را دعوت کرد. با مشاهده او آثار صدق و صلاح از سیمایش به‌قدری هویدا بود که تمام حاضران در آن مجلس با تمام دقتی که در امور دینی و دنیوی داشتند، یقین و قطع به صحت واقعه پیدا کردند.

مرحوم حاج شیخ عباس قمی(ره) در کتاب مفاتیح‌الجنان می‏‌نویسد: از چیزهایی که مناسب است نقل شود حکایت حاج علی بغدادی(ره) است که شیخ ما در جنة‏ المأوی و نجم الثاقب نقل کرده و در نجم الثاقب فرموده: «اگر نبود در این کتاب شریف مگر این حکایت متقنه صحیحه که در آن فواید بسیار است و در این نزدیکی‏‌ها واقع شده، هرآینه کافی بود در شرافت و نفاست آن».

حاج علی بغدادی نقل کرده است: هشتاد تومان سهم امام به گردنم بود، لذا به نجف اشرف رفتم و بیست تومان از آن پول را به «شیخ مرتضی»، بیست تومان دیگر را به «شیخ محمدحسن مجتهد کاظمینی» و بیست تومان به «شیخ محمدحسن شروقی» دادم و تنها بیست تومان دیگر به گردنم باقی بود که قصد داشتم وقتی به بغداد برگشتم به «شیخ محمدحسن کاظمینی آل‌یس» بدهم، مایل بودم که وقتی به بغداد رسیدم، در ادای آن عجله کنم.

روز پنجشنبه‌‏ای بود که به کاظمین برای زیارت حضرت موسی‌بن جعفر و حضرت امام محمد تقی (علیهما السلام) رفتم و بعد به خدمت جناب «شیخ محمدحسن کاظمینی آل‌یس» رسیدم و مقداری از آن بیست تومان را دادم و بقیه را وعده کردم که بعد از فروش اجناس به‌تدریج هنگامی که به من حواله کردند، بدهم. بعد همان روز پنجشنبه عصر به‌قصد بغداد حرکت کردم، ولی جناب شیخ خواهش کرد که بمانم، عذر خواستم و گفتم: باید مزد کارگران کارخانه ریسندگی را بدهم، چون رسم چنین بود که مزد تمام هفته را در شب جمعه می‌‏دادم، لذا به‌طرف بغداد حرکت کردم، وقتی یک‌سوم راه را رفتم، سید بزرگواری را دیدم که از طرف بغداد به‌سوی من می‌‏آمد، وقتی نزدیک شد، سلام کرد و دست‏‌های خود را برای مصافحه با من باز کرد و فرمود: «اهلاً و سهلاً» و مرا در بغل گرفت، معانقه کردیم و هر دو یکدیگر را بوسیدیم. بر سر عمامه سبز روشنی داشت و بر رخسار مبارکش خال سیاه بزرگی بود.

ایستاد و فرمود: «حاج علی! به کجا می‌‏روی؟» گفتم: کاظمین را زیارت کردم و به بغداد برمی‌‏گردم.  فرمود: امشب شب جمعه است، برگرد»... .

ادامه ماجرا را در فیلم زیر مشاهده می‌کنید:

 

انتهای پیام/*

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران