چرا نام پدر شعر فارسی «شبه‌قاره هند» را "غالب" گذاشتند؟

چرا نام پدر شعر فارسی «شبه‌قاره هند» را "غالب" گذاشتند؟

بدون شک "غالب" یکی از بزرگترین شاعران پارسی‌گو در شبه‌قاره هند بوده که تاکنون دنیا به خود دیده است، اینکه چرا نام غالب را روی او گذاشتند نیز داستانی جدا دارد . . .

به‌گزارش دفترمنطقه‌ای خبرگزاری تسنیم حدود 200 سال از مرگ «مرزا اسدالله غالب دهلوی» مشهور به غالب می‌گذرد و هنوز هم پس از مدت‌ها، هند و پاکستان کمتر شاعری مثل او را به خود ددیده است.

هرچند بسیاری معتقد بودند نسل شعرای پارسی‌گوی پاکستان پس از اقبال لاهوری، به نیستی ختم شد ولی طلوع ستارگان پر فروغی مانند «احمد شهریار» نشان داد که ادبیات فارسی هنوز هم طرفداران فراوانی در هند و پاکستان دارد.

اگر انصاف را قاضی کنیم باید غالب را پدر شعر فارسی در شبه قاره هند بدانیم زیرا سروده‌های او چنان قوی و تأثیرگذار است که هنوز هم مردم پاکستان و حتی کودکان این کشور نام او را می‌شناسند. 

هرکس علاقه‌ای به مطالعه در حوزه شبه قاره دارد بدون شک نام میرزا اسدالله بیگ خان مشهور به غالب دهلوی از شعرا و نویسندگان پارسیگوی سده سیزدهم هجری در شبهقاره هند را شنیده است.

او بزرگترین شاعر پارسی گوی دو قرن 17 و 18 میلادی (در شبه قاره) بوده است که حقایق زندگی انسان را به خوبی بیان کرده و نحوه کنار آمدن با مشکلات زندگی را در اشعارش توضیح می‌دهد.

اینکه چرا نام غالب را روی او گذاشتند نیز داستانی جدا دارد: می‌گویند هیچ‌کس نمی‌توانسته در فن شعر و خطابت او را مغلوب کند و به همین دلیل آرام آرام شهرت غالب را به خود اختصاص داده است.                  

مرزا غالب که در 5 سالگی یتیم شده بود در دامان عمویش «نصرالله بیگ» پرورش یافت اما در سن 8 سالگی عموی خود را نیز از دست داد.                                               

وی در سن 13 سالگی با «امرا بیگم» ازدواج کرد و «دهلی» را برای سکونت خود برگزید.

هزینه‌های زندگی سبب شد میرزا غالب در سال 1850 به عنوان کاتب در دربار «بهادرشاه ظفر» مشغول به خدمت شود و از شاه ظفر، لقب «نجم‌الدوله» و «دبیرالملک» را دریافت کند.                                                                              

سپس از سوی شاه، مرزا غالب مأمور نوشتن تاریخ خاندان تیموری شد که در قبال این خدمت، ماهیانه 50 روپیه دریافت می‌کرد.

ادب و فلسفه و عرفان موضوعات بیشتر سروده‍های غالب را تشکیل می‌دهند.

غالب به تمام قالب‌های شعری، سروده دارد اما غزل، میدان مخصوص او برای بیان عشق، محبت و عواطف انسانی است.

وی در سن 73سالگی از دنیارفت و هنگام مرگ آه در بساط نداشت.                                                               

نمونه‌ای از سروده‌های او:

زخمه بر تار رگ جان می‌زنم
کس چه‌داند تا چه دستان می2زنم؟

چون ندیدم کز نوایش خون چکد
طعنه بر مرغ سحرخوان می‌زنم

خامه هم‌راز دم مرگ من است
آتش از نی در نیستان می‌زنم

گریه در دل نشاط دیگر است
خنده بر لب‌های خندان می‌زنم

در جنون بی‌کار نتوان زیستن
آتش تیز است و دامان می‌زنم

خوی آدم دارم آدم زاده‌ام
آشکارا دم ز عصیان می‌زنم

انتهای پیام/.

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار بین الملل
اخبار روز بین الملل
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon
طبیعت
پاکسان